eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
259.7هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
50 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
ســــــلام🌸 صبح زیباتون بخیر آرزو می کنیم 🌸 در این روز زیبا دلتون پر از محبت 🌸 هفته تون پُر از رحمت زندگیتون پر از برکت لحظه‌هاتون پر از موفقیت 🌸 و عاقبتتون ختم به خیر باشه🌷♥️ امیدوارم در کنار عزیزان هفته و سال خوبی پیش رو داشته باشید🌸 👳 @mollanasreddin 👳
🔴 لکه‌های روی دلت چرک‌مرده بشن ﯾﮏ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺳﻔﯿﺪ ﺩﻭﺳﺖ‌ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺭوﺯ ﺍﺑﺮﯼ ﭘﻮﺷﯿﺪﻣﺶ. ﻣﻮﻗﻊ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ، ﺑﺎﺭﺍﻥ ﮔﺮﻓﺖ و ﮔِﻠﯽ ﺷﺪ. ﻣﻦِ ﺑﯽ‌ﺧﯿﺎﻝ پیگیرش نشدم، ﺑﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺑﺸﻮﯾﻢ، ﭘﺎﮎ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ.ﻭﻟﯽ ﺑﻌﺪﻫﺎ ﻫﺮﭼﻪ ﺷﺴﺘﻤﺶ، ﭘﺎﮎ ﻧﺸﺪ. ﺣﺘﯽ ﯾﮑ‌ﺒﺎﺭ ﺑﻪ ﺧﺸﮑﺸﻮﯾﯽ ﺩﺍﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﺸﻮﯾﻨﺪ ﻭﻟﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻧﺪﺍﺷﺖ. ﺁﻗﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﺧﺸﮑﺸﻮﯾﯽ ﮐﺎﺭ می‌کرد، ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﻟﺒﺎﺱ ﭼِﺮﮎ‌ﻣﺮﺩﻩ ﺷﺪﻩ. ﺑﻌﻀﯽ ﻟﮑﻪ‌ﻫﺎ ﺩﯾﺮ ﮐﻪ ﺷﻮﺩ، ﻣﯽﻣﯿﺮﻧﺪ. ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺎ ﺯﻧﺪﻩ‌ﺍﻧﺪ ﭘﺎﮎ ﺷﻮﻧﺪ. شلوار ﭼﺮﮎ‌ﻣُﺮﺩﻩ ﺷﺪ و ﺣﺴﺮﺕ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﭘﻮﺷﯿﺪﻧﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻟﻢ ﮔﺬﺍﺷﺖ. ﺑﻌﯿﺪ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﮔﺮ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺩﻝ ﺁﺩﻡ ﻫﻢ ﮐﻢ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺍﺯ ﻟﺒﺎﺱ ﺳﻔﯿﺪ. ﺣﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﺒﺎﺷﺪ، ﻟﮑﻪ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ. ﻭﻗﺘﯽ ﻟﮑﻪ ﺷﺪ ﺍﮔﺮ ﭘﯽ‌ﺍﺵ ﺭﺍ ﻧﮕﯿﺮﯼ، ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ ﭼﺮﮎ. ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺻﺎﺣﺐ ﺧﺸﮑﺸﻮﯾﯽ، ﻟﮑﻪ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺳﺖ و ﺯﻧﺪﻩ‌، ﺑﺎﯾﺪ ﺷﺴﺖ ﻭ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩ. 👳 @mollanasreddin 👳
🌸🍃🌸🍃 روزی مردی زیر سایه‌ی درخت گردویی نشست تا خستگی در کند در این موقع چشمش به کدو تنبل‌هایی که آن طرف سبز شده بودند افتاد و گفت: خدایا! همه‌ی کارهایت عجیب و غریب است! کدوی به این بزرگی را روی بوته‌ای به این کوچکی می‌رویانی و گردوهای به این کوچکی را روی درخت به این بزرگی! همین که حرفش تمام شد گردویی از درخت به ضرب بر سرش افتاد. مرد بلافاصله از جا جست و به آسمان نظر انداخت و گفت: خدایا! خطایم را ببخش! دیگر در کارت دخالت نمی‌کنم چون هیچ معلوم نبود اگر روی این درخت به جای گردو، کدو تنبل رویانده بودی الان چه بلایی به سر من آمده بود !! 👳 @mollanasreddin 👳
ز شاهی تا گدایی یک وجب نیست اگر شاھی گدا گردد عجب نیست اگر مَردی به مَردی زندگی کن سرافرازی از این فرخندگی کن مشو ھرگز غلام و بندہ‌ی زر به درگاہ خدایت بندگی کن 👳 @mollanasreddin 👳
🔘 حکایت ✨دزدی از نردبان خانه ای بالا رفت. از شیار پنجره شنید که کودکی می پرسید: خدا کجاست؟ 💫صدای مادرانه ای پاسخ داد: خدا در جنگل است، عزیزم. کودک دوباره پرسید: چه کار می کند؟ 💫مادر گفت: دارد نردبان می سازد! ناگهان دزد از نردبان خانه پایین آمد و در سیاهی شب گم شد! 💫سالها بعد دزدی از نردبان خانه حکیمی بالا می رفت. از شیار پنجره شنید که کودکی پرسید: خدا چرا نردبان می سازد؟ 💫حکیم از پنجره به بیرون نگاه کرد، به نردبانی که سالها پیش، از آن پایین آمده بود و رو به کودک گفت: برای آنکه عده ای را از آن پایین بیاورد و عده ای را بالا ببرد. 👌نردبان این جهان ما و منیست عاقبت این نردبان افتادنیست 👌لاجرم آن کس که بالاتر نشست استخوانش سخت تر خواهد شکست 👳 @mollanasreddin 👳
درختان به من آموختند پایبندی هــرکس به اندازه ریشه اوست.. به هــر درختـی نمی‌توان تکیه کــرد... 👳 @mollanasreddin 👳
💕 گنجشکی به خدا گفت: لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگیم، سر پناه بی کسی‌ام بود، طوفان تو آن را از من گرفت! کجای دنیای تو را گرفته بودم؟ خدا در جواب گفت: ماری در راه لانه ات بود. تو خواب بودی، باد و باران را گفتم لانه ات را واژگون کند، آنگاه تو از کمین مار پر گشودی. چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی‌ام برخواستی! 🔸مردی به قصرها و خانه‌های زيبا می‌نگريست. به دوستش گفت: وقتی اين همه اموال رو تقسيم می‌كردند، ما كجا بوديم؟ دوست او دستش را گرفت و به بيمارستان برد و گفت: وقتی اين بيماری‌ها رو تقسيم می‌كردند، ما كجا بوديم؟ 🔻خدايا حُکم و حِکمت در دست توست! واسه داده ها و نداده هات شُكر🙏 👳 @mollanasreddin 👳
ياد آن شاعر دلداده به خیر که دمادم میگفت: خبر آمد "خبری در راه است" سرخوش آن دل که از آن آگاه است ولی ای کاش خبر می آمد که خدا مى خواهد پرده از غیبت زمان بر دارد پرده از روزنه ی عشق وامید پرده از راز نهان بردارد کاش روزی خبرآید که تسلای دل‌خلق خدا از فراسوی افق می آید مهدی، آن یوسف گم گشته‌ی زهرا و على از شب هجر به کنعان دلم می‌آید 👳 @mollanasreddin 👳
📚 👈نعره شوريده دل 🌴يک شب از آغاز تا انجام، همراه کاروانی حرکت می کردم. سحرگاه کنار جنگلی رسيديم و در آنجا خوابيديم. در اين سفر، شوريده دلی همراه ما بود، نعره از دل برکشيد و سر به بيابان زد، و يک نفس به راز و نياز پرداخت. 🌴هنگامی که روز شد، به او گفتم: اين چه حالتی بود که ديشب پيدا کردی؟ در پاسخ گفت: بلبلان را بر روی درخت و کبکها را بر روی کوه، قورباغه ها را در ميان آب، و حيوانات مختلف را در ميان جنگل ديدم، همه می ناليدند، فکر کردم که از جوانمردی دور است که همه در تسبيح باشند و من در خواب غفلت. 🍂دوش مرغی به صبح می ناليد 🍂عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش 🍂يکی از دوستان مخلص را 🍂مگر آواز من رسيد بگوش 🍂گفت: باور نداشتم که تو را 🍂بانک مرغی چنين کند مدهوش 🍂گفتم: اين شرط آدميت نيست 🍂مرغ تسبيح گوی و من خاموش ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 👳 @mollanasreddin 👳
🔻خانه های قدیمی را دوست دارم چون... چایی همیشه دم بود روی سماور توی قوری در خانه همیشه باز بود مهمانی دلیل و برهان نمی‌خواست غذاها ساده بود و خانگی بویش نیازی به هود نداشت عطرش تا هفت خانه می‌رفت کسی نان خشک نداشت نان برکت سفره بود. مهمانِ ناخوانده، آب خورشت را زیاد می‌کرد بوی شب‌بوها و خاک نم‌خورده حیاط غوغا می‌کرد خبری از پرده های ضخیم و مجلسی نبود نور خورشید سهمی از خانه های قدیم بود دلخوری ها مشاوره نمی خواست دوستی ها حساب و کتاب نداشت سلام ها اینقدر معنا نداشت! خانه‌های قدیمی را دوست دارم...❣️ 👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برگی از زندگی ... لازمه جلوی آدمایِ مهم زندگی مون یه وقتایی خودمون نباشیم ... میگیرین چی میگم؟! نقش بازی کنیم تا موندنیا و رفتنیا راهشونو انتخاب کنن، تا اَلَک بشن ... تا خورده شیشه دارا، نشون بدن خودشونو ! 👳 @mollanasreddin 👳
یکی پرسید از آن گم کرده فرزند که ای روشن گهر پیر خردمند ز مصرش بوی پیراهن شنیدی چرا در چاه کنعانش ندیدی؟ بگفت: احوال ما برق جهان است دمی پیدا و دیگر دم نهان است گهی بر طارم اعلی نشینیم گهی بر پشت پای خود نبینیم اگر درویش در حالی بماندی سر دست از دو عالم برفشاندی - سعدی 👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷بهارثانیہ بہ ثانیہ 🍃نزدیڪتر میشود 🌷و اینجاڪسي هست 🍃بہ اندازه شڪوفہ های بهار 🌷برایتان آرزوهای قشنڪَ دارد. 🍃الهی درآخرین روزهای سال 🌷هرآنچه آرزو دارید 🍃برایتان فراهم شود. 👳 @mollanasreddin 👳
🔘داستان کوتاه پیکی به محضر خواجه نظام الملک وارد شد و نامه ای تقدیم نمود. خواجه با خواندن نامه چنان گریست که حاضران در مجلس ناراحت شدند. در نامه نوشته بود؛ خیل اسبان شما در فلان ولایت، مشغول چرا بوده که پرندگان بزرگی مثل عقاب بر آنان حمله کرده اند و اسبها وحشتزده دویده اند و ناگاه بعضی شان به دره ای سقوط کرده اند و بیست اسب کشته شده اند. گفتند : عمرخواجه دراز باد. مال دنیاست که کم و زیاد می شود. خودتان را اذیت نکنید. خواجه نظام الملک،وزیر اعظم سلاجقه، اشکهایش را پاک کرد و پاسخ داد : از بابت تلف شدن مال و ثروت نگریستم. به یاد ایام جوانی افتادم که از شهرم طوس قصد حرکت به نیشابور برای جستن کار و شغل داشتم. پدرم هرچه کرد نتوانست اسبی برایم بخرد. استری فراهم کرد و خجالت بسیار داشت. منهم شرمگین بودم که مرکبی حقیر داشتم و با آن رفتن به درگاه امیران موجب خجالت بود. پدر و مادرم در درگاه ایستادند، شرمگین، بدرقه ام کردند و دستها را بالا بردند و دعا کردند خدایا به این فرزند ما برکت بده، از خزانه غیبت به او ببخش ... امروز چهل سال از آن وقت گذشته. ثروت و املاک من به لطف الهی چنان فراوان شده که الان نمی دانم این خیل اسبها کجا هستند و تلف شدن بیست راس از آنها ابدا خللی به دستگاه زندگی ام نیست، که صدها برابر آن را دارا شده ام و همه اینها به برکت دعای والدینم و توجه الهی است . 📚جوامع الحکایات ✍محمد عوفی ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅ 👳 @mollanasreddin 👳
📗پندی از کتاب مثنوی معنوی "خویش بین چون از کسی جرمی بدید آتشی در وی ز دوزخ شد پدید حمیت دین نامد او آن کبر را ننگرد در خویش نفس گبر را حمیت دین را نشانی دیگر است که از آن آتش جهانی اخضر است " 💠انسان خودبین تا از کسی خطایی ببیند, زود برآشفته می شود و چون آتش عزم سوزاندن می کند. این لهیبی از آتش جهنم است که از درون او سر می کشد. او خودبینیِ خویش را حمیت دینی نام می دهد و نفس خطاکارش به چشمش نمی آید. در حالی که غیرت دینی نشانه اش چنین نیست. غیرت دینی آتشی است که گرمی می دهد و جهان را سرسبز و آباد می کند... 📚کتاب مثنوی معنوی مولانا دفتر اول 👳 @mollanasreddin 👳
📚 👈 نیت یا عمل 🌴شخصی ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ، ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺯﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺧﯿﺰ تا ﺍﺯ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﺟﺎ ﻧﻤﺎﻧﯽ! ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﺍ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺑﺨﻮﺍﺏ ﻏﻼﻡ! ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ! 🌴ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻧﻤﺎﺯ ﺻﺒﺢ ﺷﺪ؛ آن شخص ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺭﺍ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﺯ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﻧﻤﺎﺯﮔﺰﺍﺭﺍﻥ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﺎﻧﺪ. ﻭﻟﯽ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﭘﺎﺳﺦ ﺭﺍ ﺑﻪ غلام ﺩﺍﺩ! 🌴ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺩﺍﺷﺖ ﻃﻠﻮﻉ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ آن شخص ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺍﯼ بی خبر ﺍﺯ ﮐﺎﺭﻭﺍﻥ ﻧﻤﺎﺯﮔزاراﻥ ﺟﺎﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯼ! ﺑﺮﺧﯿﺰ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ هستی، ﺩﺭﺣﺎﻝ ﺳﺠﻮﺩ ﻭ ﺗﺴﺒﯿﺢﺍﻧﺪ، ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺏ ﻏﻔﻠﺖ ﺭﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ! ﻭ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ "ﺩﻝ" ﺑﺎﯾﺪ ﺻﺎﻑ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﻪ "ﻋﻤﻞ" ﻧﯿﺴﺖ! ﺧﺪﺍ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻣﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ! 🌴ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺭﻭﺯ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﮐﯿﺴﻪ ﺍﯼ ﮔﻨﺪﻡ را ﺑﻪ غلام ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﺑﮑﺎﺭﺩ. ﻭلی غلام ﺁﻥ ﺭﺍ فرﻭﺧﺖ ﻭ ﻣﺸﺘﯽ ﺗﺨﻢ ﻋﻠﻒ ﻫﺮﺯ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﭘﺎﺷﯿﺪ!!!ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺩﺭﻭ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺩﯾﺪ ﺩﺭ ﺑﺎﻍ ﺟﺰ ﻋﻠﻒ ﻧﯿﺴﺖ! ﻋﻠﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ غلام ﺟﻮﯾﺎ ﺷﺪ... غلام ﮔﻔﺖ: ﺍﯼ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺍﺯ رفتار ﺷﻤﺎ ﭼﻨﺎﻥ ﮔﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ "ﻧﯿﺖ" ﺻﺎﻑ ﺑﺎﺷﺪ، "ﻋﻤﻞ" ﭼﻨﺪﺍﻥ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ! ﻟﺬﺍ ﻣﻦ ﮔﻨﺪﻡ ﮔﺮﺍﻧﺒﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﻧﭙﺎﺷﯿﺪﻡ، ﺑﻠﮑﻪ ﺗﺨﻢ ﻋﻠﻒ ﻫﺮﺯ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﯿﺖ ﮔﻨﺪﻡ ﺑﺬﺭ ﮐﺮﺩﻡ!!!! ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺘﯽ "ﻧﯿﺖ" ﻭ "ﺩﻝ" ﺑﺎﯾﺪ ﺻﺎﻑ ﺑﺎﺷﺪ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ "ﻋﻤﻞ" ﻣﺎ ﻧﯿﺎﺯ ﻧﺪﺍﺭﺩ!!! 👌بهشت ‌را به بها دهند نه به بهانه... 👳 @mollanasreddin 👳
📚 👈بد قدم 🌴پادشاهی صبح زود برای شکار بیرون رفت. مردی زشت برابر او ظاهر شد، آن را به فال بد گرفت و دستور داد تا او را حسابی بزنند. 🌴اتفاقاً شکار خوبی داشت و حیوانات زیادی شکار کرد و خوشحال بازگشت. یادش آمد که آن مرد فقیر را بدون دلیل اذیت کرده است به همین خاطر تصمیم گرفت او را صدا کند و از او عذرخواهی کند. دستور داد او را حاضر کنند. 🌴وقتی آمد، پادشاه از او عذر خواست و خلعتی همراه با هزار درهم به او داد. مرد گفت: ای پادشاه من خلعت و انعام نمی خواهم اما اجازه بده یک سخن بگویم، گفت: بگو. 🌴گفت: صبح، اولین کسی را که تو دیدی من بودم و اولین کسی را که من دیدم تو بودی، امروزِ تو همه به شادی و طرب گذشت و روزِ من به رنج و سختی، خودت انصاف بده، بین ما دو تا کدام شوم تر هستیم؟؟! 👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک صبح بخیر قشنگ یک دعای ناب از عمق جان تقدیم به کسانیکه جنسشون کیمیاست عهدشون وفا مهرشون پر از صفا و حسابشون از همه جداست 👳 @mollanasreddin 👳
«شعری بسیار زیبا و پر معنا با تمام حروف الفبا برای خدا» (ا) الا یا ایها الاول به نامت ابتدا کردم (ب) برای عاشقی کردن به نامت اقتدا کردم (پ) پشیمانم پریشانم که بر خالق جفا کردم (ت) توکل بر شما کردم بسویت التجا کردم (ث) ثنا کردم دعا کردم صفا کردم (ج) جوانی را خطا کردم زمهرت امتناع کردم (چ) چرایش را نمیدانم ببخشا که خطا کردم (ح) حصارم شد گناهانی که آنجا در خفا کردم (خ) خداوندا تو میدانی سر غفلت چه هاکردم (د) دلم پر مهر تو اما چه بی پروا گناه کردم (ذ) ذلالم داده ای اکنون که بر تو اقتدا کردم (ر) رهت گم کرده بودم من که گفتم اشتباه کردم (ز) زبانم قاصر از مدح و کمی با حق صفاکردم (س) سرم شوریده میخواهی سرم از تن جدا کردم (ش) شدی شافی برای دل تقاضای شفا کردم (ص) صدا کردی که ادعونی خدایا من صدا کردم (ض) ضعیف و ناتوانم من به در گاهت ندا کردم (ط) طلسم از دل شکستم من که جادو بی بها کرد (ظ) ظلمت نفس اماره که شکوه بر صبا کردم (ع) علیمی عالمی بر من ببخشا که خطا کردم (غ) غمی غمگین به دل دارم که نجوا با خدا کردم (ف) فقیرم بر سر کویت غنی را من صدا کردم (ق) قلم را من به قرآن کریمت مقتدا کردم (ک) کتابت ساقی دلها قرائت والضحی کردم (گ) گرم از درگهت رانی نمی رنجم خطا کردم (ل) لبم خاموش و دل را با تکاثر آشنا کردم (م) مرا سوی خود آوردی از این رو من صفا کردم (ن) نرانی از درگهت یا رب که الله راصدا کردم (و) ولی را من تو می دانم تورا هم مقتدا کردم (ه) همین شعرم به درگاهت قبول افتد دلم را مبتلا کردم (ی) یکی عبد گنهکارم اگرعفوم کنی یارب غزل را انتها کردم 👳 @mollanasreddin 👳
❣ حال دلت را دست آدم ها نسپار نگذار افسار به دست به هرکجا بِکشندت نگذار با حرف هایشان امیدت را نا امید کنند اجازه نده رفت و آمدشان بشود دلیل غم و شادی ات زندگی ات را در دستان خودت نگه دار، محکم و وفادار محبت کن و مهربانی را هدف خودت قرار بده تا مدیون دل و روح و احساسات خودت نشوی عقل حسابگرت را هم ناظر کن که مبادا به بیراهه روی این کلیشه ها را تکرار میکنم که برسم به یک کلام حرف حساب "عزیز من، لطفا فرش زیر پای آدم ها نباش، تابلو فرش زیبایی باش که بر دیوار دلشان قابت کنند" 👳 @mollanasreddin 👳
هیچ درختی به خاطر پناه دادن به کبوترها بی بار و برگ نشده است ... تکیه گاه باشیم مهربانی سخت نیست ... 👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋 چه زیبامیگفت: اگریادکسی هستیم این هنراوست،نه هنرما چقدرزيباست كسی رادوست بداريم نه برای نياز نه ازروی اجبار ونه ازروی تنهايی فقط برای اينكه رادارد 👳 @mollanasreddin 👳
🐳هنوز دو قورت و نيمش باقي مانده🐳 🐳مي گويند حضرت سليمان زبان همه جانداران را مي دانست ، روزي از خدا خواست تا يك روز تمام مخلوقات خدا را دعوت كند . 🐳از خدا پيغام رسيد ، مهماني خوب است ولي هيچ كس نمي تواند از همه مخلوقات خدا يك وعده پذيرائي كند . 🐳حضرت سليمان به همه آنها كه در فرمانش بودند دستور داد تا براي جمع آوري غذا بكوشند و قرارگذاشت كه فلان روز در ساحل دريا وعده مهماني است. 🐳روزي كه مهماني بود به اندازه يك كوه خوراكي جمع شده بود . در شروع مهماني يك ماهي بزرگ سرش را از آب بيرون آورد و گفت : خوراك مرا بدهيد . 🐳يك گوسفند در دهان ماهي انداختند . ماهي گفت : من سير نشدم . بعد يك شتر آوردند ولي ماهي سير نشده بود . 🐳حضرت سليمان گفت : او يك وعده غذا مهمان است آنقدر به او غذا بدهيد تا سير شود . 🐳كم كم هر چه خوراكي در ساحل بود به ماهي دادند ولي ماهي سير نشده بود . خدمتكاران از ماهي پرسيدند : مگر يك وعده غذاي تو چقدر است ؟‌ 🐳ماهي گفت : خوراك من در هر وعده سه قورت است و اين چيزهائي كه من خورده ام فقط به انداره نيم قورت بود و هنوز دو قورت ونيمش باقي مانده است . 🐳ماجرا را براي سليمان تعريف كردند و پرسيدند چه كار كنيم هنوز مهمانها نيامده اند و غذاها تمام شده و اين ماهي هنوز سير نشده . 🐳حضرت سليمان در فكر بود كه مورچه پيري به او گفت : ران يك ملخ را به دريا بياندازيد و اسمش را بگذاريد آبگوشت و به ماهي بگوئيد دو قورت و نيمش را آبگوشت بخورد . 🐳از آن موقع اين ضرب المثل بوجود آمده و اگر فردي به قصد خير خواهي به كسي محبت كند و فرد محبت شونده طمع كند و مانند طلبكار رفتار كند مي گويند : عجب آدم طمعكاري است تازه هنوز دو قورت ونيمش هم باقي است . 👳 @mollanasreddin 👳
زمان زود میگذرد... بی‌بی ها هم یک روز نی‌نی بودند، فقط گذر زمان نقطه هایشان را جا به جا کرده است! پس از "لحظه لحظه" زندگیتون لذت ببرید 👳 @mollanasreddin 👳