👌دکتر هلاکویی،
راجع به زندگی کردن در گذشته
خیلی قشنگ نصیحت میکنه و میگه؛
وقتی که من نمیتونم تغییری تو گذشته
به وجود بیارم واسه چی برم سراغش ؟!!
من نباید اون اشتباه میکردم
ولی حالا که اتفاق افتاده فقط باید
ازش درس بگیرم ..
نه اینکه خودمو باهاش آویزون کنم ..!
لطفاً تو لحظه زندگی کنید،
نه در غم و خشم از گذشته و ترس از آینده !
👳 @mollanasreddin 👳
زنجیر به دست آمدهای، خانهات آباد؟!
در شهر شما نیست کسی مثلِ من آزاد
شاعر شدنم دست خودِ من که نبوده
مهرِ علوی در دل بیتاب من افتاد
#کبری_رحمتی(بیتاب)
#شاعر_دلشعری 🍀
#عید_غدیر
💛🎼
👳 @mollanasreddin 👳
📔#بسیار_زیباست🌺👇
کاش وقتی بچه هامون میرن مدرسه بهشون بگیم :
من نمی خوام تو بهترین باشی
من فقط می خوام تو خوشبخت باشی
اصلا مهم نیست همیشه نمره هاتو 20 بگیری ...
جای 20 می تونی 18 بگیری اما از دوران مدرسه و کودکیت لذت ببری .
از "ترین" پرهیز کن
خوشبختی جایی هست که خودت رو با کسی مقایسه نکنی
حتی نخواه خوشبخت ترین باشی
بخواه که خوشبخت باشی و برای این خواستت تلاش کن ...
من فکر می کنم از وقتی به دنبال پسوند "ترین" رفتیم ، خوشبختی از ما گریخت ...
از 19:75 لذت نبردیم چون یکی 20 شده بود ...
از رانندگی با پراید لذت نبردیم چون ماشین های مدل بالاتری تو خیابون بود .
از بودن کنار عزيزانمون لذت نبردیم چون مدرک تحصیلی و پول توی جیبش کمتر از خیلی های
دیگه بود .
می خوام بگم خیلی از ما فقط به "بهترین ، بیشترین و بالاترین" چسبیدیم و نتیجه ی
آن نسل های افسرده و همیشه گریان شد ...
شاید لازمه تغییر جهت بدیم یا حداقل اجازه ندیم نحسیِ "ترین" دامن بچه هامون رو بگیره.
👳 @mollanasreddin 👳
👌دکتر هلاکویی،
راجع به زندگی کردن در گذشته
خیلی قشنگ نصیحت میکنه و میگه؛
وقتی که من نمیتونم تغییری تو گذشته
به وجود بیارم واسه چی برم سراغش ؟!!
من نباید اون اشتباه میکردم
ولی حالا که اتفاق افتاده فقط باید
ازش درس بگیرم ..
نه اینکه خودمو باهاش آویزون کنم ..!
لطفاً تو لحظه زندگی کنید،
نه در غم و خشم از گذشته و ترس از آینده !
👳 @mollanasreddin 👳
📚 داستان کوتاه
یک مرد سگی داشت که در حال مردن بود . او در میان راه نشسته بود و برای سگ خود گریه می کرد .
گدایی از آنجا می گذشت، پرسید : چرا گریه می کنی ؟
گفت : این سگ وفادار من ، پیش چشمم جان می دهد . این سگ روزها برایم شکار می کرد و شب ها نگهبان من بود و دزدان را فراری می داد . گدا پرسید : بیماری سگ چیست ؟ آیا زخم دارد ؟ مرد گفت : نه از گرسنگی می میرد . گدا گفت : صبر کن ، خداوند به صابران پاداش می دهد .
گدا یک کیسه پر در دست مرد دید . پرسید در این کیسه چه داری ؟ پاسخ داد: نان و غذا برای خوردن . گدا گفت : چرا به سگ نمی دهی تا از مرگ نجات پیدا کند ؟
گفت : نان ها را از سگم بیشتر دوست دارم . برای نان و غذا باید پول بدهم ، ولی اشک مفت و مجانی است . برای سگم هر چه بخواهد گریه می کنم .
گدا گفت : خاک بر سر تو ! اشک خون دل است و به قیمت غم به آب زلال تبدیل شده است ، ارزش اشک از نان بیشتر است . نان از خاک است ولی اشک از خون دل .
👳 @mollanasreddin 👳
ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم
غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم
#حافظ
👳 @mollanasreddin 👳
صبحتان پرازمحبت الهی🌻
🌈🌸سهم امروزتان شادی
🌈🌸سهم زندگیتون عشق
🌈🌸سهم قلبتون مهربانی
🌈🌸سهم چشمتون زیبایی و
🌈🌸سهم عمرتون عزت باشه
🌈🌸روز خوبی پیش رو داشته باشید
👳 @mollanasreddin 👳
مولانا در وصف ضربه خوردن از
نزدیڪترین آدمها میگويد :
هر ڪسي را
همدم غمها و تنهایي مدان
سایه هــمراهِ تــو مي آيد
ولــــي هــمراه نـيست👌🏻
👳 @mollanasreddin 👳
رحم کن! ای بیمروّت! ای زمان!
لحظهای در جایِ خود، ثابت بمان!
اینکه با خود میبَری، عمرِ من است
ساعتی خود را رفیقِ من بدان!
من جوانم، آرزو دارم رفیق!
درک کن! تشویش را از من بران!
بیخیالی طی بُکن! یک کم بخواب!
یک ترانه، بیریا با من بخوان!
چشمکی مستانه بر مستی بزن!
حالِ خوبم را بِبر تا آسِمان!
عقربهها خواهرانِ عقرباند
دوری از این قوم کن، ای جانِ جان!
عاقبت عُمر تو هم سر میرسد
کاش باشی با من وُ ما
👳 @mollanasreddin 👳
.
من چنان محو سخن گفتنِ گرمت بودم
که تو از هر چه که دم میزدی آن دم خوش بود ❤️
#حسین_منزوی
👳 @mollanasreddin 👳
اگر هزار مرتبه هم مادرت را بیشتر دوست میداری
به پدرت بیشتر محبت کن
نگذار غرور مردانه اش خدشه دار شود
جو گندمی های شقیقه اش را ببوس
نامرتبی های ابروانش را سامان بده
تصدق گرگ و میش چشمانش را بگو
چروکِ زیرِ چشمانش را ببوس
سرش را روی پاهایت بگذار
برایش لالایی بخوان
و کم پشتی موهایش را نوازش کن
به آغوشش برو
اما نه با قد رعنا
او گاهی دلتنگ دردانهی شیرین زبانِ دو ساله اش می شود
در خورشید وجودش ذوب شو
و خستگی هایش را به جان بخر
سرت را محکم به سینه اش بچسبان
آهنگ قلبش را حفظ باش
عطرش را با تمام وجود به مشام بکش
پرستار بد احوالی هایش باش
هرچقدر پدر باشد و کوه و تکیه گاه گاهی دلش می خواهد بچشد طعم فرزند تو بودن را ...
👳 @mollanasreddin 👳
💛✨💛
دهخدا و مادرش
دهخدا مادری داشت که بسیار
عصبی بود و پرخاشگر؛
طوری که دهخدا بخاطر مادرش ازدواج
نکرده بود و پیرپسر مجردی بود در کنار
مادرش زندگی میکرد.
نصف شبی مادرش او را از خواب شیرین
بیدار کرد و آب خواست.
دهخدا رفت و لیوانی آب آورد مادرش لیوان
را بر سر دهخدا کوبید و گفت آب گرم بود.
سر دهخدا شکست و خونی شد.
به گوشهای از اتاق رفت و زار زار گریست.
گفت: «خدایا من چه گناهی کردهام بخاطر
مادرم بر نفسم پشت پا زدهام.
من خود، خود را مقطوعالنسل کردم، این
هم مزد من که مادرم به من داد.
خدایا صبرم را تمام نکن و شکیباییام را از
من نگیر.»
گریست و خوابید شب در عالم رؤیا دید
نوری از سر او وارد شد و در کل بدن او
پیچید و روشنش ساخت.
صدایی به او گفت: «برخیز در پاداش تحمل
مادرت ما به تو علم دادیم.»
❣از فردای آن روز دهخدا شاهکار تاریخ
ادبیات ایران را که "جامعترین لغتنامه" و
"امثال و حکم" بود را گردآوری کرد🦋
و نامش برای همیشه بدون نسل،
در تاریخ جاودانه شد.
👳 @mollanasreddin 👳