eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
234.6هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
1.6هزار ویدیو
70 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
زنگ می‌زد می‌گفت درست تموم شد باباجون؟ معلم شدی؟ همیشه همین بساط بود. منم می‌گفتم نه حاج بابا! من هنوز کلاس پنجمم! هنوز دوم راهنمایی‌ام! هنوز اول دبیرستانم! خودش سواد نداشت، نشده بود درس بخونه، نامادریش نذاشته بود یعنی! به خیالش بود معلم که بشی، میشی عند سواد، تهِ علم... گاهی وقتا برام درد و دل می‌کرد؛ می‌گفت بی‌مادر که شدیم، زن بابا که اومد بالاسرمون، ورقِ زندگیمون برگشت. خوش نداشت ما بریم مکتب و سواددار بشیم، ما هم نرفتیم! نمی‌دونم؛ شایدم حق داشت بنده خدا! نگاهِ الان نکن! قدیما کوچیک و بزرگ نداشت، همه بایستی کار می‌کردیم که خرجِ زندگی درآد، سخت بود روزگار! خوب و بد، هرچی که بود گذشت... حالا هم گیریم هرچی که از مالِ دنیا می‌خواستمو نمی‌خواستمو دارم، این درست! ولی حسرتِ کتاب خوندن و ورق زدنش، به دلِ من یکی موند که موند! می‌گفت سنگین ترین چیز توی دنیا، حسرته بابا جون! خوب درس بخون، نذار حسرتِ یاد گرفتن بمونه به دلت! بار آخری که زنگ زده بود، راستشو نگفتم دیگه، نگفتم مونده تا تموم شم! به دروغ گفتم آره حاج بابا! تموم شد بالاخره، معلم شدم! هنوزم یادمه اون بغض و نفسِ عمیقِ از سر آسودگیِ خیالشو. سه ماه بعدشم، پیرمرد آسمونی شد و نموند که تموم شدن درسمو ببینه... راستشو بخوای، این روزا منم شدم عینهو حاج بابام! آشنا و غریبه نداره، دوست دارم از هرکی که می‌بینم بپرسم هنوزم هست فلانی؟ داریش؟ نرفته هنوز؟ بهش رسیدی بالاخره؟ فرقیم نمی‌کنه جواب چی باشه، من فکر می‌کنم به حاج بابا و حرفاش... به حسرت، که سنگین ترین چیز توی دنیاست، که می‌تونه آدمو بشکنه، لهش کنه، بکشدش... فکر می‌کنم به تو، که بزرگترین حسرتِ روزگارِ منی... به خودم، که سهمم از تو همیشه، نرسیدن بود... 👳 @mollanasreddin 👳
عباس یعنی ذکر طوفانی مهدی - حاج محمود کریمی(1).mp3
2.87M
🏴 مداحی: عباس یعنی ذکر طوفانی مهدی 🏷 علیه السلام علیه السلام
اول صبح به سمت حرمت رو کردم دست بر سینه سلامی به تو دادم ارباب سر صبحی شده و باز دلم دلتنگ است السلام ای سبب سینه تنگم ارباب... السلام علیک یا اباعبدالله الحسین صبح بخیر🖤 👳 @mollanasreddin 👳
🔴 آزمايش سرنوشت ساز ازامام محمدباقرعلیه السلام نقل شده كه فرمود: دربني اسرائيل عابدي بودكه به هركاري دست مي زدزيان مي ديد،راه تحصيل معاش برايش كاملابسته شده بود،تامدتي هسمرش مخارج اوراتامين مي كردتااين كه اموال همسرش نيزتمام گشت وچون سخت درمانده شدند عابدكلاف ريسماني كه تنها موجودي آنان بودبرداشته به بازاررفت كه بافروش آن غذايي تهيه كندولي چون كسي ازوي نخريدكناردريارفت كه پس ازآب تني به خانه برگردد درآنجاصيادي راديدكه ماهي فاسدي راصيدكرده است به اوگفت :اين ماهي رابه من بفروش و درعوض اين كلاف رابگيركه به دردام تومي خورد . صيادپذيرفت كلاف راگرفت وماهي رابه اوداد،عابدبه خانه آمدوآن رابه همسرش دادكه طبخ نمايد وقتي همسراوشكم ماهي راشكافت درآن مرواريدبزرگي رايافت ،عابدآن رابه بازاربردوبه 20هزاردرهم فروخت ، هنگامي كه پولهابابه خانه آوردسائلي درب منزلش آمده ،گفت :صدقه اي به من بدهيدتاخداوندبرشماترحم نمايد . عابدده هزاردرهم ازپول مرواريدرابه سائل داد،همسرش گفت :سبحان الله تو نصف ثروت مارايكباره ازدست دادي ؟ طولي نكشيدكه سائل بازگشت وآن ده هزاردرهم راپس داده گفت :خودشماآن رامصرف كنيدگوارايتان باد،من فرشته اي بودم كه خداوندمرافرستاده بودشماراآزمايش كندكه شماچگونه شكرگزارنعمت مي باشيدواكنون خداوندسپاسگذاري شماراپسنديد . /رياحين الشريعه ،جلد5،صفحه 186،به نقل ازحيوه القلوب مرحوم مجلسي ،جلداول 👳 @mollanasreddin 👳
🔴 هفت سال حبس بسم الله الرحمن الرحیم مرحوم آیت الله سید محمد باقر مجتهد سیستانی، پدر آیت الله العظمی حاج سید علی سیستانی، دامت برکاته، در مشهد مقدّس، برای آن که به محضر امام زمان (عج) شرفیاب شود، ختم زیارت عاشورا را چهل جمعه، هر هفته در مسجدی از مساجد شهر آغاز می کند. ایشان می فرمود: «در یکی از جمعه های آخر، ناگهان، شعاع نوری را مشاهده کردم که از خانه ای نزدیک به آن مسجدی که من در آن مشغول به زیارت عاشورا بودم، می تابید. حال عجیبی به من دست داد و از جای برخاستم و به دنبال آن نور، به در آن خانه رفتم. خانه کوچک و فقیرانه ای بود که از درون آن، نور عجیبی می تابید. در زدم. وقتی در را باز کردند، مشاهده کردم که حضرت ولی عصر امام زمان (عج)، در یکی از اتاق های آن خانه، تشریف دارند و در آن اتاق، جنازه ای را مشاهده کردم که پارچه ای سفید روی آن کشیده بودند. وقتی که من وارد شدم و اشک ریزان سلام کردم، حضرت، به من فرمودند: «چرا این گونه به دنبال من می گردی و این رنج ها را متحمّل می شوی؟! مثل این باشید (اشاره به آن جنازه کردند) تا من به دنبال شما بیایم.» بعد فرمود: «این، بانویی است که در دوره بی حجابی (دوران رضا خان پهلوی)، هفت سال از خانه بیرون نیامد تا مبادا نامحرم او را ببیند!»[1] پی نوشت [1] شيفتگان حضرت مهدى(عج)، ج 3، ص 158. و نيز ر. ك: عنايات حضرت مهدى(عج) ...، صص 361- 370. منبع : میر مهر جلوه های محبت امام زمان(علیه السلام)، ص: 43 👳 @mollanasreddin 👳
⭕️ورود شمر به کربلا 🔻در پیش از ظهر روز نهم محرم -روز تاسوعا-، شمر بن ذی الجوشن به همراه چهارهزار نفر سپاهی به سرزمین کربلا وارد شد. او حامل نامه‌ای از سوی عبیدالله بن زیاد خطاب به عمر بن سعد بود که پس از رسیدن به کربلا، نامه را به پسر سعد داد. 🔺در این نامه، ابن زیاد از او خواسته بود که یا امام حسین(ع) را مجبور به پذیرش بیعت کند و یا با او بجنگد. عبیدالله همچنین در این نامه عمر بن سعد را تهدید کرد که اگر چنانچه از فرمان او سرباز زند از فرماندهی لشکر کناره بگیرد و مسئولیت آن را به شمر بن ذی الجوشن واگذار نماید. ▪️عمر سعد دریافت که موقعیتش در خطر است و شمر سر جانشینی او را دارد. پس خطاب به شمر گفت: وای بر تو! خدا خانه خرابت کند. ای پیس! نگذاشتی کار به صلح بینجامد. حسین هرگز تسلیم نخواهد شد. او فرزند علی بن ابی طالب است. ♦️ابن سعد به شمر گفت: «‌امارت لشکر را به تو واگذار نخواهم کرد من در تو شایستگی این کار را نمی‌بینم پس خود این کار را به پایان خواهم رساند؛ تو فرمانده پیاده نظام لشکر باش.»
⭕️امان نامه برای فرزندان ام البنین سلام الله علیها 🔻شمر با حضرت ام البنین سلام الله علیها از یک قبیله بودند. عصر تاسوعا شمر در برابر یاران امام حسین علیه السلام ایستاد و فریاد کشید: «پسران خواهر ما کجا هستند؟» منظور او حضرت عباس علیه السلام و برادران ایشان یعنی عبدالله، عثمان و جعفر بود. 🔺حضرت عباس و برادران ایشان که نزد اباعبدالله ع نشسته بودند سکوت کردند و جواب شمر را ندادند. امام حسین علیه السلام فرمودند: «پاسخ او را بدهید، هرچند که فاسق است.» حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام و برادران ایشان از خیمه بیرون آمده و فرمودند: «چه می‌گویی؟» 🔸شمر گفت: «ای پسران خواهر ما! شما در امان هستید. خودتان را به‌خاطر حسین به کشتن ندهید و به فرمان امیرالمؤمنین یزید درآیید تا در امان باشید.» ♦️حضرت عباس ع و برادرانشان پاسخ دادند : «دستت بریده شود ای شمر. امان‌نامه آورده‌ای؟ خداوند تو و امان‌نامه‌ات را لعنت کند. ای دشمن خدا! از ما می‌خواهی که برادرمان حسین ع فرزند فاطمه زهرا س و رسول خدا ص را رها کنیم و به فرمان لعنت شدگان و فرزند لعنت شدگان درآییم؟ هرگز! آیا ما در امان باشیم و فرزند پیغمبر را امانی نباشد؟!» 🔸شمر با شنیدن پاسخ کوبنده حضرت عباس علیه السلام و برادرانش در حالی که خشمگین بود و ناسزا می‌گفت، به لشکرگاه خودش برگشت.
🔴 یک داستان یک پند هر کسی‌که به مقام قرب الهی رسیده است، با یک عمل آن درب بر روی او گشوده شده و معمولا با اتفاقی همراه بوده است. مانند دوری از یک موقعیت گناه، یا یک بخشش، یا یک صبر و... که به آن تغییر مبدا میل می‌گویند؛ که امری آسمانی است. مثال: کسی‌که می‌داند، کبوتر بازی بد است، ولی نمی‌تواند این کار را رها کند، در لحظه‌ای کار نیکی می‌کند که مقبول خدا می‌افتد و خدا مبدا میل او را عوض می‌کند و در یک روز از کبوتر متنفر می‌شود و آن را رها می‌کند. طوری که امروز به کار دیروز خود می‌خندد. یکی از اساتید اخلاق حقیر که از اولیاالله بود پرده از راز زندگی خود برداشت. گفت: روزی در ایام جوانی از کوچه‌ای رد می‌شدم، جوانی را دیدم که با حالتی آشفته به من رسید و یقه مرا گرفت؛ و بر سینه‌ی من کوبید و فحش داد و گریه کرد. فهمیدم دلش از جایی پر است. سکوت کردم تا مشت خوردم و فحش شنیدم. بعد فهمیدم، چند جوان به او توهین کرده و او را زده بودند٬ از دست آن‌ها فرار کرده و چون دلش پر بود، به من حمله کرد و ته دلش را به من خالی کرد. به‌خاطر خدا صبر و سکوت کردم تا خالی شد و رفت. از آن روز به مقام صبر عظیمی دست یافتم که هرچه به من توفیق شد٬ از اتفاق آن روز بود. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ 👳 @mollanasreddin 👳
⭕️آماده شدن عمر سعد برای جنگ با سیدالشهدا علیه السلام 🔺در عصر روز نهم محرم عمر بن سعد به سپاهیانش فرمان داد تا برای جنگ آماده شوند. او در میان سپاهیان خود ندا داد : ‌ای لشکریان خدا! سوار شوید و به بهشت بشارت دهید. پس کوفیان خیمه‌های امام حسین(ع) و یارانش را محاصره کردند. 🔸هیاهو و سر و صدای لشکر که بلند شد، حضرت زینب سلام الله علیها، خدمت برادر رفت و فرمود: «آیا صداهایی که نزدیک می‌شوند را می‌شنوید؟‌» امام فرمود: «هم‌اکنون جدم رسول خدا(ص) را در خواب دیدم که به من فرمود: تو [به زودی] نزد ما خواهی آمد.‌» 🔹سپس امام(ع) به حضرت عباس(ع) فرمود: «جانم به فدایت؛ بر اسب خود بنشین و نزد آنها برو و بپرس که چه می‌خواهند و برای چه به پیش آمده‌اند؟‌» حضرت عباس(ع) با بیست سوار نزد سپاه دشمن آمد و فرمود: «‌چه رخ داده و چه می‌خواهید؟‌» ♦️گفتند: «‌فرمان امیر است که به شما بگوییم یا بیعت کنید و یا آماده کارزار شوید.‌» عباس(ع) فرمود: «‌از جای خود حرکت نکنید تا نزد ابی عبدالله(ع) رفته و پیام شما را به عرض ایشان برسانم.‌» پس عباس(ع) به تنهایی نزد امام حسین(ع) آمد تا موضوع را به ایشان خبر دهد. ◾️امام(ع) به حضرت عباس(ع) فرمودند: «‌اگر می‌توانی آنها را راضی کن که جنگ را تا فردا به تأخیر اندازند و امشب را به ما مهلت دهند تا با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگزاریم. خدا می‌داند که من نماز و تلاوت کتاب او را بسیار دوست می‌دارم.»
📖 جان، آجودان ستاد ارتش بود، از صبح که از خانه بیرون آمده بود ریگی در پوتین‌اش حس می‌کرد! با جمع کردن پا سعی کرد آن را به گوشه‌ای براند و ثابت نگه دارد تا در فرصت مناسب، پوتین خود را دربیاورد و از شر ریگ راحت شود! سر ظهر عرق از سر و رویش جاری بود. سرانجام وقتش رسید. پشت سر رئیس ستاد ارتش کنار ستون ایستاد و خم شد پوتین را دربیاورد که ... گلوله‌ای از بالای سرش صفیر کشید و مغز رئیس ستاد را به دیوار پاشید! 😳😔 جان، حالا ریگ را قاب کرده و هر روز می‌بوسد! 😊 👳 @mollanasreddin 👳
⭕️سخنان امام حسین علیه السلام در شب عاشورا ▪️امام حسین علیه السلام پس از مهلت یک شبه، یاران را جمع کرده و فرمودند که دور خیمه‌ها گودالی همچون خندق حفر کنید و در آن آتش روشن کنید تا از یک طرف درگیر باشیم و به حرم پیامبر دست‌درازی نکنند. یاران خار‌ها و هیزم‌های بیابان را جمع کردند و در خندق انداختند تا صبح عاشورا آتش زنند. 🔺سپس فرمودند: « من یاران و همراهان وفادار و بهتر از یاران خودم و خانواده‌ای نیکوکارتر و دل‌بسته‌تر از خانواده خودم سراغ ندارم. خدایتان پاداش نیک عنایت کند. آگاه باشید که فرجام فردایتان را با این دشمنان به‌خوبی می‌دانم. شما را آزاد می‌گذارم، همه با فراغ خاطر بروید که من بیعت خویش را از شما برداشتم. شب همه‌جا را پوشانده است، این تاریکی را مرکب راهوار خویش بسازید و بروید.» 🔻همچنین فرمودند: «هر کس دست دیگری یا یکی از مردان ما را بگیرید و در این تاریکی شب بروید و من را با این گروه (دشمن) تنها بگذارید که آنان جز مرا اراده نکرده‌اند و اگر بر من دست بیابند از پی شما نخواهند آمد.» ♦️پس از خطبه امام حسین علیه السلام و دعوت به بازگشت، خون غیرت در رگ یاران جوشید. آن‌ها یکی‌یکی بلند شدند و اعلام وفاداری کردند. امام حسین ع در پاسخ یاران فرمودند: «پس بدانید همه شما کشته خواهید شد و هیچ‌کس باقی نخواهد ماند. خداوند به همه شما پاداش خیر عنایت فرماید.»
10.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مداح عراقی چه غوغایی برای آقا ابوالفضل العباس علیه‌السلام از زبان مادرش حضرت ام‌البنین به زبان فارسی، به پا می‌کنه