eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
245.6هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
63 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
گویند روزی امیرکبیر که از حیف و میل شدن سفره‌های دربار به تنگ آمده بود. به ناصرالدین شاه پیشنهاد کرد که برای یک روز آنچه رعیت میخورند میل کند !! شاه پرسید مگر رعیت ما چه میخورند؟! امیرکبیر گفت: ماست و خیار !! ناصرالدین شاه سرآشپز را صدا زد گفت:که برای ناهار فردایمان ماست و خیار درست کنید ! سر آشپز دستور تهیه مواد زیر را به تدارک‌ چی برای ماست خیار شاهی داد ✦ ماست پر چرب اعلا ✦ خیار قلمی ورامین ✦ گردوی مغز سفید بانه ✦ پیاز اعلای همدان ✦ کشمش بدون ‌هسته ✦ نان دو آتیشۀ خاش‌ خاش ✦ سبزی‌ های بهاری اعلا و ... . ناصرالدین شاه بعد از اینکه یک شکم سیر ماست و خیار خورد به امیرکبیر گفت: رعایای پدرسوخته چه غذاهایی میخورند ما بی‌خبریم! اگر کسی از این همه نعمت رضایت نداشت فلکش کنید. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
😍 ✨گاهی لازم است ڪه به چهره ی ڪودڪی خیره شویم ✨تا خوشی و شادی را در اعماق وجودمان حس ڪنیم 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 | 🔻 انتشار مطالب آزاد است. ⛅️ | @Aseman
💠 ۱۲ 💠 اِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما به قومٍ حَتّیَ یُغَیِّروا ما بِاَنفُسِهِم (خداوند سرنوشت قومی را تغییر نمی‌دهد تا آن‌ها وضع خود را تغییر دهند )(رعد آیه11) ✅ این یک قانون طلایی در زندگی بشری است؛ که برای اصلاح رفتار، مشکلات، کاستی ها و حرکت به سوی پیشرفت باید تلاش کرد و به دنبال تغییرات بود. نمیشه یه گوشه بشینیم و برای رفع مشکل اخلاقی و روحی و اقتصادی منتظر شانس و طالع و اقبال باشیم. باید خودمون برای تغییر دادن، تلاش کنیم. 😁لطیفه😁 بعضیام اینجوری تغییر ایجاد میکنند🔻 زن : عزیزم دکتر بهم گفت واسه اینکه حالم خوب بشه باید یه تغییر اساسی داشته باشم، گفت بریم به سفر خارج به یه ساحل آفتابی. مرد: جدی؟ آره عزیزم حالا منو کجا میبری؟😍 . مرد : یه دکتر دیگه!!!😂😂 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
📚 👈 سخاوت 🌴هنگام غروب، پادشاه از شکارگاه به سوی قصر خود روانه شد. در راه پیرمردی دید که بارسنگینی از هیزم بر پشت حمل میکند لنگ لنگان قدم بر میداشت و نفس نفس صدا می داد. 🌴پادشاه به پیرمرد نزدیک شد و گفت: مردک مگر تو گاری نداری که بار به این سنگینی می بری، هر کسی را بهر کاری ساخته اند. گاری برای بار بردن و سلطان برای فرمان دادن و رعیت برای فرمان بردن. 🌴پیرمرد خنده ای کرد و گفت: اعلی حضرت! این گونه هم که فکر می کنی فرمان در دست تو نیست به آن طرف جاده نگاه کن. چه می بینی؟ پادشاه: پیرمردی که بارهیزم بر گاری دارد و به سوی شهر روانه است، پیرمرد: می دانی آن مرد، اولادش از من افزون تر است ولی فقرش از من بیشتر؟ 🌴پادشاه: باور ندارم ، از قرائن بر می آید فقر تو بیشتر باشد زیرا آن گاری دارد و تو نداری و بر فزونی اولاد باید تحقیق کرد. پیرمرد : اعلی حضرت! آن گاری مال من و آن مرد همنوع من است. او گاری نداشت و هر شب گریه ی کودکانش مرا آزار می داد چون فقرش از من بیشتر بود گاری خود را به او دادم تا بتواند خنده به کودکانش هدیه دهد. 🌴بارسنگین هیزم، با صدای خنده ی کودکان آن مرد، چون کاه بر من سبک می شود. آنچه به من فرمان می راند خنده کودکان است و آنچه تو فرمان می رانی گریه کودکان است. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
اگر خدا بخواهد غیر ممکن وجود ندارد باورش کن...❤️ 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
💕وجدان مانند شمعی است در درون آدمی که اگر روشن شود شاید گرمی اش آزارات دهد ولی راه درست را برایت روشن میکندِ...! 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علیه السلام میلاد باسعادت‌ حضرت‌ زین‌العابدین امام سجاد علیہ السلام بر تمام شیعیان مبارڪ🍃🌺 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
➕"نمی شه....به هیچکس انتقالی نمی دیم. اگه شما از اینجا برید پس کی باید خمپاره و کاتیوشا بریزه روی سر دشمن؟" به همین خاطر انتقالی از تیپ ذوالفقار شده بود آرزو. یک روز که در طبقه پنجم ساختمان شهید ناهیدی بودیم ، یکی از بچه‌ها سطل آب کثیفی را از پنجره ریخت پایین. ⭐️که بر حسب اتفاق حاج عباس برقی آنجا بود و پاشیده شد روی او.. حاجی هم تا نگاهی به بالا انداخت، فهمید این گند کاری کار کی بوده، همان روز اخراجی او را از تیپ ذوالفقار داد. با این اتفاق فکر تازه‌ای به ذهن مون رسید تا از آنجا یا انتقالی یا اخراجی بگیریم... یک قالب سنگین یخ را به هر طریقی که بود تا طبقه پنجم بردیم و از آن بالا انداختیم جلوی پنجره فرماندهی تیپ. ولی خبری نشد هر چه دم دست بود از آن بالا انداختیم. که دست آخر حاج عباس از همان پائین داد زد:🗣 "اگه خودتون رو هم از اون بالا بندازید پائین، اون اشتباهی رو که کردم و رفیق تون رو اخراج کردم دیگه مرتکب نمیشم... نشد که نشد..😁 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
💠 11 ✅ بچه ها خصلت هایی دارند که میتونه برای تمامِ عمر، الگوی ما باشه. رسول خدا به خاطر بعضی از همین خصلت ها بود که بچه ها رو دوست داشتند. 💠 پيامبر صلي الله عليه و آله : كودكان را به خاطر پنج چيز دوست مى دارم : اول آن كه بسيار مى گِريند ، دوم آن كه باخاک بازى مى كنند، سوم آن كه دعوا كردن آنان همراه با كينه نيست؛ چهارم آن كه چيزى براى فردا ذخيره نمى كنند، پنجم آن كه مى سازند و سپس، خراب مى كنند(دل بستگى ندارند) . اُحِبُّ الصِّبْيانَ لِخَمْسٍ : اَلاَْوَّلُ : اَنـَّهُمْ هُمُ الْبَكّاؤونَ ، وَالثّانى : يَتَمَرَّغونَبِالتُّرابِ وَ الثّالِثُ : يَخْتَصِمونَ مِنْ غَيْرِ حِقْدٍ وَ الرّابِـعُ : لا يَدَّخِرونَ لِغَدٍ شَيئا وَ الْخامِسُ :يُعَمِّرونَ ثُمَّ يُخَرِّبونَ ؛ [مواعظ العدديّه ، ص ۲۵۹] 😁لطیفه😁 البته همه ی خصلت های بچه هام نباید الگو قرار بگیره. مثل بعضیا که ماه رمضون کودکِ درونشون فعال میشه😁 به یاد بچگیاشون روزه کله گنجشکی میگیرن. یعنی هم سحری میخورن، هم صبحونه، هم ناهار، هم عصرونه؛ بعد زودتر از بقیه میشنن سرِ سفره افطاری و با لبخند به همه میگن قبول باشه😁😁 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
📚 👈 حیا از ناظر 🌴مردی حبشی در محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: یا رسول الله! گناه بسیار دارم، آیا می توانم توبه کنم و توبه من قبول می شود؟ 🌴رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: آری خداوند می پذیرد. مرد حبشی گفت: در آن وقت که گناه می کردم، آیا خدا مرا می دید؟ 🌴رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: آری او ناظر و شاهد بر تو بود. ناگهان مرد گناهکار، آه بلندی کشید، نعره ای زد و جان داد! 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
📚 👈رضايت خدا، نه رضايت خلق‏ 🌴لقمان عليه‏ السلام به پسرش چنين وصيت كرد: پسرم! قلبت را به خشنودى مردم و تعريف و تكذيب آن‏ها وابسته نكن، چرا كه چنين چيزى هر چند انسان كوشش فراوان كند به دست نمى ‏آيد. 🌴پسر گفت: مى‏ خواهم در اين مورد، مثال يا نمونه عملى بنگرم تا موضوع را به روشنى دريابم. 🌴لقمان عليه ‏السلام فرمود: برخيز از خانه بيرون برويم، تا موضوع را به تو نشان دهم. 🌴لقمان و پسرش از خانه خارج شدند، الاغى نيز داشتند، لقمان سوار بر آن شد، پسرش پياده به دنبال او به راه افتاد، تا به گروهى رسيدند، آن گروه تا اين منظره را ديدند گفتند: اين پيرمرد را ببين چقدر سنگدل و نامهربان است، خود سوار بر مركب شده و پسرش پياده به دنبالش حركت مى ‏كند، به رسايت كه اين كار، بدكارى است. 🌴لقمان به پسرش گفت: آيا سخن آن‏ها را شنيدى؟ پسر گفت: آرى، لقمان گفت: اينك من پياده مى ‏شوم و تو سوار شو، لقمان پياده شد و پسرش سوار گرديد و حركت كردند، تا به گروهى رسيدند، آن گروه وقتى اين منظره را ديدند، گفتند: اين پدر و پسر هر دو پدرِ بد و پسرِ بد هستند، پدر از اين رو بد است كه پسرش را تربيت نكرده به گونه ‏اى كه پسر بر مركب سوار شده، و پدر پيرش پياده حركت مى ‏كند، پسر نيز بد است از اين رو كه با اين بى رحمى، به پدرش جفا نموده است، زيرا پدر شايسته ‏تر است كه احترام شود و سوار گردد. 🌴لقمان به پسرش گفت: سخن آن‏ها را شنيدى، پسر گفت: آرى، لقمان فرمود: اين بار هر دو سوار مى‏ شويم. 🌴آن‏ها هر دو سوار بر مركب شدند و حركت نمودند تا به گروهى رسيدند، آن گروه تا اين منظره را ديدند، گفتند: در دل اين دو سوار يك ذره رحم نيست، دو نفرى سوار بر اين حيوان زبان بسته شده‏ اند، كمر اين حيوان را شكستند، چرا بيش از توان اين حيوان به او تحميل كرده ‏اند؟ بهتر اين بود، كه يكى سوار گردد و ديگرى پياده حركت كند. 🌴لقمان به پسرش گفت: سخن آن‏ها را شنيدى؟ پس گفت: آرى، لقمان فرمود: 🌴بيا اين بار هر دو پياده شويم و به دنبال الاغ حركت كنيم، آن‏ها هر دو پياده شدند، و به دنبال الاغ حركت نمودند، اين بار به گروهى رسيدند، آن گروه گفتند: به راستى اين دو نفر عجب آدمهاى جاهل هستند، خود پياده حركت مى ‏كنند و الاغ را بدون سواره رها كرده ‏اند، چقدر بى ‏فكر هستند. 🌴لقمان عليه‏ السلام به پسرش فرمود: سخن آن‏ها را شنيدى؟ او عرض كرد: آرى. 🌴لقمان عليه ‏السلام فرمود: آيا ديگر هيچگونه چاره ‏اى براى كسب رضايت مردم وجود دارد؟ اكنون كه چنين است رضايت آن‏ها را محور قرار نده بلكه رضايت خدا را محور و هدف قرار بده تا به سعادت و رستگارى دنيا و آخرت نايل شوى. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
یادش بخیر قدیما که "بی کلاس"بودیم بیشتردور هم بودیم و چقدر خوش میگذشت و هر چقدر باکلاس ترمیشیم از همدیگه دورتر میشیم راستش حالاكه فك ميكنم ميبينم بی كلاسی چقد زيبا بود!!! 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 | 🔻 انتشار مطالب آزاد است. ⛅️ | @Aseman
🌸یک ساعت سپاهی شدم پدرم درآمد قدرت‌الله مهرابی کوشکی هر شب ماجرایی با عراقی‌ها داشتیم؛ بعضی از این اتفاق‌ها در عین دردناک بودن باعث خنده هم بود. یک شب در آسایشگاه را باز کردند؛ بیست نگهبان بودند؛ ریختند توی آسایشگاه و دنبال «حرس خمینی» می‌گشتند. این اسمی بود که روی پاسدارها گذاشته بودند. بی‌خوابی‌شان گل کرده بود و می‌خواستند کمی وقت بگذرانند. عراقی‌ها تصور می‌کردند هر کسی هیکل‌گنده‌تر و چاق‌تر است پاسدار و سپاهی است. فکر می‌کردند سپاهی‌های ما مثل فرمانده‌هان خودشان شکم‌ گنده‌اند. یک‌بار در یکی از حمله‌ها یک راننده آذری‌زبان آمبولانس را گرفته بودند؛ طرف هیکلی داشت و این‌ها فکر کرده بودند که یکی از فرماندهان عالی‌رتبه را اسیر کرده‌اند. جنجالی در روزنامه‌هایشان راه انداختند. آن‌شب دنبال پاسدارها می‌گشتند. به ارشد آسایشگاه گفتند: بگو کی پاسدار است؟ ارشد حرفشان را ترجمه کرد و آخرش هم گفت: بچه‌ها این‌ها دنبال شر هستند. یکی بگوید که ما پاسدار نیستیم تا شر بخوابد. یکی از بچه‌ها بلند شد و گفت: پاسدار به این راحتی‌ها اسیر نمی‌شود. اصلا قیافه ما به پاسدارها نمی‌خورد. ارشد همه حرف‌ها را ترجمه کرد اما فایده‌ای نداشت؛ پانزده نفر را به‌زور جدا کردند؛ یکی از آن پانزده نفر واحدی بود. آدم ساده و شوخ طبعی بود. همیشه امید داشت و همیشه شوخی می‌کرد. این پانزده نفر به جرم سپاهی بودن روانه زندان عمومی اردوگاه شدند. همه کارهای این رفیقم خنده‌دار بود. چند دقیقه بعد صدای فریاد این پانزده نفر بلند شد. همه دنبال صدای او بودند؛ صدایش را که شنیدند از خنده ریسه رفتند. یک ساعت که گذشت آن پانزده نفر را از بازداشتگاه برگرداندند قیافه‌‌اش خیلی خنده‌دار بود؛ برای یک ساعت توی عمرش سپاهی شده بود؛ می‌گفت: چند بار به پدرم گفتم بگذار من برم توی سپاه اما قبول نکرد. می‌گفت خطر دارد. بنده خدا چیزی می‌دانست. حالا خبر نداره که من برای یک ساعت سپاهی شدم و پدرم درآمد. آن شب خیلی خندیدیم. با این خنده‌ها سختی‌های اسارت را تحمل کردیم. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
👈بهترين و بدترين غذا 🌴روزى ارباب لقمان به لقمان گفت: گوسفندى را ذبح كن و دو عضو از بهترين عضوهايش را بپز و برايم بياور، لقمان گوسفند را ذبح كرد، و قلب و زبان او را پخت و نزد اربابش نهاد. 🌴روز ديگر اربابش گفت: دو عضو از بدترين عضوهاى آن گوسفند را بپز و نزد من بياور، لقمان باز قلب و زبان را پخت و نزد اربابش آورد، 🌴ارباب پرسيد: از تو خواستم برترين عضو گوسفند را بياورى، قلب و زبان آوردى، سپس بدترين را خواستم، باز قلب و زبان آوردى، علت چيست؟ 🌴لقمان گفت: اين دو عضو برترين عضو هستند اگر پاك باشند، و بدترين عضو هستند اگر پليد باشند. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
⚡ همواره تلاش میکنم حتی اگر به خواسته ام نرسم نا امید نمیشوم و راه های دیگر را امتحان میکنم. ایمان دارم اگر به صلاحم باشد به لطف خدا به هدفم خواهم رسید. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
📚 👈 حرف‌های خود را از ۳ صافی عبور دهید! 🌴شخصی نزد همسایه‌اش رفت و گفت: گوش کن، می‌خواهم چیزی برایت تعریف کنم. دوستی به تازگی در مورد تو می‌گفت… 🌴همسایه حرف او را قطع کرد و گفت: قبل از اینکه تعریف کنی، بگو آیا حرفت را از میان سه صافی گذرانده‌ای یا نه؟ گفت: کدام سه صافی؟ 🌴اول از میان صافی واقعیت. آیا مطمئنی چیزی که تعریف می‌کنی واقعیت دارد؟ گفت: نه… من فقط آن را شنیده‌ام. شخصی آن را برایم تعریف کرده است. 🌴سری تکان داد و گفت: پس حتما آن را از میان صافی دوم یعنی خوشحالی گذرانده‌ای. یعنی چیزی را که می‌خواهی تعریف کنی، حتی اگر واقعیت نداشته باشد، باعث خوشحالی‌ام می‌شود. گفت: دوست عزیز، فکر نکنم تو را خوشحال کند. 🌴بسیار خوب، پس اگر مرا خوشحال نمی‌کند، حتما از صافی سوم، یعنی فایده، رد شده است. آیا چیزی که می‌خواهی تعریف کنی، برایم مفید است و به دردم می‌خورد؟ نه، به هیچ وجه! 🌴همسایه گفت: پس اگر این حرف، نه واقعیت دارد، نه خوشحال‌ کننده است و نه مفید، آن را پیش خود نگهدار و سعی کن خودت هم زود فراموشش کنی. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
☘خلیفه مرده است 🍃روزی ماموران هارون الرشید، بهلول را دستگیر کردند و نزد خلیفه آوردند. 🍃سرکرده ماموران گفت: این دیوانه در شهر شایعه کرده است که خلیفه مرده است! 🍃هارون خشمگین شد و از بهلول پرسید: بهلول! برای چه این خبر کذب در شهر می پراکنی، در حالی که من زنده ام؟ 🍃بهلول گفت: ماموران تو بر مردم بسیار سخت می گیرند. این همه ظلم را که دیدم یقین کردم خلیفه مرده است که ماموران این گونه ستم می کنند و از حد خود تجاوز می نمایند!!! 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
هرگاه دستی را گرفتی هرگاه غرور ڪسی رو نشڪستی هرگاه بہ بنده اے ڪمڪ ڪردے هرگاه غرور بیجا نداشتی هرگاه در همه حال فقط خدا را دیدے آنگاه دعایت بہ عرش میرسد 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
💠 ۱۰ ✅ طبیعت انسان اینه که خیلی از چیزها رو فراموش میکنه و نیاز به تذکر داره. (وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْري تَنْفَعُ الْمُؤْمِنينَ- آیه 55 سوره ذاریات) سلامتی رو فراموش میکنه و نیاز داره چند وقت یکبار سری به بیمارستان بزنه. مرگ رو فراموش میکنه و نیاز داره چند وقت یکباره سری به قبرستان بزنه. یا کسی رو داشته باشه که چند وقت یکبار از خدا و قیامت و عاقبت اعمال براش حرف بزنه ؛ که اگر ایمانی در وجود انسان باشه این تذکرها براش منفعت های زیادی داره. امام علی عليه‌السلام فرمودند: رساترين پندهاي هشداردهنده، عبرت گرفتن از بستر و قبور اموات است. (أَبلَغُ العِظاتِ اَلاِعتبارُ بمَصارعِ الأَمواتِ) (فهرست غرر، ص ٤٠٧) ✅البته بعضیام هستند که تذکر دادن براشون فایده ای نداره. مثل کسی که خودشو به خواب زده و با تلاشِ دیگران هم بیدار نمیشه. 😁لطیفه😁 خانمهای عزیز! وقتی شوهرتون میگه فلان چیزو درست میکنم؛ مطمئن باشید که درستش میکنه. نیازی نیست هر 6 ماه یه بار یادآوری کنید😂😂 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
. ✅ داستانک؛ پيرمرد هر بار كه ميخواست اجرت پسرك واكسیِ كر و لال را بدهد، جمله ای را براي خنداندن او بر روي اسكناس مينوشت. اين بار هم همين كار را كرد. پسرك با اشتياق پول را گرفت و جمله‌ای را كه پيرمرد نوشته بود، خواند. روی اسكناس نوشته شده بود: وقتي خيلي پولدار شدی به پشت اين اسكناس نگاه كن. پسر با تعجب و كنجكاوی اسكناس را برگرداند تا به پشت آن نگاه كند. پشت اسكناس نوشته شده بود: كلك، تو كه هنوز پولدار نشدی. پسرك خنديد با صدای بلند، هرچند صدای خنده خود را نمیشنيد. همیشه پر از مهربانی بمان و دلیل شادی دیگران باش، حتی اگر هیچکس قدر مهربانیت را نداند، این ذات توست که مهربان باشی، تو خدایی داری که به جای همه برایت جبران میکند. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚡ در قلب خود باور داشته باشید که حادثه ای شگفت انگیز قرار است اتفاق بیفتد. عاشق زندگیتان باشید. ☀️هرروز را با شکر گذاری بخاطر زنده بودن تان آغاز کنید.. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
💠 9 ✅ راه میانـبُر در زندگی توی زندگی مشترک برای حل مشکلات به دنبال اصلاح همسر و دیگران نباشید. چون راهی بسیار طولانی است و معلوم نیست نتیجه ای داشته باشد. بعضی وقتها اگر خودتان قدم بردارید و کاری انجام دهید، مشکلاتتان سریعتر حل میشود. این یک راه میانـبُر است. 😁لطیفه😁 زنی به مشاور خانواده گفت: من و همسرم زندگی کم نظیری داریم ؛ همه حسرت زندگی ما رو میخورند. سراسر محبّت, شادی, توجّه, گذشت و هماهنگی. امّا سؤالی از شوهرم پرسیدم که جواب او مرا سخت نگران کرده است. پرسیدم اگر من و مادرت در دریا همزمان در حال غرق شدن باشیم, چه کسی را نجات خواهی داد؟ و او بیدرنگ جواب داد: معلوم است, مادرم را ؛ چون مرا زاییده و بزرگ کرده و زحمتهای زیادی برایم کشیده! از آن روز تا حالا خیلی عصبی و ناراحتم به من بگویید چکار کنم؟ مشاور جواب داد: شنا یاد بگیر! 😂😂😂 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍