📚داستان کوتاه
مادر دختری چوپان بود. روزها دختر کوچولویش را به پشتش میبست و به دنبال گوسفندها به دشت وکوه میرفت. یک روز گرگ به گوسفندان حمله میکند و یکی از بره ها را با خود میبرد!
چوپان، دختر کوچکش را از پشتش باز میکند و روی سنگی میگذارد و با چوبدستی دنبال گرگ میدود. از کوه بالا میرود تا در کوه گم میشود.
دیگر مادر چوپان را کسی نمیبیند. دختر کوچک را چوپانهای دیگری پیدا میکنند، دخترک بزرگ میشود، در کوه و دشت به دنبال مادر میگردد، تا اثری از او پیدا کند.
روی زمین گلهای ریز و زردی را میبیند که از جای پاهای مادر روییده، آنها را
میچیند و بو میکند.
گلها بوی مادرش را میدهند، دلش را به بوی مادر خوش میکند...
آنها را میچیند و خشک میکند و به بازار میبرد و به عطارها میفروشد.
عطارها آنها را به بیماران میدهند، بیماران میخورند و خوب میشوند.
روزی عطاری از او
میپرسد:
"دختر جان اسم این گلها چیست؟"
دختر بدون اینکه فکر کند میگوید:
"گل بو مادران" ❤️
#هوشنگ_مرادی_کرمانی
👳 @mollanasreddin 👳
۲۵ دی ۱۴۰۱
سلام😊✋
صبح زیباتون بخیر ☕️🌸🍃
امیدوارم
روز نو
پر ازخیر و برکت
و موفقیتهای پی درپی
برای شما باشه
امیدوارم در پناه خدا
شاد و خوشبخت باشید 🌸🍃
👳 @mollanasreddin 👳
۲۶ دی ۱۴۰۱
مادر بزرگم همیشه می گفت:
چاه، دستی پر نمیشه .. اون وقتا سنم کم بود و معنی حرفشو نمی فهمیدم ..
می پرسیدم عزیز یعنی چی "چاه دستی پر نمیشه؟ "
با همون لهجه کاشونی می گفت: یعنی اگر چاهی خشک باشه،
هر چقدرم توش آب بریزی نمیتونی ازش آبی برداری ...
خود ِچاه باید آب داشته باشه ..
امروز توی این سن و سال معنی اون حرفو کاملا می فهمم ..
اگر آدمی دوستت نداشته باشه، هر کاری هم براش بکنی،
دوست نخواهد داشت آدم بد ذات و نمی تونی ذاتش و عوض کنی.
رفتنی رو اگه دنیاتو هم به پاش بریزی، میره ...
خدا بیامرزتت عزیز
چاه هیچ وقت دستی پر نشد ...
👳 @mollanasreddin 👳
۲۶ دی ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷قدرتی به اسم خدا...
صبور باش
آرى باز هم صبر کن،
آنچه برایت پیش می آید و
آنچه برایت رقم میخورد،
به دست بزرگترین نویسنده عالم ثبت شده!
او که بدون اِذنش،
حتّی برگی از درخت نمی افتد..
در کلاس درس " خدا "
آنها که ناله میکنند، رد میشوند
آنها که صبر میکنند، قبول میشوند
و آنها که شکر میکنند، شاگرد ممتاز میشوند
👳 @mollanasreddin 👳
۲۶ دی ۱۴۰۱
چرا به آدمی که غمگین است
میگویید غمگین نباشد و اشک نریزد
و قوی باشد؟
چرا حق نمیدهید آدمها توان عبور
از برخی رنجها را نداشتهباشند؟
که نیاز داشتهباشند در خود فرو بروند و
سوگواری کنند و فروپاشیدهشوند
و وقتش که رسید، از نو خودشان را
ترمیم کنند و به زندگی برگردند؟
چرا فکر میکنید همه در مواجهه با رنج
و اندوه، یکجور رفتار میکنند؟
یکی تحمل میکند، یکی میشکند و دیگری لِه میشود!!!
هرچند هر سه با یک گونه از رنج روبرو شدهباشند!
شیوهی تعامل و مواجههی آدمها با رنجهاشان را هرگز نمیتوان پیشبینی کرد.
آدمی که تا امروز عظیمترین مصیبتها را تحمل میکرده امکان دارد فردا
با کوچکترین ناملایمتی و اندوهی از هم بپاشد!
ما نمیدانیم ظرفیت آدمها در کدامین بزنگاه پر میشود، کجا بینهایت آسیبپذیر و شکننده میشوند و با کمترین تلنگری فرو میریزند، چرا که از پیش، تمام ضربههای ممکن به روان و جانشان وارد شده و همیشه این آخرین ضربه است که کار را تمام میکند...
در مواجهه با آدمها، حواسمان به حرفها و رفتارهامان باشد، شاید این ما باشیم که آخرین ضربه را وارد میکنیم.
👳 @mollanasreddin 👳
۲۶ دی ۱۴۰۱
ابومشعر بلخی گوید که:
بر من شش چیز واجب است:
دو بر زبان و دو بر تن و دو بر دل.
آنچه بر زبان است،
ذکر خدای و سخن نیکو!
آنچه بر تن است،
طاعت خدای و رنج خود از
مردم برداشتن!
و آنچه بر دل است، بزرگ داشتن
امر حق و شفقت بر خلق!
اگر به هوا پری، مگسی باشی.
اگر بر روی آب روی، خسی باشی.
دل به دست آر، تا کسی باشی.
خواجه عبدالله انصاری
👳 @mollanasreddin 👳
۲۶ دی ۱۴۰۱
#داستانک
💎در درون خود چه دارید؟
سالها پیش کشور آلمان به دو بخش تقسیم شده بود، آلمان شرقی و آلمان غربی و دیواری شهر برلین را به دو قسمت برلین شرقی و برلین غربی تقسیم کرده بود.
یک روز، افرادی از برلین شرقی کامیونی پر از زباله و خوراکیهای گندیده متعفن را به سمت غربی دیوار یعنی برلین غربی ریختند.
مردم برلین غربی به سادگی می توانستند تلافی و انتقام جویی کنند، ولی این کار را انجام ندادند! ولی به جای آن کامیونی پر از کنسروهای خوراکی،بسته های نان و شیر و دیگر مایحتاج خوراکی تازه را در سمت شرقی دیوار یعنی برلین شرقی با نظم آنجا گذاشتند.
و بر روی بسته ها تابلویی نهادند که بر آن نوشته شده بود:
هرکس از آنچه دارد به دیگران می دهد
چه حقیقت زیبایی، ما تنها از آنچه پر هستیم به دیگران می دهیم!
چه چیزی در درون شماست؟
محبت یا نفرت؟
صلح یا جنگ؟
حیات یا مرگ؟
برکت یا لعنت؟
ظرفیت ساختن یا ظرفیت تخریب؟
شما چه چیز به دیگران هدیه می دهید ...؟
👳 @mollanasreddin 👳
۲۶ دی ۱۴۰۱
🔴يك لقمه و فروختن دين
🏷فضل بن ربيع گفت : روزي شريك بن عبدالله نخعي بر مهدي عباسي سومين خليفه بني العباس وارد شد . مهدي گفت : بايد يكي از اين سه كار را بپذيري : يا منصب قضاوت را قبول كني يا اولاد مرا تعليم دهي و يا از غذاي ما بخوري .
شريك فكر كرد كه تعليم فرزندان خليفه مشكل و امر قضاوت سخت است ، خوردن غذا آسان است ، لذا سومي را انتخاب كرد . مهدي عباسي به آشپز دستور داد چند نوع غذاي لذيذ از مغز استخوان شكر سفيد تهيه كند .
وقتي غذا حاضر شد ، نزد شريك آوردند و او به مقدار كافي خورد . متصدي آشپزخانه به خليفه گفت : اي امير اين شيخ بعد از اين غذا خوردن هرگز رستگار نخواهد شد .
فضل بن ربيع گفت : بخدا سوگند شريك پس از آن طعام مجالست و هم نشيني با بني العباس را اختيار نمود و قضاوت و تعليم اولاد ايشان را هم پذيرفت . روزي حواله اي براي شريك از بابت حقوقش به صرافي نوشتند ، شريك به صراف مراجعه كرده سخت مي گرفت كه بايد نقد بپردازي . آن مرد گفت : كتان و لباس قيمتي نفروخته اي كه اين قدر سخت مي گيري .
شريك در جواب او گفت : بخدا قسم از كتان با ارزشتر يعني دينم را فروخته ام .
📚پند تاریخ ج۴ ص۸۶
📚مروج الذهب ج ۳ ص۳۲۰
الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج
👳 @mollanasreddin 👳
۲۶ دی ۱۴۰۱
💎ریگ توی کفش
جان، آجودان ستاد ارتش بود. از صبح که بیرون آمده بود ریگی توی کفشش حس میکرد. با جمع کردن پا سعی کرد آن را به گوشهای براند و ثابت نگه دارد تا در فرصت مناسب، کفش خود را دربیاورد و از شر ریگ راحت شود.
سر ظهر عرق از سر و رویش جاری بود. سر انجام وقتش رسید. پشت سر رئیس ستاد ارتش کنار ستون ایستاد و خم شد کفش را دربیاورد. گلولهای از بالای سرش صفیر کشید و مغز رئیس ستاد را به دیوار پاشید.
جان، ریگ را حالا قاب کرده و هر روز میبوسد.
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
۲۶ دی ۱۴۰۱
#پندانه
مردی مادر پیری داشت که همیشه از دست مادرش مینالید و مادرش به دلیل کهولت سن در بینایی و شنوایی و راه رفتن ضعف داشت.
مرد که از زندگی کردن با او خسته شده بود به نزد شیخی رفت و به او گفت تا راه چارهای به او نشان دهد.
شیخ به او گفت: مادر توست و مراقبت از او وظیفه توست، او تو را بزرگ کرده و از تو مراقبت کرده. الان وظیفه توست که از او مراقبت کنی.
مرد گفت: دهها برابر زحمتی که برای بزرگ کردن من کشیده برای نگهداری او کشیدهام، هیچ منتی برای بزرگ کردن من ندارد که هرچه کرده بیشتر از آن برایش کردهام و دیگر نمیتوانم او را تحمل کنم مگر برای او پرستاری بگیرم.
شیخ بعد از شنیدن سخنان فرزند مدعی به او گفت: تفاوتی مهم بین مراقبت کردن تو و مراقبت کردن مادرت وجود دارد و آن این است که مادرت تو را برای ادامه زندگی بزرگ و مراقبت کرده و تو از او مراقبت میکنی به امید روزی که بمیرد. پس تا عمر داری هر کاری برایش کنی نمیتوانی زحمات او را جبران کنی.
قدر پدر و مادرمان را تا زنده هستند بدانیم و از آنها با حس محبت نگهداری کنیم نه با حس اجبار. راستی! اگر آنها زنده هستند همین الان فرصت خوبی است که حتی با یک تماس هم که شده جویای احوال آنها شویم.
و اگر از دنیا رفتهاند در روز پنجشنبه با خواندن فاتحه و صلوات نثار ارواح طیبه شهدا و صالحین بلاخص اموات خودمون آنها را از خودمون دلشاد کنیم.
🌸اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
👳 @mollanasreddin 👳
۲۶ دی ۱۴۰۱
🔴 پندانه ها
چرا بعضی آدم ها با کوچکترین گناهی تو همین دنیا مجازات میشن .
اما یه سری هر گناهی دلشون می خواد میکنن و روز به روز هم پیشرفت ؟؟؟
پس عدالت خدا کجاست !!
آدمها سه دسته اند :
عینک
ملحفه
فرش
وقتی یک لکه چایی بنشیند روی عینک بلافاصله آن را با دستمال کاغذی پاک می کنی
وقتی همان لکه بنشیند روی ملحفه می گذاری سر ماه که با لباسها و ملحفه ها جمع شود و همه را با هم با چنگ می شویی!
اما وقتی همان لکه بنشیند روی فرش میگذاری سر سال با دسته بیل به جانش می افتی.
خدا هم با بنده های مومنش مثل عینک رفتار می کند. بنده های پاک و زلال که جایشان روی چشم است تا خطا کردند بلافاصله حالشان را می گیرد (البته در دنیا و خفیف)
دیگران را به موقعش تنبه می کند آن هم با چنگ ...
و آن گردن کلفت هایش را می گذارد تا چرک هاشان جمع شود
قرآن کریم می فرماید: ما به کافران مهلت می دهیم تا بر کفر خویش بیافزایند...
و سر سال ( یا قیامت / یا هم دنیا و هم قیامت ) حسابی از شرمندگی شان در می آید
👳 @mollanasreddin 👳
۲۶ دی ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨#ســـــــــلام✋🏻
روز سرد زمستونی همگی بـخیــــر🌹
👳 @mollanasreddin 👳
۲۷ دی ۱۴۰۱