ارغوان
این چه رازی است که هر بار بهار
با عزای دل ما می آید ؟
که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است
وین چنین بر جگر سوختگان
داغ بر داغ می افزاید ؟
هوشنگ ابتهاج
فراموش نمیکنم یکبار زمستان بسیار سردی بود. باهم در حال بازگشت به خانه بودیم.پیرمردی مشغول گدایی بود و از سرما میلرزید. فورا کاپشن گران قیمت خودش را درآورد و به مرد فقیر داد. بعد هم دستهای اسکناس از جیبش، به آن مرد داد و حرکت کرد. پیرمرد که از خوشحالی نمیدانست چه بگوید، مرتب میگفت: جوون، خدا عاقبت به خیرت کنه.
شهید شاهرخ ضرغام
-برگرفته از کتاب حر انقلاب
میتونم بگم بودنت قشنگ ترین و بهترین چیزی بود که از دست دادم ؛
شیرین زبونیات حرفات ی جوری حالمون رو روال میکرد که . .
دارم حسرت میخورم که نیستی :)
دارم درد میکشم که نیستی :)
چه بیکران ندارمت چه عاشقانه نیستی . .