eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
244.4هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
64 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
💬 | متن پیام: دوست گرامی من می‌دونم سنجاق چیه ولی برای من نمیاد😐😐😐 ✍️شما خودت سنجاق رو حذف کردی، مجددا میذارم برید ببنید.
🔻کریستف کلمب وقتی کریستف کلمب از سفر معروف و پر ماجرایش برگشت ملکه اسپانیا به افتخارش مهمانی مفصلی ترتیب داد. درباریان که سر میز ناهار حاضر بودند با تمسخر گفتند: کاری که تو کرده‌ای هیچ کار مهمی نیست. ما نیز همه می‌دانستیم که زمین گرد است و از هر سوئی بروی و به رفتن ادامه دهی از آن سوی دیگرش برمی‌گردی! ملکه اسپانیا پاسخ را از کریستف خواست ،کریستف تخم مرغی را از سر میز برداشت و به شخص کناری خود داد و گفت: این را بر قاعده بنشان او نتوانست تخم مرغ دست به دست مجلس را دور زد و از راست ایستادن و بر قاعده نشستن اِبا کرد. گفتند: تو خودت اگر می‌توانی این کار را بکن،کریستف ته تخم‌مرغ را بر سطح میز کوبید ته آن شکست و تخم مرغ به حالت ایستاده ایستاد همگی زدند زیر خنده ،که ما هم این را می‌دانستیم. گفت: آری شاید می‌دانستید اما انجام ندادید من می‌دانستم و عمل کردم. 👳 @mollanasreddin 👳
🔻از خجالت آب شدن 💧💧💧 نقل است روزی مریدی از حیا و شرم مسئله ای از «بایزید بسطامی» پرسید. شیخ جواب آن مسئله چنان موثر گفت كه شخص آب گشت و روی زمین روان شد. در این موقع درویشی وارد شد و آبی زرد دید. پرسید : «یا شیخ، این چیست؟» گفت : «یكی از در درآمد و سئوالی از حیا كرد ،من جواب دادم. طاقت نداشت چنین آب شد از شرم.» 💧💧💧 👳 @mollanasreddin 👳
💬 | متن پیام: سلام وقت بخیر ما پاسخگوی احکام شرعی هستیم اگر کسی برای سوال شرعی مراجعه کرد میتونید آیدی من رو بدید ✍️سلام آیدی شما که اشتباه بود،آیدی درست بگذارید خودمان با شما ارتباط می گیریم. 👳 @mollanasreddin 👳
🔻شوق بهشت 🌺روزی مرد سیاه پوستی به نزد پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم آمد و در رابطه با تسبیح از ایشان سؤال نمود. 🌺عمر بن خطاب که در آنجا حاضر بود، با تندی به آن مرد گفت: «بس کن، ای مرد! تو با این سؤال‌هایت پیامبر را خسته می‌کنی.» 🌺 پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم به عمر فرمود: آرام باش ای عمر! تندی مکن، بگذار تا او سؤالاتش را بکند؛ در این هنگام این آیات نازل شد: «آیا زمانی طولانی بر انسان نگذشت که چیز قابل ذکر نبود… ابرار در بهشت، از جامی نوشند که با عطر خوشی آمیخته است.» 🌺در این هنگام آن مرد سیه، فریادی از جان کشید و بر زمین افتاد. پیامبر با دیدن این صحنه فرمود: «او از شوق بهشت جان داد.» 👳 @mollanasreddin 👳
🔻حرم و حرامی شبی در بیابان مکه از بی خوابی پای رفتنم نماند. سر بنهادم و شتربان را گفتم دست از من بدار. پای مسکین پیاده چند رود کز تحمل ستوه شد بُختی تا شود جسم فربهی لاغر لاغری مرده باشد از سختی گفت:‌ ای برادر! حرم در پیش است و حرامی در پس. اگر رفتی بردی وگر خفتی مردی. خوش است زیر مغیلان به راه بادیه خفت شب رحیل، ولی ترک جان بباید گفت حکایتهای 👳 @mollanasreddin 👳
ملانصرالدین👳‍♂️
🔻به نیکان نیکی کن و به بدان بدی مکن بخش سوم: پادشاه به یاد آورد این پاسخ‌ها را در گذشته از پیرمرد
🔻به نیکان نیکی کن و به بدان بدی مکن بخش چهارم: وزیر به خانه‌اش برگشت و پیرمرد را با خود به دربار آورد. پادشاه دستور داد پیرمرد نزدیک به او بنشیند اما پیرمرد فاصله گرفت و مدام در حین صحبت کردنشان دستش را جلوی صورتش می‌گرفت. پادشاه با خود اندیشید که معلوم شد وزیر راست می‌گفت. در گذشته هربار که پیرمرد می‌خواست قصر را ترک کند، پادشاه یادداشتی به او می‌داد تا به خزانه‌دار بدهد و سکه طلا از او بگیرد. این بار هم یادداشتی به پیرمرد داد اما این بار درون یادداشت نوشته‌ شده‌بود که دستور می‌دهم آورنده نامه را بی درنگ اعدام کنند و جنازه‌اش را به دروازه شهر بیاویزند و بنویسند این است سرنوشت کسی که قدر خوبی را نداند. وزیر از پنجره خانه خود دید پیرمرد با نامه‌ای در دست از قصر بیرون آمد و چنین پنداشت باز هم قرار است پیرمرد پاداش بگیرد. حرص و خشم وجودش را پر کرد و به نزد پیرمرد شتابان رفت و به او گفت ای پیرمرد! تاکنون پادشاه به تو بسیار سکه داده. این نامه را به حرمت آشنایی به من بده که من یک بار پاداشت را بگیرم... 📚 افسانه های کوردی 👳 @mollanasreddin 👳
🔻 شب بخیر 🌟🌟🌟 پیش تو شب هست چو دیگ سیاه چون نچشیدی تو ز حلوای شب 👳 @mollanasreddin 👳
🔻 صبح بخیر ☀️تاریک شد از مهر دل افروزم روز 🌙شد تیره شب، از آه جگر سوزم روز ☀️شد روشنی از روز و سیاهی ز شبم 🌙اکنون نه شبم شبست و نه روزم روز 👳 @mollanasreddin 👳
🔻 نادرشاه افشار و شاه گورکانی نادر شاه افشار بعد از پیروزی در جنگ هندوستان و بخشیدن دوباره تاج و تخت این سرزمین به “محمد شاه گورکانی”، حاکم قبلی هند، از او خواست تا یکی از دختران او به همسری پسر دومش، نصرالله میرزا درآید. از طرف دیگر نادر شاه دستور تشکیل جلسه‌ای باشکوه و بزرگ با حضور اندیشمندان و خردمندان هند را در کاخ پادشاهی داد. محمدشاه بعد از دیدن این جمع بزرگ از دانشمندان کشورش در سرای پادشاهی، به شاه بزرگ ایرانی گفت: تاکنون هیچ‌گاه این همه خردمند و دانشمند در کاخ ما جمع نشده بودند. نادرشاه خنده‌ای کرد و گفت: اگر به حرف این خردمندان گوش می‌کردی، من هم اکنون در جنگ با عثمانی‌ها بودم و در هند قدم نمی‌گذاشتم… نصرالله میرزا، فرزند نادر شاه نیز به پدر گفت: چه نیازی بود که در روز مراسم ازدواج من، این همه خردمند و دانشمند از سراسر هند به اینجا بیایند؟ پدر دستی به شانه او زد و پاسخ داد: تو باید این افراد را ببینی و با آن‌ها آشنا شوی. این افراد بهترین دوستان تو هستند. گفته می‌شود، بعد از بازگشت سپاه بزرگ ایران از هند، محمد شاه گورکانی دستور داد تا بخشی از سرای پادشاهی به محل بحث و درس دانشمندان هندی اختصاص یابد. 👳 @mollanasreddin 👳
❄️🔅❄️🔅❄️🔅❄️🔅❄️ 🔆ملّا صالح و آمنه بیگم ☘️ملّا محمد صالح مازندرانی فرزند ملّا احمد، با فقر برای تحصیل به اصفهان رفت. سهم مادی او از دنیا، تحصیل ناچیز بوده و شب‌ها از چراغ عمومی آن زمان مدرسه استفاده می‌کرد. پس از مدتی که تحصیلات علمی را آموخت، به درس ملّا محمدتقی مجلسی رحمه‌الله علیه (پدر علامه مجلسی رحمه‌الله علیه) راه یافت. مجلسی که استاد او بود، روزی بعد از درس به او گفت: «اجازه می‌دهی همسری برایت انتخاب کنم؟» ☘️ و سپس به درون خانه رفت و به دختر دانشمندش آمنه بیگم که فاضله بود، فرمود: «شوهری برایت پیدا کرده‌ام که فقیر ولی فاضل است.» ☘️آمنه عرض کرد: «فقر عیب مردان نیست» با این جمله رضایت به ازدواج داد و پدرش او را به عقد ملّا صالح درآورد. ☘️در شب عروسی، ملّا صالح مشغول مطالعه‌ی مطلب علمی‌ای بود که برایش مشکل بود. آمنه بیگم با فراست درک کرد که همسرش دچار مشکل شده است، از این رو مسئله‌ی علمی را با شرح و حلش نوشت. ☘️شوهرش فهمید که آمنه آن را حل کرده است، بنابراین سر به سجده‌ی شکر نهاد و به خاطر این تفضّل به عبادت مشغول شد. شب زفاف سه شب طول کشید؛ تا این‌که مجلسی مطلع شد و به وی فرمود: «اگر این زن مناسب شأن شما نیست، بگو تا دیگری را به عقدت درآورم.» او گفت: «نه بلکه خدا را به خاطر این نعمتی –زن فاضله‌ای- که به من داده است شکر می‌گذاردم، ازاین‌رو به تأخیر افتاده است.» مجلسی رحمه‌الله فرمود: «اقرار به عدم قدرت برای شکر گذاری خداوند، نهایت شکر بندگان است.» 👳 @mollanasreddin 👳