eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
259.9هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
50 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
جوانی که برای یک دوره آموزشی به هلند رفته بود، میگفت : یک روز برای خرید لپ تاپ به بازار شهر آمستردام پایتخت هلند رفتم... به اولین مغازه فروش وسایل صوتی تصویری که رسیدم لپ تاب مورد نظرم رو قیمت کردم... فروشنده گفت: قیمتش 695 یورو است. خداحافظی کردم و به مغازه بعدی رفتم و قیمت همان لپ تاپ را پرسیدم... گفتند: 695 یورو نخریدم و به هوای قیمت پایین تر به مغازه سوم و چهارم و ... بالاخره پنجمین مغازه رفتم ولی هر پنج فروشنده گفته بودند 695 یورو. فروشنده پنجم که ایرانی تبار بود متوجه شد که من ایرانی هستم، موقع بیرون رفتن از مغازه اش گفت آیا شما واقعا میخواهید خرید کنید؟؟ گفتم بله، میخواهم بخرم. گفتند اگر واقعا قصد خریدن دارید بفرمایید همینجا بخرید ، زیرا قیمت این لپ تاب در سراسر هلند همین است و به هوای ارزانی خودتان را خسته نکنید اینجا هلند است نه ایران!! قیمت اجناس همه جا یکسان و مقطوع است و چک و چونه زدن هم بی فایده! فکری کردم و با خود گفتم: راست می گوید، چون همه جا قیمت یکی بود. از فروشنده خواستم یک لپ تاب برایم بیاورد و خودم نیز هفتصد یورو روی میز فروشنده گذاشتم و منتظر لپ تاب و باقیمانده پولم که پنج یورو بود ماندم فروشنده کارتن لپ تاب را به دستم داد و پول را شمرد. من منتظر بودم پنج یورو به من برگرداند اما با تعجب دیدم که فروشنده یک اسکناس صد یورویی و یک اسکناس پنجاه یورویی و یک اسکناس پنج یورویی که میشد 155 یورو را به من داد!!! گفتم آقا شما که گفتید قیمت مقطوع است و تخفیف ندارد؟!؟ پس این 150 یورو اضافه رو چرا برگردوندید؟؟!! فروشنده خنده ای کرد و گفت: ببین عزیزم، این 150 تا مالیاتی است که شهروندان هلندی باید بپردازند و مسافرها از پرداخت این مالیات معاف هستند برای همین آن را به شما پس دادم. در کمال ناباوری از مغازه بیرون رفتم و ناخودآگاه به یاد جمله سید جمال الدین اسدآبادی افتادم که میگفت : من در غرب اسلام دیدم و مسلمان ندیدم و در شرق مسلمان دیدم و اسلام ندیدم!! 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
بار اندوه را به تنهایی می‌توان کشید، اما برای شاد بودن به دو نفر نیاز است. #البرت_هوبارد 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
مسجد آدم کش در شهرری ! علاّمه نهاوندى در کتاب راحة الروح داستان مسجد آدم کش را نقل و اشاره کرده به گفتار مولوى که گوید: یک حکایت گوش کن اى نیک پى مسجدى بود در کنار شهر رى هر که در وى بى خبر چون کور رفت مسجدم چون اختران در گور رفت در نزدیکى ابن بابویه مسجدی بود که معروف شده بود به مسجد آدم کش، مسجدی که امروز به مسجد ماشاالله معروف است. هر کس چه غریب و چه شهرى ، چه خودى و چه بیگانه، اگر شب در مسجد می ماند ، فردا جنازه او را از آن مسجد می اوردند و به این سبب کسی از مردم ری شب در آن بیتوته نمی کرد. غریبه‌ها از آنجا که مطلع نبودند، مى رفتند و شب در آن مى خوابیدند و صبح جنازه و مرده آن‌ها را بر مى داشتند. بالآخره جماعتى از مردم رى جمع شده و خواستند که آن مسجد را خراب کنند، دیگران نگذاشتند و گفتند خانه خداست و محل عبادت و مورد آسایش مسافرین و غرباست، نباید آن را خراب کرد، بلکه بهتر این است که شب درش را بسته وقف کنید و یک تابلو هم نوشته و اعلام کنید که اگر کسى غریب است و خبر ندارد، شب در این مسجد نخوابد؛ زیرا هر کس شب در اینجا خوابیده صبح جنازه‌اش را بیرون آورده‌اند و این چیزى است که مکرّر به تجربه رسیده و از پدران خود هم شنیده‌ایم و بلکه خود ما هم دیده‌ایم. پس بر تخته اى نوشته و به در مسجد آویختند. اتفاقا دو نفر غریب گذارشان به در آن مسجد افتاد و آن تابلو را دیده و خواندند. پس یکى از آن‌ها که ظاهرا نامش ماشالله بود می‌گوید: من امشب در این مسجد مى خوابم تا ببینم چه خبر است. رفیقش او را ممانعت مى کند و مى گوید: با وجود این آگهى که دیده اى، باز در این مسجد مى روى و خودکشى مى کنى؟ آن مرد قبول نکرد و گفت حتما من شب را در این مسجد مى مانم. اگر مُردم که تو خبر را به خانواده‌ام برسان و اگر زنده ماندم که نعم المطلوب و سرّى را کشف کرده‌ام. پس قفل را گشود و داخل مسجد شد و تا نزدیک نصف شب توقّف کرد خبر نشد. و چون شب از نصف گذشت، ناگاه صدایى مهیب و بسیار ترسناک بلند شد، آهاى آمدم ـ آهاى آمدم، گوش داد تا ببیند صدا از کدام طرف است، باز‌‌ همان صدا بلند شد، آمدم، آمدم، آهاى آمدم و هر لحظه صدا مهیب‌تر و هولناک‌تر بود. مرد ابتدا بسیار ترسید ولی بر خود غلبه کرد و برخاست و ایستاد و شمشیر خود را بلند کرد و گفت اگر مردى و راست مى گویى، بیا، و شمشیر خود را به طرف صدا فرود آورد که به دیوار مسجد خورد و ناگهان دیوار شکافته شد و زر و طلاى بسیارى به زمین ریخت و معلوم شد دفینه و گنجى در آن دیوار گذارده و طلسم کرده بودند که این صدا بلند مى شود و آن طلسم به واسطه پر جرأتى آن مرد شکست پس طلا‌ها را جمع کرد و صبح از آن مسجد صحیح و سالم با پول زیادى بیرون آمد و از آن همه پول، املاک خریده و از ثروتمندان گردید و آن مسجد را تعمیر و به نام او مسجد ماشاءاللّه معروف گردید. (امامزادگان و زیارتگاه‌های شهر ری صفحه 218 الی 220) 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
ظهور عشق از آغاز جهان بوده است و در هر ذرّه ای در جهان ، موجود است. حافظ ، به زیبایی شرح می دهد که گرایش های مختلف انسان ها ، به دلیل عشق است : در ازل ، پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد جلوه‌ای کرد رخت ، دید ملک عشق نداشت عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد عقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزد برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد مدعی خواست که آید به تماشاگه راز دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد دیگران قرعه قسمت همه بر عیش زدند دل غمدیده ما بود که هم بر غم زد جان علوی هوس چاه زنخدان تو داشت دست در حلقه آن زلف خم اندر خم زد حافظ آن روز طربنامه عشق تو نوشت که قلم بر سر اسباب دل خرم زد حافظ 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
یاد من باشد امروز دم صبح، جور دیگر باشم... بد نگویم به هوا، آب، زمین! مهربان باشم با مردم شهر و فراموش کنم هر چه گذشت... 🖋 #فریدون_مشیری صبح بخیر ❤️ 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
تو زمستون افکارت نمون... وقتی که بهار هست، یعنی امید هست... 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
خانمی در سالن سینما به پزشکی که همراهش بود و کنارش نشسته بود گفت که حالش دارد به هم می‌خورد. پزشک فوراً از جیب کتش چیزی درآورد و آهسته گفت: «این قرص را در دهانتان بگذارید اما آن را قورت ندهید.» خانم بی‌درنگ احساس کرد حالش بهتر شده است. وقتی فیلم تمام و سالن سینما روشن شد، خانم جوان می‌خواست بداند چه نوع قرصی تا این اندازه در بهبود حالش تاثیر داشته است. اما وقتی قرص را از دهانش بیرون آورد دید که دکمه است. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر لبش گاه تبسم معجزی دارد جدا یک لبش جان می‌ستاند، یک لبش جان می‌دهد #صائب_تبریزی 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
#ضرب‌المثل شق القمر کرده هر گاه از شخصی عمل خارق العاده‌ و غیر قابل تصور سر بزند از آن به شق القمر تمثیل کرده می‌گویند: واقعا" شق القمر کرده است. یکی از مهمترین معجزات پیغمبر شق القمر است که روایت می‌کنند عده‌ای از مشرکان قریش مجتمعا" خدمت پیغمبر رسیدند و گفتند:" ای محمد، اگر در دعوی نبوت صادق هستی و عمل تو سحر و جادو نیست هم اکنون ماه را در وسط آسمان دو نیمه کن تا ما به رای العین شق القمر را ببینیم و با رسالت تو ایمان بیاوریم زیرا شنیدمی که سحرو جادو فقط در روی زمین امکان دارد ولی در آسمان موثر نیست." در آن هنگان مردم در منی بودند. پیغمبر اسلام دست به دعا بر داشت و از خداوند مسئلت کرد که این آخرین حجت رسالتش را با این قوم مشرک نشان دهد تا شاید دست از عناد و لجاج بردارند. بلافاصله وحی نازل شد که ماه در اختیار توست و می‌توانی آن را دو پاره کنی. پیغمبر اکرم(ص) به روایتی انگشت مجسمه‌اش را به جانب آسمان دراز کرد و ماه از میان دو نیمه شد. " در آن هنگام که مردم در منی بودند به طوری شکافته شد که کوه حرا در میان دو پاره آن که مانند دو شعله بود می‌نمود." 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
حالا دیگر وقت فکر کردن به چیزهایی که با خودت نیاورده ای نیست! به این فکر باش که با آنچه داری چه میتوانی بکنی... 👤ارنست همینگوی 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
#تلنگر 💎مادرم آن روزها همه چیز برایش حیف بود، جز خودش! یک صندوق چوبی بزرگ داشت پر از چیزهای حیف! در خانه ما به چیزهایی حیف گفته می‌شد که نباید آنها را مصرف می‌کردیم..!! نباید به آنها دست می‌زدیم، فقط هر چند وقت یک بار می‌توانستیم آنها را خیلی تند ببینیم و از شوق داشتن آنها حَظ کنیم و از حسرت نداشتن آنها غصه بخوریم! حیف مادرم که دیگر نمی‌تواند درِ صندوقِ حیف را باز کند و چیزهای حیف را در بیاورد و با دست‌های ظریف و سفیدش، آنها را جلوی چشمان پر احساسش بگیرد و از تماشای آنها لذت ببرد! مادرم هیچ وقت خود را جزو چیزهای حیف به حساب نیاورد... دستهایش، چشم‌هایش، موهایش، قلبش، حافظه‌اش، همه چیزش را به کار انداخت و حسابی آنها را کهنه کرد. حالا داشته‌هایش آنقدر کهنه شده که وصله بردار هم نیست... حیفِ مادرم که قدر حیف‌ترین چیزها را ندانست! قدر خودش را ندانست و جانش را برای چیزهایی که اصلا حیف نبودند تلف کرد ... 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
‌ اني أُحبّكِ.. هذه هي المهنةُ الوحيدة التي أتقنُها ويحسدني عليها أصدقائي.. وأعدائي.. دوستت دارم؛ این تنها حرفه‌ای است که در آن ماهرم و دوست و دشمن به‌خاطرش به من حسد می‌برند... #نزار_قبانی 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
صبح به ما می‌آموزد که باور داشته باشیم، روشنایی با تاریکی معنا می‌یابد و خوشبختی با عبور از سختی‌ها زیباست... صبح بخیر 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
براى شاد زيستن بايد بگذارى هر آنچه مى آيد بيايد و هر آنچه ميرود، برود...🌷 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
حالا تو هِی به رویِ خودِت نیار منم هِی به رویِ خودم نیارم اما یک روز یک جایی برای این همه نداشتنت میمیرم #محیا_زند 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
سنگی که به هوا می رود تا بر گردد هزار چرخ می‌خورد در عبارت بالا گاهی جای سنگ عبارت سیب را هم به کار می‌برند ولی صحیح آن از نظر ریشه تاریخی همان کلمه سنگ است که گمان می‌رود سیب به علت مدور بودن بعدها جای سنگ را گرفته باشد. مورد استفاده و اصطلاح ضرب المثل بالا هنگامی است که کسی در جریان زندگی دچار مشکلی شده باشد و هیچ گونه راه چاره و علاجی برای رفع مشکل و مانع موجوده منصور نگردد . در چنین موقعی به آن شخص مایوس و ناامید از راه دلجویی و تقویت حس اعتماد و اطمینان چنین می‌گویند:" هر گز نا امید مشو . از آینده کسی خبر ندارد که چه نقشی بازی می‌کند کسی چه می‌داند؟ شاید صلاح و مصلحت کار تو در وقوع این حادثه باشد زیرا از قدیم گفته‌اند : سنگی که به هوا می‌رود تا برگردد هزار چرخ می‌خورد" متوکل عباسی از خلقای سفاک و خونخواری بود که مراتب عناد و دشمنی او نسبت به خاندان بنی هاشم و آل علی (ع) حد و میزانی نداشت ، مخصوصا" در جریان به آب بستن سرزمین کربلا که به دستور متوکل انجام گرفت بر اهل اطلاع پوشیده نیست. باری این مرد شقی افراد بی گناه را به عناوین مختلف و معاذیر غیر موجه به زندان می انداخت به قسمی که در زمان خلافت او تمام آزاد مردان در قید و زنجیر بودند و کلیه زندانها پر شده بود چون مدتی بدین منوال گذشت و خلیفه از نگهداری زندانیان بی گناه خسته شده بود به جای آن‌که دستور دهد آن بیچارگان بی گناه را آزاد سازد به عادت خبث طینت فرمان داد همه را گردن بزنند. عمله سیاست دست به کار شدند و آن بخت بر گشتگان را به کشتار گاه برده یکی پس از دیگری از دم تیغ می‌گذراندند. در میان زندانیان جوان خوش سیمایی وجود داشت که صباحت و جوانیش دل فرمانده کشتار را به رقت آورده بود. از آن جوان پرسید" کجایی هستی؟" جواب داد " اهل همدانم" سوال کرد" گناهت چه بود؟" پاسخ داد: " نمی‌دانم" فر مانده کشتار گفت " چون قدرت و جرئت تخلف از اجرای فرمان خلیفه را ندارم و از کشتن تو نمی‌توانم سر پیچی کنم لذا اگر چیز دیگری که انجام و اجابتش برای مقدور و میسر باشد از من بخواهی با کمال میل اطاعت می‌کنم و مشعوف می‌شوم. " جوان همدانی گفت:" مدتی است چیزی نخوردم . لقمه نانی به من برسان تا صد جوع کنم." به دستور فرمانده کشتار غذای ماکولی آوردند و جوان با نهایت خونسردی و بدون اعتنا به صحنه کشتار شروع به خوردن غذا کرد. فرمانده کشتار را از حال جوان شگفتی و حیرت به دست داد و گفت:" ای جوان از حال و رفتار تو سر در نمی آورم. چنان به خوردن مشغول هستی انگار در سفره خانه نشسته ای و هیچ حادثه شومی در انتظار تو نیست در حالی که چون چند نفر دیگر کشته شوند نوبت به تو میرسد که در زیر تیغ جلاد دست و پا بزنی." جوان همدانی که دست راستش در قدح غذا بود با دست چپ سنگی از زمین برداشت و گفت:" نگاه کن، تا این سنگ به هوابرود و بر گردد هزار چرخ می خورد. خدا داناست که در طول مدت این چرخش چه اتفاقی روی خواهد داد." این بگفت و سنگ را به هوا افکند و لقمه غذا را در دهان گذاشت . از عجایب روزگار آنکه هنوز سنگ به زمین فرود نیامده بود که از دور گرد خاکی بر خاست و سواری در رسیده فریاد بر آورد:" دست نگهدارید. دست نگهدارید. متوکل را کشتند." با این ترتیب جوان همدانی و بقیه بی گناهان از کشته شدن نجات یافتند و عبارت بالا ضرب المثل گردید. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
#تلنگر 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
عربی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسید: چه کسی حساب رسی را در روز قیامت بر عهده خواهد داشت؟ حضرت فرمود: خدا. مرد عرب گفت: آیا او خود این کار را بر عهده دارد. رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم): بله. آن عرب تبسمی نمود. پیامبر فرمود: چرا خندیدی؟ مرد گفت: کریم و بزرگوار آنگاه که قدرت پیدا کند، در می گذرد و آنگاه که به محاسبه بنشیند مسامحه می کند و آسان می گیرد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: این مرد راست می گوید. آگاه باشید که کریم و بزرگواری بخشنده تر و بزرگوارتر از خدا نیست. او اکرم الاکرمین و بزرگوارترین بزرگواران است. سپس، حضرت فرمود: این اعرابی فقیه شد! 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
🌸🍃🌸🍃 امام علی (علیه السلام) : تمام خير در سه چيز جمع شده است: 1⃣نگاه 2⃣سكوت 3⃣سخن هر نگاهى كه پندى در آن گرفته نشود، فراموشى است. هر سكوتى كه انديشه اى در آن نباشد، غفلت است. هر سخنى كه ذكرى در آن نباشد، بيهوده است. خوشا بحال كسى كه:نگاه او پند، سكوت او انديشه و سخن او ذكر باشد، بر گناهش گريسته و مردم از شرش در امان باشند. #منبع: ثواب الاعمال و عقاب الاعمال شیخ صدوق رحمت الله 🌸🍃🌸🍃 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
♦️روزی گفتیم تنها با مرگ از هم جدا می شویم مرگ دیر کرد و ما جدا شدیم... 👤محمود درویش 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
#طنز_جبهه😂 😱چفیه رو بردن😱 💎چفیه یه بسیجی رو از دستش قاپیدن ، داد میزد : آهـــای ... سفره ، حوله ، لحاف ، زیرانداز ، روانداز ، دستمال ، ماسڪ ، ڪلاه ، ڪمربند ، جانماز ، سایه بون ، ڪفن ، باند زخم ، تور ماهی گیریم ... هــمـــــــه رو بردن !!!😂😄 🍃شادی روحشون ڪه دار و ندارشون همون یڪ چفیه بود صلوات🍃 #با_هم_بخندیم 😂 ❤️اللهم عجل لولیک الفرج ❤️ 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
فرقی نمیکند شب چگونه گذشت،هر صبح زندگی متولد میشود صبح بزرگترین پاداش برای کسانیست ک زنده مانده اند! صبح مثل معجزه میماند،آغاز یک زندگیست که به پایان رسیده بود صبح تون بخیر وشادی🌹 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
مانند یک قهرمان گذشته ات را ببخش و دیگه بهش فکر نکن گذشته ات مثل کفش های بچگیته که دیگه برات کوچیک شدن... بندازشون دور و یک زندگی تازه شروع کن! 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
📝 زیبایی و شرح لمعه حاجی ملاعلی کنی شاگردی داشت که بسیار مورد علاقه‌اش بود، یک روز خواست لطفی در حق او بکند، گفت: "من دو دختر دم بخت دارم، یکی بسیار زیباست و دیگری بسیار فاضل، که «شرح لمعه» را درس می‌دهد. کدام یک را دوست داری به زوجیت تو دربیاورم؟!" شاگرد که گونه‌هایش از خجالت مثل لبو سرخ شده بود، آهسته گفت: "حضرت آقا! من که «شرح لمعه» را در حضور شما خوانده و تمام کرده‌ام!" 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
‌ زحمت چه میکشی پی درمان ما طبیب ما بِه نمی شویم و تو بدنام می شوی... 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍