فرزند شهید اصلانی: پدرم فدایی رهبر انقلاب بود
فرزند حجتالاسلام شهید اصلانی:
🔹ابوی بنده در حرم منور رضوی با زبان روزه به شهادت رسیدند؛ ایشان چندین سال در حاشیه شهر فعال بودند.
🔹ایشان برادر دو شهید دیگر بودند؛ ایشان و ما فدایی رهبر انقلاب هستیم و انشاءالله خود ما نیز در این مسیر به شهادت برسیم.
🆔 @mokhlesein
🔰پدر بزرگوار شهید:
فرزندمان را نذر حضرت زینب (س) کرده بودیم، برای شهادت مهدی گریه نمیکنم، دشمن خواب گریه کردن ما را هم نخواهد دید.
🌷شهید مهدی شکوری
• شهادت: ۱۶ فروردین ۱۳۹۶
🆔 @mokhlesein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 مستندی از فعالیتهای شهید حجتالاسلام اصلانی و گام هایی در جهت مطالبات مردم
🆔 @mokhlesein
حاج قاسم یک یادداشت هم برای کتاب «شبی که مهتاب گم شد» نوشته بودند و در آن به شهادت حاج مراد اشاره کرده بودند. ایشان نوشته بودند:
بسمهتعالی
عزیز برادرم؛ علی عزیز؛
همه شهدا و حقایق آن دوران را در چهره تو دیدم.
یکبار همه خاطراتم را به رخم کشیدی. چه زیبا از کسانی حرف زدهای که صدها نفر از آنها را همینگونه از دست دادم و هنوز هر ماه یکی از آنها را تشییع میکنم و رویم نمیشود در تشییع آنها شرکت کنم. ده روز قبل بهترین آنها را -مراد و حیدر را- از دست دادم، اما خودم نمیروم و نمیمیرم، در حالی که در آرزوی وصل یکی از آن صدها شیر دیروز لهله میزنم و به درد «چه کنم» دچار شدهام. امروز این درد همه وجودم را فراگرفته و تو نمکدانی از نمک را به زخمهایم پاشاندی. تنهای تنهایم.
عکست را بروی جلد بوسیدم ای شهید آماده رفتن و دوست ندیدهام که بهترین دوستت را در کنارم از دست دادی. امیدوارم سربلند و زنده باشی تا مردم ایران در زمین همانند دب اکبر در آسمان نشانی خدا را از تو بگیرند و به تماشایت بنشینند.
برادر جاماندهات - قاسم سلیمانی
🌷 شهید مراد عباسی فرد
•شهادت: ۱۶ فروردین ۱۳۹۶
🆔 @mokhlesein
یکی از دوستان محمدرضا، خوابی که از شهید دیده بود را تعریف کرد و گفت: شهید به خوابم آمده بود با شهید شیبانی دردل وگلایه کردم که تو رفتی و من ماندم، الان که جنگ در سوریه تمام شده دیگه راه شهادت بسته شده است چکار کنم؟ محمدرضا جواب داد: چند کار را انجام بده هرکجا باشی شهادت به دنبالت میآید شما بهترین دوستان من بودید اگر صبر کنید خداوند اجر دو شهید که به ما داده به شما اجر بیشتری خواهد داد من خوشحال شدم و گفتم داری شکسته نفسی میکنی محمدرضا ما کجا و شما کجا بعد گفتم چکار کنم، شهید گفت:
اول: کاری کنید خدا از شما راضی باشد.
دوم: نماز اول وقت ترک نشود.
سوم: به نامحرم نگاه نکنید.
چهارم: به کودکان با مهربانی رفتار کنید.
🌷شهید محمدرضا شیبانی مجد
•شهادت: ۱۶ فروردین ۱۳۹۶
🆔 @mokhlesein
حجت الاسلام دارایی از طلبههای مجروح در حادثه تروریستی حرم مطهر رضوی لحظاتی پیش در بیمارستان به شهادت رسید.
❤️شهادتت مبارک ❤️
🆔 @mokhlesein
بسیار اهل نماز شب بود و از ماه رجب روزه میگرفت و همه سه ماه رجب، شعبان و رمضان را روزهدار بود. بسیار آرام و مهربان و صبور بود و همواره به ما میگفت: هرگاه گرفتاری و مشکلات به سراغتان آمد وضو بگیرید و دو رکعت نماز بجا بیاورید مطمئن باشید فوراً گره از کارتان گشوده میشود
🌷شهید ابوالفضل راه چمنی
• شهادت: ۱۸ فروردین ۱۳۹۵
🆔 @mokhlesein
هدایت شده از رویین دژ
🔴⚠️ فوری ‼️ فوری ⚠️🔴
🚨 به دلیل استقبال کمنظیر هموطنان عزیز از مسابقه عظیم فرهنگی «آشنای غریب»، علاوه بر #افزایش_دو_و_نیم_برابری_جوایز، مهلت ثبتنام و زمان برگزاری مسابقه نیز #تمدید_شد‼️
🎁 جوایز ارزندهی این مسابقه، ۵۰ میلیون تومان شامل:
💰 ۱۲ کارت هدیه یک میلیون تومانی برای نفرات برتر
💰 ۱۲ کارت هدیه پانصد هزار تومانی برای نفرات برتر
💰 ۳۱۳ کارت هدیه صد هزار تومانی به قید قرعه برای افرادی که حداقل نصف نمره آزمون را کسب کنند
⏳آخرین مهلت ثبت نام در مسابقه: ۲۰ فروردین ۱۴۰۱
📆 تاریخ برگزاری مسابقه: ۲۵ و ۲۶ فروردین ۱۴۰۱
✅ ثبتنام در مسابقه، دانلود نسخه PDF جزوهی «آشنای غریب» و عضویت در کانال اطلاعرسانی:
🆔 zil.ink/ashenaye_gharib
📌 کلیهی جوایز این مسابقه، از جانب دوستان و اعضای #مجمع_حافظان_قرآن_کریم_کاشمر تامین شده و کاملا مردمی است.
#آشنای_غریب
#نشر_حداکثری_برای_امام_زمان
🔺 @RooyinDezh
📸 پیکر طلبه شهید حسین دارایی در مراسم مناجات خوانی حاج محمود کریمی در رواق امام خمینی (ره) حرم مطهر رضوی
🆔 @mokhlesein
سربازان امام زمان (عج) از هیچ چیز
جز گناهان خویش نمیهراسند
🌷شهید سید مرتضی آوینی
•شهادت: ۲۱ فروردین ۱۳۷۲
🆔 @mokhlesein
✅ #رهبر_انقلاب:
💢 امروز در ارتش ما، انسان هاى صادق و انسان هایى که بى سروصدا براى خدا کار مى کننداز این قبیل اشخاص ما در ارتش کم نداریم؛ این شهید [شهید صیاد] هم چنین آدمى بود.
🌷شهید صیاد شیرازی
•شهادت: ۲۱ فروردین ۱۳۷۸
🆔 @mokhlesein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 حاج قاسم سلیمانی:
صیاد شیرازی، سلمان ارتش ما بود...
🆔 @mokhlesein
🇮🇷 یکی از شهدای مفقودالاثر استان خوزستان شناسایی شد
🕊 بسیجی شهید عزتالله پات، فرزند خیبر، در سال ۱۳۴۶ چشم به جهان گشود. بهعنوان نیروی بسیجی از باغ ملک به جبهه اعزام شد و در تک دشمن در سال ۶۷ در مجنون به فیض شهادت نائل گردید و پیکر پاک و مطهرش در منطقه برجای ماند.
پیکر مطهر این شهید پس از سالها با تلاش گروههای تفحص کشف و شناسایی گردید.
شب گذشته ۲۴ فروردین، سردار باقرزاده فرمانده کمیته جستجوی مفقودین با حضور در منزل شهید پات، خانواده محترمشان را پس از ۳۳ سال از چشمانتظاری درآوردند.
🆔 @mokhlesein
گروهبان یکم مصطفی رفیعزاده در درگیری با اشرار مسلح در ماهشهر به جمع شهدا پیوست
❤️شهادتت مبارک ❤️
🆔 @mokhlesein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹مادر شهیدی که حتی برای نامزدی فرزندش، حاضر به ترک خدمت در پشت جبههها نشد.
🆔 @mokhlesein
#کمیباشهدا
خیلی درس میخواند.
هلاک میکرد خودش و ...
هر بار که بهش می گفتم :
بسه دیگه ! چرا اینقدر خودت رو اذیت میکنی؟!
میگفت: اذیتی نیست :)
اولا خیلی هم کیف میده ، ثانیا وظیمونه...
باید این قدر درس بخونیم که
هیچکس نتونه بگه بچه مسلمون ها
بی سوادن :')
💛شهید محمدعلیرهنمون
🆔 @mokhlesein
🔺فرازی از وصیتنامه شهید سیدمحمد موسویناجی🌷
توصیه من به جوانان این است:
امروز شیعه در غربت به سر میبرد و تحت فشار استکبار است، جهت رهایی از مظلومیت برای فرج امام زمان (عج) دعا کنید که حتما فرج و گشایشی برای خودتان است و تا آن موقع، پای اعتقادات خود بایستید و هرگز تن به ذلت ندهید، حتی اگر به قیمت جانتان باشد که جان ما عزیزتر از جان عزیز فاطمه علیهالسلام نیست.
🆔 @mokhlesein
🌹محافظ فرمانده تیپ سلمان فارسی زاهدان به جمع شهدا پیوست.
🔹محمود آبسالان پسر سردار آبسالان محافظ سردار الماسی از تیپ نیروهای مخصوص ۱۱۰ سلمان فارسی زاهدان بر اثر تیراندازی به شهادت رسید
🔹 به گفته یک شاهد عینی سحرگاه امروز شنبه مقارن با شب قدر بر اثر تیراندازی فرد یا افراد ناشناس به سمت ماشین سردار الماسی فرمانده تیپ سلمان فارسی زاهدان محمود آبسالان محافظ وی به #شهادت رسید.
🔹گفته می شود محمود آبسالان فرزند یکی از فرماندهان سپاه سیستان و بلوچستان است.
❤شهادتت مبارک❤
#شب_قدر
#امام_علی
🆔 @mokhlesein
مخلصین
🌹محافظ فرمانده تیپ سلمان فارسی زاهدان به جمع شهدا پیوست. 🔹محمود آبسالان پسر سردار آبسالان محافظ سرد
🔺اولین تصویر از پیکر مطهر شهید محمود آبسالان که در شب قدر آسمانی شد
🆔 @mokhlesein
در اولین روز ماه رجب عقد کردیم و صادق که روزه هم بود، در هنگام خواندن خبطه عقد چندین بار در گوش من زمزمه کرد که «آرزوی من را فراموش نکنید و دعا کنید» ....
خاطره شهید تجلایی را یاد آور می شدند که همسرشان برایش آرزوی شـهادت کرده بود.
اولین مکانی که بعد از عقد رفتیم، گلزار شهـدا بود.
وقتی که در گلزار شهدا با هم قدم می زدیم، فقط در ذهنم با خود کلنجار می رفتم که می شود انسان کسی را که دوست دارد برایش یک چنین دعایی بکند که با شهادت از کنارش برود؟
با خود گفتم اگر در بین این شهـدا، شهیدی را هم نام آقا صـــــادق ببینم این دعا را خواهم کرد.
دقیقا همان لحظه ای که به این مسئله فکر می کردم مزار شهید صـادق جنگی را دیدم .
در آن لحظه حال عجیبی پیدا کردم اما بعداز آن به این دعا مصمم شدم
❤️شهید صادق عدالت اکبری
• شهادت: ۴اردیبهشت ۱۳۹۵
🆔 @mokhlesein
غیور مرد جانبازی که پیکر مطهر شهید حججی رو شناسایی کرد به جمع شهدا پیوست.
❤️شهادتت مبارک❤️
🆔 @mokhlesein
مخلصین
غیور مرد جانبازی که پیکر مطهر شهید حججی رو شناسایی کرد به جمع شهدا پیوست. ❤️شهادتت مبارک❤️ 🆔 @mokhl
🔻سردار مدافع حرم «حاجمهدی نیساری» در شب ۲۱ ماه رمضان آسمانی شد. سردار نیساری فردی بود که برای شناسایی پیکر «شهید حججی» به مقر داعش رفت و از «سیدحسن نصرالله» لقب پهلوان مقاومت را گرفت.
ماموریت ویژه سردار نیساری برای شناسایی پیکر مطهر شهید محسن حججی
بعد از شهادت حججی تا مدتها، پیکر مطهرش در دست داعشیها بود تا اینکه قرار شد حزبالله لبنان و داعش، تبادلی انجام دهند.
بنا شد حزبالله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند. داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزبالله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزبالله را آزاد کند.
به من گفتند:
«میتوانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را شناسایی کنی؟»
میدانستم میروم در دل خطر و امکان دارد داعشیها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود. قبول کردم. با یکی از بچههای سوری بهنام حاج سعید از مقر حزبالله لبنان حرکت کردیم و به طرف مقر داعش رفتیم.
در دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه ما را میپایید.
پیکری متلاشی و تکهتکه را نشانمان داد و گفت:
«این همان جسدی است که دنبالش هستید!»
میخکوب شدم. از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه، خشک شدم.
رو کردم به حاج سعید و گفتم:
«من چهجوری این بدن را شناسایی کنم؟! این بدن اربا اربا شده، این بدن قطعه قطعه شده!»
بیاختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت، اسلحهاش را مسلح کرد و کشید طرفم. داد زدم:
«پستفطرتا، مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید؟! پس کو سر این جنازه؟! کو دستهاش؟!»
حاجسعید حرفهایم را تندتند برای آن داعشی ترجمه میکرد. داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند، میگفت:
«این کار ما نبوده. کار داعش عراق بوده.»
دوباره فریاد زدم:
«کجای شریعت محمد آمده که اسیرتان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!»
داعشی به زبان آمد و گفت:
«تقصیر خودش بود. از بس حرصمون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کردهام و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند میزد!»
هرچه میکردم پیکر قابل شناسایی نبود. به داعشی گفتیم:
«ما باید این پیکر رو برای شناسایی دقیق با خودمون ببریم.»
اجازه نداد. با صدای کلفت و خشدارش گفت:
«فقط همینجا.»
نمیدانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، پیکر محسن نبود و داعش میخواست فریبمان بدهد.
در دلم متوسل شدم به حضرت زهرا علیهاالسلام. گفتم:
«بیبی جان! خودتون کمکمون کنید، خودتون دستمون رو بگیرید. خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.»
یکباره چشمم افتاد به تکهاستخوان کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد. خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم بههم زدن، استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم! بعد هم به حاجسعید اشاره کردم که برویم.
نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزالله. از ته دل خدا را شکر کردم که توانستم بیخبر از آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.
وقتی برگشتیم به مقر حزبالله، استخوان را دادم تا از آن آزمایش DNA بگیرند.
دیگر خیلی خسته بودم. هم جسمی و هم روحی. واقعا به استراحت نیاز داشتم.
فردای آن روز حرکت کردم سمت دمشق. همان روز خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزبالله، پیکر محسن را تحویل گرفتهاند.
به دمشق که رسیدم، رفتم حرم بیبی حضرت زینب علیهاالسلام. وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچهها آمد و گفت:
«پدر و همسر شهید حججی به سوریه آمدهاند. الان هم همین جا هستن، توی حرم.»
من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود. پدر محسن میدانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم.
تا چشمش به من افتاد، جلو آمد و مرا در بغل گرفت و گفت:
«از محسن خبر آوردی.»
نمیدانستم جوابش را چه بدهم. نمیدانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر اربا اربا را تحویل دادهاند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل دادهاند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل دادهاند؟
گفتم:
«حاجآقا، پیکر محسن مقر حزبالله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش.»
گفت:
«قَسَمَت میدم به بیبی که بگو.»
التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست.
دستش را انداخت میان شبکههای ضریح حضرت زینب علیهاالسلام و گفت:
«من محسنم رو به این بیبی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تار مویش رو برام آوردی، راضیام.»
وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم:
«حاجآقا، سر که نداره! بدنش رو هم مثل علیاکبر علیهالسلام اربا اربا کردن.»
هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت:
«بیبی، این هدیه رو قبول کن.»
▫️ در این شبهای عزیز، شهدایی را که امنیتمان را مدیونشان هستیم، فراموش نکنیم.
🆔 @Mokhlesein