باید در لابهلای زندگی برای این اندوهاش ، ک در درون نهفته شده و پادشاهیست ک جانش را به لب رسانده است میگفتم ؛ ابرها بر آسمان تکیه دادند ، و درختان بر زمین و اندوه بیپایانت بر من ! باید در اوج معلق بودن ک اندوه تو را با تفنگ نشانه گرفتهست ، میگفتم ؛ خیال و امید ، چارهی این اندوهست ک رها شوی ! باید در گوشهای از جهان زمانی که از ترس به خود مچاله شدی .
میگفتم ؛ برای این تاریکی شب ، به جای مهتاب ، من نور میشوم تا بتابم و دیگر هراس ، بین من و تو پیدا نمیشود (: !
باید زمانی ک اندوهاش بین گلو مانده و جان میگیرد ، میگفتم ؛ این اندوه را دانه به دانه از گلویت میچینم تا دلت نفس بگیرد . .
- مخاطبِ خاص
فرشته کوچولوی منو خیلی دعا کنید :)))
خونریزیِ مغزی کرده :))))))))))
جانِ عزیزاتون دعا کنید :))))))))))))
- مخاطبِ خاص
باشه ولی کرمتو شکر :))))))) من میمیرما :)))))))
لحظه ی جان کندنِ روح از بدن را دیده ای؟ :)
بی تو بودن ها برایم دم بـه دم جان کندن است :))
- مخاطبِ خاص
پس دل چی میشه ؟
رأفتت کجاست؟ :)
من قرصِ دلم
رحمتت کجاست :)
پس دل چی میشه؟ :))
اشکام چی میشه؟ :))
مولاس تو دلم :)))))
مولا چی میشه :)))