تغییر قبله
حکایتی زیبا از بوستان سعدی
🌹🌹🌹
شنيده ام که شخصي حريص و چاپلوس، يک روز صبح به خدمت خوارزمشاه حاضر شد، به محض ديدن شاه، اداي احترام کرد و تا کمر خم شد، سپس به خاک افتاد و صورت بر خاک ماليد و برخاست.
فرزندش از اين رفتار تعجب کرد و گفت: پدر جان مگر نگفتي قبله در مسير حجاز است ؟ پس چرا امروز به اين سمت سجده کردي ؟
مبر طاعت نفس شهرت پرست
که هر ساعتش قبله اي ديگر است
قناعت سر افرازد اي مردِ هوش
سرِ پُر طمع بر نيايد ز دوش
👳 @mollanasreddin 👳
داستانک
کلاس دوم دبستان شیفت بعدازظهر بودم.
باران تندی میبارید.
آن روز صبح یک چتر هفت رنگ خریده بودم، وقتی به مدرسه رفتم دلم میخواست
با همان چتر زیبایم
زیر باران بازی کنم اما زنگ خورد.
هر عقل سالمی تشخیص میداد
که کلاس درس واجبتر از بازی زیر باران است.
یادم نیست آن روز آموزگارم چه درسی به من آموخت، اما دلم هنوز زیر همان باران توی حیاط مدرسه مانده.
بعد از آن روز شاید هزار بار دیگر باران باریده باشد و من صد بار دیگر چتر نو خریده باشم.
اما،
آن حال خوب هشت سالگی
هرگز تکرار نخواهد شد...
این اولین بدهکاری من به دلم بود
که در خاطرم مانده.
اما حالا بعضی شبها فکر میکنم
اگر قرار بر این شود که من آمدن صبح فردا را نبینم؛
چقدر پشیمانم از انجام ندادن کارهایی که به بهانهی منطق،
حماقت نامیدمشان.
حالا میدانم هر حال خوبی
سن مخصوص به خودش را دارد.
ﺁﺩﻡﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﻣﯽﭘﻨﺪﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﺯﻧﺪﻩﺍﻧﺪ،
ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺸﺎﻧﻪﯼ ﺣﯿﺎﺕ،
ﺑﺨﺎﺭ ﮔﺮﻡ ﻧﻔﺲﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ!
ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯽﭘﺮﺳﺪ :
ﺁﻫﺎﯼ ﻓﻼﻧﯽ!
ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪﯼ ﺩﻟﺖ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ؟
ﮔﺮﻡ ﺍﺳﺖ؟
ﭼﺮﺍﻏﺶ ﻧﻮﺭﯼ ﺩﺍﺭﺩ ﻫﻨﻮﺯ؟
تک تک لحظهها را زندگی کنیم،
آنطور که اگر فردایی نبود راضی باشیم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#محمود_دولتآبادی
👳 @mollanasreddin 👳
🔸خواص عاشورایی:
حصَیْنُ بْنُ نُمَیْر
🔻حصَیْنُ بْنُ نُمَیْر در دوران قیام مسلم بن عقیل در کوفه، رئیس پلیس ابن زیاد بود. هم او بود که قیس بن مسهر را دستگیر کرد و نزد ابن زیاد فرستاد که به دنبال آن قیس به شهادت رسید.
🔺در واقعه عاشورا ابن زیاد او را پنجم محرم با لشگر انبوهی بر سر راه امام حسین علیه السلام به «قادسیه» فرستاد. او در شهادت حبیب بن مظاهر نیز دست داشت و بعد از شهادت آن بزرگوار، سر مقدس او را در کوفه بر گردن اسب خویش آویخت تا به قصر ابن زیاد ببرد.
🔹چهار سال بعد از واقعه عاشورا، زمانی که "عبدالله بن زبیر" در شهر مکه بر ضد یزید حاکم وقت، سر به مخالفت برداشت و به کعبه پناه برد، حصین بن نمیر بر کوه "ابوقبیس" منجیق گذاشت و کعبه را هدف قرار داد.
♦️در سرکوبی نهضت توابین به سرکردگی سلیمان بن صرد خزاعی نیز، حصین بهعنوان فرمانده کل سپاه شام، با وی جنگید تا اینکه سلیمان کشته شد.
#تقویم_محرم
#امام_حسین_علیه_السلام
#پنجم_محرم
#خواص_عاشورایی
#بصیرت
#داستانک
قطار
یک روز آفتابی دو دختر کوچک با هم به جنگل رفتند تا مقداری قارچ بچینند.
هنگام برگشتن مجبور بودند که از روی خط آهن عبور کنند.
قطاری از دور پیدا بود. دخترها فکر کردند قطار به این زودی ها نخواهد رسید اما همینکه از خاکریز کنار ریل بالا رفتند صدای سوت قطار بلند شد که اعلام خطر میکرد. دختر بزرگتر به سرعت برگشت و پایین دوید، اما دختر کوچیکتر دوان دوان از ریلها گذشت. دختر بزرگتر با فریاد به خواهرش گفت: "برنگرد!"
اما لکوموتیو به قدری نزدیک بود که زوزه ی آن با فریاد خواهر بزرگ آمیخت و دختر کوچیکتر چنین فکر کرد که خواهرش میگوید: "برگرد!"
بنابراین دوباره دوان دوان برگشت، پایش به خط آهن گرفت و همه قارچها میان ریل بر زمین ریخت. دختر بیچاره که نمیخواست دست خالی به خانه برگردد، شروع به جمع کردن قارچها کرد.
اما دیگر دیر شده بود، لکوموتیوران با تمام نیرو سوت می کشید.
خواهرش فریاد زد: "قارچها را ول کن!"
ولی دخترک تصور کرد که خواهرش میگوید قارچها را جمع کند.
برای نگه داشتن قطار خیلی دیر شده بود.
قطار به سرعت از روی دختر میگذشت و همچنان سوت میکشید.
خواهر بزرگتر فریاد میکشید و گریه میکرد.
تمام مسافرین تا سینه از پنجره سر کشیده بودند و بهت زده به انتهای قطار می نگریستند.
کارکنان با شتاب به آخرین کوپه دویدند تا ببینند بر سر دختر چه آمده است.
پس از آنکه لکوموتیو رد شد دختر کوچک که مشغول جمع کردن قارچها بود سرش را بلند کرد، و به خواهرش گفت: چرا همینطور ایستاده ای! بیا کمک کن!
#لئو_تولستوی
👳 @mollanasreddin 👳
داستانک
نیمروز بود؛
کشاورز و خانوادهاش برای نهار خود را آماده میکردند.
یکی از فرزندان گفت: در کنار رودخانه هزاران سرباز اردو زدهاند. چادری سفید رنگ هم در آنجا بود که فکر میکنم پادشاه ایران در میان آنان باشد.
سه پسر از میان هفت فرزند او بلند شدند به پدر رو کردند و گفتند: زمان مناسبی است که ما را به خدمت ارتش ایران زمین درآوری،
پدر از این کار آنان ناراضی بود اما به خاطر خواست آنها پذیرفت و به همراهشان به سوی اردو رفت .
دو جنگاور در کنار درختی ایستاده بودند که با دیدن پدر و سه پسرش پیش آمدند.
جنگاوری رشید که سیمایی مردانه داشت پرسید: چرا به سپاه ایران نزدیک میشود.
پدر گفت: فرزندانم میخواهند همچون شما سرباز ایران شوند .
جنگاور گفت: تا کنون چه میکردند.
پدر گفت: همراه من کشاورزی میکنند.
جنگاور نگاهی به سیمای سه برادر افکند و گفت: و اگر آنان همراه ما به جنگ بیایند زمین های کشاورزیت را میتوانی اداره کنی؟
پیرمرد گفت: آنگاه قسمتی از زمینها همچون گذشته برهوت خواهدشد .
جنگاور گفت: دشمن کشور ما تنها سپاه آشور نیست، دشمن بزرگتری که مردم ما را به رنج و نابودی می افکند گرسنگی است، کارزار شما بسیار دشوارتر از جنگ در میدانهای نبرد است.
آنگاه روی برگرداند و گفت: مردم ما تنها پیروزی نمیخواهند آنها باید شکم کودکانشان را سیر کنند
و از آنها دور شد .
جنگاور دیگری که ایستاده بود به آنها گفت: سخن پادشاه ایران را بگوش بگیرید و کشاورزی کنید و سپس او هم از پدر و سه برادر دور شد .
فرزند بزرگ رو به پدر پیرش کرد و گفت: پدر بی مهریهای ما را ببخش تا پایان زندگی سربازان تو خواهیم بود.
👳 @mollanasreddin 👳
گویند "حر بن يزيد رياحي"
اولين کسي بود که آب را به روي امام بست و اولين کسي شد که خونش را براي او داد.
"عمر سعد" هم اولين کسي بود که به امام نامه نوشت و دعوتش کرد براي آنکه رهبرشان شود و اولين کسي شد که تير را به سمت او پرتاب کرد!
کي ميداند آخر کارش به کجا ميرسد؟
دنيا دار ابتلاست.
با هر امتحاني چهرهاي از ما آشکار ميشود،
چهرهاي که گاهي خودمان را شگفتزده ميکند.
چطور ميشود در اين دنيا بر کسي
خرده گرفت و خود را نديد؟
ميگويند خداوند داستان ابليس را تعريف کرد
تا بداني که نميشود به عبادتت،
به تقربت، به جايگاهت اطمينان کني.
خدا هيچ تعهدي براي آنکه تو همان
که هستي بماني، نداده است
شايد به همين دليل است که سفارش شده،
وقتي حال خوبي داري و ميخواهي دعا کني،
يادت نرود "عافيت"
و "عاقبت به خيريات" را بطلبي!
👳 @mollanasreddin 👳
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨
🌟💫🌟💫
💫🌟💫
🌟💫
💫
💠برخورد پیامبر با زنِ خواننده مشرک
🔹 ﺳﺎﺭه، ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﺍﺯ ﻣﮑﻪ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻧﺰﺩ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﮐﺮﻡ ﺭﻓﺖ. ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
– ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﺪهﺍﯼ؟
– ﻧﻪ
- ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺒﻮﻝ ﺩﯾﻦ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻣﺪهﺍﯼ؟
– ﻧﻪ
– ﭘﺲ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻪ ﺁﻣﺪهﺍﯼ؟
– ﺷﻤﺎ همیشه ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﭘﻨﺎه ﻭ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻥ ﺑﻮﺩﯾﺪ، ﺍﮐﻨﻮﻥ ﻣﻦ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎنی ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﺷﺪهﺍﻡ، ﺁﻣﺪهﺍﻡ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﯿﺪ؛ نه جامهای دارم، نه مرکبی و نه پولی که زندگی ام را بگذرانم.
– ﺗﻮ ﮐﻪ در مکه روزگاری ﺁﻭﺍﺯهﺧﻮﺍﻥِ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺑﻮﺩﯼ، ﭼﻄﻮﺭ شد که ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺷﺪﯼ؟
– ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﮐﺴﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻭﺍﺯهﺧﻮﺍﻧﯽ سراغ من نمیآید، فراموش خاص و عام شدهام، به سختی زندگی میکنم.
🔸 ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ (ص) ﺑﻪ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺯﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﻨﺪ. ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺟﺎﻣﻪ ﻭ ﻣﺮﮐﺐ ﻭ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺩﻧﺪ.
🔹عجیب ﺭﻭﺍیتی است! هم عجیب و هم ﻏﺮﯾﺐ!
ﯾﮑﯽ ﺍینکه ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﮑﻪ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪه ﺑﻮﺩه، ﻫﻢ ﺍﺯ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﮐﻤﮏ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ هم ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﭘﻨﺎه ﺍﻭ ﺑﻮﺩه است.
ﺩﻭﻡ ﺍینکه ﻧﻔﺮﻣﻮﺩ ﻗﻮﻝ ﺑﺪه ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﻧﮑﻨﯽ ﺗﺎ ﮐﻤﮑﺖ ﮐﻨﻢ، ﺑﻠﮑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﮐﻤﮑﺶ ﮐﻨﻨﺪ.
ﺳﻮﻡ اینکه ﻫﻨﻮﺯ ﻣﺸﺮﮎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﻮﺩ، ﺁﻣﺪ ﮐﻤﮏ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ!
🔺ﺧﺪﺍﯾﺎ! ﻣﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﻣﺎﻥ ﺷﺒﯿﻪ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ تو ﺍﺳﺖ؟
📚 منبع: علامه ﻣﺤﻤﺪﺭﺿﺎ ﺣﮑﯿﻤﯽ، ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺍﺳﻼﻣﯽ، ﺑﺨﺸﯽ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻟﺤﯿﺎﺓ ﺟﻠﺪ ﻧﻬﻢ، ﺹ ۲۳۲، ﻧﺸﺮ ﺍﻟﺤﯿﺎﺓ، ﭼﺎﭖ ﺍﻭﻝ، ۱۳۹۱، به نقل از ﻣﺠﻤﻊ ﺍﻟﺒﯿﺎﻥ،۹/۲۷۰
🍃🌹🙏😊
✨
💫✨💫
✨💫
👳 @mollanasreddin 👳
💐💫🍀✨🌹🍃🌸✨🌹
💫🌸🌟💐
🍀🌟
✨💐
🌹
میدانی هر قدر چیزهایی که به دست آوردهای مادی باشد کمتر میتوانی حفظشان کنی.
میپوسد و از میان انگشتانت، که محکم آنها را گرفتهای، میپَرَد. تو روی زمین میپوسی و میگویی به درک؟ مهم نیست؟
ولی برایت مهم است.
نمیخواهی فقط یک بار، آن هم به این شکل، زندگی کنی.
طوری که در یک جملهی کلی بتوانند بگوید: "اون یه دختر....بود"
و نهایتا در ۲۵ کلمه یا کمتر و بیشتر تو را شرح بدهند. میخواهی هر قدر میتوانی زندگی کنی ...
🌹
✨💐
🍀🌟
💫🌸🌟💐
💐💫🍀✨🌹🍃🌸✨🌹
👳 @mollanasreddin 👳
◼️اربعین در مسیر نجف به کربلا◼️
✅یکی از سنت های حسنه و سفارش شده توسط اهل البیت علیهم السلام پیاده روی اربعین و خدمت به زائرین آقا اباعبدالله علیه السلام می باشد؛
💠مسجد مقدس جمکران در همین راستا در عمود ۱۰۹۰ با همت شما خیرین عزیز اقدام به خرید زمین نموده است و با عنایت شما عزیزان در آینده نزدیک اقدام به ساخت موکب خواهد نمود؛
💠 چنانچه تمایل به مشارکت در ساخت و اداره موکب این مسجد مقدس را دارید لینک ذیل را باز کنید
لینک موکب 👇👇👇👇👇
✅
https://mokeb.jamkaran.ir/products/
🌐موکب مع امام منصور(کربلا)
بانک ملی شماره کـــارت:
۶۰۳۷۹۹۱۰۰۰۰۰۰۰۰۴شماره حساب ملی
۰۱۳۱۳۶۳۱۳۶۰۰۶روی شماره کارت بزنید کپی میشود #اطلاع_رسانی #بانی_می_شوم #نذر #انتظار #امام_زمان #جمکران #موکب 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/Nazrjamkaran ✅لینک کانال در ایتا مربوط به مرکز جذب مشارکتهای مردمی و نذور آستان مسجد مقدس جمکران می باشد. ✅لطفا ضمن عضویت خودتان در کانال، نسبت به عضویت و دعوت دیگر مخاطبین خود جهت عضویت در کانال اقدام بفرمایید. #اربعین https://eitaa.com/jaarchi گسترده ترین شبکه خبری ایتا
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨
🌟💫🌟💫
💫🌟💫
🌟💫
💫
شيشه ی مربای من كجاست؟🤷♂⛔️
در دوران دانشجویی، پنیرتان را از یخچال مشترک خوابگاه کش رفته اند؟ راستش را بگویید آن سال ها با دیدن شیشه مربای هویج متعلق به یکی از دانشجویان، بی آن که به او بگویید، کمی از آن را نخورده اید؟!
نه شما "دزد" بودید و نه آن دانشجو یا دانشجویانی که پنیرتان را یواشکی برداشته بودند. اگر به جای پنیر یا مربا، داخل یخچال "پول" دیده بودید، آن را بر نمی داشتید و آن دانشجویان هم همین طور.
این، موضوعِ آزمایش دکتر دن آریلی است که در زمینه اقتصاد رفتاری پژوهش می کند. او در تعدادی از یخچال های خوابگاه دانشجویی دانشگاه MIT آمریکا 6 بسته کوکاکولا قرار داد. همه نوشابه ها ظرف 72 ساعت توسط دانشجویان برداشته شدند.
آریلی در ادامه به جای نوشابه، پول در یخچال ها گذاشت. همان دانشجویانی که نوشابه ها را برداشته و خورده بودند، به پول ها دست نزدند و سرانجام خود دکتر آریلی، پول ها را جمع کرد.
او آزمایش های بیشتری انجام داد. مثلاً در یک آزمایش به دانشجویان تعدادی سوال دادند؛ به آنها گفته شد به ازای هر پاسخ صحیح، مبلغی پول نقد می گیرند. به گروه دیگر گفته شد در قبال هر پاسخ صحیح، ژتونی می گیرند و می توانند آن ژتون را در همان اتاق، به پول نقد تبدیل کنند. نکته این بود که هر دانشجو، خودش تعداد پاسخ های صحیح اش را می شمرد و به ممتحن اعلام می کرد و بر اساس خوداظهاری، «پول» یا «ژتون قابل تبدیل به پول» می گرفت.*
فکر می کنید دانشجویان کدام گروه بیشتر مرتکب تقلب شدند؟ دانشجویانی که قرار بود پول بگیرند، کمتر تقلب کردند ولی گروه دیگر با ناراستی، نمرات خود را بیش از واقعیت اعلام کردند.
علت این است: انسان ها نسبت به "پول" حساسیت بیشتری دارند و اگر درستکار باشند، هرگز به "پول" دیگران تعدی نمی کنند اما این حساسیت در قبال اشیاء دیگری که آنها نیز ارزش پولی دارند، کمتر می شود؛ شاید اسم این پدیده را بتوان "دزدی ملایم" گذاشت.
آزمایش دانشجویان و پول و ژتون را مرور کنید: وقتی قرار بود "پول" بگیرند، کمتر تقلب می کردند ولی وقتی قرار بود "ژتون" بگیرند بیشتر تقلب کردند و حال آن که می دانستند می توانند آن ژتون ها را در همان اتاق تحویل دهند و در مقابلش پول بگیرند.
پیشنهاد فردی:
به عنوان یک انسان درستکار، حواس تان به این باشد که ممکن است در قبال اموال غیر پولی دیگران، حساسیت کمتری داشته باشید و ناخودآگاه به حقوق آنها تعدی کنید.
مثلاً وقتی حواس رئیس تان نیست، ممکن نیست یواشکی از جیب اش 10 هزار تومان بردارید (اصلاً در شأن شما نیست و حتی فکر کردن به آن هم توهین آمیز است) اما بارها و بارها از تلفن اداره برای کار شخصی تان استفاده کرده اید در حالی که تلفن همراه تان روی میزتان قرار داشت.
در واقع با این کار، از جیب مدیرتان حتی بیش از 10 هزار تومان نیز برای تلفن های شخصی تان برداشت کرده اید اما غیر مستقیم.
شما ممکن نیست از حسابداری شرکت تان 5 هزار تومان پول بردارید، ولی به راحتی یک دسته کاغذ را به خانه می برید.
مثال های دیگر: کارگری که پولی را مستقیم نمی دزدد ولی کم کاری می کند، مسافری که از پتوی مسافرتی که داخل پرواز به او داده اند خوشش آمده و آن را درون کیفش می گذارد، یک مشتری که کتی را می خرد و از آن خوشش نمی آید و آن را بدون کندن اتیکت به فروشنده بر می گرداند ولی نمی گوید که وقتی کت دستش بوده، گوشه ای از آن به لبه میز گرفته و نخ کش شده است، ناشری که کتاب دیگری را بدون اجازه اش چاپ می کند و ... دهها مثال دیگر.
یادمان باشد که هر آنچه ارزش مالی دارد، درست مانند خود پول است و همان طور که در قبال پول و دزدی آن، حساس هستیم درباره دیگر چیزهایی که ارزش پولی دارند نیز حساس باشیم.
پیشنهاد سازمانی:
به عنوان صاحب یک کار و کسب، ساز و کارهای سازمانی را طوری بچینید که مراقبت از اموال سازمان نیز همانند مراقبت های پولی به رسمیت شناخته شود. به یاد داشته باشید که بسیاری از انسان های درستکار و شریف، در برابر اموال دیگران به اندازه پول دیگران حساس نیستند.
یک آمار نشان می دهد که زیان وارده از محل تقلب در بازگرداندن لباس ها به فروشگاه های لباس فروشی، از کل خرده دزدی ها در آمریکا بیشتر است.
پیشنهاد تربیتی:
به فرزندان خود، حفظ حقوق دیگران را به طور مشخص و با تعیین مصداق ها و گفتن مثال ها یاد دهید؛ به آنها بگویید که هر آنچه مشخصاً متعلق به خودشان نیست، اعم از پول و اشیاء دیگر، قطعاً متعلق به دیگری است و تنها با اجازه مشخص صاحبان آنها می توانند از آنها استفاده کنند🙏🙏
📕نابخردیهای پیشبینی پذیر
✍ #دن_آریلی
🍃🌹🙏😊
✨
💫✨💫
✨💫 ✨💫
👳 @mollanasreddin 👳