eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
243.4هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
65 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از قاصدک
🔸شانزدهمین جشنواره بین‌المللی فیلم مستند ایران 《سینماحقیقت》 🎥«دفک»، ماجرای خانواده‌ هنرمند بختیاری که همگی نقاش‌اند 🎥«اپوش»، قصه دیو کشنده خرمی و سرسبزی کوهستان الوند 🎥داستان دوران طلایی افغانستان در «سینماحقیقت»/ چرا افغانستانی‌ها مهاجرت کردند؟ 🎥«واهگ»، صدای زنان بلوچستان است 🔺رقابت ۱۲ مستند در سیزدهمین جایزه شهید آوینی جشنواره «سینماحقیقت» جدول نمایش مستندهای شانزدهمین دوره جشنواره «سینماحقیقت» 🔻 https://eitaa.com/joinchat/646054152Cc4ecf467fd
📲 ثبت نام زیارت نیابتی جهان سادۀ من: گریۀ وصال و فراق تمامی دو جهان، گوشۀ حرم است خادمان ستاد توسعه و بازسازی عتبات عالیات نائب الزیاره دورماندگان از حرم هستند. 🔸 ستاد توسعه و بازسازی عتبات عالیات با برگزاری زیارت نیابتی (بصورت رایگان) امکان بهره مند شدن از ثواب زیارت در نجف اشرف، کربلای معلی، کاظمین و سامرا را برای عاشقان و محبان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام فراهم می نمايد. 🔰جهت ثبت نام در طرح زیارت نیابتی به سایت رسمی ستاد توسعه و بازسازی عتبات عالیات مراجعه نمایید. 👇🏻👇🏻👇🏻 ▶️ www.atabat.org/fa/forms/4 🔺️ستاد توسعه و بازسازی عتبات عالیات
تا که بودیم نبودیم کسی، کشت ما را غم بی همنفسی تا که رفتیم همه یار شدند، خفته ایم و همه بیدار شدند قدر آئینه بدانیم چو هست نه در آن وقت که افتاد و شکست در حیرتم از مرام این مردم پست این طایفه ی زنده کش مرده پرست تا هست به ذلت بکشندش به جفا تا رفت به عزت ببرندش سر دست 👳 @mollanasreddin 👳
📚ارزن عثمانی، خروس ایرانی” شاید ضرب‌المثل “ارزن عثمانی، خروس ایرانی” رو شنیده باشید. در جریان نبرد نادر شاه با عثمانی‌ها روزی فرستاده دولت عثمانی با دو گونی ارزن نزد نادرشاه شرفیاب می‏شود و آنها را در مقابل نادرشاه بر روی زمین می‏‌گذارد و می‏‌گوید : لشکر ما این تعداد است، بنابراین از جنگ با ما صرفنظر کنید. نادرشاه دستور می‏‌دهد دو خروس بیاورند. دو خروس را در برابر دو گونی ارزن قرار می‌دهند و خروس‌ها شروع به خوردن ارزن‌ها می‏‌کنند. در این هنگام نادرشاه رو به فرستاده عثمانی می‏‌کند و می‏‌گوید: برو به سلطانت بگو که دو خروس همه لشگریان ما را خوردند ! این ضرب‌المثل زمانی به کار می‌رود که کسی از کری‌خوانی رقیب باک نداشته باشد و آن را با کری قوی‌تری پاسخ بدهد. 👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دکتر انوشه: ما به ازای هر صندلی مسئولیتی، ۷۳ شهید دادیم یعنی ما به ازای هر صندلی یک کربلا را پشت سر گذاشتیم ...! 👳 @mollanasreddin 👳
📚 داستان کوتاه دو تا بچه بودن توی شکم مادر، اولی میگه تو به زندگی بعد زایمان اعتقاد داری؟ دومی: آره حتما یه جایی هست که می‌تونیم راه بریم شاید با دهن چیزی بخوریم. اولی: امکان نداره، ما با جفت تعذیه می‌شیم، طنابشم انقد کوتاهه که به بیرون نمی‌رسه، اصلا اگه دنیای دیگه هم هست چرا کسی تا حالا از اونجا نیومده بهمون نشونه بده. شاید مادرمونم ببینیم، ولی مگه تو به مامان اعتقاد داری؟ اگه هست پس چرا نمی‌بینیمش؟ دومی: به نظرم مامان همه جا هست، دور تا دورمونه. اولی: من مامانو نمی‌بینم پس وجود نداره. دومی: اگه ساکت ساکت باشی صداشو می‌شنوی و اگه خوب دقت کنی حضورشو حس می‌کنی. مثل دنيای امروز ما و خدايی كه همين نزديكيست. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
حقیقت مثل جراحیه درد داره ولی درمان میکنه ولی دروغ مثل یه قرص مسکّنه یه زمان کوتاهی آرومت میکنه ولی عوارض جانبیش تا ابد همراهت میمونه ... 👳 @mollanasreddin 👳
5ccfdb1f61aeb6066ed8e0d5_24589882.jpg
27.4K
سلام صبح بخیر❤️ ‏زهی صبحی که او آید نشیند برسر بالین تو چشم از خواب بگشایی ببینی شاه شاهانی 👳 @mollanasreddin 👳
اهل دلی ميگفت: تاريخ تولدت مهم نيست تاريخ تحولت مهمه اهل کجا بودنت مهم نيست اهل و بجا بودنت مهمه منطقه زندگيت مهم نيست منطق زندگيت مهمه درود بر کسانی که دعا دارند و ادعا ندارند نيايش دارند و نمايش ندارند حيا دارند و ريا ندارند رسم دارند و اسم ندارند... 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
📚 در عالم کودکی به مادرم قول دادم که همیشه هیچ کس را بیشتر از او دوست نداشته باشم. مادرم مرا بوسید و گفت: «نمی‌توانی عزیزم!» گفتم:«می‌توانم، من تو را از پدرم و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم.» مادر گفت: «یکی می‌آید که نمی‌توانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی.» نوجوان که شدم دوستی عزیز داشتم ولی خوب که فکر می‌کردم مادرم را بیشتر دوست داشتم. معلمی داشتم که شیفته‌اش بودم ولی نه به اندازه مادرم. بزرگتر که شدم عاشق شدم. خیال کردم نمی‌توانم به قول کودکی‌ام عمل کنم ولی وقتی پیش خودم گفتم: «کدام یک را بیشتر دوست داری؟» باز در ته دلم این مادر بود که انتخاب شد. سالها گذشت و یکی آمد. یکی که تمام جان من بود. همان روز مادرم با شادمانی خندید و گفت:«دیدی نتوانستی.» من هر چه فکر کردم او را از مادرم و از تمام دنیا یشتر می‌خواستم. او با آمدنش سلطان قلب من شده بود. من نمی‌خواستم و نمی‌توانستم به قول دوران کودکی‌ام عمل کنم. آخر من خودم مادر شده بودم! 👳 @mollanasreddin 👳
مردی در یک باغ درخت خرما را با شدت ‌تکان می‌داد و بر زمین می‌ریخت. صاحب باغ آمد و گفت ای مرد احمق! چرا این کار را می‌کنی؟ دزد گفت: چه اشکالی دارد؟ بنده خدا از باغ خدا خرمایی را بخورد و ببرد که خدا به او روزی کرده است. چرا بر سفره گسترده نعمتهای خداوند حسادت می‌کنی؟ صاحب باغ به غلامش گفت: آهای غلام! آن طناب را بیاور تا جواب این مردک را بدهم. آنگاه دزد را گرفتند و محکم بر درخت بستند و با چوب بر ساق پا و پشت او می‌زد. دزد فریاد برآورد، از خدا شرم کن. چرا می‌زنی؟ مرا می‌کشی. صاحب باغ گفت : این بنده خدا با چوب خدا در باغ خدا بر پشت خدا می‌زند. من اراده‌ای ندارم کار، کار خداست. دزد که به جبر اعتقاد داشت گفت: من اعتقاد به جبر را ترک کردم تو راست می‌گویی ای مرد بزرگوار نزن. برجهان جبر حاکم نیست بلکه اختیار است اختیار است اختیار. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍