🌸یک ساعت سپاهی شدم پدرم درآمد
قدرتالله مهرابی کوشکی
هر شب ماجرایی با عراقیها داشتیم؛ بعضی از این اتفاقها در عین دردناک بودن باعث خنده هم بود. یک شب در آسایشگاه را باز کردند؛ بیست نگهبان بودند؛ ریختند توی آسایشگاه و دنبال «حرس خمینی» میگشتند. این اسمی بود که روی پاسدارها گذاشته بودند. بیخوابیشان گل کرده بود و میخواستند کمی وقت بگذرانند. عراقیها تصور میکردند هر کسی هیکلگندهتر و چاقتر است پاسدار و سپاهی است. فکر میکردند سپاهیهای ما مثل فرماندههان خودشان شکم گندهاند. یکبار در یکی از حملهها یک راننده آذریزبان آمبولانس را گرفته بودند؛ طرف هیکلی داشت و اینها فکر کرده بودند که یکی از فرماندهان عالیرتبه را اسیر کردهاند. جنجالی در روزنامههایشان راه انداختند.
آنشب دنبال پاسدارها میگشتند. به ارشد آسایشگاه گفتند: بگو کی پاسدار است؟ ارشد حرفشان را ترجمه کرد و آخرش هم گفت: بچهها اینها دنبال شر هستند. یکی بگوید که ما پاسدار نیستیم تا شر بخوابد. یکی از بچهها بلند شد و گفت: پاسدار به این راحتیها اسیر نمیشود. اصلا قیافه ما به پاسدارها نمیخورد. ارشد همه حرفها را ترجمه کرد اما فایدهای نداشت؛ پانزده نفر را بهزور جدا کردند؛ یکی از آن پانزده نفر واحدی بود. آدم ساده و شوخ طبعی بود. همیشه امید داشت و همیشه شوخی میکرد.
این پانزده نفر به جرم سپاهی بودن روانه زندان عمومی اردوگاه شدند. همه کارهای این رفیقم خندهدار بود. چند دقیقه بعد صدای فریاد این پانزده نفر بلند شد. همه دنبال صدای او بودند؛ صدایش را که شنیدند از خنده ریسه رفتند. یک ساعت که گذشت آن پانزده نفر را از بازداشتگاه برگرداندند قیافهاش خیلی خندهدار بود؛ برای یک ساعت توی عمرش سپاهی شده بود؛ میگفت: چند بار به پدرم گفتم بگذار من برم توی سپاه اما قبول نکرد. میگفت خطر دارد. بنده خدا چیزی میدانست. حالا خبر نداره که من برای یک ساعت سپاهی شدم و پدرم درآمد. آن شب خیلی خندیدیم. با این خندهها سختیهای اسارت را تحمل کردیم.
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
#داستـان_کـوتاه
👈بهترين و بدترين غذا
🌴روزى ارباب لقمان به لقمان گفت: گوسفندى را ذبح كن و دو عضو از بهترين عضوهايش را بپز و برايم بياور، لقمان گوسفند را ذبح كرد، و قلب و زبان او را پخت و نزد اربابش نهاد.
🌴روز ديگر اربابش گفت: دو عضو از بدترين عضوهاى آن گوسفند را بپز و نزد من بياور، لقمان باز قلب و زبان را پخت و نزد اربابش آورد،
🌴ارباب پرسيد: از تو خواستم برترين عضو گوسفند را بياورى، قلب و زبان آوردى، سپس بدترين را خواستم، باز قلب و زبان آوردى، علت چيست؟
🌴لقمان گفت: اين دو عضو برترين عضو هستند اگر پاك باشند، و بدترين عضو هستند اگر پليد باشند.
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
⚡#تلنگر ⚡
همواره تلاش میکنم
حتی اگر به خواسته ام نرسم
نا امید نمیشوم و راه های دیگر
را امتحان میکنم.
ایمان دارم اگر به صلاحم باشد
به لطف خدا به هدفم خواهم رسید.
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
📚 #داستـان_کـوتاه
👈 حرفهای خود را از ۳ صافی عبور دهید!
🌴شخصی نزد همسایهاش رفت و گفت: گوش کن، میخواهم چیزی برایت تعریف کنم. دوستی به تازگی در مورد تو میگفت…
🌴همسایه حرف او را قطع کرد و گفت: قبل از اینکه تعریف کنی، بگو آیا حرفت را از میان سه صافی گذراندهای یا نه؟ گفت: کدام سه صافی؟
🌴اول از میان صافی واقعیت. آیا مطمئنی چیزی که تعریف میکنی واقعیت دارد؟ گفت: نه… من فقط آن را شنیدهام. شخصی آن را برایم تعریف کرده است.
🌴سری تکان داد و گفت: پس حتما آن را از میان صافی دوم یعنی خوشحالی گذراندهای. یعنی چیزی را که میخواهی تعریف کنی، حتی اگر واقعیت نداشته باشد، باعث خوشحالیام میشود. گفت: دوست عزیز، فکر نکنم تو را خوشحال کند.
🌴بسیار خوب، پس اگر مرا خوشحال نمیکند، حتما از صافی سوم، یعنی فایده، رد شده است. آیا چیزی که میخواهی تعریف کنی، برایم مفید است و به دردم میخورد؟ نه، به هیچ وجه!
🌴همسایه گفت: پس اگر این حرف، نه واقعیت دارد، نه خوشحال کننده است و نه مفید، آن را پیش خود نگهدار و سعی کن خودت هم زود فراموشش کنی.
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
☘خلیفه مرده است
🍃روزی ماموران هارون الرشید، بهلول را دستگیر کردند و نزد خلیفه آوردند.
🍃سرکرده ماموران گفت: این دیوانه در شهر شایعه کرده است که خلیفه مرده است!
🍃هارون خشمگین شد و از بهلول پرسید: بهلول! برای چه این خبر کذب در شهر می پراکنی، در حالی که من زنده ام؟
🍃بهلول گفت: ماموران تو بر مردم بسیار سخت می گیرند. این همه ظلم را که دیدم یقین کردم خلیفه مرده است که ماموران این گونه ستم می کنند و از حد خود تجاوز می نمایند!!!
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
هرگاه دستی را گرفتی
هرگاه غرور ڪسی رو نشڪستی
هرگاه بہ بنده اے ڪمڪ ڪردے
هرگاه غرور بیجا نداشتی
هرگاه در همه حال فقط خدا را دیدے
آنگاه دعایت بہ عرش میرسد
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
💠 #سوژه_سخن ۱۰
✅ طبیعت انسان اینه که خیلی از چیزها رو فراموش میکنه و نیاز به تذکر داره. (وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْري تَنْفَعُ الْمُؤْمِنينَ- آیه 55 سوره ذاریات)
سلامتی رو فراموش میکنه و نیاز داره چند وقت یکبار سری به بیمارستان بزنه. مرگ رو فراموش میکنه و نیاز داره چند وقت یکباره سری به قبرستان بزنه. یا کسی رو داشته باشه که چند وقت یکبار از خدا و قیامت و عاقبت اعمال براش حرف بزنه ؛ که اگر ایمانی در وجود انسان باشه این تذکرها براش منفعت های زیادی داره.
امام علی عليهالسلام فرمودند: رساترين پندهاي هشداردهنده، عبرت گرفتن از بستر و قبور اموات است.
(أَبلَغُ العِظاتِ اَلاِعتبارُ بمَصارعِ الأَمواتِ) (فهرست غرر، ص ٤٠٧)
✅البته بعضیام هستند که تذکر دادن براشون فایده ای نداره. مثل کسی که خودشو به خواب زده و با تلاشِ دیگران هم بیدار نمیشه.
😁لطیفه😁
خانمهای عزیز! وقتی شوهرتون میگه فلان چیزو درست میکنم؛
مطمئن باشید که درستش میکنه.
نیازی نیست هر 6 ماه یه بار یادآوری کنید😂😂
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
.
✅ داستانک؛
پيرمرد هر بار كه ميخواست اجرت پسرك واكسیِ كر و لال را بدهد، جمله ای را براي خنداندن او بر روي اسكناس مينوشت. اين بار هم همين كار را كرد. پسرك با اشتياق پول را گرفت و جملهای را كه پيرمرد نوشته بود، خواند. روی اسكناس نوشته شده بود: وقتي خيلي پولدار شدی به پشت اين اسكناس نگاه كن. پسر با تعجب و كنجكاوی اسكناس را برگرداند تا به پشت آن نگاه كند. پشت اسكناس نوشته شده بود: كلك، تو كه هنوز پولدار نشدی. پسرك خنديد با صدای بلند، هرچند صدای خنده خود را نمیشنيد.
همیشه پر از مهربانی بمان و دلیل شادی دیگران باش، حتی اگر هیچکس قدر مهربانیت را نداند، این ذات توست که مهربان باشی، تو خدایی داری که به جای همه برایت جبران میکند.
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
⚡#تلنگر⚡
در قلب خود باور داشته باشید که حادثه ای شگفت انگیز قرار است اتفاق بیفتد. عاشق زندگیتان باشید.
☀️هرروز را با شکر گذاری بخاطر زنده
بودن تان آغاز کنید..
#روانشناسی
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
💠 #سوژه_سخن 9
#طنز_روانشناسی
✅ راه میانـبُر در زندگی
توی زندگی مشترک برای حل مشکلات به دنبال اصلاح همسر و دیگران نباشید. چون راهی بسیار طولانی است و معلوم نیست نتیجه ای داشته باشد.
بعضی وقتها اگر خودتان قدم بردارید و کاری انجام دهید، مشکلاتتان سریعتر حل میشود. این یک راه میانـبُر است.
😁لطیفه😁
زنی به مشاور خانواده گفت:
من و همسرم زندگی کم نظیری داریم ؛
همه حسرت زندگی ما رو میخورند.
سراسر محبّت, شادی, توجّه, گذشت و هماهنگی.
امّا سؤالی از شوهرم پرسیدم که جواب او مرا سخت نگران کرده است.
پرسیدم اگر من و مادرت در دریا همزمان در حال غرق شدن باشیم,
چه کسی را نجات خواهی داد؟
و او بیدرنگ جواب داد: معلوم است, مادرم را ؛
چون مرا زاییده و بزرگ کرده و زحمتهای زیادی برایم کشیده!
از آن روز تا حالا خیلی عصبی و ناراحتم به من بگویید چکار کنم؟
مشاور جواب داد:
شنا یاد بگیر! 😂😂😂
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
📚 #حکایت
👈 کور حقیقی
🌴فقیری به در خانه بخیلی آمد گفت: شنیده ام که تو بخشی از مال خود را نذر نیازمندان کرده ای و من در نهایت فقرم، به من چیزی بده.
🌴بخیل گفت: من نذر کوران کرده ام.
🌴فقیر گفت: کور حقیقی من هستم، زیرا اگر بینا بودم، از در خانه خداوند به در خانه کسی چون تو نمی آمدم.
👳 @mollanasreddin 👳
هیچ کس دراین
دنیا کامل نیست
اگر از آدمها بخاطر
اشتباهاتشان دوری کنی
همیشه تنها خواهی ماند
پس کمتر قضاوت کن
و بیشتر عشق بورز...🌼
👳 @mollanasreddin 👳
•••❈❂🌿🌼🌿❂❈•••
بانوی خانه!
وقتی ظرف میشویی،
شکر کن به خاطر اینکه ظرفهایی داری
که بشویی. یعنی غذایی در کار بوده.
یعنی کسی را سیر کردهای.
یعنی با محبت، با عشق، از چند نفر مراقبت کردهای؛ برایشان آشپزی کردهای؛ میز چیدهای.
تصور کن چند میلیون نفر
در این لحظه ظرفی برای شستن ندارند
یا کسی را ندارند که برایش میز بچینند!
•••❈❂🌿🌼🌿❂❈•••
#شکر #اخلاقی #سبک_زندگی #نکته
🔗 #منگنهچی
╔═.🌼🌿.═════╗
@mangenechi
╚═════.🌼🌿.═╝
😀😂😅😄😊😆
😍😉🙂😅
😘😂
😂
🍁اعتراف نزد کیشیش در باره یهودی بزدل
🌀مرد برای اعتراف نزد کشیش رفت.
🌀«پدر مقدس، مرا ببخش. در زمان جنگ جهانی دوم من به یک یهودی پناه دادم»
🌀«مسلماً تو گناه نکرده ای پسرم»
🌀«اما من ازش خواستم برای ماندن در انباری من هفته ای بیست شیلینگ بپردازد»
🌀«خوب البته این یکی زیاد خوب نبوده. اما بالاخره تو جون اون آدم رو نجات دادی، بنابر این بخشیده می شوی»
🌀«اوه پدر این خیلی عالیه. خیالم راحت شد. حالا میتونم یه سئوال دیگه هم بپرسم؟»
🌀«چی می خوای بپرسی پسرم؟»
🌀«به نظر شما باید بهش بگم که جنگ تموم شده؟
😘
😄😅
😊🙂😄☺️
😚☺️😂😋😀
👳 @mollanasreddin 👳
❤️💛💚💙💜
💙💚💛
❤️
🍃💖مراحل ازدواج💖🍃
💖گویند: پسری قصد ازدواج داشت.
💖پدرش گفت: بدان ازدواج سه مرحله دارد.
💖مرحله اول ماه عسل است كه در آن تو صحبت میكنی و زنت گوش میدهد.
💖مرحله دوم تمام زندگی است که او صحبت میكند و تو گوش میكنی،
💖اما مرحله سوم كه خطرناكترین مراحل است
💖آن موقعی است كه هر دو بلند بلند داد میكشید و همسایه ها گوش میكنند!
💚
💛💚💙
❤️💜💙💛💚
👳 @mollanasreddin 👳
💠 امام جعفرصادق علیه السلام فرمودند:
هر بندهاي که از گناهي که مرتکب شده پشيمان شود، پيش از آنکه استغفار کند خداوند گناهش را ميآمرزد.
ما مِن عَبدٍ أَذنَبَ ذَنباً فَنَدِمَ عَلَيهِ اِلاّ غَفَراللهُ لَهُ قَبلَ أَن يَستَغفِرَ.
(جامع احاديث الشيعه، ج ١٤، ص ٣٣٨)
✅ وقتی خدا به این سرعت و به این سادگی میبخشه و گذشته ی آدمهای گناهکار رو پاک میکنه؛ چرا ما خدایی عمل نمیکنیم. وقتی یه جوون رو با سر و وضع نامناسب میبینیم، یا پای یه کار خلاف شرع پیداش میکنیم یا پشت سرش حرفهای ریز و درشت می شنویم؛ سریع حکم صادر میکنیم که این دیگه از دین برگشته، دیگه راه برگشتی نداره. و بدتر از همه اینکه تا ابد با دید یه گناهکار بهش نگاه میکنیم.
در صورتی که باید صبر کنیم ببینیم عاقبتش چی میشه، شاید در اثر گذشت زمان تونست گذشته رو جبران کنه و عاقبت به خیر بشه...
پس لطفا زود در مورد دیگران قضاوت نکنیم و راحت حکم صادر نکنیم.
😄لطیفه😄
حکومت نظامی بوده به حیف نون میگن از ساعت ۹ به بعد هر کسی رو تو خیابون دیدی با تیر بزن.
ساعت ۷ یه نفرو با تیر می زنه!
میگن: اینو چرا زدی؟😳
میگه: يه آدرس دستش بود تا يازده هم پیداش نمیکرد!!!😂😂
👳 @mollanasreddin 👳
📚 #حکایت
👈 درِ همیشه باز
🌴مردی در گوشه ای به راز و نیاز به درگاه الهی می پرداخت و چنین می گفت: خداوندا، کریما، آخر دری بر من بگشای.
🌴صاحبدلی از آن جا گذر می کرد سخن مرد شنید و گفت: ای غافل این در کی بسته بوده است!
👳 @mollanasreddin 👳
📚 #حکایت
👈 کریم تر از حاتم
🌴حاتم را پرسیدند که: هرگز از خود کریمتر دیدی؟ گفت: بلی، روزی در خانه غلامی یتیم فرود آمدم و وی ده گوسفند داشت. فی الحال یک گوسفند بکشت و بپخت و پیش من آورد. مرا قطعهای از آن خوش آمد، بخوردم. گفتم: والله این بسی خوش بود.
🌴حاتم ادامه داد: غلام بیرون رفت و یک یک گوسفند را میکشت و آن موضع را می پخت و پیش من میآورد و من از این موضوع آگاهی نداشتم. چون بیرون آمدم که سوار شوم، دیدم که بیرون خانه خون بسیار ریخته است. پرسیدم که این چیست؟
🌴گفتند: وی همه گوسفندان خود را بکشت. وی را ملامت کردم که: چرا چنین کردی؟ گفت: سبحان الله تو را چیزی خوش آید که من مالک آن باشم و در آن بخیلی کنم؟
🌴پس حاتم را پرسیدند که: تو در مقابله آن چه دادی؟ گفت: سیصد شتر سرخ موی و پانصد گوسفند. گفتند: پس تو کریمتر از او باشی! گفت: هیهات! وی هر چه داشت داده است و من آز آن چه داشتم و از بسیاری، اندکی بیش ندادم.
👳 @mollanasreddin 👳
💠🌼
#خاطره
ما از دورانی که در قم بودیم، یک رفیقی داشتیم که از لحاظ معنوی خیلی من به او دلبستگی داشتم؛ از جلسات ایشان - جلسات دوستانهی دو نفری، سه نفری که مینشستیم با هم گعدههای طلبگی میکردیم - من خیلی بهره میبردم؛ از معنویات او، از خلقیات او، از گفتارها و رفتارهای معرفتی او.
ایشان را سالها ندیده بودیم؛ چون رفته بود نجف و ما هم که اینجاها مشغول بودیم، سرگرم بودیم. بعد از آنکه من رئیس جمهور شده بودم، ایشان به ایران آمده بود. یک وقت تصادفاً ایشان را دیدم، گفتم رفیق! من الان به تو احتیاجم بیشتر از آن وقت است. من حالا رئیس جمهورم؛ آن وقت یک طلبهی معمولی بودم.
قرار گذاشتیم که هر هفتهای، دو هفتهای یک بار بیاید پیش ما؛ و همین جور هم بود تا از دنیا رفت؛ -رحمة الله علیه-. ما نیاز داریم. هر کدام مسئولیتمان بیشتر است، نیازمان بیشتر است. «آنان که غنیترند، محتاجترند» به این جلسات اخلاقی، به این جلسات معنوی.
👳 @mollanasreddin 👳
زندگی قالی بزرگیست
دار این جهان راخدابپاکرد
هرکس گره ای میزند
که درآن میماند
سالهابعدآدمیان برفرشی
خواهندزیست که گوشه ای
ازآن رامن وتوبافته ایم
کاش گوشه ای که سهم
ماست زیباببافیم🌺
👳 @mollanasreddin 👳
📚 #داستـان_کـوتاه
👈 قدرت خدا
🌴ﻣﺮﺩ ﻋﯿﺎﻟﻮﺍﺭﯼ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻧﺪﺍﺭﯼ، ﺳﻪ ﺷﺐ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺳﺮ ﺑﺮ ﺑﺎﻟﯿﻦ ﮔﺬﺍﺷﺖ. ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺍﻭ ﺭﺍ وادار کرد ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺮﻭﺩ. ﺷﺎﯾﺪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﺼﯿﺒﺶ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪ .
🌴ﻣﺮﺩ ﺗﻮﺭ ﻣﺎﻫﯿﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﺯﺩ ﺗﺎ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﻏﺮﻭﺏ ﺗﻮﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺟﻤﻊ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭﻟﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻪ ﺗﻮﺭﺵ ﻧﯿﻔﺘﺎﺩ. ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺗﻮﺭﺵ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩ ﻭ ﯾﮏ ﻣﺎﻫﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﻪ ﺗﻮﺭﺵ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﺍﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺷﺪ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻧﺠﻬﺎﯼ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺭﺍ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﺑﺮﺩ. ﺍﻭ ﺯﻥ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺭﺍ ﺗﺼﻮﺭ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﮐﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﻫﯽ ﺑﺰﺭﮒ ﻏﺎﻓﻠﮕﯿﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ؟
🌴ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ می رفت. ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺣﻮﺍﻟﯽ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮔﺮﺩﺵ ﺑﻮﺩ. ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺭﺷﺘﻪ ﯼ ﺧﯿﺎﻟﺶ ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺖ ﭼﯿﺴﺖ؟ ﺍﻭ ﺑﻪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﻫﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮﺭﻡ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ.
🌴ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺁﻥ ﻣﺎﻫﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻭﺭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺪﺍﺩ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺗﺸﮑﺮ ﻫﻢ ﻧﮑﺮﺩ. ﺍﻭ ﺳﺮﺍﻓﮑﻨﺪﻩ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ. ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﺷﮏ ﻭ ﺯﺑﺎﻧﺶ ﺑﻨﺪ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ.
🌴ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﺎ ﻏﺮﻭﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﻪ ﮐﺎﺥ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﻭ ﺟﻠﻮ ﻣﻠﮑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﺒﺎﻟﯿﺪ ﮐﻪ ﭼﻨﯿﻦ ﺻﯿﺪﯼ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﻣﺎﻫﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻠﮑﻪ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯿﺪﺍﺩ، ﺧﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﺍﻧﮕﺸﺘﺶ ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺖ. ﺩﺭﺩ ﺷﺪﯾﺪﯼ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺶ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩ ﺳﭙﺲ ﺩﺳﺘﺶ ﻭﺭﻡ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺩﺭﺩﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ.
🌴ﭘﺰﺷﮑﺎﻥ ﮐﺎﺥ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﻗﻄﻊ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ، ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﻧﮑﺮد. ﺩﺭﺩ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﺳﺖ ﺗﺎ ﻣﭻ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺗﺎ ﺑﺎﺯﻭ ﺭﺍ ﻓﺮﺍ ﮔﺮﻓﺖ. ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻨﻮﺍﻝ ﺳﭙﺮﯼ ﮔﺸﺖ
🌴ﭘﺰﺷﮑﺎﻥ ﻗﻄﻊ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﻭ ﺭﺍ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﯾﺎﺩ ﺩﺭﺩ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﮐﺮﺩ. ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﯾﺪﻧﺪ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺟﺴﻤﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﮐﺮﺩ ﻭﻟﯽ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺶ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺒﺘﻼ ﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺭﻭﺍﻧﯽ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺴﺘﺸﺎﺭﺍﻧﺶ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻇﻠﻤﯽ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﻨﯿﻦ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺷﺪﻩ. ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﺮﺩ ﻣﺎﻫﯿﮕﯿﺮ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﻧﺰﺩﺵ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ.
🌴ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﻣﺎﻫﯿﮕﯿﺮ ﻓﻘﯿﺮ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﮐﻬﻨﻪ ﻭ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﯼ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺑﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ؛ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﺁﯾﺎ ﻣﺮﺍ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﯽ، مرد گفت:ﺁﺭﯼ ﺗﻮ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺁﻥ ﻣﺎﻫﯽ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺯ ﻣﻦ ﮔﺮﻓﺘﯽ.
🌴ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﻣﺮﺍ ﺣﻼﻝ ﮐﻨﯽ. ﺗﻮ ﺭﺍ ﺣﻼﻝ ﮐﺮﺩﻡ.پادشاه گفت: ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﺪﺍﻧﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﻭﺍﻫﻤﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺎﻫﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ، ﭼﻪ ﮔﻔﺘﯽ؟
🌴ﮔﻔﺖ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﺍﻭ ﻗﺪﺭﺗﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩ، ﺗﻮ ﻫﻢ ﻗﺪﺭﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ ...
👳 @mollanasreddin 👳
🌸 مرخصی به شرط عملیات
سال ۶۱ در عملیات محرم، بعد از مرحله دوم این عملیات، وقتی به عقبه جبهه خودی و در خط پدافندی در منطقه ای از دهلران آمدیم ، بعد از یک روز فرماندهان اعلام کردند ، آماده بشید بروید مرخصی که دستور آمد گردان یا مهدی سریعا به خط شوند، تجهیزاتمان را بستیم و آمدیم به خط شدیم که گفتند یکی از فرماندهان می خواهد صحبت بکند، وقتی آماده شدیم، دیدیم شهید حاج حسین خرازی و شهید ردانی پور ، آمدند.
شهید خرازی که یکی از دستانش بر اثر مجروحیت به گردنش انداخته بود، شروع کرد به سخنرانی و با همان لهجه شیرین اصفهانی درصورتی که خنده برلبانش بود، گفت
بچه ها کوجا میخاین برین؟ همگی گفتیم مرخصی، گفت 😂 د،نشد، یه مرحله دیگه عملیات میریند، اونوقت ، اگه شهید نشدید و سالم برگشتید،😂 میریند خونه هادون.
مجددا سازماندهی شدیم و در مرحله سوم عملیات در منطقه زبیدات عراق وارد عمل شدیم.
چقدر این فرماندهان ما با حال بودند
غلامرضا کوهی
👳 @mollanasreddin 👳
#تلنگر
دو آتش نشان وارد جنگلی می شوند تا اتش کوچکی را خاموش کنند . اخر کار وقتی از جنگل بیرون می آیند و می روند کنار رودخانه ، صورت یکی شان کثیف و خاکستر است و صورت آن یکی به شکل معصومانه ای تمیز .
سوال : کدامشان صورتش را می شوید؟
.
اشتباه کردید ، آن که صورتش کثیف است به آن یکی نگاه می کند و فکر می کند صورت خودش هم همان طور است .
اما آن که صورتش تمیز است می بیند که سرتاپای رفیقش غبار گرفته است و به ...خودش می گوید : حتما من هم کثیفم ، باید خودم را تمیز کنم .
حالا فکر کنیم چندین بار اتفاق افتاده که دیگران از رفتار بد ما و یا ما از رفتار بد دیگران به شستشو و پالایش روح خودمان پرداخته باشیم
وقتی فرد مقابل ما مهربان و خوب و دوست داشتنی نیست،
کمی باید به خودمان شک کنیم.
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
📚 #حکایت
👈 رحمت خدا
🌴ﭘﯿﺮﻣﺮﺩی ﺗﻬﯽ ﺩﺳﺖ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﻓﻘﺮ ﻭ ﺗﻨﮕﺪﺳﺘﯽ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺍﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺳﺎﺋﻠﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻥ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺶ ﻗﻮﺕ ﻭ ﻏﺬﺍﺋﯽ ﻧﺎﭼﯿﺰ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ.
🌴ﺍﺯ ﻗﻀﺎ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﺳﯿﺎﺏ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺩﻫﻘﺎﻥ ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﮔﻨﺪﻡ ﺩﺭ ﺩﺍﻣﻦ ﻟﺒﺎﺱ ﺍﺵ ﺭﯾﺨﺖ ﻭ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻮﺷﻪ ﻫﺎﯼ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢ ﮔﺮﻩ ﺯﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺸﺖ ﺑﺎ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺧﻮﺩ ﺳﺨﻦ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﺸﺎﯾﺶ ﺁﻧﻬﺎ ﻓﺮﺝ ﻣﯽ ﻃﻠﺒﯿﺪ ﻭ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ :ﺍﯼ ﮔﺸﺎﯾﻨﺪﻩ ﮔﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﻧﺎﮔﺸﻮﺩﻩ ﻋﻨﺎﯾﺘﯽ ﻓﺮﻣﺎ ﻭ ﮔﺮﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﮔﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎ ﺑﮕﺸﺎﯼ.
🌴ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻋﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ، ﯾﮑﺒﺎﺭﻩ ﯾﮏ ﮔﺮﻩ ﺍﺯ ﮔﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﺩﺍﻣﻨﺶ ﮔﺸﻮﺩﻩ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻨﺪﻡ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﯾﺨﺖ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ ﻭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
🍂ﻣﻦ ﺗﻮ ﺭﺍ ﮐﯽ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯼ ﯾﺎﺭ ﻋﺰﯾﺰ
🍂ﮐﺎﯾﻦ ﮔﺮﻩ ﺑﮕﺸﺎﯼ ﻭ ﮔﻨﺪﻡ ﺭﺍ ﺑﺮﯾﺰ
🍂ﺁﻥ ﮔﺮﻩ ﺭﺍ ﭼﻮﻥ ﻧﯿﺎﺭﺳﺘﯽ ﮔﺸﻮﺩ
🍂ﺍﯾﻦ ﮔﺮﻩ ﺑﮕﺸﻮﺩﻧﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ؟!
🌴ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻧﺸﺴﺖ ﺗﺎ ﮔﻨﺪﻡ ﻫﺎﯼ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﻨﺪ ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﮐﻤﺎﻝ ﻧﺎﺑﺎﻭﺭﯼ ﺩﯾﺪ ﺩﺍﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﮔﻨﺪﻡ ﺭﻭﯼ ﻫﻤﯿﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﺯﺭ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺍﺳﺖ! ﭘﺲ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻓﻀﻞ ﻭ ﺭﺣﻤﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﯼ ﺷﺪ ﻭ ﻣﺘﻮﺍﺿﻌﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺳﺠﺪﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﻃﻠﺐ ﺑﺨﺶ ﻧﻤﻮﺩ...
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
✅ یواشتر لطفا!
در مورد کارهای خیر سفارشات مختلفی داریم مبنی بر سرعت بخشیدن و بدون درنگ انجام دادن؛ ولی در مورد نماز همچین چیزی نداریم. بعضیامون اینقدر توی خوندنِ نماز عجله داریم که اگه کسی ندونه فکر میکنه وقتی نماز تموم شد میخوایم بریم بزرگترین پالایشگاه نفت خاورمیانه رو افتتاح کنیم، یا میخوایم جوایز لیگ قهرمانان اروپا رو تقدیم کنیم؛ نه دادش، بعد از نماز میخوای بخوابی و تلوزیون ببینی؛ پس یکم یواش تر لطفا
💠 حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
دزدترین مردم کسی است که به خاطر سرعت و شتابزدگی از نماز خود کم کند، نماز چنین انسانی همچون جامه مندرسی در هم پیچیده شده ، به صورت اوپرتاب می گردد.
(اَسرَقُ الناسِ فَالذى یَسرقُ مِن صَلاتِهِ فَصَلاتُهُ تَلف کما یَلف الثَوبُ الخلق فَیضرب بِها وَجهَهُ) ( میزان الحکمه ، ج 5، ص 406 )
😁لطیفه😁
این «یواشتر لطفا» فقط مخصوص نماز هم نیست، ما توی رانندگی هم همینطوری عمل میکنیم.
موقع آموزش رانندگی اینقدر تند میرفتم
استاده بهم گفت؛ پسرجان پشت ماشین نوشته تحت تعلیم نه تحت تعقیب 🖐😂😂😂
👳 @mollanasreddin 👳