گر ره بخدا جویی در گام نخست
نقش خودی از صفحه ی جان باید شست
گم گشته ز تو گوهر مقصود و تو خود
تا گم نشوی گمشده نتوانی جست
#نشاط_اصفهانی
#شعر
👳 @mollanasreddin 👳
💢دزد بیچاره
دزدی در خانه فقیری میجست.
فقیر از خواب بیدار شد و گفت:
ای مرد آنچه تو در تاریکی میجویی، ما در روز روشن میجوییم و نمییابیم!!
#عبید_زاکانی
👳 @mollanasreddin 👳
💢آب معدنی؟
پدری توی بیمارستان نفس های آخرشو میکشید و سه تا پسرهاش بالای سرش بودند ...
رو کرد به پسر اولی و گفت : رستورانها مال تو
رو کرد به پسر دومی گفت : هتل ها هم مال تو
به پسر آخری هم گفت: عزیزم سوپرمارکتها هم مال تو و از دنیا رفت ...
سه تا پسر شروع کردند به گریه و زاری، دکتر که شاهد ماجرا بود گفت : صبر داشته باشید فردا پس فردا سرتون به املاک گرم میشه و داغتون یادتون میره، ولی هیچوقت پدرتون رو فراموش نکنید و براش فاتحه و خیرات کنین ...
پسرا گفتن : چی میگی واسه خودت آقای دکتر ...؟! کدوم ملک ؟! کدوم هتل؟!
پدر ما از دار دنیا هیچی نداشت، اون با نیسان آب معدنی میفروخت ، داشت کارهاشو تقسیم میکرد ...!🌺
👳 @mollanasreddin 👳
💢سام و مایک
دو دوست به نام های سام و مایک در حال مسافرت در اتوبوس بودند. ناگهان اتوبوس توقف کرد و یک دسته راهزن وارد اتوبوس شدند. راهزنان شروع به غارت کردن مسافران کردند. آن ها شروع به گرفتن ساعت و اشیاء قیمتی مسافران کردند. ضمنا تمام پول های مسافران را نیز از آن ها می گرفتند. سام کیف پول خود را باز نمود و بیست دلار از آن بیرون آورد. او این بیست دلار را به مایک داد. مایک پرسید: «چرا این پول را به من می دهی؟» سام جواب داد: «یادت می آید هفته گذشته وقتی من پول نداشتم تو به من بیست دلار قرض دادی؟» مایک گفت: «بله، یادم هست.» سام گفت: «من دارم پولت را پس می دهم.»
👳 @mollanasreddin 👳
در این شب زیبـا🌸🍃
مے سپارمتان به
اون ڪسـے ڪـہ تـو دیـار
بـے ڪسے بین همہ ی
دلـواپسے هـا مـونـس 🌸🍃
و هـمدممـان اسـت
شبتون در پناہ خـدا🍃
شب شنبتون بخیر🍃🌸💫
👳 @mollanasreddin 👳
سلام
صبح زیباے یکشنبه تون بخیــــ❤️ـــــر
روزے پر از آرزوهاے زیبا
و معجزه هاے قشنگ را برایتان خواهانم...
روز و روزگارتون خــــــــــوش...
خوشے هایتان بادوامــــــ..
یکشنبه تون زيبــ🌸ـا
👳 @mollanasreddin 👳
💢کوچولوی فهمیده
دختر کوچک به مهمان گفت : میخوای عروسکامو ببینی ؟
مهمان با مهربانی جواب داد : بله ، حتما !
دخترک دوید و همه ی عروسکهارو آورد ، بعضی از اونا خیلی بانمک بودن ولی دربین اونا یک عروسک خیلی قشنگ دیگه هم بود …
مهمان از دخترک پرسید : کدومشونو بیشتر از همه دوست داری ؟ و پیش خودش فکر کرد : حتما اونی که از همه قشنگتره … اما خیلی تعجب کرد وقتی که دید دخترک به عروسک تکه پاره ای که یک دست هم نداشت اشاره کرد و گفت : اینو بیشتر از همه دوست دارم !
مهمان با کنجکاوی پرسید : این که زیاد خوشگل نیست ؟!؟!
دخترک جواب داد : آخه اگه منم دوستش نداشته باشم دیگه هیشکی نیست که باهاش بازی کنه و دوستش داشته باشه ؛ اونوقت دلش میشکنه 🌺
👳 @mollanasreddin 👳
💢الاغ شدن استاد
استادی تعریف می کرد :
تابستان سال ١٣٨٩ بود، در حال رانندگی بودم و حواسم پرت بود، یه دفعه یک ماشین با سرعت از کنارم رد شد و با بوق ممتد داد زد و گفت:
هی الاغ حواست کجاست؟!
همانطور با سرعت رفت پشت چراغ قرمز ایستاد. چون خیابان خلوت بود منم رفتم کنارش ایستادم. شیشه های هر دو تامون پائین بود. یواشکی از کنار چشماش به من نگاه میکرد. منم مستقیم بهش نگاه میکردم.
گفتم: آقا میدونستی الاغ ماده هست و خرها، نر هستند؟!! تو باید به من میگفتی خر !!!
دوم اینکه اگه من الاغم، حتما تو هم حضرت سلیمان هستی چون الان داری زبان الاغها رو میفهمی که باهات صحبت میکنم !!!
سوم اینکه اصلا حواسم به تو نبود تو عالم خودم بودم ...
یک لبخندی زد و سه بار گفت معذرت میخوام. منم تو ماشین شکلات داشتم براش پرت کردم تو ماشینش.
بااشاره اون، هر دو تا کناری ایستادیم و الان که با هم دوستیم یادمون نمیره که یک الاغ ما رو با هم آشنا کرد !
👳 @mollanasreddin 👳
الهی! ای بیننده ی نمازها،
ای پذیرنده ی نیازها،
ای داننده ی رازها
و ای شنونده ی آوازها!
ای مطلع بر حقایق،
و ای مهربان بر خلایق!
عذرهای ما بپذیر،
که تو غنی و ما فقیر،
عیب های ما مگیر،
که تو قوی و ما حقیر!
اگر بگیری بر ما، حجت نداریم
و اگر بسوزی، طاقت نداریم!
از بنده خطا آید و ذلت،
و از تو عطا آید و رحمت...
#مناجات_نامه
#خواجه_عبدالله_انصاری
👳 @mollanasreddin 👳
💢کامپیوتر در جهنم؟؟
یه زن وشوهر که بیست ساله با هم ازدواج کردن تصمیم گرفتن که تابستون رو کنار دریا بگذرنونن و به همون هتلی برن که بیست سال پیش ماه عسلشونو اونجا گذروندن. ولی خانومه مشغله کاری داشت و بهمین دلیل توافق کردن که شوهره زودتر تنهایی بره و زنه دو روز بعد بهش ملحق بشه...
مرده وقتی وارد اتاق هتل شد دید یه کامپیوتر اونجاست که به اینترنت هم وصله. پس تصمیم گرفت که یه ایمیل به خانومش بفرسته و اونو از احوالش مطمئن کنه. بعد از نوشتن متن، تو نوشتن حروف آدرس ایمیل زنش نا غافل یه اشتباه جزیی کرد و همین اشتباه باعث شد که نامه ش به آدرس شخص دیگه ای بره که از بد حادثه بیوه ای بود که تازه از دفن شوهرش برگشته بود....
خلاصه بیوه هه کامپیوترو که روشن میکنه و میره سراغ ایمیلش تا پیامهای تسلیت رو چک کنه بحالت غش روی زمین میوفته. همزمان پسرش از راه میرسه وسعی میکنه مادرشو به هوش بیاره یه هو چشمش به کامپیوتر میوفته و پیامو میبینه که اینطوری نوشته:
همسر عزیزم....بسلامت رسیدم. و شاید از اینکه از طریق اینترنت باهات ارتباط برقرار کردم شگفت زده بشی چرا که اینجا هم به اینترنت وصل شده و هر کسی میتونه اوضاع و اخبار خودشو روزانه به اطلاع بستگان و دوستاش برسونه.
من الآن یه ساعتی میشه که رسیدم و مطمئن شدم که همه چی رو آماده کردن و دو روز دیگه منتظر رسیدنت به اینجا هستم.....
خیلی مشتاق دیدارتم و امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من سریع رخ بده.
راستی!نیازی به آوردن لباسهای ضخیم نیست چون اینجا جهنمه و هوا خیلی گرمه!!!🌺
👳 @mollanasreddin 👳
💢 کینه کشاورز
کشاورزی يک مزرعه ی بزرگ گندم داشت
زمين حاصلخيزی که گندم آن زبانزد خاص و عام بود
هنگام برداشت محصول بود
شبی از شبها روباهی وارد گندمزار شد و بخش کوچکی از مزرعه را لگدمال کرد و به پيرمرد کمی ضرر زد
پيرمرد کينه ی روباه را به دل گرفت
بعد از چند روز روباه را به دام انداخت و تصميم گرفت از حيوان انتقام بگيرد
مقداری پوشال را به روغن آغشته کرده، به دم روباه بست و آتش زد
روباه شعله ور در مزرعه به اينطرف و آن طرف می دويد و کشاورز بخت برگشته هم به دنبالش
در اين تعقيب و گريز، گندمزار به خاکستر تبديل شد
👌وقتي کينه به دل گرفته و در پی انتقام هستيم، بايد بدانيم آتش اين انتقام، دامن خودمان را هم خواهد گرفت🌺
👳 @mollanasreddin 👳
💢عذاب پسر بچه
یک پسر و دختر کوچک مشغول بازی با یکدیگر بودند، پسر کوچولو یه سری تیله و دختر چند تایی شیرینی داشت، پسر گفت: من همه تیله هامو بهت میدم و تو هم همه شیرینی هاتو به من بده، دختر قبول کرد...
پسر بزرگترین و زیباترین تیله رو یواشکی برداشت و بقیه را به دختر داد، اما دختر کوچولو همانطور که قول داده بود تمام شیرینی ها رو به پسرک داد.
اون شب دختر کوچولو خوابید و تمام شب خواب بازی با تیله های رنگارنگ رو دید... اما پسر کوچولو تمام شب نتونست بخوابه به این فکر میکرد که حتما دخترک هم یه خورده از شیرینی هاشو قایم کرده و همه رو بهش نداده
عذاب مال کسی است که صادق نیست و آرامش از آن کسانی است که صادقند🌺
👳 @mollanasreddin 👳