هدایت شده از قاصدک
مهارتهای زندگی....m4a
8.14M
💜 اگه می خوای آداب معاشرت و ارتباطات عالی بشه
💜 هم نظم منزل هم جذابیت و اعتماد به نفست عالی بشه
💜 این بهترین دوره در تمام ایتاست
❌ فقط همین امروز فرصت باقیه
✅ کافیه خودت وارد این کانال ۲۰۰ هزار نفری بشی و نتایج حیرت انگیز خانمای زیادی رو ببینی👇
https://eitaa.com/joinchat/1634271298C2b479acc30
🌾مثل گندم باش!
زیر خاک می برندش
باز می روید پرتر...
زیر سنگ می برندش
آرد می شود پربهاتر...
آتش می زنندش
نان می شود مطلوب تر...
به دندان می جوندش
جان می شود نیرومندتر...
ذات باید ارزشمند باشد!
👳 @mollanasreddin 👳
#ضرب_المثل
🔺️ حساب منفعتهایش را میکند
در گذشته بازرگانی ثروتمند زندگی میکرد که دوستانی داشت که برای او مشکل ساز بودند و جلوی پایش سنگ میانداختند. روزی از روزها بازرگان با شنیدن صدایی بلند از جایش برخاست و از پنجره بیرون را نگاه کرد و دید مردانی به در و دیوار خانهاش سنگ پرتاب میکنند و آن افراد همان دوستانش بودند. پس بازرگان به فکر فرو رفت و دنبال راه چارهای برای رهایی از دست این گونه مشکلاتش بود. بنابراین کیسهای پر از سکههای طلا بیرون آورد که دست رنج زحماتش بود و به سمت پنجره رفت و نیمی از آن سکهها را بر سر و روی ان مردان ریخت. آن عده نیز همه آن سکهها را برداشتند و با خنده و شادی از آن جا دور شدند. روزی از روزها بازرگان باید به سفری مهم میرفت، پس غلام ویژه خویش را در حجره به جای خویش گذاشت. پس از چند روز همان عدهی بیسر و پا که از سفر بازرگان و نادانی غلام آگاه شده بودند نقشهای کشیدند و همانند خریدارانی محترم وارد مغازه.ی بازرگان شدند و کالای دکان را با قیمتهای گزاف و بیش از قیمت واقعی آنها از غلام به نسیه بردند و به همین ترتیب غلام تمام کالاها را به نسیه به آن عده داد. پس از یک ماه بازرگان از سفر بازگشت چیزی از کالا در دکان خود ندید. از غلام پرسید که اجناس کو؟ غلام گفت:
«همه آنها را به بهای گران به نسیه فروختهام».
بازرگان از نام و نشان خریداران پرسید.
غلام گفت:
«آنان را نمیشناختم اما هر کدام قبایی زرین داشتند».
بازرگان کاسهای مسی که در کنارش بود را برداشت و بر سر غلام زد. خون بر رخسار غلام نشست. اما درون کاسه مسی اندکی ماست بود و سفیدی ماست و سرخی خون با سیاهی چهره غلام با هم آمیخته شد و از دیدن این منظره بازرگان شروع به خندیدن کرد. غلام که خنده بازرگان را دید او نیز به خنده افتاد و گفت:
«چرا نخندی؟حساب منفعتهایت را میکنی»
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
#آیا_می_دانستید 💡
اصطلاح «چوبکاری نفرمایید» زمانی به کار می رود که، شخصی مورد محبت و اظهار لطف بی اندازه قرار گیرد تا حدی که موجب شرمساری و خجالت او شود و شخص در مقام احترام به طرف مقابل که به او نیکی و محبت کرده است، این عبارت را می گوید.
حال ببینیم این چوبکاری چیست؟ در گذشته یکی از راه های مجازات گناهکاران این بود که، متهم را با چوب می زدند. اگر حکم فرد اعدام بود با چوبهای ضخیم آنقدر به شکم متهم ضربه می زدند تا در اثر خونریزی داخلی بمیرد، در غیر این صورت متهم بر اساس میزان گناهاش فلک شده و چوب را به کف پاهایش می زدند. معمولا ترکه ی مجازات از چوب آلبالو، انار و... بود، این روش مجازات بسیار محبوب بود، چون چوب به آسانی و در همه جا یافت می شده وتهیه ی آن خرج چندانی نیز نداشت.
اما از آنجاییکه متهم معمولا در انظار عمومی چوب می خورد و اگر شخص آبروداری بود که مثلا به علت عدم توانایی در پرداخت قرضش این مجازات برایش تعیین شده بود، این نحوه برخورد با او موجب شرمساری و خجالت او می شد. اصطلاح «چوبکاری نفرمایید» در واقع به معنای این بوده که مرا با چوب مجازات نکنید که موجب شرمساری من نشود، در اثر گذر زمان و اینکه دیگر مجازات چوب زدن وجود ندارد، نحوه کاربرد این عبارت عوض شده است.
👳 @mollanasreddin 👳
هدایت شده از قاصدک
🎁 ١٠ هدیه کربلا و مشهد و ده میلیون هدیه نقدی بمناسبت اعیاد شعبانیه
کافیه به چندتا سوال تاریخی _ دینی درباره امام حسین(ع) و حضرت عباس و امام سجاد پاسخ بدی
حسین دارابی تو کانالش ۳ تا مسابقه دینی طراحی کرده، برید خانوادگی جواب بدید، بین برنده ها قرعه کشی میکنه و هدیه کربلا و مشهد و چند میلیون هدیه نقدی میده. خیلی جذابه، هم هیجان مسابقه داره، هم هیجان برنده شدن،شاید توهم طلبیده شده باشی. هم کلی چیزم یاد میگیری تقلب هم آزاده😁 الانم مسابقه اولش رو گذاشته برید جواب بدید،👇
http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
مشاهده مسابقه اول
عارفی 40 شبانه روز چله گرفته بود تا خدا را زیارت کند
تمام روزها روزه بود.
در حال اعتکاف.
از خلق الله بریده بود.
صبح به صیام و شب به قیام.
زاری و تضرع به درگاه او
شب 36 ام ندایی در خود شنید که می گفت: ساعت 6 بعد از ظهر، بازار مسگران، دکان فلان مسگر برو خدا را ز یارت خواهی کرد
عارف از ساعت 5 در بازار مسگران حاضر شد و در کوچه های بازار از پی دکان می گشت...
میگوید: پیرزنی را دیدم دیگ مسی به دست داشت و به مسگران نشان می داد، قصد فروش آنرا داشت...
به هر مسگری نشان می داد، وزن می کرد و می گفت: 4 ریال و 20 شاهی
پیرزن می گفت: نمیشه 6ریال بخرید؟
مسگران می گفتند: خیر مادر، برای ما بیش از این مبلغ نمی صرفد. پیرزن دیگ را روی سر نهاده و در بازار می چرخید و همه همین قیمت را می دادند.
بالاخره به مسگری رسید که دکان مورد نظر من بود. مسگر به کار خود مشغول بود که پیرزن گفت: این دیگ را برای فروش آوردم به 6 ریال می فروشم، خرید دارید؟
مسگر پرسید چرا به 6 ریال؟؟؟
پیر زن سفره دل خود را باز کرد و گفت: پسری مریض دارم، دکتر نسخه ای برای او نوشته است که پول آن 6 ریال می شود!
مسگر دیگ را گرفت و گفت: این دیگ سالم و بسیار قیمتی است. حیف است بفروشی،
امّا اگر اصرار داری من آنرا به 25 ریال می خرم!!!
پیر زن گفت: مرا مسخره می کنی؟!!!
مسگر گفت: ابدا"
دیگ را گرفت و 25 ریال در دست پیرزن گذاشت!!!
پیرزن که شدیدا متعجب شده بود؛ دعا کنان دکان مسگر را ترک کرد و دوان دوان راهی خانه خود شد.
من که ناظر ماجرا بودم
و وقت ملاقات فراموشم شده بود، در دکان مسگر خزیدم و گفتم: عمو انگار تو کاسبی بلد نیستی؟!!! اکثر مسگران بازار این دیگ را وزن کردند و بیش از 4 ریال و 20 شاهی ندادند
آنگاه تو به 25 ریال می خری؟!!!
مسگر پیر گفت: من دیگ نخریدم!!!
من پول دادم نسخه فرزندش را بخرد، پول دادم یک هفته از فرزندش نگهداری کند، پول دادم بقیه وسایل خانه اش را نفروشد، من دیگ نخریدم...
از حرفی که زدم بسیار شرمسار شدم در فکر فرو رفته بودم که ندایی با صدای بلند گفت: با چله گرفتن و عبادت کردن کسی به زیارت ما نخواهد آمد!!! دست افتاده ای را بگیر و بلند کن، ما خود به زیارت تو خواهیم آمد!
گر دست فتاده ای بگیری... مردی
👳 @mollanasreddin 👳
#نیایش
خدایا
در برابر هر آنچه انسان ماندن را به
تباهی می کشاند مرا با « نداشتن »
و « نخواستن » روئین تن کن.
#دکتر_علی_شریعتی
👳 @mollanasreddin 👳
صبح زیباتون بخیر ☕️🌸
سر آغاز صبح
قلبی که امواجش
روی فرستنده های آسمانی،
تنظیم شده باشد،
همیشه
موسیقی زیبای پرستش،
از آن شنیده می شود🌸
دوستان قلبتون آسمانی❤️
و صبحتون بخیر و شاد باد ..🌸🍃
👳 @mollanasreddin 👳
🔸لحظه ای سکوت
ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ...!
ﻫﻨﮕﺎﻣﯿﮑﻪ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﯽ ﭼﻪ ﺑﮕﻮﯾﯽ، ﭼﻪ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﻫﯽ ﻭ ﯾﺎ ﭼﻄﻮﺭ ﺑﮕﻮﯾﯽ، ﻓﻘﻂ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ...!
ﮔﺎﻫﯽ ﻧﮕﻔﺘﻦ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺗﺮ ﺍﺯ ﮔﻔﺘﻦِ ﺳﺨﻨﺎﻥِ ﺁﺷﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺳﺒﮏ ﻣﯿﮑﻨﺪ. ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ...!
ﯾﮏ ﻭﻗﺘﻬﺎﯾﯽ ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﺒﻨﺪﯼ ﺑﺮ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﻧﯿﺶ ﺩﺍﺭ، ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻨﯽ ﻭ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻧﺖ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﻫﯽ ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺍ ﺗﻤﺮﯾﻦ ﮐﻨﺪ...!
ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮐﻪ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯼ ﭼﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺑﺮ ﺳﺮﺕ ﺁﻭﺍﺭِ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﺁﻣﺪ، ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻣﻘﺼﺮ ﻧﮑﻦ, ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ ﺗﺎ ﺩﻟﯿﻞِ ﺍﺻﻠﯽ ﺭﺍ، ﺩﺭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﯿﺎﺑﯽ...!
ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺣﺲِ ﺍﻧﻔﺠﺎﺭ ﺩﺭ ﺳﻠﻮﻟﻬﺎﯾﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ, ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺍ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﻦ, ﮐﻪ ﺫﻫﻨﺖ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﺎ ﻗﻠﺒﺖ ﻣﺸﻮﺭﺕ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻤﯽ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮﺩ...!
ﯾﮏ ﻭﻗﺖ ﻫﺎﯾﯽ "ﺳﮑﻮﺕ" ﭘﺎﺳﺦِ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺩﺭﺩﻫﺎﺳﺖ...!
✍🏻#دکتر_رحیمی
👳 @mollanasreddin 👳
بیماریِ شگفتی در جهان هست؛
و آن، خواستنِ
چیزی است که نداری،
و پس زدن آن،
وقتی که بدستش آوردی!
#آندره_ژید
👳 @mollanasreddin 👳
محبت ” شکر”است و آدم ها” چای”
کم بریزی ,احساس کمبود می کنند
وزیاد بریزی,سیر می شوند.
باید در محبت کردن به آدمها میانه نگه داری تا نه آنها آسیب ببینند نه تو…
قبل از آنکه شکر بریزی,ظرفیت فنجان را
بسنج؛که چای های کم شیرین بی میل می کنند وچای های بیش اندازه شیرین,حال آدم را به هم می زنند.
👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اردشیر رستمی
خانه ما کنار راه است، رهگذر باش..
👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💙#حرف_خوب
یک درخت میتواند شروع یک جنگل باشد
یک لبخند میتواند آغازگر یک دوستی باشد
یک دست میتواند یاری گر یک انسان باشد
یک واژه میتواند بیانگر هدف باشد
یک شمع میتواند پایان تاریکی باشد
یک خنده میتواند فاتح دلتنگی باشد
یک کلام امیدبخش میتواند رافع روحتان باشد
یک نوازش میتواند راوی مهرتان باشد
یک زندگی میتواند خالق تفاوت باشد
💙بیایید امروز آن " #یک " باشیم ..
👳 @mollanasreddin 👳
🌷🌷🌷
از مترسکی سوال کردم آیا از ماندن در مزرعه بیزار نشده ای ؟
پاسخم داد و گفت : در ترساندن و آزار دیگران لذتی به یاد ماندنی است !
پس من از کار خود راضی هستم و هرگز از آن بیزار نمی شوم.
اندکی اندیشیدم و سپس گفتم : راست گفتی من نیز چنین لذتی را تجربه کرده بودم.
گفت : تو اشتباه می کنی زیرا کسی نمی تواند چنین لذتی را ببرد مگر آن که درونش از کاه پر شده باشد.
👳 @mollanasreddin 👳
مرا که با تو ام
از هر چه هست
باکی نیست ....
#سعدی
👳 @mollanasreddin 👳
داستان کوتاه
دکتر مرتضی شیخ، پولی به عنوان حق ویزیت از مردم نمی گرفت و هرکس هر چه می خواست، در صندوقی که کنار میزش بود می انداخت و چون حق ویزیت دکتر پنج ریال تعیین شده بود (خیلی کمتر از حق ویزیت سایر پزشکان آن زمان). اکثر مواقع بسیاری از بیمارانی که به مطب او مراجعه می کردند، به جای پنج ریالی، سرِ فلزی نوشابه داخل صندوق می انداختند تا صدایی شبیه به انداختن سکه شنیده شود...!
دختر دکتر نقل می کند:
"روزی متوجه شدم پدرم مشغول شستن و ضدعفونی کردن انبوه سرنوشابه های فلزی است! با تعجب گفتم: پدر! بازیتان گرفته است؟ چرا سرنوشابه ها را می شویید؟!
پدر جوابی داد که اشکم را درآورد... ایشان گفت: دخترم، مردمی که مراجعه می کنند باید از سرنوشابه های تمیز استفاده کنند تا آلودگی را از جاهای دیگر به مطب نیاورند.
این سرنوشابه های تمیز را آخر شب در اطراف مطبم می ریزم تا مردمی که مراجعه می کنند از این ها که تمیز است استفاده کنند.
آخر بعضی ها خجالت می کشند که چیزی داخل صندوق مطب نیاندازند."
اومدم بنویسم روحش شاد! یک لحظه فکر کردم اگه روح آدمی با قلبی به این بزرگی شاد نباشه، روح کی میخواد شاد باشه؟! بهتر دونستم بنویسم راهش، اندیشه اش و کردارش پر رهرو باد...
✍ پرویز پرستویی
👳 @mollanasreddin 👳
بعضی وقتها ادم ها زیبا هستند
نه به خاطر ظاهرشان
نه به خاطر آن چیز که میگویند
فقط به خاطر آن چیز که هستند
👳 @mollanasreddin 👳
❣داستان کوتاه زیبا❣
✍فقیری از کنار دکان کبابی میگذشت.
دید کبابی گوشت ها را در سیخ کرده و به روی آتش نهاده باد میزد و بوی کباب در بازار پیچیده بود.
فقیر گرسنه بود و سکه ای نداشت پس تکه نانی از توبره اش در آورد و در مسیر دود کباب گرفته به دهان گذاشت.
به همین ترتیب چند تکه نان خورد و براه افتاد, کباب فروش که او را دیده بود به سرعت از دکان خارج شده دست او را گرفت و گفت:
کجا؟ پول دود کبابی را که خورده ای بده.
رندی آنجا حاضر بود و دید که فقیر التماس میکند دلش سوخت و جلو رفته به کبابی گفت:
این مرد را رها کن من پول دود کبابی را که او خورده میدهم. کباب فروش قبول کرد.
مرد کیسه پولش را در آورد و زیر گوش کبابی شروع به تکان دادن کرد و صدای جرینک جرینگ سکه ها به گوش کبابی خورد و بعد به او گفت:
بیا این هم صدای پول دودی که آن مرد خورده، بشمار و تحویل بگیر.
کباب فروش گفت: این چه پول دادن است؟
گفت: آدم حریصی که دود کباب را بفروشد باید صدای سکه را تحویل بگیرد.
👳♀ @mollanasreddin 👳♀
ســـــلام صبـح قشنگـــــــــ🌿🍎
زمستونیتون بخیر
هـر روزتـان پـر از مـعجـزه 🌿🍎
لحظه هـاتون سـرشـار از 🌿🍎
آرامــش
و دسـت مـهربـون خـــدا🌿🍎
همیشه یاورتون باشه🌿🍎
دوشنبه تون زیبـا🌿🍎
👳 @mollanasreddin 👳
در يكي از جاده هاي جنوبي دو پسربچه بازيگوش حركت مي كردند كه متوجه شدند دو ظرف بزرگ شير آماده بارگيري است.اين دو بچه براي شيطنت خود را به دو ظرف مخصوص حمل شير رساندند و داخل هر ظرف يك قورباغه بزرگ انداختند. ظرف ها بارگيري شدند و ماشين مخصوص حمل حركت كرد. قورباغه داخل ظرف اول به خود گفت:"چه بدبختي بزرگي، اين اتفاق يك مصيبت حل نشدني است ومن هرگز نميتوانم از اين واقعه جان سالم به در برم. من نميتوانم درب ظرف را باز كنم پس ناچار در اين مايع سفيد رنگ خواهم مرد.
قورباغه داخل ظرف دوم به خود گفت: " اين يك اتفاق ناگوار است، من نميتوانم درب ظرف را باز كنم.
نميتوانم در اين ديوار هاي آهني سوراخي ايجاد كنم. اما از پدرم شنيده ام كه تنها كاري كه در مايعات مي توان كرد شنا كردن است. بنابراين قورباغه دوم به شنا كردن پرداخت. آن قدر شنا كرد تا يك تكه كره در شير توليد شد و قورباغه روي آن نشست. هنگامي كه درب ظرف ها را باز كردند، در ظرف اول يك قورباغه مرده مشاهده شد و از ظرف دوم يك قورباغه زنده و سالم به بيرون پريد. برنده ها هيچگاه در برابر ناملايمات شانه خالي نمي كنند. اشخاصي كه پشتكار ندارند هرگز موفق نمي شوند. تجربه چيزي است كه مفت به دست نمي آيد.
زیبا فکر کنید.
👳 @mollanasreddin 👳
🔸ﺣﺮﻑ، ﺑﺎﺩ ﺍﺳﺖ.
ﺍﻣﺎ ﻓﻜﺮ، ﺁﺗﺶ ﺍﺳﺖ.
ﺁﺗﺶ ﺭﺍ ﺍﻭﻝ ﺑﺎﻳﺪ ﮔﻴﺮﺍﻧﺪ،
ﺑﺎﺩ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﺍﻣﻦ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ .
#محمود دولت آبادی
👳 @mollanasreddin 👳
کارِت غلط بود!
انتظارم از تو خیلی بیشتر بود!
اشتباه کردی من که بهت گفته بودم!
و...
کم نشنیدیم از این جملات
خصوصا از سمت کسانی که همیشه یه طرفه به قاضی میرن
و بدون در نظر گرفتن شرایط دیگران تز میدن
یادمون باشه
ما تا زمانی که زندگی کسی رو زندگی نکردیم
یا اصطلاحاً با کفش های اون راه نرفتیم
نمیتونیم نقد و قضاوتش کنیم
پس سعی نکنیم همیشه رخ برنده و فاز عقل کلی بگیریم
چون هر کدوم از ما و به سبک خودمون
در حال مبارزه در زمین زندگی خودمون هستیم
نبردی که هیچکس غیر از خودمون ازش خبر نداره
و نمیدونه که ما در حال تحمل چه سختی هایی هستیم
پس لطفاً
اگه حرف ارزشمندی برای گفتن نداریم سکوت کنیم
چون خیلی اوقات همین راهکارهای غلط
و اظهار نظر های بیجا، شیرازه زندگی یک نفر رو میپاشونه
و اگر میخوایم به کسی کمک کنیم
نه از موضع قدرت بلکه خیلی دوستانه باهاش صحبت کنیم
یا ازش بخوایم که از متخصص کمک بگیره
وگرنه ممکنه به جای محبت در حقش ظلم کنیم
و اون رو علاوه بر مشکلاتش در بحران های دیگه هم وارد کنیم
#سپهر_خدابنده
👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه ای چشمهایت را ببند
و در دلت با خدا سخن بگو...
به همان زبان ساده خودت
هر آنچه در دل داری را بازگو کن ..
شاید طلب بخشش داری
و شاید آرزویی دست نیافتنی...
بگو ..
مطمئن باش خدا میشنود..
خودت را سبک کن و پرواز
دلت را بسویش حس کن ..
یادمان باشد که بسیاری
از آنچه را که امروز داریم
حاصل همین دعاها و سخن هاست.
شاید حرفهایی نگفته بماند..
مقصدهایی نرسیده بماند..
آرزوهایی برای برآورده شدن بماند..
و عشق هایی برای نرسیدن ..
اما همیشه خدایی هست برای پرستیدن
👳 @mollanasreddin 👳
من ندیدم دو صنوبر را ؛
با هم دشمن ...!
من ندیدم بیدی سایهاش را ؛
بفروشد به زمین !
رایگان میبخشد ناروَن ؛
شاخهی خود را به کلاغ !
هر کجا برگی هست ،
شور من میشکفد !
مثل یک گلدان میدهم گوش ؛
به موسیقی روییدن !
سهراب سپهری🌹
👳 @mollanasreddin 👳