اینجاااا بهشت مجازیه ❣
عاشقای " شهید ابراهیم هادی "جمعشون جمعه .
شهید هادی شما رو هم به این مهمونی باصفا 😍 دعوت کرده.
🌷 گروه ختم قرآن و ذکر #شهید ابراهیم هادی 🌷
📢 ارسال مطلب ، تبلیغ ، چت⛔️
گروه ختم قرآن درگروه جدا برگزارمی شود .
📢 تمام فعالیت های گروه هدیه به امام زمان عج (ایتا) می باشد.
http://eitaa.com/joinchat/2455502859C407e32a14f
🍃🌺"صف اول نماز"
🍃🌺حضرت صادق عليه السلام فرمودند: كسي كه در صف اول نماز جماعت شركت نمايد، مانند آن است كه پشت سر پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم نماز خوانده باشد. [ وسايل الشيعه، ج 5، ص 381]
🍃🌺داستانك:
حكايت شده كه پيامبر صلى الله عليه و آله در مورد شركت در صف اول نماز جماعت فرمود: «خدا و فرشتگان بر پيشگامان در اين صف درود مىفرستند.» و به دنبال اين تأكيد، برخى گروهها تصميم گرفتند خانه چهاى خود را بفروشند و نزديك مسجد پيامبر خانه تهيه كنند، تا به صف اول جماعت برسند. و عدهاي گفتند ما خانه هايمان را رها مي كنيم و در مسجد زندگي مي كنيم ،تا به صف اول برسيم.
🍃🌺بعد از اين جريان آيه 24 سوره حجر نازل شد " وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنكُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا المْسْتَخِرِين "
و به آنها گوشزد کرد که خدا نیات شما را مى داند ؛ چون تصمیم بر این دارید که در صف اول باشید، پاداش نیت خود را خواهید داشت ، حتى اگر در صف آخر قرار گیرید
📚[تفسیر نمونه ؛ جلد : 11 صفحه : 64 با اندگي تصرف ]
👳 @mollanasreddin 👳
🍃🐴یک شب ملانصرالدین با خیال راحت خوابیده بود، صبح که از خواب بیدار شد دید که خرش را دزدیده اند. همسایگان او را سرزنش کردند و گفتند: ملا چرا مواظب خرت نبودی؟ دیگری گفت: آخه مرد حسابی نباید در طویله را قفل کنی؟ یعنی این قدر خوابت سنگین هستش که نمی فهمی خرت را کی برده؟ ملانصرالدین آخر عصبانی شد و گفت: مثل اینکه این وسط من گناهکارم و این دزد نابکار بی گناه است.
👳 @mollanasreddin 👳
🍃🌺روزی ملانصرالدین آماده شد که به حمام برود. وقتی به حمام رسید حمامی به او گفت: آهای ملا امروز حمام در قرق بزرگان شهر است. ملا گفت: بزرگان شهر چه کسانی هستند؟ حمامی گفت: بزرگان شهر کسانی هستند که وقتی در شهر راه می روند انگشت نمای مردم شهر هستند. ملا سریع به خانه رفت، جل و پلاس خرش را برداشت و آن را حسابی قشنگ کرد و به آن سوار شد و به شهر رفت. مردم او را با خنده نشان هم می دادند. ملا با دبدبه و کبکبه به حمام نزدیک شد و جلوی در حمام ایستاد و به حمامی گفت: آهای حمامی برو کنار که بزرگترین انگشت نمای شهر دارد به حمام می آید!!
👳 @mollanasreddin 👳
"آخرین کلام پیامبر و امام صادق علیهماالسلام چه بود ؟"
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🌺مردم نوعاً علاقهمندند که آخرین سخن و گفتار پایانی شخصیتهای بزرگ و انسانهای قدّیس را بدانند و کدام شخصیت همانند رسول خداست و چه کسی به پایهی کمالات آن بزرگوار میرسد و چه کسی است که نخواهد آخرینکلام پیامبر اکرم و سخن پایانی حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله را بداند و بفهمد؟
🌺 جابر بن عبدالله میگوید: کعب الاحبار از عمر پرسشکرد: «آخرین سخن پیامبر چه بود؟»
او گفت: «از علی علیه السلام بپرس!»
کعب به نزد حضرت علی علیه السلام آمد و همین پرسش را از آن حضرت نمود. علی علی علیه السلام فرمود:
رسول خدا را به سینه خود گرفتم پس سر مبارکش را بر دوش من گذاشت و فرمود: نماز، نماز.
[فضائل الخمسه من الصحاح السته ؛جلد ۳ صفحه ۳۸ ]
🌺امام کاظم علیه السلام می فرمایند:پدرم در هنگام مرگ وصیت کرد ما را و فرمود:شفاعت ما به کسی که نماز را سبک بشمارد نمی رسد.
[ وسائل الشیعه،جلد ۴ ، صفحه ۲۴]
🌺داستانک:
داماد حضرت امام خمینی(ره) می گوید:
حضرت امام ، روایتی از امام جعفر صادق علیه السلام نقل می کردند که «اگر کسی نمازش را سبک بشمارد، از شفاعتشان محروم می شود.» من یک بار به ایشان عرض کردم: «سبک شمردن نماز شاید به این معنی باشد که شخص نمازش را یک وقت نخواند و یک وقت نخواند.» گفتند نه این که خلاف شرع است. منظور امام صادق علیه السلام این بوده است که وقتی ظهر می شود و فرد در اول وقت نماز نمی خواند، در واقع به چیز دیگری رجحان داده است.
هزارو یک نکته درباره نماز حکایت
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
👳 @mollanasreddin 👳
🌳روزی ملانصرالدین زیر درخت گردویی نشسته بود و سرپوشش را در آورده بود و داشت استراحت می کرد. در کنار او جالیزی بود و هندوانه های بزرگی در آن کاشته بودند. ملا با خودش گفت: خدایا چقدر کارهای تو هم عجیب است. هندوانه به این بزرگی را در این جالیز کوچک درست می کنی و گردو به این کوچکی را روی درختی به این بزرگی.در همین حین گردویی از درخت کنده شد و محکم به سر ملا کوبیده شد. ملا زود بلند شد سرپوشش را روی سرش گذاشت و با ناراحتی گفت: خدایا غلط کردم دیگه از این فضولی ها در کار تو نمی کنم چون معلوم نیست اگر جای این گردو، هندوانه را روی درخت کاشته بودی چه مصیبتی من باید می کشیدم.😂
👳 @mollanasreddin 👳
قیامت
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🍃🌼داستانی که نگاه شما را به قیامت عوض خواهد کرد
🌼این داستان را «ابن جوزی» نقل میکند که:
🌼در بلخ مردی علوی (از سادات منتسب به امیرالمؤمنین علی ع) زندگی میکرد تا اینکه بیمار شد و بعد از دنیا رفت.
🌼همسرش گفت: با دخترانم به سمرقند رفتم، تا مردم کمتر ما را سرزنش کنند و در سرمای شدید وارد این شهر شدم و دخترانم را به مسجد بردم و خودم برای تهیّه چیزی بیرون آمدم.
🌼دیدم مردم در اطراف شیخی اجتماع کرده اند، پرسیدم: او کیست؟
🌼گفتند: شیخ شهر است.
🌼من نیز نزد او رفتم و حال و روزم را شرح دادم ولی او گفت: دلیلی بر سیادتت بیاور؟ و توجّهی به من نکرد و من هم به مسجد بازگشتم.
🌼در راه پیر مردی را در مغازهای دیدم که تعدادی در اطرافش جمعاند،
پرسیدم: او کیست؟ گفتند: او شخصی مجوسی است،
با خود گفتم: نزد او بروم شاید فرجی شود؟ لذا نزد وی رفته و جریان را شرح دادم.
او خادم را صدا زد و گفت: برو و همسرم را خبر کن، تا به اینجا بیاید،
🌼پس از چند لحظه بانویی با چند کنیز بیرون آمد. شوهرش به او گفت: با این زن به فلان مسجد برو و دخترانش را به خانه بیاور??
🌼سیده میگوید: همراه این زن به منزل او آمدیم و جایی را در خانهاش به ما اختصاص داد و به حمام برد و لباسهای فاخر بر ما پوشاند و انواع خوراکها را به ما داد و آن شب را به راحتی سپری کردیم.
🌼در نیمه های شب شیخ مسلمان شهر در خواب دید، قیامت برپاست و پرچم پیامبر(ص) بر بالای سرش بلند شد.
در آنجا قصری سبز را دید و پرسید: این قصر از آن کیست؟ پیامبر(ص)فرمود: از آن یک مسلمان است. شیخ جلو میرود و پیامبر(ص) از او روی میگرداند
🌼عرض میکند: یا رسول اللَّه(ص) من مسلمانم چرا از من اعراض میکنی؟
فرمود: دلیل بیاور که مسلمانی؟ شیخ سرگردان شد، و نتوانست چیزی بگوید.
پیامبر(ص)فرمود: فراموش کردی، آن کلامی را که به آن زن علوی گفتی؟ این قصر از آن آن مردی است که این زن در خانه او ساکن شده؟
🌼در این موقع شیخ از خواب بیدار شد و بر سر و صورت خود میزد و میگریست. آنگاه خود و غلامانش برای یافتن زن علوی در سطح شهر به تجسّس پرداختند، تا اینکه فهمیدند، او در خانه یک مجوسی است.
شیخ نزد مجوسی رفت و تقاضای دیدن وی را نمود، مجوسی گفت:
نمیگذارم او را ببینی؟ شیخ گفت: میخواهم این هزار دینار را به او بدهم.
️گفت: نه، اگر صد هزار دینار هم بدهی نمیپذیرم. وقتی اصرار شیخ را دید، گفت: همان خوابی را که دیشب تو دیده ای من هم دیده ام من رسول خدا(ص) را در خواب دیدم که فرمود: این قصر منزل آینده تو است.
سوگند به خدا من و همه اهل خانه به دست او مسلمان شدهایم‼️
📚إرشاد القلوب إلی الصواب، ج2، ص: ۴۴۵
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
👳 @mollanasreddin 👳
🐴روزی یکی از همسایگان ملانصرالدین آمد و خواست که خر ملا را به امانت بگیرد.
🐴ملانصرالدین گفت: متاسفانه خرم خانه نیست.
🐴در همین حین خر ملا شروع به عرعر کرد.
🐴مرد همسایه گفت: اما صدای خرت که از توی خانه می آید؟!!
🐴ملا عصبانی شد و گفت: مرد حسابی تو حرف من ریش سفید را قبول نمی کنی اما حرف این خر نادان را قبول می کنی!!
👳 @mollanasreddin 👳
🍃🌺زلیخا و پیامبر آخرالزمان
🍃🌺امام صادق علیه السلام فرمود:
🌺زليخا اجازه حضور در نزد يوسف خواست.
🌺به او گفتند: ما دوست نداريم كه تو را به پيش او ببريم به خاطر آن بديهايى كه تو به او روا داشتى.
🌺زليخا گفت: من از كسى كه از خدا مى ترسد نمى ترسم.
🌺وقتى زليخا وارد شد، حضرت يوسف (علیه السلام) فرمود: اى زليخا چرا رنگ و روى تو را دگرگون مىبينم.
🌺عرضه داشت: حمد خداى را كه پادشاهان را به معصيت، بنده ساخت و بندگان را به طاعت، پادشاه كرد
🌺يوسف به او فرمود: علت آن كارهاى تو با من چه بود؟
🌺عرضه داشت به خاطر زيباييت اى يوسف،
🌺فرمود: چه مىكردى اگر در زمان پيامبر آخر الزمان مىبودى و او را مىديدى كه نامش محمد (صلی الله علیه و آله) است كه از من زيباتر و نيكو خلقتر و بخشنده تر مىباشد.
🌺عرضه داشت: راست مىگويى!
🌺يوسف فرمود: چگونه فهميدى كه من راست مىگويم
🌺گفت: چون وقتى كه نام او را بردى محبت او در قلب من جاى گرفت.
🌺خداى تعالى به يوسف وحى فرمود كه زليخا راست گفت، من هم به خاطر دوستى او با محمد و آلش او را دوست دارم آنگاه خداى تعالى به يوسف امر كرد كه او را تزويج كن!
📚آداب راز ونياز به درگاه بى نياز (ترجمه عدة الداعي)، ج1، ص: 143
🍃🌺حضرت علی(ع) در این باره می فرماید: «کسی که ما را دوست دارد، باید به رفتار ما عمل کند و لباس پرهیزکاری را بپوشد. خوانساری، شرح غرر الحکم و دررالکلم، ج 5، ص 303
🐌قاضی عادل🐌
🐌روزی مردی پیش ملانصرالدین آمد و از دست رفیقش شکایت کرد و آنقدر جریان دعوا را با آب و تاب برای او تعریف کرد که ملا گفت: حق با تو است.
🐌روز بعد رفیق آن مرد پیش ملا رفت و او هم جریان را برای او توضیح داد. ملا گفت: حق با تو است.
🐌زن ملا که شاهد این قضایا بود گفت: مرد این چه قضاوتی است که تو می کنی مگر می شود دو طرف دعوا حق داشته باشند؟
🐌ملا گفت: بله، صحیح است، شما حق دارید.
👳 @mollanasreddin 👳
🌹غبار کربلا مانع آتش
🌹 فاضل کامل سید الواعظین مرحوم سید محمود امامی اصفهانی (رحمة اللّه علیه ) نقل نموده اند:
🌹یکی از خلفای بنی مروان اولاد دار نمی شد به مقتضای عقیده فاسد خود نذر کرد که اگر خدا پسری به او بدهد، او را بر سر راه زوّارهای حضرت سیدالشهدأ علیه السلام بفرستد، و آنها را به قتل برساند.
🌹اتفاقا بعد از مدّتی خداوند پسری به او عطاء می نماید، تا اینکه بزرگ میشود و به او وصیت می کند که باید بروی سر راه زوّارهای حسین علیه السلام و آنها را به قتل برسانی.
🌹پسر شبی در خواب دید قیامت است و ملائکه غلاض و شداد جمعی را می برند بسوی جهنّم، تا یک شخص را آوردند بکشند بسوی آتش،
🌹رسول خدا (ص ) به ملائک فرمود: اگر چه این مرد گناه کار است لیکن شما نمی توانید او را به جهنّم ببرید زیرا روزی به زمین کربلا می گذشت غباری از آن زمین بر بدن او نشسته است.
🌹عرض کردند: غبار را از او می شوئیم
🌹حضرت فرمود: غبار را میشوئید امّا چشم او که به بقعه و بارگاه فرزندم حسین علیه السلام افتاده نمی شود که بشوئید.
🌹پس ملائکه عذاب او را رها کردند و ملائکه رحمت آمدند و او را به بهشت بردند. آن پسر از خواب بیدار شد و از قصد فاسد خود بر گشت و توبه نمود و فورا به زیارت آن حضرت رفت و زوار را حرمت و نوازش می کرد.
📚ثمرات الحيوة . كرامات الحسينيه ج 1 ص 202.
📚منبع : برگرفته از کتاب داستانهايى از زمين كربلا
👳 @mollanasreddin 👳