eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
244.7هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
63 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
پالانش کج است هر کس درمعتقدات مذهبی و مبانی اخلاقی تغییر رویه دهد ، درباره‌اش به ضرب المثل بالا تمثل می‌جویند و می‌گویند ، فلانی پالانش کج است که اگر طرف مورد بحث مرد باشد یعنی ایمان و عقیدتش خلل پذیرفته و اگر زن باشد به این معنی است که از طریق عفت و طهارت منحرف گردیده است . آقایان روحانیون قبل از اختراع اتومبیل بر اسب و قاطر و غالبا" دراز گوش سوار می‌شدند و برای وعظ و خطابه و مهمانی به خانه این و آن می‌رفتند که شاید هم اکنون نیز در بعضی از شهرهای کوچک و روستاها کماکان بر چهارپایان سوار شوند . بعضی از روحانی نماها ( نه روحانیون واقعی ) در عصر قاجاریه مردم را برای سواری می‌خواستند تا مقاصد و نیاتشان را بدان وسیله به سر منزل مقصود برسانند . ضمنا" می‌دانید که پالان مرکوب به وسیله تنگ اسب باید سفت و محکم بسته شده باشد تا بتوان بر آن سوار شد و سواری گرفت . اگر مرکبی پالانش کج باشد خوب سواری نمی‌دهد و راکب را به زحمت می‌اندازد . معنی و مفهوم ظاهری و مجازی ضرب المثل بالا این است که طرف مورد بحث تغییر عقیده داده به مذهب یا مسلک دیگری متمایل شده است ولی مقصود باطنی و نهایی این بود که وی سواری نمی‌دهد یعنی از ما گوش شنوایی ندارد . پس در این صورت باید طرد شود تا ایجاد زحمت نکند. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
#کاریکلماتور شهر از صدا پر است ولی از سخن، تهی... #نادر_نادرپور 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
گروهی نزد معاویه بودند و وی را مدح می‌ کردند. از آن جمع، یکی خاموش بود و چیزی نمی‌ گفت. معاویه وی را گفت چرا خاموشی و حرفی نمی‌ زنی؟ مرد گفت چه گویم، اگر راست گویم از تو بترسم؛ اگر دروغ گویم از خدا بترسم؛ پس سکوت کنم بهتر است. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
#یک_جرعه_کتاب مردم عادت کرده اند انتقاد کنند. خوبی ها را نمی توانند ببینند. ماجرای مردی را شنیدم که از همسرش خواست برایش دو تخم مرغ بپزد، اما یکی را نیمرو و دیگری را آب پز کند. زن نیز همین کار را کرد. مرد وقتی تخم مرغ ها را دید، سرش را تکان داد. زن پرسید: "دیگر چه اشتباهی کرده ام؟ این دقیقا همان چیزی است که خودت خواستی." مرد گفت: "می دانستم این اتفاق می افتد. تو تخم مرغ اشتباهی را نیمرو کردی." برخی از مردم آنقدر انتقادی فکر می کنند که هر کاری هم برایشان بکنید، راضی نمی شوند... هر روز پنجشنبه است جوئل اوستین 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
#تلنگر هر بار که پدرم برنج جدیدی می خرید ، مادرم پیمانه را کمتر از همیشه می گرفت . می گفت طریقه ی طبخِ برنج ها ، با هم فرق دارد ، همه شان یک جور ، دم نمی کشند ، نمی شود طبقِ یک اصل و برنامه ، پیش رفت ! برای همین بود که بارِ اول ، مقدارِ کمتری می پخت تا به قولی برایِ دفعاتِ بعدی پیمانه "دستش بیاید" ، یا اگر خراب می شد ، اسراف نکرده باشد ! آدم ها هم دقیقا همینند . قبل از اعتماد و بذلِ محبت ، آن ها را خوب بشناسید ، از تنهاییِ تان ، به هرکس و ناکس پناه نبرید ! نه هر آدمی لایقِ همنشینی است ، نه می شود با تمامِ آدم ها ، یک جور تا کرد ! بعضی ها جنسشان از همان اولش خراب است و با هیچ اصل و منطقی اندازه ی باورهای شما قد نخواهند کشید ... حواستان باشد ؛ مبادا محبت و توجهِ خودتان را اسراف کنید ! 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
انا لا اضعف الا اشتاق الیک.. من کم‌نمی اوردم مگر زمانی که دلتنگت شوم... 👤نزار قبانی 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
صبح است بیا غزل بخوان در گوشم ای جلوه ای از ماه شب خاموشم پر کن قدحم ، مست و خرابت باشم صبحی دگر از جام تو "می" مینوشم.. صبح بخیر زندگی ♥️ 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
🟧در قران سوره انشراح دو بار تکرار شده... «فان مع العسر یسرا» «ان مع العسر یسرا» 🟪بعد از هر سختی گشایش است 🟩خداوند دو بار تکرار کرده تا دلمون «« قرص »» بشه... 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
در خاكدان ما گهر زندگى گم است‏ این گوهرى كه گم شده مائیم یا كه اوست؟ #اقبال_لاهوری 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
#تلنگر گاهی خودت را به دیوانگی بزن پیش از آنکه روزگار دیوانه ات کند! گاهی بیشتر بخند با دهان ِ بسته! بیشتر ببین با چشم های بسته با دستهایت محکم گوشهایت را بگیر و گوش کن! دراز بکش وسط ِ زندگی و زُل بزن به مجسه سازیِ اَبرهای کوچک ِ بازیگوش و خندانِ آسمان! گاهی بیشتر بخند! و به غم هایت محترمانه بگو: "ببخشید شما؟ نمی شناسمتان! اشتباه نیامده اید!! فردا ! امروز وقت ندارم! لطفا فقط امروز را بروید! فقط امروز را..." گاهی خودت را به دیوانگی بزن پیش از آنکه روزگار دیوانه ات کند! بنشین کنار خودت خودت را بخندان و سر بر شانه ی خودت بگذار! بگذار بگویند دیوانه ست! من سخت معتقدم برای دیوانه نشدن گاهی باید دیوانه بود... 👤معصومه_صابر 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
مردی که جلوی جنگ جهانی سوم را گرفت در یک شب سرد در 26سپتامبر سال 1983، استانیسلاو یوگرافوویچ پتروف یک سرهنگ دوم نیروهای موشکی استراتژیک سر کارش بود او به جای همکارش که به علتی نتوانسته بود در محل کار ظاهر شود ، پست می‌داد و آسمان شوروی را پایش می‌کرد... کمی از نیمه‌شب گذشته بود که پتروف هشداری از یک کامپیوتر گرفت : یک موشک اتمی از سوی آمریکا شلیک شده و مقصدش مسکو است!!! پروتکل نظامی از پیش تعریف‌ شده روس‌ها در چنین شرایطی این بود که همه سلاح‌های اتمی برای انجام یک ضد حمله به صورت سریع و آنی فعال شوند و پس از آن به مقامات نظامی و سیاسی اطلاع داده شود. صدای آلارم‌ها در پناهگاهی که پتروف در آن بود به گوش می‌رسید و نورهای قرمز به نشانه شناسایی موشک اتمی آمریکایی‌ها به وسیله ماهواره‌های روسی همه جا روشن بودند. ولی پتروف حس می‌کرد هشدار کامپیوترها درست نباشد ، او فکر کرد که اگر آمریکا واقعا قصد حمله به شوروی را داشته باشد از همه موشک‌هایش استفاده می‌کند و با پرتاب صرفا یک موشک ، فرصت ضدحمله را به روس‌ها نمی‌دهد. لحظاتی بعد استرس در پناهگاه بیشتر شد و همه افسرها در تشویش بودند چرا که کامپیوترها ، موشک‌های دوم ، سوم ، چهارم و پنجم را هم شناسایی کرده بودند. پتروف دو راه پیش رو داشت : به غریزه‌اش اعتماد کند و همه اخطارهای کامپیوترها را ناشی از اشتباه آنها بداند و یا طبق پروتکل نظامی ، سیستم موشکی شوروی را فعال کند و آغازگر جنگی شود که بی‌شک موجب مرگ میلیون‌ها نفر می‌شود. پتروف کار اول را انجام داد!!! با گذشت دقایقی معلوم شد که حق با پتروف بوده است.همه اینها ناشی از خطای کامپوتر و نقص در یک قطعه چند دلاری بود.پتروف حالا یک قهرمان بود ، او از جنگ اتمی پیشگیری کرده بود ، افسران دور و برش ، تصمیم شجاعانه او را ستودند. ولی مقامات کرملین اینگونه فکر نمی‌کردند ، او به هر حال از پروتکل نظامی تخطی کرده بود ، اگر تصمیم او اشتباه از آب در می‌آمد ، جان میلیون‌ها نفر از شهروندان شوروی را به خطر می‌انداخت. بنابراین تصمیم گرفته شد که پتروف به بازنشستگی پیش از موعد برود ، با حقوقی حدود 200 دلار در ماه! تا سال 1988 به خاطر حفظ اسرار نظامی کسی از تصمیم قهرمانانه پتروف آگاه نشد ، در این زمان یکی از افسران حاضر در آن پناهگاه کتابی در مورد واقعه نوشت و همه چیز را توضیح داد. در سال 2008 نیز مستندی با عنوان «مردی که دنیا را نجات داد» ساخته شد. هیچ کس نمی‌داند که اگر پتروف ،آن افسر 44ساله‌ ،آن شب در آن پناهگاه نبود ، چه اتفاقی می‌افتاد و باز کسی نمی تواند حدس بزند اگر همکار آقای پتروف آن روز در شیفت خودش حاضر می‌شد چه تصمیمی می‌گرفت ولی مسلم است که پتروف بیشتر از هر شخص دیگری باعث نجات جان انسان‌ها شده است. شاید اگر آن تصمیم پتروف نبود ، الان من و شما در پشت مانیتورهایمان در حال خواندن این متن نبودیم!!! 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
#امید از گابریل گارسیا پرسیدند: اگر بخواهی کتابی صد صفحه‌ای درباره امید بنویسی، چه می‌نویسی؟ گفت 99 صفحه رو خالی میذارم صفحه آخر، سطر آخر می نویسم: یادت باشه دنیا گرد است، هر وقت احساس کردی به آخر رسیدی شاید در نقطه شروع باشی. زندگی ساختنی است، نه ماندنی، بمان برای ساختن، نساز برای ماندن... منتظرنباش کسی برایت گل بیاورد، خاک را زیر و روکن، بذر را بکار، از آن مراقبت کن، گل خواهد داد... 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
اردیبهشت را باتو که باشم می شود اردیبِعشق #مهران_قدیری 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
من تشنهٔ این هوای جان‌بخشم، دیوانهٔ این بهار و پاییزم تا مرگ نیامده‌ست برخیزم، در دامن زندگی بیاویزم 👤فریدون مشیری 💫صبح‌تون‌بخیر💫 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
در تاریکترین روزهای زندگی‌ات این را بدان که خدا در جواب صبرهایت، درهایی را برایت می‌گشاید که هیچکس قادر به بستنش نیست. معجزات وقتی اتفاق می‌افتد، که تو برای آرزوهایت، بیشتر از ترس‌هایت، انرژی بفرستی. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
#داستان_یک_زن در سال 1359 پس از حمله عراق به روستای روازین گیلانغرب، مردم به دره های اطراف فرار می‌کنند. دختری که در آن زمان فقط 18 سال داشت شب هنگام همراه برادر و پدرش جهت تهیه غذا به روستا باز می‌گردد. اما در طول راه، برادرش زمان درگیری با عوامل عراقی کشته می‌شود و در پی برخورد با دو سرباز عراقی بدون داشتن سلاح گرم و با تبر پدرش، با آنها درگیر شده یکی را کشته و دیگری را با تمام تجهیزات جنگی اصیل می‌کند و به مقر فرماندهی ارتش ایران تحویل میدهد. نام این شیرزن فرنگیس حیدرپور است👌 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
نامدگان و رفتگان از دو کرانۀ زمان سوی تو می دوند ، هان ای تو همیشه در میان #هوشنگ_ابتهاج 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
⭕️ 20 سال تجربه کاری یا 20 سال تکرار یک تجربه؟!! در سال 2007 تماس غیرمنتظره‌ای از استفان کاوی دریافت کردم. او درخواست کرد که با من ملاقات کند. در ملاقاتی که با او داشتم، استفان کاوی گفت که به یکی از سخنرانی‌های من گوش داده است و از من خواست که در مؤسسه او دوره‌های آموزشی برای مدیران برگزار کنم. من که از این درخواست او شگفت زده شده بودم، به او گفتم: "هر چند باعث افتخار من است که در مؤسسه شما تدریس کنم، اما احساس می‌کنم که برای این کار، بسیار جوان و بی تجربه هستم" سپس، استفان کاوی اصل گرانبهایی را به من آموخت که برای همیشه دیدگاه من را نسبت به ماهیت آموزش و تجربه، تغییر داد. او گفت: "در خصوص اهمیت تجربه اغراق صورت گرفته است. برخی از افراد می‌گویند که 20 سال تجربه دارند، اما در حقیقت آنها فقط یک سال تجربه دارند که بیست سال آن را تکرار کرده‌اند." ✏️ریچی نورتون - نویسنده کتاب «قدرت شروع چیزی احمقانه» 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
دوچرخه سواری با خدا من در ابتدا خداوند را یک ناظر ؛ مانند یک رئیس یا یک قاضی میدانستم که دنبال شناسائی خطاها ئی است که من انجام داده ام و بدین طریق خداوند میداند وقتی که من مردم ؛ شایسته بهشت هستم و یا مستحق جهنم . وقتی قدرت فهم من بیشتر شد؛ به نظرم رسید که گویا زندگی تقریبا مانند دوچرخه سواری با یک دوچرخه دو نفره است و دریافتم که خدا در صندلی عقب در پا زدن به من کمک میکند. نمیدانم چه زمانی بود که خدا به من پیشنهاد داد جایمان را عوض کنیم؛ از آن موقع زندگی ام بسیار فرق کرد؛ زندگی ام با نیروی افزوده شده او خیلی بهتر شد؛ وقتی کنترل زندگی دست من بود من راه را می دانستم و تقریبا برایم خسته کننده بود ولی تکراری و قابل پیش بینی و معمولا فاصله ها را از کوتاهترین مسیر می رفتم. اما وقتی خدا هدایت زندگی مرا در دست گرفت؛ او بلد بود... از میانبرهای هیجان انگیز و از بالای کوهها و از میان صخره ها و با سرعت بسیار زیاد حرکت کند و به من پیوسته می گفت : « تو فقط پا بزن ». من نگران و مظطرب بودم پرسیدم « مرا به کجا می بری ؟ » او فقط خندید و جواب نداد و من کم کم به او اطمینان کردم ! وقتی می گفتم : « میترسم » . او به عقب بر میگشت و دستانم را می گرفت و من آرام می شدم . او مرا نزد مردمی میبرد و آنها نیاز مرا بصورت هدیه میدادند و این سفر ما، یعنی من وخدا ادامه داشت تا از آن مردم دور شدیم . خدا گفت : هدیه را به کسانی دیگر بده و آنها بار اضافی سفر زندگی است و وزنشان خیلی زیاد است؛ بنابراین من بار دیگر هدیهها را به مردمانی دیگر بخشیدم و فهمیدم « دریافت هدیه ها بخاطر بخشیدن های قبلی من بوده است » و با این وجود بار ما در سفر سبک تر است . من در ابتدا در کنترل زندگی ام به خدا اعتماد نکردم؛ فکر میکردم او زندگی ام را متلاشی میکند؛ اما او اسرار دوچرخه سواری « زندگی » را به من نشان داد و خدا میدانست چگونه از راههای باریک مرا رد کند و از جاهای پر از سنگلاخ به جاهای تمیز ببرد و برای عبور از معبرهای ترسناک پرواز کند. ومن دارم یاد می گیرم که ساکت باشم و در عجیب ترین جاها فقط پا بزنم و من دارم ازدیدن مناظر و برخورد نسیم خنک به صورتم در کنار همراه دائمی خود « خدا » لذت میبرم و من هر وقتی نمیتوانم از موانع بگذرم؛ او فقط لبخند میزند و می گوید : پابزن 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
#تلنگر از حضرت علی پرسیدند: بزرگترین گناه کبیره چیست؟ حضرت نگفتند بی‌نمازی؛ نگفتند بی ‌حجابی؛ نگفتند روزه نگرفتن... بلکه فرمودند «مایوس و ناامید شدن از رحمت خداوند...» 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
شک هیزم شکن صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده. شک کرد که همسایه اش آن را دزدیده باشد برای همین تمام روز او را زیر نظر گرفت. متوجه شد همسایه اش در دزدی مهارت دارد مثل یک دزد راه می رود مثل دزدی که می خواهد چیزی را پنهان کند پچ پچ میکند. آن قدر از شکش مطمئن شد که تصمیم گرفت به خانه برگردد لباسش را عوض کند و نزد قاضی برود. اما همین که وارد خانه شد تبرش را پیدا کرد. زنش آن را جابه جا کرده بود. مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه را زیر نظر گرفت: و دریافت که او مثل یک آدم شریف راه می رود حرف می زند و رفتار می کند. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
از آسمان حرم تا بهشت راهی نیست برای ما به جز از این آستان راهی نیست 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
زندگی موسیقی گنجشک‌هاست زندگی باغ تماشای خداست ... زندگی یعنی همین : پروازها، صبح‌ها، لبخندها، آوازها ☀️ صبح بخیر 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
اگه تو نه، پس كى ؟! اگه الان نه، پس كِى؟! #قابل_تامل 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
تو را دوست داشتم، چنان که گویی تو آخرین عزیزانِ من بر رویِ زمینی... و تو رنجم دادی، چنان که گویی من آخرین دشمنانِ تو بر رویِ زمینم...! ‌ #غادة_السمان 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
📘 شریک دزد و رفیق قافله !! کاروانی از تجار، پس از خرید مال التجاره عازم شهر و دیار خود شد. در میان کاروانیان مردی بود که از راهزنان، بسیار می‌ترسید و در طول راه اندیشه اینکه راهزنان به کاروان حمله کنند و مال التجاره‌اش را ببرند، همواره او را آزار می‌داد تا اینکه فکری به ذهنش رسید و از آن پس، هراس از راهزنان از دلش رخت بربست. چند روز بعد کاروان به گردنه خطرناکی رسید؛ گردنه‌ای که همه تجار از آن وحشت داشتند؛ زیرا می‌دانستند آنجا کمین‌گاه راهزنان است. شب هنگام هر کدام از تجار اموال ارزشمند خود را در جایی پنهان کردند. تاجر ترسو، با زیرکی نزد تک‌تک بازرگانان رفت و از مخفیگاه اموال آنها باخبر شد و حتی دوستانه آنها را راهنمایی کرد که اموال خود را کجا بگذارند. سپس نیمه‌های شب، آهسته از قافله جدا شد و به سمت کمین‌گاه راهزنان رفت و سراغ سردسته راهزنان را گرفت. آن‌گاه ناجوانمردانه مخفی‌گاه اموال تاجران را فاش کرد، به این شرط که راهزنان، اموال او را غارت نکنند و او را در غارت خود نیز شریک کنند. نزدیک صبح، راهزنان، بی‌رحمانه به قافله تجار حمله کردند و هر چه را یافتند، بردند؛ به جز اموال تاجر ترسو را. ساعتی بعد تاجر ترسو نزد حرامیان رفت و سهم خود را گرفت و با مهارت آن را مخفی کرد تا از چشم هم‌سفرانش ‌پنهان بماند. در طول راه بازرگانان مال باخته بی‌تابی می‌کردند، ولی تاجر ترسو با آرامش به راه خود ادامه می‌داد که این آرامش برای بازرگانان سؤال‌برانگیز شد تا اینکه سرانجام کاروان به شهر رسید. چند روز بعد که بازرگان ترسو و خائن اجناس خود را برای فروش آماده کرد، تجار با دیدن اجناس خود فهمیدند، فریب خورده‌اند و رفیق و همراه آنان، خود شریک دزدان بوده. به این ترتیب، چنین خیانتی، در قالب کلماتی، ضرب‌المثل خاص و عام شد. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
#تلنگر ما آمده ایم در این دنیا که زندگی کنیم خیلی از ما 30 یا 40 سال از عمرمان را نابود می کنیم به این بهانه که میخواهیم آینده بهتری داشته باشیم. آینده کی یا کجاست ؟ کی به آرامش می رسم ؟ مگر در آینده من میتوانم در یک روز به جایِ یک ناهار دو تا ناهار بخورم؟ یا به جایِ یک لباس، سه تا لباس رویِ هم بپوشم؟ تا کی و کجا حال را، برایِ آینده بهتر خراب کنم؟! به اندازه برای آینده نگران باشیم و تلاش کنیم‌. زندگی مقصد نیست زندگی یک راه است زندگی یک جاده است که باید تا آخرِ عمر در این جاده پیش برویم تا زمانیکه حذف شویم. ما به این دنیا نیامده ایم که تمامِ عمرمان را برایِ آینده درس بخوانیم و کار یا پس انداز کنیم. ما به این دنیا نیامده ایم که مانند ماشین فقط به دنبال آینده باشیم. از زندگی باید لذت برد..... "اکنون" هدیه ای در دستان ماست. آن را قدر بدانیم و این اندیشه را به فرزندانمان انتقال دهیم. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
وقتی تاریخ دوباره تکرار میشه ناصرالدین شاه رفته بوده نیاوران ، دوربین رو کاشته و جلوش نشسته.ژست کتاب خوندن گرفته و از خودش عکس تاریخی به ثبت رسونده بعد هم زیر عکس لوکیشن زده نوشته که خودش عکس رو توی نیاوران امروزی گرفته!! یعنی کارهایی که الان برای اینفلوئنسرها و بلاگرها انجام میدن، برای ناصرالدین شاه تفریح بوده و همه رو قدیمی کرده! 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
ما آمده ایم در این دنیا که زندگی کنیم خیلی از ما 30 یا 40 سال از عمرمان را نابود می کنیم به این بهانه که میخواهیم آینده بهتری داشته باشیم. آینده کی یا کجاست ؟ کی به آرامش می رسم ؟ مگر در آینده من میتوانم در یک روز به جایِ یک ناهار دو تا ناهار بخورم؟ یا به جایِ یک لباس، سه تا لباس رویِ هم بپوشم؟ تا کی و کجا حال را، برایِ آینده بهتر خراب کنم؟! به اندازه برای آینده نگران باشیم و تلاش کنیم‌. زندگی مقصد نیست زندگی یک راه است زندگی یک جاده است که باید تا آخرِ عمر در این جاده پیش برویم تا زمانیکه حذف شویم. ما به این دنیا نیامده ایم که تمامِ عمرمان را برایِ آینده درس بخوانیم و کار یا پس انداز کنیم. ما به این دنیا نیامده ایم که مانند ماشین فقط به دنبال آینده باشیم. از زندگی باید لذت برد..... "اکنون" هدیه ای در دستان ماست. آن را قدر بدانیم و این اندیشه را به فرزندانمان انتقال دهیم. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
ما آمده ایم در این دنیا که زندگی کنیم خیلی از ما 30 یا 40 سال از عمرمان را نابود می کنیم به این بهانه که میخواهیم آینده بهتری داشته باشیم. آینده کی یا کجاست ؟ کی به آرامش می رسم ؟ مگر در آینده من میتوانم در یک روز به جایِ یک ناهار دو تا ناهار بخورم؟ یا به جایِ یک لباس، سه تا لباس رویِ هم بپوشم؟ تا کی و کجا حال را، برایِ آینده بهتر خراب کنم؟! به اندازه برای آینده نگران باشیم و تلاش کنیم‌. زندگی مقصد نیست زندگی یک راه است زندگی یک جاده است که باید تا آخرِ عمر در این جاده پیش برویم تا زمانیکه حذف شویم. ما به این دنیا نیامده ایم که تمامِ عمرمان را برایِ آینده درس بخوانیم و کار یا پس انداز کنیم. ما به این دنیا نیامده ایم که مانند ماشین فقط به دنبال آینده باشیم. از زندگی باید لذت برد..... "اکنون" هدیه ای در دستان ماست. آن را قدر بدانیم و این اندیشه را به فرزندانمان انتقال دهیم. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍