شهید سید اسدالله لاجوردی در کنار شهید بهشتی , هر دو مظلوم !
شهید لاجوردی روز اول شهریور سال 77 در حجره روسری فروشی خود در بازار تهران توسط منافقین ناجوانمردانه ترور شد !
🆔 @mokhlesein
💠مادر شهید مدافع حرم امیر عباس الصاروط:
🌷پسرم در شب شهادتش،به همراه گروهی از رزمندگان در یکی از منطقه های نظامی بود.به شوخی به یکی از آنها گفته بود که فلانی،برو کنار بایست!خانواده ی شما شهید داده است.میدان را برای بقیه کنار بگذار.سپس رو به همه کرده و گفته بود:امشب شب مبارکی است؛شب شهادت حضرت زینب کبری (سلام الله علیها). از خداوند به بزرگواری آن حضرت،شهادت بخواهید و انشاالله من اولینِ شما خواهم بود.اندک زمانی از این سخن امیر نگذشته بوده که گلوله ای به نزدیکی قلب پاکش برخورد میکند.او به سمت هیچ کس بر نمی گردد تا کمکی بخواهد،بلکه یا زهرا گویان به سجده می افتد تا این، آخرین کلمه ای باشد که بر زبان می آورد و زندگی دنیایی اش با آن پایان پذیرد.سلام بر آن عاشق تا زمانی که روزگار پابرجاست.
🆔 @mokhlesein
🏵سردار شهید محمود کاوه
🔺تولد: 1 #خرداد 1340 / مشهد
♦️مسئولیت: فرمانده تیپ ویژه شهدا
🔻شهادت: 11 #شهریور 1365 / حاج عمران
📅بخش: #تقویم
🆔 @mokhlesein
⭕️ چندین سال است که این خاک هزاران #رئیسعلی_دلواری دارد.
12شهریور، روز ملی مبارزه با #استعمار_انگلیسِ خبیث گرامی باد.
🆔 @mokhlesein
▪️یاد شهدای مدافع حرم روز تاسوعا 94 ، عملیات محرم آزادسازی حلب گرامی باد .
🌷شهید عبدالله باقری
🌷شهید مصطفی صدرزاده
🌷شهید پویا ایزدی
🌷شهید امین کریمی
🌷شهید حجت اصغری
🌷شهید ابوذر امجدیان
🌷شهید سجاد طاهر نیا
🌷شهید روح الله طالبی اقدم
🆔 @mokhlesein
4_5841180270161560856.mp3
4.59M
مداحی ایشاالله تاسوعا پیش عباسم
گوش کنید به یاد شهید صدرزاده
🆔 @mokhlesein
#بخشیدن_همسر
💠 از دستش خیلی ناراحت بودم. منتظر نشسته بودم تا برگردد. کلی حرف آماده کرده بودم، اما وقتی دیدمش زبانم بند آمد. #مجید آمد و کنارم نشست و گفت: «میدونم ناراحتی. #مسجد بودم. زیارت عاشورا خوندم و در سجده ی آخرش، از خدا خواستم بخاطر اینکه با خانمم بد حرف زدم منو #ببخشه!»
#شهید_مجید_کاشفی
📙فرهنگنامهشهدایسمنان،ج۸،ص۱۰۶
🆔 @mokhlesein
🕊پیکر مطهر شهید محسن ساری فرزند مرتضی شناسایی شد
💠شهید بزرگوار محسن ساری اعزامی از لشکر 27 محمد رسول الله ص در عملیات بدر منطقه عملیاتی شرق دجله به درجه رفیع شهادت نائل گردید و امروز طی مراسمی، شناسایی شهید به خانواده محترم اعلام گردید .
✅ان شاالله پس از هماهنگی باخانواده شهید، زمان برگزاری مراسم وداع در معراج شهدا اعلام خواهد شد
🆔 @mokhlesein
#خودسازی_به_سبک_شهدا:
در شب های سرد زمستان، بدون بالشت و زیر انداز می خوابید، وقتی اعتراض می کردیم می گفت: باید این بدن را آماده کنم، باید عادت کند که روزگار طولانی در خاک بماند.
پیکر مطهر او سالهاست در این خاک متبرک آرام گرفته است.
🌷شهید جاویدالاثر ابراهیم هادی
🆔 @mokhlesein
🏴شهید ماه #محرم سال ۱۳۹۴
#شهید_هادی_شجاع
✅پیرو واقعی #ولایت_فقیه بود.
همیشه صحبتهای آقا رو دنبال می کرد و سعی می کرد ازشون نهایت استفاده رو انجام بده ...
✅در ایست بازرسی وقتی خلافی می دید خیلی با احترام با مجرم برخورد می کرد. می گفت ما باید با اخلاق نیکو این افراد را جذب کنیم.
🆔 @mokhlesein
مخلصین
🕊پیکر مطهر شهید محسن ساری فرزند مرتضی شناسایی شد 💠شهید بزرگوار محسن ساری اعزامی از لشکر 27 محمد رس
#شهید_محسن_سارمی
تفحص و شناسایی بعداز ۳۵ سال
#معراجالشهدا #وداعباشهید #وداعدوبرادر وخواهرشهیدبامسافربرگشته از عملیات بدر
ترکشی به سينه اش نشسته بود. برده بودنش برای آخرين
عمل جراحی.
قبل از عمل بلند شد که برود بهش گفتن : بمان!
بعد از عمل مرخصت می کنن ،اينجوری خطرناکه.
گفت: وقتی #اسلام در خطر باشه من اين سينه رو نمی خوام...
#خلبان_شهيد_احمد_کشوری
🆔 @mokhlesein
🔸 یک هفته از شهادت پدرم گذشته بود، در زادگاه پدرم، شهر خوانسار، برای او مراسم ختم گرفته بودند. بنابراین مادر و برادرم هم در خانه نبودند و من باید به مدرسه میرفتم، خانم ناظم از راه رسید و برنامه امتحانی ثلث دوم را به من داد و از من خواست که حتما اولیایم آن را امضا کنند و فردا ببرم، به فکر فرورفتم چه کسی آن را برایم امضا کند، نسبت به درس و مدسهام بسیار حساس بودم و رفتن پدر و نبود مادر در خانه مرا حساستر کرده بود.
🔹وقتی به خانه رسیدم چیزی خوردم و خوابم برد، در خواب پدر را دیدم که از بیرون آمده و مثل همیشه با ما بازی میکرد و ما هم از سر و کولش بالا میرفتیم. پرسیدم آقاجون ناهار خوردید؟ گفت: نه نخوردم، به آشپزخانه رفتم تا برای پدرغذا بیاورم. پدر گفت: زهرا برنامهات را بیاور امضا کنم. گفتم آقاجون کدام برنامه؟ گفت: همان برنامهای که امروز در مدرسه دادند.رفتم و برنامه امتحانیام را آوردم اما هرچه دنبال خودکار آبی گشتم پیدا نشد، میدانستم که پدر هیچگاه با خودکار قرمز امضا نمیکند، بالاخره خودکار آبی ام را پیدا کردم و به پدر دادم و رفتم آشپزخانه.
🔸اما وقتی برگشتم پدرم را ندیدم، نگران به سمت حیاط دویدم دیدم باغچه را بیل میزند، آخر دم عید بود و بایستی باغچه صفایی پیدا میکرد، پدر هم که عاشق گل و گیاه بود. برگشتم تا غذا را به حیاط بیاورم ولی پدر را ندیدم این بار هراسان و گریان به دنبال او دویدم اما دیگر پیدایش نکردم، ناگهان از خواب پریدم. اما وقتی خاله برایم آب آورد دوباره آرام گرفتم و خوابیدم.
🔹صبح شد، موقع رفتن به مدرسه با عجله وسایلم را آماده میکردم، ناگهان چشمم به برنامه امتحانیام افتاد که با خودکار قرمز امضا شده بود، وقتی به خواهرم نشان دادم حدس زد که شاید داداشم آن را امضا کرده باشد ولی یادم افتاد که برادرم در خانه نبود، خواب دیشب برایم تداعی شد، با تعجب ماجرا را برای خواهرم تعریف کردم و تاکید کردم که به کسی نگوید. پدر در قسمت ملاحظات برنامه نوشته بود: "اینجانب رضایت دارم، سید مجتبی صالحی " و امضا کرده بود.
🔸آیت الله خزعلی از دوستان شهید بودند. ایشان از ما خواستند تا مدتی، موضوع را پیش کسی مطرح نکنیم. علمای آن زمان صحت ماجرا را تایید کردند و نامه به رویت حضرت امام(ره) هم رسید. اداره آگاهی تهران هم پس از بررسی، اعلام کرد امضا مربوط به خود شهید مجتبی صالحی است اما جوهری که با آن امضا شده، شبیه هیچ خودکار یا خودنویسی نمیباشد.
🔻نسخه اصلی این نامه در موزه شهدای تهران نگهداری میشود.
#شهید_سیدمجتبی_صالحی
#خاطرات_شهدا
#هفته_دفاع_مقدس
🆔 @mokhlesein
اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ اسْتَوْجَبْتُ مِنْکَ بِهِ رَدَّ الدُّعَاءِ وَ حِرْمَانَ الْإِجَابَهِ وَ خَیْبَهَ الطَّمَعِ وَ انْفِسَاخَ الرَّجَاءِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که به واسطه ی آن مستحق رد شدن دعا و محرومیت از اجابت و نا امیدی از طمع و گسستن آرزو شده ام؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!
🆔 @mokhlesein
🔸هرچی که درآمدش بود متعلق به ما بود. یعنی ایشان هیچ وقت بگیر و ببند در زندگی نداشت و میگفت همه درآمدم متعلق به شماست.
🔹البته ایشان یک دفعه هم حتی از دادگستری حقوقی نگرفت و یک ریال هم به خانه نیاورد. میگفت جایز نیست در حالی که این همه مستضعف است، من حقوق دادگستری بگیرم.
🔸یکبار گفتم آقا از فروشگاه دادگستری یک لامپ بیاورید، همان جا گفتند نه هرگز، خدا نکند من چنین کاری بکنم. شما شمع روشن کنید، بنشینید، بهتر از این است که من مال دادگستری را بیاورم.
🔹این قدر پرهیز میکرد ایشان از حلال و حرام، از دروغ و غیبت و غیره. اصلا یک سمبلی بود چه در جامعه، چه در خانه، کوچکترین چیزی ما از ایشان نتوانستیم ببینیم که باعث ناراحتی ما بشود.
#شهید_بهشتی
#درس_اخلاق
🆔 @mokhlesein