eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
259.9هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
50 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 داستان تاریخی 📝 عاقبت چاپلوسی کریم خان زند هر روز صبح علی‌الطلوع تا شامگاه برای دادخواهی ستمدیدگان، رفع ستم و احقاق حقوق مردم در ارک شاهی می‌نشست و به امور مردم رسیدگی می‌کرد. روزی مردی چاپلوس پیش آمد و همین که چشمش به کریم‌خان افتاد، شروع به های و های گریستن کرده و سیلاب اشک از دیدگان فرو ریخت، او طوری گریه می‌کرد که هق هق‌هایش اجازه سخن گفتن به او نمی‌داد. وکیل‌الرعایا دستور داد او را به گوشه‌ای برده، تا آرام شود و سپس به حضور بیاید. مرد را بردند و آرام کردند و در فرصت مناسب دیگری به حضور کریم خان آوردند. کریم خان قبل از آنکه رسیدگی به کار او را آغاز کند، نوازش و دلجویی فراوانی از وی به عمل آورد و آنگاه از خواسته‌اش جویا شد. آن مرد گفت: “من از مادر کور و نابینا متولد شدم و سالها با وضع اسف‌باری زندگی کرده و نعمت بینایی و دیدن اطراف و اکناف خود محروم بودم تا اینکه روزی افتان خیزان و کورمال خود را روی زمین کشیدم و به سختی به زیارت آرامگاه پدر شما رفته و برای کسب سلامتی خود، متوسل به مرقد مطهر ابوی مرحوم شما شدم. در آن مزار متبرک آنقدر گریه کردم که از فرط خستگی ضعف،‌ بیهوش شده‌، به خواب عمیقی فرو رفتم! در عالم خواب و رویا، مردی جلیل‌القدر و نورانی را دیدم که سراغ من آمد و گفت: ابوالوکیل پدر کریم‌خان هستم. آنگاه دستی به چشمان من کشید و گفت برخیز که تو را شفا دادم! از خواب که بیدار شدم،‌ خود را بینا دیدم و جهان تاریک پیش چشمانم روشن شد! این همه گریه و زاری امروز من از باب تشکر و قدردانی و سپاسگزاری از والد ماجد شما بود!”. مرد که با ادای این جملات و انجام این صحنه‌سازی مطمئن بود کریم‌خان را خام کرده است، منتظر دریافت صله و هدیه و مرحمتی بود اما مشاهده کرد که کریم خان برافروخته شده، دنبال جلاد می‌گردد! موقعی که جلاد حاضر گردید کریم‌خان دستور داد چشمان مرد را از حدقه بیرون بکشد! درباریان و بزرگان قوم زندیه به دست و پای کریم‌خان افتادند و شفاعت مرد چاپلوس را کرده و از وکیل‌الرعایا خواستند از گناه او در گذرد. کریم‌خان که ذاتاً آدم رقیق القلبی بود، خواهش درباریان و اطرافیان را پذیرفت، ولی دستور داد مرد را به فلک بسته، چوب بزنند! هنگامی که نوکران شاه مشغول سیاست کردن مرد بودند، کریم‌خان خطاب به او گفت: “مردک پدر سوخته! پدر من تا وقتی زنده بود، در گردنه بید سرخ، خر دزدی می‌کرد، وقتی من به مقام و مسند شاهی رسیدم، عده‌ای متملق برای خوشایند من و از باب چاپلوسی برایش آرامگاهی ساختند و مقبره ای برپا کردند و آنجا را عنیان ابوالوکیل نامیدند. اکنون تو چاپلوس دروغگو آمده‌ای و پدر خر دزد مرا صاحب کرامت و معجزه معرفی می‌کنی؟! اگر بزرگان مجلس اجازه داده بودند دوباره چشمانت را در می‌آوردم تا بروی برای بار دوم از او چشمان تازه و پر فروغ بگیری!”. مرد سرافکنده و شرمسار به سرعت از پیش او رفت و ناپدید شد. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
قانون انتظار میگه: منتظر هر چی باشی وارد زندگیت میشه. پس دائم با خودت تکرار کن: من امروز منتظر عالی ترین اتفاق ها هستم صبح بخیر 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
📕 کسی‌ که با هیولاها می‌جنگد باید مراقب باشد در طول این نبرد، خودش به هیولا تبدیل نشود. اگر مدتی طولانی به ورطه‌ای خیره شوید، آن ورطه هم به شما خیره خواهد شد... #نیچه 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
خوشبختی را کجا می‌توان یافت؟" از خدا پرسید: «خوشبختی را کجا می‌توان یافت؟» خدا گفت: «آن را در خواسته‌هایت جستجو کن و از من بخواه تا به تو بدهم.» با خود فکر کرد و فکر کرد: «اگر خانه‌ای بزرگ داشتم بی‌گمان خوشبخت بودم.» خداوند به او داد. «اگر پول فراوان داشتم یقیناً خوشبخت‌ترین مردم بودم.» خداوند به او داد. اگر… اگر… و اگر… اینک همه چیز داشت اما هنوز خوشبخت نبود. از خدا پرسید: «حالا همه چیز دارم اما باز هم خوشبختی را نیافتم.» خداوند گفت: «باز هم بخواه.» گفت: «چه بخواهم؟ هر آنچه را که هست دارم.» خدا گفت: «بخواه که دوست بداری، بخواه که دیگران را کمک کنی، بخواه که هر چه را داری با مردم قسمت کنی.» او دوست داشت و کمک کرد و در کمال تعجب دید لبخندی را که بر لب‌ها می‌نشیند و نگاه‌های سرشار از سپاس به او لذت می‌بخشد. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا خوشبختی اینجاست؛ در نگاه و لبخند دیگران.» 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
ای امید در تنگنای کدامین معبر خفته‌ای ؟ اینجا چشمهایی انتظار تو را می‌کشند که بی خستگی هر سو را دیده‌اند از پی انکه شادی را به هزار تمنا تماشا کنند در بستر خویش باز امیدوار امیدوارتر از همه امیدواران بیدار نشسته‌ایم تا لحظه طلوع را تا لحظه گریز شب را نظاره‌گر باشیم ای سپیدای جاوید در کدامین افق ارمیده‌ای؟ که ما بی‌خواب ایستاده به انتظار خورشید هزار شبح ذبح کرده‌ایم بازوان‌مان گشوده است برای در اغوش کشیدن طلعیه‌ی فروغ... #عارف_اخوان 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
#تلنگر ❣️تسليم نشو همیشه که نباید همه چیز ، خوب باشد در دلِ مشکلات است که آدم ، ساخته می شود ... گاهی همین سختی ها و مشکلات ؛ پله ای میشوند به سمتِ بزرگترین موفقیت ها ... در مواقعِ سختی ، نا امید نباش ... برایِ آرزوهایت بجنگ ... و محکم تر از قبل ، ادامه بده ... چه بسیارند ؛ جاده های همواری ، که به مرداب ختم می شوند ، و چه بسیارتر ؛ جاده های ناهموار و صعب العبوری ؛ که به زیباترین باغ ها می رسند ... تسلیم نشو ... شاید پله ی بعد ؛ ایستگاهِ خوشبختی ات باشد ...🍃🍃🍃 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
#یک_جرعه_کتاب تنها عشقی که راست راستی برایش احترام قائلم ، عشق مادر است ؛ چون تنها عشق خالی از خودخواهی است ... - الکساندر کلانتای - عشق و دیگر هیچ 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
زندگی لیلی ست مجنونانه باید زیستن.... #بیدل_دهلوی 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
. صبح دگر باز شد ظلمت شب رخت بست، زندگی آغاز شد " سلام " صبح تون بخیر؛ تنتون سالم، دلتون شاد؛ و روزگارتون خوش 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
«السَّلَامُ عَلَیک یا أَکرَمَ مَصْحُوبٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ، وَ یا خَیرَ شَهْرٍ فِی الْأَیامِ وَ السَّاعَاتِ.» سلام بر تو‌ ای کریم‌ترین همنشین از میان اوقات، و‌ ای بهترین ماه در روزها و ساعات -صحيفه ى سجاديه 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
📝 وفای عشق! پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد ... در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید. عابرانی که رد می‌شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند. پرستاران ابتدا زخمهای پيرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: "باید از تو عکسبرداری شود تا مطمئن شویم جائی از بدنت آسیب ندیده" پیرمرد غمگین شد و گفت: "عجله دارم، نیازی به عکسبرداری نیست". پرستاران از او دلیل عجله‌اش را پرسیدند. پیرمرد گفت: "همسرم در خانه سالمندان است. هر روز صبح به آنجا می‌روم و صبحانه را با او می‌خورم. نمی‌خواهم دیر شود!" پرستار به او گفت: "خودمان به او خبر می‌دهیم". پیرمرد با اندوه گفت: "خیلی متاسفم، او آلزایمر دارد چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا هم نمی‌شناسد!" پرستار با حیرت گفت: "وقتی که نمی‌داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح براي صرف صبحانه پیش او می‌روید؟" پیرمرد با صدایی گرفته، به آرامی گفت: "اما من که می‌دانم او چه کسی است .." 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
‌ من آن دریای آرامم که در من فریادِ همه توفان هاست... 👤 احمد شاملو 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
📔🤔🤔🤔 📕داستان ضرب المثل ✍️باهمه بله با ما هم بله بازرگانی ورشکست شد و طلب کارانش او را به دادگاه کشاندند ، بازرگان با یک وکیل مشورت کرد و وکیل به او گفت : در دادگاه هر کس از تو چیزی پرسید بگو : (بله) بازرگان هم پولی به وکیل داد و قرار شد بقیه پول را بعد از دادگاه به وکیل بدهد روز بعد در دادگاه در جواب قاضی و طلبکارانش مدام گفت : (بله ، بله) تا اینکه قاضی گفت : این بیچاره از بدهکاری عقلش را از دست داده و بهتر است شما ببخشیدش طلب کارها هم دلشان به حال اون سوخت و او را بخشیدند فردای آن روز وکیل به خانه ی بازرگان رفت و بقیه پولش را طلب کرد و مرد بدهکار در جواب گفت: (بله) وکیل گفت: باهمه بله با ما هم بله 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
#کاریکلماتور مجسمه آدم از خودِ آدم ٱدم تر است، شرش به کسی نمی رسد. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
مجسمه آدم از خودِ آدم ٱدم تر است، شرش به کسی نمی رسد. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
🌸🍃🌸🍃 #تلنگر از مسمعی نقل شده که می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که به فرزندش سفارش می کرد : وقتی ماه رمضان آمد تلاش کنید( برای اطاعت خداوند وانجام اعمال این ماه) زیرا این ماه ماهی است که : روزیها در این ماه تقسیم میشود و اجلها و عمرها در این ماه نوشته میشود و اعمال یک شب این ماه برابر هزار ماه از ماههای دیگر است #بحارالانوار_ج96ص375 #ميزان_الحكمة_ج4ص177 🌸🍃🌸🍃 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
«یک رکعت مقبول ارادت به گل سرخ یک باغچه ادراک ز گلبانگ اذان بس یک قبله دعا در شب عرفانی تقدیر یک جرعه اجابت ز سبوی رمضان بس» سفره افطاری ساده و بی ریای رزمندگان دفاع مقدس 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
امروز در جوان ترین سنی هستی که، از اینجا به بعد خواهی داشت ازش لذت ببر ... صبح بخیر ❤️ 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
شاد کردن قلبی با یک عمل، بهتر از هزاران سر است که به نیایش خم شده باشد... 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
#داستانک از گل فروشی پرسیدند: کاسبی چه طوره؟ گلفروشه گفته: خوب نیست، گمانم آدم‌ها مثل قدیم همدیگر را دوست ندارند 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
بخند، بیشتر و بیشتر که خنده ی تو دل مرا که اسیر غم است، شاد کند #سجاد_سامانی 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
📔🤔🤔🤔 📕داستان ضرب المثل ✍️زد که زد خوب کرد که زد هر وقت یک ساده دلی بنشیند و «خیال پلو» بپزد و آرزوهای دور و دراز ببافد حاضران این مثل را می زنند. می گویند یك روز زنی كه شغلش ماست فروشی بود، ظرف ماستش را رو سرش گذاشته بود و برای فروختن به شهر می برد. در راه با خودش فر كرد كه «ماست را می فروشم و از قیمت آن چند تا تخم مرغ میخرم. تخم مرغ ها را زیر مرغ همسایه میذارم تا جوجه بشه. جوجه ها كه مرغ شدند می فروشم و از قیمت آن گوسفند می خرم. كم كم گوسفندهام زیاد میشه، یك روز میان چوپون من و چوپون كدخدا زد و خورد میشه كدخدا مرا میخواد و از من میپرسه : چرا چوپون تو چوپون مرا زده؟ منم میگم : زد كه زد خوب كرد كه زد ! زن كه در عالم خیال بود همینطور كه گفت : «زد كه زد خوب كرد كه زد» سرش را تكان داد و ظرف ماستی از رو سرش به زمین افتاد و ماست ها پخش زمین شد. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
می‌گفت فرقی نداریم فرق ما دوتا شبیه اسب کالسکه‌ست و گاری #حسین_صفا 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
📝 برنده‌ها هيچ گاه تسليم نمی‌شوند دو پسر بچه در حال قدم زدن در كنار جاده‌ای بودند كه چشمشان به دو بشكه شير كه برای فروش به شهر می‌بردند، افتاد. پسرهای شيطان در هر بشكه يك قورباغه انداختند. قورباغه اول با خود گفت: "خدايا! من كه تا به حال در شير شنا نكرده‌ام. درپوش را هم كه به خاطر سنگين بودنش نمی‌توانم كنار بزنم.:" و خود را رها كرد. وقتی در شهر، در بشكه آب را برداشتند. با يك قورباغه مرده مواجه شدند. اما قورباغه بشكه دوم با خود گفت: "من نمی‌توانم در بشكه را كنار بزنم، اما می‌توانم شنا كنم." و آن قدر شنا كرد تا خود را به تكه‌ای خامه شناور رساند. وقتی كه در بشكه دوم باز شد. قورباغه با يك جهش بيرون پريد و خود را نجات داد. نتيجه يك برنده هيچ‌گاه تسليم نمی‌شود و كسی كه تسليم شود نيز هيچ گاه برنده نمی‌شود. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
#تلنگر مراقب شرایط درون ات باش اگرعصبانی هستی اگر حسادت میکنی اگر اشتیاق به جر و بحث داری اگر رنج عاطفی داری اگر ... هر چه هست، متوجه آن باش و واقعیتِ لحظه را بشناس. خردمند با نفس خویش در نبرد است و نادان با دیگران‌. تنها فروتنی می تواند نَفْس را نابود کند. نَفْس تو را از خدا دور می کند. در به سمت خداوند باز است، اما درگاه آن بسیار کوتاه است. برای ورود باید خم شد. پس وقتی آشفته ای قبل از بیان هر کلامی بر نفس ات غلبه کن. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍