eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
218هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.7هزار ویدیو
73 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
گر چه خاکستر شب صیقل زنگار دل است در صفاکاری دل، دست دگر دارد صبح... 👤صائب تبریزی آغاز هفته تون بخیر 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
روح كوچكت را وانسپار به غم! تاب ندارد. ويران می‌شود و زيان میكنى، پيوسته گريستن كه دردى را دوا نمی‌كند. حرمت اشك را دستِ‌كم، نگه‌دار! اين سيلاب بى‌هواى گلالود نيست، عصاره‌ى روح است. غم چيزى نيست كه خودش با پاى خودش خانه ى روحت را ترك كند! بتارانش، بتارانش . . .! 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
در سالن غذاخوری دانشگاهی در اروپا یک دانشجوی دختر با موهای قرمز که از چهره‌اش پیداست اروپایی است،سینی غذایش را تحویل می‌گیرد و سر میز می‌نشیند. سپس یادش می‌افتد که کارد و چنگال برنداشته، و بلند می‌شود تا آنها را بیاورد. وقتی برمی‌گردد، با شگفتی مشاهده می‌کند که یک مرد سیاه‌پوست آنجا نشسته و مشغول خوردن از ظرف غذای اوست! بلافاصله پس از دیدن این صحنه، زن جوان سرگشتگی و عصبانیت را در وجود خودش احساس می‌کند. اما به‌سرعت افکارش را تغییر می‌دهد و فرض را بر این می‌گیرد که مرد آفریقایی با آداب اروپا در زمینۀ اموال شخصی و حریم خصوصی آشنا نیست. او حتی این را هم در نظر می‌گیرد که شاید مرد جوان پول کافی برای خرید وعدۀ غذایی‌اش را ندارد. در هر حال، تصمیم می‌گیرد جلوی مرد جوان بنشیند و با حالتی دوستانه به او لبخند بزند. جوان آفریقایی نیز با لبخندی شادمانه به او پاسخ می‌دهد. دختر اروپایی سعی می‌کند کاری کند؛ این‌که غذایش را با نهایت لذت و ادب با مرد سیاه سهیم شود. به این ترتیب، مرد سالاد را می‌خورد، زن سوپ را، هر کدام بخشی از کباب را برمی‌دارند، و یکی از آنها ماست را می‌خورد و دیگری پای میوه را. همۀ این کارها همراه با لبخندهای دوستانه است؛ مرد با کمرویی و زن راحت، دلگرم‌کننده و با مهربانی لبخند می‌زنند. آنها ناهارشان را تمام می‌کنند. زن اروپایی بلند می‌شود تا قهوه بیاورد. و اینجاست که کمی آنورتر پشت سر مرد سیاه‌پوست، در کنار میز بغلی کاپشن خودش را آویزان روی صندلی پشتی می‌بیند ! و ظرف غذایش را که دست‌ نخورده و روی آن یکی میز مانده است.!! 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
🍃اگر روزی کسی را دیدید که می خندد پیش از آنکه به خنده هایش شلیک کنید از خود بپرسید او خندیدن را از کجا آموخته است. هر آدمی که به دنیا می آید گریستن را بلد است، زیرا گریه جواز ورود به این جهان است اما خندیدن را باید آموخت و آنکه می خندد حتماً برای آموختنش رنج بسیار برده است. آنکه لبخند می زند، نوح است زیرا توانسته در توفان زندگی قایقی بسازد. هر لبخند قایقی ست و آنکه لبخند می زند یعنی توانسته روی رودِ روانِ اشک هایش قایقی بیندازد و دور شود از جزیره های سرگردانی و اندوه. اگر روزی کسی را دیدید که می خندد، پیش از آنکه به خنده هایش شلیک کنید از او بپرسید او خندیدن را از کجا آموخته است...🍃 #عرفان_نظرآهاری 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
#ضرب_المثل 🚩گنه کرد در بلخ آهنگری به شوشتر زدند گردن مسگری 🔸در روزگاری دور آهنگری در بلخ می زیست که مثل همه ی آهنگران داستان های ایرانی تنش می خارید و هی بینی در کار حاکم وقت می کرد !! حاکم محلی ، که از دست او به تنگ آمده بود نامه ای به مرکز می نویسد و شرح حال می گوید و درخواست حکم حکومتی برای کشیدن گوشش می خواهد و طبق معمول داستان را یک کلاغ چهل کلاغ می کند !!! پادشاه که نه وقت بررسی داشت و نه حال بررسی ، نخوانده و ندانسته یک خط فرمان می نویسد مبنی بر اینکه به محض دریافت حکم گردن آهنگر را بزنید تا درس عبرتی برای همه باشد و بدانند جریمه ی تمرد و سرکشی چیست !! حکم صادره را به پای کبوتری بسته روانه می کنند ، کبوتر نامه بر بجای اینکه به بلخ پرواز بکند بطرف شوشتر حرکت می کند!!! خلاصه اینکه حاکم شوشتر نامه را می خواند و اطرافش را خوب نگاه می کند و می بیند در شهرشان آهنگری نیست و از طرفی حکم حاکم است و کبوتر نامه بر هم که وظیفه شناس است و کار درست ... !!! نتیجه می گیرد شاید در مرکز به مس ، آهن می گویند و برای همین تنها مسگر شهر را احضار و حکم حاکم را در مورد او اجرا می کنند !!! 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
مانده ام همچو گوی ، در رهِ تو گم شده پا و سر ، چه می طلبی ؟ منِ آشفته را ز عشق رُخت هر دم آشفته تر ، چه می طلبی ؟ عطار 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
باید جهان تازه تری دست و پا کنم! دنیا برای عشق، کمی بی لیاقت است... 👤کمیل آزادی 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
حکایت استادی با مریدش در صحرا اسب سواری می کنند. استاد از هر لحظه سواری اش برای آموختن ایمان به مریدش استفاده می کند: به خدا اعتماد داشته باش. خدا هرگز فرزندانش را رها نمی کند. شب هنگام در چادر، استاد از مریدش می خواهد اسب ها را به صخره ای در نزدیکی شان ببندد. مرید به سوی صخره می رود؛ اما سخنان استاد را به یاد می آورد و فکر می کند: حتما دارد امتحانم می کند باید اسبها را به خدا بسپارم و اسبها را نمی بندد! صبح روز بعد، مرید متوجه می شود که اسبها ناپدید شده اند خشمگین به سراغ استادش می رود و فریاد می زند: تو درباره خدا هیچ نمی دانی. من اسب ها را به امان او رها کردم، وحالا رفته اند. استاد پاسخ داد: خدا می خواست مراقب اسب ها باشد. اما برای آن کار به دستان تو احتیاج داشت تا آنها را ببندد. "پائولو کوئلیو" اول زانوى شتر را ببند و بعد توكل كن! 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
#یک_جرعه_کتاب عادت، ناجوانمردانه‌ترین بیماری است، زیرا هر بداقبالی را به ما می‌قبولاند، هر دردی را و هر مرگی را. در اثر عادت، در کنار افراد ِ نفرت‌انگیز زندگی می‌کنیم، به تحمل زنجیرها رضا می‌دهیم، بی‌عدالتی‌ها و رنج‌ها را تحمل می‌کنیم. به درد، به تنهائی و به همه چیز تسلیم می‌شویم. عادت، بی‌رحم‌ترین زهر زندگی‌ست. زیرا آهسته وارد می‌شود، در سکوت، کم‌کم رشد می‌کند و از بی‌خبری ما سیراب می‌شود و وقتی کشف می‌کنیم که چطور مسموم ِ آن شده‌ایم، می‌بینیم که هر ذرهٔ بدنمان با آن عجین شده است، می‌بینیم که هر حرکت ما تابع شرایط اوست و هیچ داروئی هم درمانش نمی‌کند. 📕 #یک_مرد ✍️ #اوریانا_فالاچی 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
‏صبح آمده با عطر گل ریحانش با نم نم عاشقانه ی بارانش برخیز و خوشامدی بگو با لبخند لبریز کن از چای و عسل فنجانش صبح زیباتون بخیر و شادی ☕️ 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
زندگى بسيار طعنه آميز است. غمگينى خواهد داشت تا بدانى شادى چيست صداهاى آزار دهنده دارد تا از سكوت قدردانى كنى و نبودن ها هستند تا ارزش حضور و بودن ها را بدانى.... 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
⭕️✍️حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃 نابینا:مگر شرط نکردیم از گیلاس های این سبد یکی یکی بخوریم؟ بینا:آری نابینا:پس تو با چه عذری سه تا سه تا می خوری؟ بینا:تو حقیقتا نابینایی؟ نابینا:مادرزاد بینا:چگونه دریافتی من سه تا سه تا میخورم؟ نابینا:آن گونه که من دو تا دوتا می خوردم و تو هیچ معترض نمی شدی! تنها کسانی در مقابل فساد و بی قانونی می ایستند که خود فاسد نباشند! 🍃 🌺🍃 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍