شهید حجت عاشق شهادت بود 5سال قبل از شهادتش اتاقش را با عنوان "حجره شهید حجت رحیمی " مزین نمود و با شهدا انس عجیبی داشت . قبل از شهادتش هر کس وارد اتاقش می شد بوی شهید وشهادت به مشامش میخورد و براین اساس بود که تقدیر الهی براین شد تا حجت خوبی ها در اسفند ماه 1390 در خرمشهر شهر خونین و در نزدیک ترین نقطه به مرقد اربابش حسین شهد شهادت را در جریان جنگ نرم و در حین ماموریت در ستاد راهیان نور کشور بنوشد .... و اینچنین است که راه شهادت هنوز برای برخی خواص باز است ....
🆔 @mokhlesein
هدایت شده از مخلصین
فرزندم چهار ماهه شده بود كه خواب سه بزرگوار را ديدم.
آنان را شناختم؛ امام علی(ع) امام حسين(ع) و امام رضا(ع)؛
اما نمیفهميدم كه چه میگويند.
قنداقه احمد رو به رويم بود.
امام رضا(عليهالسلام)، دست مبارکشان را روی سينهشان گذاشتند
و به فارسی به من فرمودند: « #ضامن احمد منم!»
باورم نمیشد، #امامرضا(ع) ضامن اولين ثمره زندگيام شده بود.
❣السلام علیک یاعلی بن موسی الرضا علیه السلام❣
🆔 @mokhlesein
💐 بر روی رضا شمس امامت صلوات
💐بر شافع ما روز قیامت صلوات
💐 در شام ولادتش که شادند همه
💐 بفرست بر این روح کرامت صلوات
🌹میلاد امام رضا(علیه السلام) مبارک باد.
🆔 @mokhlesein
همسر سردار #شهید_عباس_کریمی:
💠 تواضع و فروتنی عباس باور نکردنی بود. همیشه عادت داشت، وقتی من وارد اتاق میشدم، بلند میشد و به قامت میایستاد. یک روز وقتی وارد شدم روی #زانویش ایستاد. ترسیدم، گفتم: عباس چیزی شده، پاهایت چطورند؟ خندید و گفت:«نه شما بد عادت شدهاید؟ من همیشه جلوی تو بلند میشوم. امروز خستهام.به زانو ایستادم». میدانستم اگر سالم بود بلند میشد و میایستاد. اصرارکردم که بگوید چه ناراحتی دارد. بعد از اصرار زیاد من گفت: چند روزی بود که پاهایم را از #پوتین در نیاورده بودم. انگشتان پاهایم پوسیده است. نمیتوانم روی پاهایم بایستم.
📕 کتاب همسرداری سرداران شهید، مؤسسه فرهنگی و هنری قدر ولایت
🆔 @mokhlesein
✅وصیت شهیدپازوکی به فرزندانش:
ﭘﺴﺮﺍﻥ ﺧﻮﺑﻢ ﻣﯽﺩﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﺳﻼﻡ ﻭ ﻭﻻﯾﺖ ﻓﻘﯿﻪ ﻫﺴﺘﯿﺪ، ﻧﮑﻨﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﭼﻨﺪ ﺩﻧﯿﺎﭘﺮﺳﺖ ﺩﯾﻨﺎﺭﺧﻮﺍﻩ ﺭﺿﺎﯼ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯼ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ.
#شهیدتفحص
#مجید_پازوکی
🆔 @mokhlesein
#دیدار_با_رفقا
✋✋نیت کنین...
🌷 مهمان داریم😊 شهید و مفقود الاثر دفاع مقدس "عـلی تجلایی " هستند 🌷 امروز تولدتشون هست😍
🔵 حاجت ها رو ازشهدا طلب کنید ، مرام و معرفتشون زیاده حتما دستگیرمون میشن🙏
پنجم مرداد 1338 در تبریز بدنیا اومدم 👶در دوران دبیرستان بخاطر امضا نکردن برگه عضویت حزب رستاخیز توسط ساواک احضار شدم 🙂. دیپلم خود را در رشته ریاضی گرفتم📄 از سال 56 فعالیتهای مبارزاتی خود را آغاز نمودم👊✊که پس از مدتی توسط ساواک دستگیر شدم😐
در آموزش نظامی بسیار جدی و سخت گیر بودم😠😡 و به نیروهای تحت آموزشم می گفتم : من در عمر خود 15 روز آموزش دیده ام😏 و فردی به نام سعید گلاب بخش معروف به محسن چریک 😎 به من آموزش داده😑 و گام از گام که برداشته ام ، تیری زیر پایم کاشته است 😑
اکنون می خواهم با 15 روز آموزش ، شما را به جنگ ضد انقلاب در کردستان ، پاوه و گنبد آماده کنم ✊و اگر در اثر ضعف آموزشی یک قطره از خون شما بریزد ، من مسئولم و فردای قیامت باید جوابگو باشم 😞. سختگیریم در آموزش به حدی بود که در میان نیروها به « علی رگبار » معروف بودم😁😂
قصد داشتم طی 15روز آموزش ، نیرویی تربیت کنم که نه تنها جسارت روبرو شدن با خطرهای بزرگ را داشته باشد👌بلکه بتواند در میدان رزم با لشکر مجهز و دوره دیده دشمن حرف اول را بزند💪
بعد از آن مأموریت یافتم 😕به اتفاق چند تن از دوستان 🏃👬راهی افغانستان شویم🛫🇦🇫 😉 تا علیه نیروهای متجاوز شوروی ، مردم مسلمان آن کشور را یاری کنم 😟من برای ورود به افغانستان که مرزهایش تحت کنترل شدید ارتش سرخ بود ، از شناسنامه افغانی استفاده کردم😂😉😎
در پاکستان ،برای تأسیس مرکز آموزش فرماندهی برای مجاهدین افغانی 😑، حفاظت از نماینده امام در افغانستان 😕، و حمل وجه نقد برای مجاهدین ، برنامه دقیقی تهیه کردم 😎
به ابتکار خودم ، در چندین نقطه افغانستان ، راهپیمایی هایی علیه آمریکا ترتیب داده شد .✊
در افغانستان حدود 300 نفر از مجاهدین افغانی که اغلب سطح علمی بالایی داشتند زیر نظرم آموزش دیدند 💪و پس از 4 ماه من و دوستام به ایران بازگشتیم 🛬چرا که جنگ ایران و عراق آغاز شده بود.😌
شهید مرتضـی یاغچیـان و یارانش ، 3 شبـانه روز در شهر بستان با سلاح سبک در مقابل نیروهای زرهی عراق مقاومت کردند👊
قرار شد شهر را تخلیه کنند تا هواپیماهای خودی شهر را بمباران کنند 🛩💥چنین اتفاقی رخ نداد و بستان بدست نیروهای بعثی افتاد 😭😦رزمندگان پس از درگیری با تانکهای بعثی پیاده بسوی سوسنگرد عقب نشینـی کردند ☹️😱و عازم دهلاویـه شدند تا در آنجا ، خط پدافندی ایجاد کنند که دشمن نتواند از پل سابله عبور کند .😠
با ورود من و دوستان ، نیروهای رزمنده جانـی دوباره گرفتند .😀☺️😋
🆔 @mokhlesein
سال۱۳۶۰ازدواج کردم💍😘حاصل این ازدواج دختر گلم حنانه بود
اما این تحول در زندگی هم نتوانست منو از حضور در جبهه دور سازد ☺️
جالبه تو این عکس #من و #عاقد و #شاهدهایازدواج همگی #شهید شدیم😍