ولی همه سخنرانی حضرتآقـا یه طرف ..
تیکه آخرش ک بعد دعـا برگشتن سمت جمعیت خانوما و دست تکون دادن براشون یه طرف ..
یه حس قشنگ
یه حس باحال
یه حس عجیب و جدید
ترکیبی از گریه و خنده[ ازون خفناش ک ن میتونی خندتو جمع کنی نه اشکایی ک فقط میبارن از چشاتو ]
یه حس امنیت
بی اختیار تصدقش میری
بی اختیار براشون لا حَوْل وَلا قوَّة الّا بِالله میخوندی
ملت انگار دست خودشون نبود
بی اختیار شعار ابلفضلعلمدارخامنهاینگهدار میدادن
شده بود مصداق همون دیالوگ موندگار زلیخا[ ای اشک های گرم و مزاحم از من چ میخواهید؟ بگذارید یوسفم را یکبار دیگر خوب ببینم ]
- اللهماحفظقائدناالامامخامنـهای -
تو ببینیام مرا بس، اگر عالمین نبیند
رسد آدمی به جایی، که بجز حسین
نبیند :)!💚🖐🏻