💎توی شهربازی، باید نیم ساعت سه ربعی بایستی توی صف، برای اینکه سه دقیقه توی هوا تاب بخوری، دور تا دور بچرخی و جیغ بکشی. تا بیایی کیفش را ببری، می بینی بازی تمام شده است. درها را باز می کنند که خوش گلدی. آن وقت از آن بالا نگاه می کنی به جمعیت مشتاق توی صف که با چشم های وق زده شان دارند دقیقه شماری می کنند که نوبتشان برسد و تازه می فهمی که پاهایت دارد از خستگی ذوق می زند.
به گمانم عشق، همین است.
یک صف طولانی در شهربازی، سه دقیقه شادی و یک عمر درد. سهم آدم هایی می شود که توی صف اش ایستاده باشند یا حداقل یکی برایشان جا گرفته باشد. بعد که نوبت شان شد، بعد که چیزی توی قلب شان تپید، بعد که سه دقیقه زندگی شان به جیغ و شادی چرخید، می شود درد. دردی که به عطر ها حساس است. به تصاویر حساس است. به قصه ها حساس است. عشق درد است. دردی که درمان نمی شناسد....
👳 @mollanasreddin 👳
.
توی مترو، زن دستفروش شتابان و پرانرژی ساک سنگین جورابها را گذاشت زمین، بعد ناخن کشید به جوراب نازکی که دستش را در آن فرو کرده بوده که نشان بدهد جنس جوراب خوب است و بهاین سادگی تن نمیدهد به پارگی و دررفتگی. اما...
جوراب پاره شد، در رفت!
دقیقا همان خراش ناخن، جوراب را توی دست زن سوراخ کرد. زن یک نگاه به جوراب کرد، یک نگاه به بقیه، هولهول جوراب را از تن دستش درآورد. خواست ساک را بردارد و از در باز مترو بپرد پایین که زنی گفت: "دو جفت" و مکث کرد "از همون!"
دستفروش برگشت. مردد دو جفت جوراب از توی ساک درآورد و داد به زن. زن خریدار با خنده گفت: "لااقل از این بیشتر عمر میکنم."
یاد گرفتم.
توی بازار، پسرکی ظرف شیشهای را کوبید به ستونی حلبی که نشان بدهد نمیشکند. شکست. خریدم.
خریدم که بدانم مقاومترم از ظرف، که بگویم در دنیایی که ظرفها نمیشکنند و جورابها درنمیروند آدمها خیلی ضعیف، شکننده، از هموارَونده به نظر میرسند. پس چه خوب که ظرفها میشکنند!
توی یکی از بدترین روزگاران زندگیام بودم. حالم خراب بود، خراب.
ظرف را خریدم و به خودم گفتم این ظرف یک روز میشکند و اگر تو قبل از آن نشکستی، جایزه داری پیش خودم!
"آخرین برگ" قصه دخترکی بود که فکر میکرد با افتادن آخرین برگ از درخت بیرون از پنجره خواهد مرد، نقاش یک برگ روی دیوارِ پشت درخت کشید، امید برگشت به دخترک.
بحث، بحث دوام است. در دنیایی که همه سعی میکنند جنس پردوام و عُمری بسازند و بدهند توی بازار، آدمیزاد باید روی خودش کار کند و آخرین سامورایی بماند. آدمیزاد باید جنسش را مرغوب کند، باید پوستش را کلفت کند، باید دلش را دریا کند.
"دووم بیار عزیز!" اگر مدام ناخن میکشند روی تنت، اگر مدام روحت را میکوبند به ستون حلبی، اگر میخواهند محکت بزنند... دوام بیاور، تو مقاومتری.
این بهار را بجنگ، تابستان را تاب بیاور... بعد به خودت جایزه بده که بیشتر ماندهای از خیلی چیزها.
👳 @mollanasreddin 👳
5.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 چهار شهید ایرانی عاشورا
▪️ عاشورا صحنه دلاوری مردان بزرگی در رکاب سیدالشهدا علیهالسلام بود، روایت شده در میان یاران حضرت، ۴ ایرانی نیز حضور داشتند، چهار ایرانی که هرکدام به نوعی مسیرشان به کربلا افتاده بود.
#محرم
#امام_حسین
صدقه دادن برای سلامتی امام زمان در شب عاشورا(1).mp3
4.11M
🔘 صدقه دادن برای سلامتی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در شب و روز عاشورا
🏴 امشب و فردا که فشار بر قلب مقدس امام زمان (عج) به حداکثر میرسد، برای سلامتی ایشان صدقه کنار میگذاریم.
☑️ نقل شده است که علامه امینى صاحب کتاب ارزشمند الغدیر، در شبهای تاسوعا و عاشورا مدام صدقه میداده و میفرمودند:
🔸 در این ایام فشار زیادی بر قلب حضرت صاحب(عج) وارد میشود.
🏷 #محرم #عاشورا
#امام_زمان عجل الله تعالی فرجه
.
چند سال پیش، توی یک خانهی قدیمی زندگی میکردیم و همان هفته اولِ ساکن شدن فهمیدیم که قرار نیست از شرِ سوسکهای ریز قهوهای که ساکنان اصلی خانه هستند نجات پیدا کنیم. سمّی که برای سوسکها میخریدیم، خودمان را مسموم میکرد و سوسکها را فقط مست و نشئه. طوری که فردا، دریدهتر، شبیه یک لات قمهکش، روی سرامیک سفید خانه رفتوآمد میکردند.
ناچار خانه را خالی کردیم و رفتیم خانهی جدید؛ بیخبر اینکه لای درز کارتنهای اسبابکشی، توی ظرفها، لای لباسها با خودمان سوسک قاچاق کردهایم. و خانهی جدید، شد همان قبلی... تازه دلگیرتر، چون ما احساس بازنده بودن داشتیم، احساس اینکه دوباره و دیگر توان و جان تغییر و جابجایی نداریم و باید بسازیم....
راستش من آدمهای زیادی را دیدهام که از رابطهای بیرون میآیند، به رابطهی جدیدی وارد میشوند و همان مشکلاتی را با اینیکی دارند که با آن قبلی داشتهاند؛
کسانی را دیدهام که با دادوبیداد از شرکتی بیرون میزنند و در محل کار جدید همان ناکامیِ شرکت قبلی دارند؛
کسانی که مهاجرت کردهاند، رفتهاند؛ و همان دردِ اینجا را به آنجا بردهاند...
حس میکنم گاهی درد، رابطهی قبلی، شرکت قبلی، سرزمین قبلی نیست؛ درد منم که ناخوشی را با خود حمل میکنم؛ درد منم که از بیرون آمدن از یک وضعیت؛ خودم را بازنگری نمیکنم؛ آنالیز نمیکنم، دنبال ردّپای خودم توی کاستیهای موقعیت قبلی نمیگردم، چمدانمان را سره و ناسره نمیکنیم...
اگر امکان تغییر در رابطه، در کار، در محل زندگی دارید، حتما تغییر کنید. تغییر دریچههای تازهای رو به آدم باز میکند؛ اما در آستانهی ورود به موقعیت تازه، کمی مکث کنید، خودتان را بجورید، آن اخلاق مخرب، آن عادت ویرانگر، آن طرز فکر بنیانکَن را از خودتان بتکانید و بعد وارد شوید...
آدم عاقل از سوسک فرار نمیکند که بعد، با خودش سوسک سوغات ببرد. ما عاقل نبودیم؛ شما باشید!
👳 @mollanasreddin 👳
آغاز ما تویی و سر انجام ما تویی
بی تو مسیر عشق به آخر نمیرسد
بر سر در سرای محبت نوشته اند
با سر کسی به محضر دلبر نمیرسد
🏴 فرا رسیدن عاشورای حسينی تسليت باد
صبح بخیر
👳 @mollanasreddin 👳
خدایا، ما هیچگاه رفیق خوبی برایت نبودیم؛ اما در عوض آکنده از خواسته و تمنا و آرزو. ممنونیم که بیوفاییمان را به رو نمیآوری و هر وقت صدایت میزنیم، در رگ گردنمان، به تپش میافتی.
خدایا شکرت؛ بابت زخمهایمان، بابت روزهای هولآوری که به سلامت گذراندیم، بابت فقدانها و البته تسکینی که به قلبهای ترسیدهیمان بخشیدی.
حالا هم نه اینکه بخواهیم شما را توی رودربایستی بگذاریم، اما اگر روزگار بهتری هم بدهی، ما مشتاقیم تا زندگیاش کنیم. چرا که ما حریصیم به بوسیدن بیوقفهی انگشتهای باریک دلبر. به پهن شدن سفرهای طولانی در کنار آنها که دوستشان میداریم. به داشتن مسئولینی که با همهی وجود باورشان داشته باشیم.
خدایا شما از عرش آسمانیات ما را در سختی، هجران، بیوفایی، بدعهدی، دروغ، فریب، ناکامی و ناامیدی تماشا کردهای. مامان بزرگ همیشه به من میگفت هر چقدر بقیه بد بودند، تو خوب باش. حالا شما هم بیا و به بدی ما نگاه نکن. خوبی خودت را ببین. خوشگلیات را.
سر کیسه را شلتر کن قربان جبروتات. شادی و نور و قشنگی را به قلبهای ما باز گردان. اگر دست به خاک زدیم، خودت طلا کن. انگشتهای ضدعفونی شدهی ما را بگیر. چیزهایی که از ما میدانی به کسی نگو. کرونا را تا پیش از شروع مهمانیات، سر به نیست کن.
و اگر قرار است این دعاهایمان برود توی نوبت استجابت، لطفا خواستهی قدیمیترها را برآورده کن و سرزمینمان را از بیگانه، دروغ و خشکسالی در امان بدار.
👳 @mollanasreddin 👳
دنبال فروشگاهی میگردم که در آن کمی «خاطرجمعی» بفروشند. همان که شما به آن میگویید: خیال راحت! دو مثقال خیال راحت میخواهم. حتی اگر از زعفران و طلا هم گرانتر باشد، میارزد! میارزد که صبح با خیال راحت بیدار شوم. وقتی سر کارم، یا وقتی قرمهسبزی درست میکنم، خیالم راحت باشد. شبها، با خیال راحت چشمهایم را ببندم و بخوابم.
میدانید؟
آدمها دوست دارند خاطرشان جمع باشد !
زن و مردش فرقی نمی کند !
آدم دلش میخواهد از دوستش، کارش ، یارش
خاطرش جمع باشد ، آدم دلش به این خاطرجمعی ها ، گرم است دیگر .
زندگی با دوستت دارم های خاطرجمع ،
بهتر از گلوی آدم پایین می رود.
👳 @mollanasreddin 👳
⭕️وقایع روز عاشورا_ قسمت اول
🔹صبح عاشورا امام حسین(ع) پس از اقامه نماز صبح، صفوف نیروهای خود که۳۲ تن سواره و ۴۰ تن پیاده بودند را منظم کرد. سپس برای اتمام حجت، سوار بر اسب شد و همراه با گروهی از یاران به سوی لشکر دشمن پیش رفت و آنان را موعظه نمود.
🔸پس از سخنان امام، زهیر بن قین آغاز به سخن کرد و از فضایل حسین(ع) گفت و به موعظه پرداخت. قبل از آغاز جنگ حر بن یزید ریاحی از لشکر عمر بن سعد جداشد و به اردوگاه حسین(ع) پیوست.
🔻سپس با فرمان عمر بن سعد حمله به لشگر امام حسین علیه السلام با تیرباران کردن اصحاب آغاز شد. طبق بعضی روایات تاریخی، تا ۵۰ تن از یاران امام، در این حمله به شهادت رسیدند. پس از آن، یاران امام به صورت فردی و یا دو نفری به مبارزه رفتند.
🔺اصحاب اجازه نمیدادند کسی از سپاه دشمن به حسین(ع) نزدیک شود. ظهر عاشورا و در بحبوحه تیرباران دشمن حضرت نماز ظهر را به جماعت برگزار کردتد. پس از شهادت یاران غیر بنی هاشم امام حسین(ع) در صبح و بعداز ظهر عاشورا، یاران بنیهاشمی امام برای نبرد پیش آمدند.
♦️اولین کسی که از بنی هاشم از حسین(ع) اجازه میدان طلبید و به شهادت رسید، علی اکبر بود. پس از او دیگر خاندان امام نیز به میدان رفتند و به شهادت رسیدند. پس از شهادت بنیهاشم، امام حسین(ع) عازم نبرد شد اما از سپاه کوفه تا مدتی کسی برای رویارویی با آن حضرت پا پیش نمینهاد.
✅علیرغم تنهایی حسین(ع) و زخمهای سنگینی که بر جان و بدن او وارد شده بود، امام بیمهابا دشمن را تارومار میکرد، تا آنکه از شدت جراحات بی رمق از اسب بر زمین افتاد .
#تقویم_محرم
#امام_حسین_علیه_السلام
#دهم_محرم
⭕️وقایع روز عاشورا_ قسمت دوم
🔹پس از آن ذوالجناح بر بالین او آمد و به دور پیکر امام میچرخید و او را میبویید. سپس پیشانیاش را به خون بدن امام حسین آغشته کرد و در حالیکه پاهایش را بر زمین میکوبید و شیهه سر میداد به سوی خیمهگاه رفت .
♦️وقتی که اهل بیت امام حسین ذوالجناح را به آن حال دیدند از خیمهها بیرون آمده و دور ذوالجناح گرد آمدند و دست بر سر و صورت و پای او میکشیدند. ام کلثوم دو دست خود را بر بالای سر خویش گذاشت و گفت: وامحمداه واجداه وانبیاه
🔸پس از شهادت حسین(ع)، سپاه دشمن به خیمهها هجوم بردند و آنچه بود به غنیمت گرفتند. آنان در این امر بر یکدیگر سبقت میرفتند. شمر به قصد کشتن امام سجاد(ع) همراه گروهی از سپاهیان، وارد خیمهگاه شدند که زینب(س) مانع این کار شد.
🔻به دستور عمر بن سعد و برای اجرای فرمان ابن زیاد، ده نفر داوطلب از سپاهیان کوفه، با اسبانشان بدن امام حسین(ع) را لگدکوب کردند و استخوانهای سینه و پشت آن حضرت را درهم شکستند.
🔺عمر بن سعد در همان روز سر حسین(ع) را به همراه سر شهدای کربلا که 72 سر بود با شمر و خولی و روانه کوفه کرد. امام سجاد(ع) که بیمار بود، به همراه حضرت زینب(س) و بقیه بازماندگان، به اسارت گرفته و به کوفه نزد ابن زیاد و سپس به دربار یزید در شام فرستاده شدند.
💠به دستور عمر بن سعد اجساد لشکریان کوفه دفن شدند؛ اما پیکرهای حسین(ع) و یارانش بر زمین ماند. سه روز بعد جماعتی از بنیاسد که در نزدیکی کربلا منزل داشتند، بر امام حسین(ع) و یارانش نماز گزاردند و آنان را دفن کردند.
#تقویم_محرم
#امام_حسین_علیه_السلام
#دهم_محرم
پایسیب انصافا شیرینی خوشمزهایست.
خیلی میچسبد مخصوصا با چای داغ.
کشف یک برگه سیب لای کیک اسفنجی که زیر دندان قرچقرچ کند لذتبخش است.
کاغذ روغنی ته پای سیب هم آدم را یاد کاغذهای خوشمزهی کیکیزدی میاندازد که توی بچگی میجویدیم و طعم آن از خود کیکیزدی بهتر بود.
و خاکقند شیرین روی آن...
وای وای وای
امروز یاد قندخردکردنهای مادرم افتادم.
آنموقعها قند حبهای و خردشده نمیفروختند.
فقط کلهقند بود.
مادرم سفرهی بزرگی پهن میکرد وسط اتاق و کلهقندها را با تیشه خرد و تکهقندها را با انبر ریز ریز میکرد.
مینشستم کنار دستش و آن تکههای سفید قند را که مزهی شکرپنیر میداد با وسواس جدا میکردم و میخوردم و مادرم برایم حرف میزد.
انگشتم را خیس میکردم و میزدم به خاکقندها و میگذاشتم توی دهنم.
چقدر شیرین بودند قندهای کودکی.
شیرینتر از تمام قندهای اینروزها.
نمیدانم شاید حرفهای مادرم آنقدر شیرینشان میکرد.
اینروزها قندهای حبهای فقط چای را شیرین میکنند.
راحت بهدست میآیند و زود هم آب میشوند اما نمیشود با آنها خاطرهی شیرین ساخت...
👳 @mollanasreddin 👳