eitaa logo
- مخاطبِ‌ خاص‌
1هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
4 فایل
من؟ دلم توی حرم جامونده. « دلتنگی اسم دومم شده و کربلا، نشونه‌ی اصلیمه » دلبر ما از نظر دور است ، از دل دور نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از  ادیت|مونس 🎥
حرم ارباب ؛ @mokhatbam .
- مخاطبِ‌ خاص‌
حرم ارباب ؛ @mokhatbam .
نه فقط دل که برایت نفسم تنگ شده (:
هدایت شده از توییتر فارسی
جدی کسی هم هست که بگه "آخ جون کلم قرمز ریختن کنار غذا"؟ *عرفان* @OfficialPersianTwitter
پرسید : تفاوت "کریم" و "جواد" چیست؟! پاسخ گفت که : کریم کسی است که اگر از او بخواهند، بی حساب می‌بخشد اما جواد کسی است که خود به دنبال سائل میرود که بی حساب به او‌ ببخشد :)
- به همین راحتی آخه ؟! ینی همچی تموم شد ؟! مگه هسته آلبالو بود اون همه خاطره اون همه حرف ک قورتش دادین ؟! نگاهم ازش می‌دزدم ؛ تا قطرهای اشک لرزون روی گونه هام بارِ سنگینِ غمم رو به رخش نکشه . نفس عمیق میکشمُ ادامه میدم : آسون بود از اینایی که میگی هم آسون تر عین آبِ خوردن بود . منتها از این آب خوردنایی که میشکنه تو گلوت تا مرز خفگی میری و هیچکس هم نیست بزنه پشتت ؛ از اینایی که هرچی عمیق تر نفس بکشی اکسیژن بیشتری کم میاری ؛ تا مرز مُردن میریا ولی نمیمیری که بعدش که حالت اوکی میشه تا مدت ها یاد خاطراتش تو ذهنت هست ؛ هروقت میخای آب بخوری احتیاط میکنی میترسی نکنه باز خفه بشی نکنه این بارم کسی نباشه بزنه پشتت کمکت کنه ؟! میدونی خیلی طول میکشه تا بازم بتونی با خیال راحت یه لیوان آب بخوری و دیگه از هیچی نترسی ؛ حتی خفگی ! - الان خودت توی کدوم مرحله ای ؟! داری خفه میشی ؟! من ؟! نه من خیلی وقته تو مرحله آخرم ؛ من دیگه از هیچی نمیترسم حتی از مرگ بر اثر خفگی (: واگویه های مسیح .
- مخاطبِ‌ خاص‌
-
می‌رسد قصه به آن جا که علی دل تنگ است می‌فروشد زرهی را که رفیق جنگ است چه نیازی دگر این مرد به جوشن دارد «إن یکاد» از نفس فاطمه بر تن دارد خبر از شوق به افلاک سراسیمه رسید تا که این نیمۀ توحید به آن نیمه رسید علی و فاطمه در سایۀ هم... فکر کنید شانه در شانه دو تا کعبۀ یک‌دست سفید عشق تا قبلِ همین واقعه مصداق نداشت ساز و آواز خدا گوشۀ عشاق نداشت کوچه آذین شده در همهمه آرام آرام تا قدم رنجه کند فاطمه آرام آرام فاطمه... فاطمه با رایحۀ گل آمد ناگهان شعر حماسی به تغزل آمد آسمان با نفسش رنگ دگر پیدا کرد دست او پیرهن نو به تن دنیا کرد ابر مهریۀ او بود که باران آمد نفس فاطمه فرمود که باران آمد ناگهان پنجره‌ای رو به تماشا وا شد هر کجا قافیه یا فاطمةالزهرا شد مثنوی نام تو را برده تلاطم دارد چادرت را بتکان قصد تیمم دارد می‌رسد قصۀ ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می‌خورد آرام آرام تازه این اول قصه‌ست حکایت باقی‌ست ما همه زنده بر آنیم که رجعت باقی است رفته ساقی که قدح پر کند و برگردد عرش را غرق تحیّر کند و برگردد دیر یا زود ولی می‌رسد از راه آخر یک نفر عین علی می‌رسد از راه آخر می‌نویسم که شب تار سحر می‌گردد یک نفر مانده از این قوم که بر می‌گردد ♥️(:
گفت پیغمبر اکرم وسطِ خطبه‌ی عقد چقدر فاطمه‌ی من به علی می‌آید :)