eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
249.1هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
60 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
آغاز ما تویی و سر انجام ما تویی بی تو مسیر عشق به آخر نمیرسد بر سر در سرای محبت نوشته اند با سر کسی به محضر دلبر نمیرسد 🏴 فرا رسیدن عاشورای حسينی تسليت باد صبح بخیر 👳 @mollanasreddin 👳
خدایا، ما هیچ‌گاه رفیق خوبی برایت نبودیم؛ اما در عوض آکنده از خواسته و تمنا و آرزو. ممنونیم که بی‌وفایی‌مان را به رو نمی‌آوری و هر وقت صدایت می‌زنیم، در رگ گردنمان، به تپش می‌افتی. خدایا شکرت؛ بابت زخم‌های‌مان، بابت روزهای هول‌آوری که به سلامت گذراندیم، بابت فقدان‌ها و البته تسکینی که به قلب‌های ترسیده‌ی‌مان بخشیدی. حالا هم نه اینکه بخواهیم شما را توی رودربایستی بگذاریم، اما اگر روزگار بهتری هم بدهی، ما مشتاقیم تا زندگی‌اش کنیم. چرا که ما حریصیم به بوسیدن بی‌وقفه‌ی انگشت‌های باریک دلبر. به پهن شدن سفره‌ای طولانی در کنار آن‌ها که دوست‌شان می‌داریم. به داشتن مسئولینی که با همه‌ی وجود باورشان داشته باشیم. خدایا شما از عرش آسمانی‌ات ما را در سختی، هجران، بی‌وفایی، بدعهدی، دروغ، فریب، ناکامی و ناامیدی تماشا کرده‌ای. مامان بزرگ همیشه به من می‌گفت هر چقدر بقیه بد بودند، تو خوب باش. حالا شما هم بیا و به بدی ما نگاه نکن. خوبی خودت را ببین. خوشگلی‌ات را. سر کیسه را شل‌تر کن قربان جبروت‌ات. شادی و نور و قشنگی را به قلب‌های ما باز گردان. اگر دست به خاک زدیم، خودت طلا کن. انگشت‌های ضدعفونی شده‌ی ما را بگیر. چیزهایی که از ما می‌دانی به کسی نگو. کرونا را تا پیش از شروع مهمانی‌ات، سر به نیست کن. و اگر قرار است این دعاهای‌‌مان برود توی نوبت استجابت، لطفا خواسته‌ی قدیمی‌ترها را برآورده کن و سرزمین‌مان را از بیگانه، دروغ و خشکسالی در امان بدار. 👳 @mollanasreddin 👳
دنبال فروشگاهی می‌گردم که در آن کمی «خاطرجمعی» بفروشند. همان که شما به آن می‌گویید: خیال راحت! دو مثقال خیال راحت می‌‌خواهم. حتی اگر از زعفران و طلا هم گرانتر باشد، می‌ارزد! می‌ارزد که صبح با خیال راحت بیدار شوم. وقتی سر کارم، یا وقتی قرمه‌سبزی درست می‌کنم، خیالم راحت باشد. شبها، با خیال راحت چشمهایم را ببندم و بخوابم. می‌دانید؟ آدمها دوست دارند خاطرشان جمع باشد ! زن و مردش فرقی نمی کند ! آدم دلش می‌خواهد از دوستش، کارش ، یارش خاطرش جمع باشد ، آدم دلش به این خاطرجمعی ها ، گرم است دیگر . زندگی با دوستت دارم های خاطرجمع ، بهتر از گلوی آدم پایین می رود. 👳 @mollanasreddin 👳
⭕️وقایع روز عاشورا_ قسمت اول 🔹صبح عاشورا امام حسین(ع) پس از اقامه نماز صبح، صفوف نیروهای خود که۳۲ تن سواره و ۴۰ تن پیاده بودند را منظم کرد. سپس برای اتمام حجت، سوار بر اسب شد و همراه با گروهی از یاران به سوی لشکر دشمن پیش رفت و آنان را موعظه نمود. 🔸پس از سخنان امام، زهیر بن قین آغاز به سخن کرد و از فضایل حسین(ع) گفت و به موعظه پرداخت. قبل از آغاز جنگ حر بن یزید ریاحی از لشکر عمر بن سعد جداشد و به اردوگاه حسین(ع) پیوست. 🔻سپس با فرمان عمر بن سعد حمله به لشگر امام حسین علیه السلام با تیرباران کردن اصحاب آغاز شد. طبق بعضی روایات تاریخی، تا ۵۰ تن از یاران امام، در این حمله به شهادت رسیدند. پس از آن، یاران امام به صورت فردی و یا دو نفری به مبارزه رفتند. 🔺اصحاب اجازه نمی‌دادند کسی از سپاه دشمن به حسین(ع) نزدیک شود. ظهر عاشورا و در بحبوحه تیرباران دشمن حضرت نماز ظهر را به جماعت برگزار کردتد. پس از شهادت یاران غیر بنی هاشم امام حسین(ع) در صبح و بعداز ظهر عاشورا، یاران بنی‌هاشمی امام برای نبرد پیش آمدند. ♦️اولین کسی که از بنی هاشم از حسین(ع) اجازه میدان طلبید و به شهادت رسید، علی اکبر بود. پس از او دیگر خاندان امام نیز به میدان رفتند و به شهادت رسیدند. پس از شهادت بنی‌هاشم، امام حسین(ع) عازم نبرد شد اما از سپاه کوفه تا مدتی کسی برای رویارویی با آن حضرت پا پیش نمی‌نهاد. ✅علیرغم تنهایی حسین(ع) و زخم‌های سنگینی که بر جان و بدن او وارد شده بود، امام بی‌مهابا دشمن را تارومار می‌کرد، تا آنکه از شدت جراحات بی رمق از اسب بر زمین افتاد .
⭕️وقایع روز عاشورا_ قسمت دوم 🔹پس از آن ذوالجناح بر بالین او آمد و به دور پیکر امام می‌چرخید و او را می‌بویید. سپس پیشانی‌اش را به خون بدن امام حسین آغشته کرد و در حالیکه پاهایش را بر زمین می‌کوبید و شیهه سر می‌داد به سوی خیمه‌گاه رفت . ♦️وقتی که اهل بیت امام حسین ذوالجناح را به آن حال دیدند از خیمه‌ها بیرون آمده و دور ذوالجناح گرد آمدند و دست بر سر و صورت و پای او می‌کشیدند. ام کلثوم دو دست خود را بر بالای سر خویش گذاشت و گفت: وامحمداه واجداه وانبیاه 🔸پس از شهادت حسین(ع)، سپاه دشمن به خیمه‌ها هجوم بردند و آنچه بود به غنیمت گرفتند. آنان در این امر بر یکدیگر سبقت می‌رفتند. شمر به قصد کشتن امام سجاد(ع) همراه گروهی از سپاهیان، وارد خیمه‌گاه شدند که زینب(س) مانع این کار شد. 🔻به دستور عمر بن سعد و برای اجرای فرمان ابن زیاد، ده نفر داوطلب از سپاهیان کوفه، با اسبان‌شان بدن امام حسین(ع) را لگدکوب کردند و استخوان‌های سینه و پشت آن حضرت را درهم شکستند. 🔺عمر بن سعد در همان روز سر حسین(ع) را به همراه سر شهدای کربلا که 72 سر بود با شمر و خولی و روانه کوفه کرد. امام سجاد(ع) که بیمار بود، به همراه حضرت زینب(س) و بقیه بازماندگان، به اسارت گرفته و به کوفه نزد ابن زیاد و سپس به دربار یزید در شام فرستاده شدند. 💠به دستور عمر بن سعد اجساد لشکریان کوفه دفن شدند؛ اما پیکرهای حسین(ع) و یارانش بر زمین ماند. سه روز بعد جماعتی از بنی‌اسد که در نزدیکی کربلا منزل داشتند، بر امام حسین(ع) و یارانش نماز گزاردند و آنان را دفن کردند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پای‌سیب انصافا شیرینی خوشمزه‌ای‌ست. خیلی می‌چسبد مخصوصا با چای داغ. کشف یک برگه سیب لای کیک اسفنجی که زیر دندان قرچ‌قرچ کند لذت‌بخش است. کاغذ روغنی ته پای سیب هم آدم را یاد کاغذهای خوشمزه‌ی کیک‌یزدی می‌اندازد که توی بچگی می‌جویدیم و طعم آن از خود کیک‌یزدی بهتر بود. و خاک‌قند شیرین روی آن... وای وای وای امروز یاد قندخردکردن‌های مادرم افتادم. آن‌موقع‌ها قند حبه‌ای و خردشده نمی‌فروختند. فقط کله‌قند بود. مادرم سفره‌ی بزرگی پهن می‌کرد وسط اتاق و کله‌قندها را با تیشه خرد و تکه‌قندها را با انبر ریز ریز می‌کرد. می‌نشستم کنار دستش و آن تکه‌های سفید قند را که مزه‌ی شکرپنیر می‌داد با وسواس جدا می‌کردم و می‌خوردم و مادرم برایم حرف می‌زد. انگشتم را خیس می‌کردم و می‌زدم به خاک‌قندها و می‌گذاشتم توی دهنم. چقدر شیرین بودند قندهای کودکی. شیرین‌تر از تمام قندهای این‌روزها. نمی‌دانم شاید حرف‌های مادرم آن‌قدر شیرینشان می‌کرد. این‌روزها قندهای حبه‌ای فقط چای را شیرین می‌کنند. راحت به‌دست می‌آیند و زود هم آب می‌شوند اما نمی‌شود با آنها خاطره‌ی شیرین ساخت... 👳 @mollanasreddin 👳
تو فامیل، یه حاج عمو داشتیم که قصه‌ی دلدادگیشو همه میدونستن🌱 اینکه دلیلِ عذب موندگی حاجی، عشق نافرجامش به دختری بوده که صداش میزده انار 🥹 ولی هیشکی از اصلِ قضیه خبر نداشت. تا اینکه حاج عمو دمِ مرگش، همه رو تو خونه باغش جمع کرد و سرِ صحبت باز کرد ازین کلاف دلدادگی❣ انار؛ ثمرِ رسیده‌ی باغِ دلِ من بود که افتاد دست مشتری.. دخترِ شاه پریونِ محله که دل منو برد و دیگه هیچ وقت پسش نداد.. انار، انار نبود، منیژه نامی بود من صداش میکردم انار🫠 از بس خوش‌بر و رو بود، قشنگ می‌خندید، قشنگ دل می‌برد، عینهو انار، صد دانه یاقوت، تو نگاهش داشت🥰 اون انار رو من انارش کردم.. بغض کرده از غمِ صدای حاج عمو، اشک می‌ریختیم، و عمو غمگین تر از همیشه گفت: دلش با من نبود🩶 انار ثمرِ رسیده‌ی باغِ دل من بود، ولی افتاد دست مشتری.. بعد هم شعر وحشی بافقی رو با خودش زمزمه کرد: اول آنکس که خریدار شدش من بودم باعث گرمی بازار شدش من بودم.. ‌ حالا بعد از ۴۶ سال، انار برگشته و میگه: حلال کن، ندیدم عشقِ تو چشاتو، نشنیدم التماسِ صداتو🍂 انار برگشته اما ترک خورده.. ولی ترک خورده تر از اون منم، و دلم که چوب خطِ حیاتمون پر شده❗️ زن و زندگی ندارم.. اولاد ندارم.. هرچی ازم باقی بمونه سلامتیِ سرتون.. فقط یه حلقه‌ی طلا هست که بعد از مرگم بدید به انار و بهش بگید، ۴۶سال عاشقت بودم .. همون شب حاج عمو تو بُهت و غصه‌ی ما از دنیا رفت🥺 ما هم هرگز انار رو ندیدیم تا امانتیشو بدیم، فقط همیشه قبل از ما، سرِ خاکِ حاج عمو ،یه دسته گل بود💐 میخوام بگم، همه‌ی ما تو زندگیمون یه انار داریم که دیر یا زود برمیگرده، یا رسیده و تازه، یا ترک خورده و رنجور.. اما امان ازون روز که ۴۶سال‌های زیادی از رفتنش گذشته باشه و دیگه نشه مشتاق به بازگشتش بود...):🌱❣ 👳 @mollanasreddin 👳
🏴 فرازهایی از ترجمه ی زیارت «ناحیه مقدسه»، سوگنامه تأثرانگیز و مرثیه سوزناک امام مهدی (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) برای جد بزرگوارشان حضرت سیدالشهدا (علیه‌السلام): 🏷 (بخش اول) سلام بر حسین که جانش را تقدیم نمود، سلام بر آن کسی که در نهان و آشکار خدا را اطاعت نمود، سلام بر آن کسی که خداوند شفا را در خاکِ قبرِ او قرار داد، سلام بر آن کسی که (مکان) اجابتِ دعا در زیرِ بارگاه اوست، سلام بر آن کسی که امامان از نسل اویند، سلام بر فرزندِ خاتم پیامبران، سلام بر فرزند سرور جانشینان، سلام بر فرزند فاطمه زهراء، سلام بر فرزند خدیجه کبری، سلام بر فرزند سدره المنتهی، سلام بر فرزند جنّه المأوی، سلام بر فرزند زمزم و صفا، سلام بر آن آغشته به خون، سلام بر آن‌که (حُرمت) خیمه گاهش دریده شد، سلام بر پنجمینِ اصحاب کساء، سلام بر غریب غریبان، سلام بر شهید شهیدان، سلام بر مقتول دشمنان، سلام بر ساکن کربلا، سلام بر آن کسی که فرشتگان آسمان بر او گریستند، سلام بر آن کسی که خاندانش پاک و مطهرند، سلام بر پیشوای دین، سلام بر آن جایگاه‌های براهین و حجج الهی، درود بر آن پیشوایانِ سرور، سلام بر آن گریبآن‌های چاک شده، سلام بر آن لب‌های خشکیده، سلام بر آن جآن‌های مستأصل و ناچار، سلام بر آن ارواحِ (از کالبد) خارج شده، سلام بر آن جسدهای عریان و برهنه، سلام بر آن بدن‌های لاغر و نحیف، سلام بر آن خون‌های جاری، سلام بر آن اعضا قطعه قطعه شده، سلام بر آن سرهای بالا رفته (بر نیزه ها)، سلام بر آن بانوانِ بیرون آمده (از خیمه ها)، سلام بر حجت پروردگار جهانیان، سلام بر تو و بر فرزندان شهیدت، سلام بر تو و بر خاندان یاری دهنده ات (به دین الهی)، سلام بر تو و بر فرشتگان ملازمِ آرامگاهت، سلام بر آن کشته مظلوم، سلام بر برادر مسمومش، سلام بر علی اکبر، سلام بر آن شیر خوار کوچک، سلام بر آن بدن‌های برهنه شده، سلام بر آن خانواده ای که نزدیک (و همراه سَرورشان) بودند، سلام بر آن به خاک افتادگان در بیابان‌ها‌، سلام بر آن دور افتادگان از وطن‌ها، سلام بر آن دفن شدگان بدون کفن، سلام بر آن سرهای جدا شده از بدن، سلام بر آن حسابگر (اعمال خویش برای خدا) و شکیبا، سلام بر آن مظلومِ بی‌یاور، سلام بر آن جای گرفته در خاک پاک، سلام بر صاحب آن بارگاه عالی رتبه، سلام بر آن کسی که رب جلیل او را پاک و مطهر گردانید، سلام بر آن کسی که جبرئیل به او مباهات ‌می‌نمود، سلام بر آن کسی که میکائیل در گهواره با او تکلم ‌می‌نمود، سلام بر آن کسی که عهد و پیمانش شکسته شد، سلام بر آن کسی که پرده حُرمتش دریده شد، سلام بر آن کسی که خونش به ظلم ریخته شد، سلام بر آن‌که با خون زخم هایش شست و شو داده شد، سلام بر آن‌که از جام‌های نیزه‌ها جرعه نوشید، سلام بر آن مظلومی که خونش مباح گردید، سلام بر آن‌که در ملا عام سرش بریده شد، سلام بر آن‌که اهل قریه‌ها دفنش نمودند، سلام بر آن‌که شاهرگش بریده شد، سلام بر آن مدافع بی‌یاور، سلام بر آن محاسن بخون خضاب شده، سلام بر آن گونه خاک آلوده، سلام بر آن بدن جامه به غنیمت رفته، سلام بر آن دندان‌‌‌هایی که با چوب خیزران زده شده، سلام بر آن سر بالای نیزه رفته، سلام بر آن بدن‌های برهنه و عریانی که در بیابان‌ها (یِ کربلا) گرگ‌های تجاوزگر به آن دندان ‌می‌آلودند، و درندگان خون‌خوار بر گِرد آن ‌می‌گشتند، سلام بر تو ای مولای من و بر فرشتگانی که بر گِرد بارگاه تو پر ‌می‌کشند، و اطراف تربتت اجتماع کرده‌اند، و در آستان تو طواف ‌می‌کنند، و برای زیارت تو وارد ‌می‌شوند، سلام بر تو من به سوی تو رو آورده‌ام، و به رستگاری در پیشگاه تو امید بسته ام، سلام بر تو، سلام آن کسی که به حُرمت تو آشناست، و در ولایت و دوستی تو مخلص و بی‌ریا است، و به سبب محبت و ولای تو به خدا تقرب جسته، و از دشمنانت بیزار است، سلامِ کسی ‎که قلبش از مصیبت تو جریحه‌دار، و اشکش به هنگام یاد تو جاری است، سلامِ کسی که دردناک و غمگین و شیفته و فروتن است، سلام کسی که اگر باتو در کربلا ‌می‌بود، باجانش (دربرابرِ) تیزیِ شمشیرها از تو محافظت ‌می‌نمود، و نیمه جانش رابه خاطر تو بدست مرگ ‌می‌سپرد، و در رکاب تو جهاد می‌کرد، و تو را علیه ستمکاران یاری داده، جان و تن و مال و فرزندش را فدای تو ‌می‌نمود، و جانش فدای جان تو، و خانواده اش سپر بلایِ اهل بیت تو می‌بود، اگرچه زمانه مرا به تأخیر انداخت، و مُقدَّرات الهی مرا از یاریِ تو بازداشت، و نبودم تا با آنانکه با تو جنگیدند بجنگم، و با کسانی که با تو اظهار دشمنی کردند خصومت نمایم، (درعوض) صبح و شام بر تو گریه و شیون می‌کنم، و در مصیبت تو بجای اشک، خون می‌گریم، از روی حسرت و تأسّف و افسوس بر مصیبت هائی که بر تو وارد شد، تا جائی که از فرط اندوهِ مصیبت، و غم و غصّه شدّتِ حزن جان سپارم. ... 🏷 علیه السلام عجل الله تعالی فرجه
Poyanfar - To Ba Hame Fargh Dari (128).mp3
5.26M
▪️توباهمہ‌فرق‌دارے 🎙محمدحسین پویانفر
رویای سینما داشتم توی مجله تبلیغ داده بود برای تست بازیگری . روزی که می خواستم بروم برای تست یکی از رفقا هم همراهم آمد تا قوت قلب و اعتماد به نفس بدهد . آقایی که می خواست از ما تست بگیرد خودش بازیگر درجه سه سینما هم نبود . نه اسمش را شنیده بودم و نه قیافه اش آشنا بود . البته وقتی عکسش را توی چند تا پوستر روی دیوار نشانمان داد خیالمان راحت شد که حداقل خالی نبسته است . یک صحنه توی فیلم طوفان شن بازی کرده بود در نقش یک خلبان آمریکایی و یک صحنه هم توی یکی از فیلم های ایرج قادری روی اسب نشسته بود . خب جوان بودیم و سر پر شوری داشتیم . عقلمان نمی رسید برگردیم بگوییم پدر جان تو اگر رابطه ای با عالم سینما داری اول خودت را یک کاری بکن ، نخواستیم ما را کاره ای بکنی . دو هزارتومان دادم که شاید اندازه صدهزارتومان امروز ارزش داشت . دو تا هندوانه هم زیر بغل رفیقمان گذاشت که چقدر تو چهره ات سینمایی است و اون بنده خدا هم خر شد و دو هزارتومان هم از او گرفت . بعد هم یک دیالوگ یک خطی را برایش جلوی دوربین هندی کم اجرا کردیم و دستی به سر و گوش مخملی ما کشید و به بیرون در مشایعتمان کرد و قرار شد که تماس بگیرد . هفده سال گذشته و هنوز هم تماس نگرفته است . راستش قصدم بیان خاطره ای از همانروز تست بود که یکهو یاد آن بنده خدا افتادم و بد ندیدم در یک پست مجزا یادی از او کرده باشم . قرار بود ما را به عالم سینما ببرد تا مشهور و معروف بشویم . امشب توی اینترنت هرچقدر دنبال اسم و رسمش گشتم حتی توی لیست بازیگران آن دو تا فیلمی هم که بازی کرده بود اسمش را ننوشته بودند . خنده دارش اینجا بود که اسم خودم را که گوگل میکنم حداقل دو تا عکس و سایت محض خالی نبودن عریضه نشانمان می دهد . 👳 @mollanasreddin 👳
اونی كه الان ٣٠و خورده ای سالشه و از تو بلندتر و از ته دل تر قهقهه میزنه برای اینه كه از تو هم بیشتر آدم توی زندگیش ازدست داده برای اینه كه یادگرفته هروقت كسی خواست بره خودش درو براش بازكنه و بدرقه اش كنه به این باور رسیده كه گاهی آدمارو باید رهاكرد كه قبول كرده كه هیچكس تا ابد نخواهد موند، اون آدم دیگه از كسی انتظاری نداره نه توقعی كه هركی بهش بدی كنه یه لبخند میزنه و آروم میگه منتظر این اتفاق بودم؛ چیزی براش عجیب و غیر منتظره نیست، چیزای زیادی ازدست داده ولی آرامش اون سنشو به دست اورده؛ حالا توهم بابت از دست داده هات، بابت ترك شدنت، بابت بی معرفتی و بی ثباتی آدمای اطرافت نه اشك بریز نه گوشه گیری كن؛ ایناهمه پیش زمینه ی خنده های ٣٠و چند سالگیته باید ازدست بدی باید ترك بشی تا یروز بتونی راحت زندگی كنی رها كن بره! عادت همیشه هم بد نیست، یه روز عادت میكنی به این اتفاقات و اون وقت توهم بلند بلند میخندی! 👳 @mollanasreddin 👳
زوجی قرار گذاشتند تا از هم جدا شوند.هر دو بر سر جدایی‌شان توافق داشتند. به‌صورت عادلانه کتاب‌هایشان را تقسیم کردند، اما خیلی زود دریافتند کتابی را که یکی از آن‌ها می‌خواهد، آن یکی هم دوست دارد. این موضوع هنگام تقسیم کتاب‌های دیگر شدیدتر شد. بعد دریافتند که درمورد کتاب‌های دیگر هم همین طورند و یک‌دفعه هر دو متوجه شدند آنقدر نقطه مشترک دارند که جدایی‌شان دشوار و دردناک است. امروز هنوز باهم زندگی می‌کنند و به جدایی از هم به‌عنوان حادثه‌ای دردناک و “غیرضروری” می‌نگرند.گاهی در میان هزار دلیل برای رفتن، یک دلیل برای ماندن پیدا می‌شود. 👳 @mollanasreddin 👳
🏴 خداوند اجر ما را در مصیبت امام حسین علیه السلام زیاد گرداند و ما و شما را از خونخواهان او در رکاب حضرت مهدی علیه السلام قرار دهد. ▪️امام باقر علیه السلام: روز عاشورا این‌طور به هم تسلیت بگویید. 📜 أعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا بِمُصَابِنَا بِالْحُسَيْنِ وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَأْرِهِ مَعَ وَلِيِّهِ‏ الْإِمَامِ الْمَهْدِيِّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ⬅️ مصباح المتهجد، ج۲، ص۷۷۳. 🏷 علیه السلام عجل الله تعالی فرجه
بیا.mp3
800.7K
هنوز گوشه‌ی مَشکت رطوبتی دارد رُباب روی همان هم حساب کرده؛ بیا
هنگامی که انوشیروان خواست ایوان کاخ مدائن را بسازد دستور داد زمینهای اطراف آن را خریداری کنند, زمینهای اطراف از صاحبانش خریداری شد مگر پیرزنی که امتناع ورزید. انوشیروان گفت : خانه پیرزن در جای خودش باقی باشد و آنگاه ساختمان او را محکم و با دوام کرد ایوان را محیط بر آن ساخت. اهل آن نواحی آنجا را خانه ی پیرزن نامیدند . گویند هر روز دود از آشپزخانه پیرزن بر دیوارهای کنده کاری شده زیبای عمارت مینشست و هر صبح و عصر گاوش از روی فرشهای ایوان گذر میکرد و غلامان شکایت به شاهنشاه بردند اما وی گفت هر چه خراب شد دوباره از نو تعمیر کنید . قیصر روم سفیری به ایران فرستاد و وقتی سفیر به مدائن آمد از عظمت و زیبائی آن بنا در شگفت شد . در گوشه ایوان یک نقص و کجی توجه او را جلب کرد پرسید : آن قسمت چرا درست نشده است ؟ گفتند این محل خانه پیرزنی است که مایل به فروش نشد و پادشاه هم او را مجبور نکرد . سفیر گفت : این چنین کجی و نقص که از عدل و دادگری بهم رسد بهتر از آراستگی و درستی است که از روی ظلم و جور پیدا شود... 👳 @mollanasreddin 👳
أَلسَّلامُ عَلى ساکِنِ کَرْبَلآء أَلسَّلامُ عَلى مَنْ بَکَتْهُ مَلائِکَةُ السَّمآءِ أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ذُرِّیَّتُهُ الاَْزْکِیآءُ سلام بر ساکنِ کربلاء سلام بر آن کسى که فرشتگانِ آسمان بر او گریستند سلام بر آن کسى که خاندانش پاک و مطهّرند عزاداری هاتون قبول حق🖤🦋
با فلسطین نیستی هیئت نـرو شبها بخـواب دم مزن از طـفل شش ماهه نـگـو جانم ربـاب
پدرم همیشه می‌گفت: "دروغ نگو، دزدی نکن، و همیشه وقت‌شناس باش." من از دیر کردن و وقت ‌نشناسی متنفرم. همیشه خودم اولین نفری هستم که به جلسه می‌رسم. صبح‌ها همیشه اولین نفری هستم که سرکار حاضر می‌شوم. برای من امری طبیعی است. همیشه سحرخیز بوده ام و به همین دلیل، زود رسیدن به کار مشکلی برایم ایجاد نمی‌کرد. یادم می‌آید یکبار که با "ژان کلود بیورف"، مدیرعامل برند ساعت سازی هوبولت حرف می‌زدم و او گفت که وقتی برای کار در برند امگا درخواست فرستاده بوده، مصاحبه کننده ساعت ۵ صبح را برای مصاحبه تعیین کرده است. هنگام مصاحبه، ژان کلود از او پرسیده که چرا چنین ساعتی را برای وقت مصاحبه تعیین کرده‌اند، در صورتی که هوا هنوز تاریک است! و مصاحبه کننده هم پاسخ داده: "من ساعت 5 صبح شروع می‌کنم تا سه ساعت از همه جلوتر باشم. همان وقتی که تو خواب هستی، من مشغول کارم." من هم کم و بیش همینطور بودم. جوان ها خیال می‌کنند تا آخر دنیا وقت دارند. پسربچه‌ای که تازه 10 ساله شده، تولد بعدی خود را به اندازه‌ی ابدیتی دور می بیند چرا که سال پیش روی او تنها ده درصد از زمانی است که تا آن موقع سپری کرده است. در ۵۰ سالگی اوضاع فرق می.کند؛ چرا که فاصله زمانی تا ۵۱ سالگی برابر دو درصد زمانی است که زندگی کرده‌اید. هرچه پیرتر و باتجربه‌تر می شوید، بیشتر به استفاده‌ی درست‌تر از زمان خود فکر می‌کنید. کم کم می‌بینید یک ساعت، یا یک آخر هفته‌ی عالی و بی‌استفاده، فرصتی است که دیگر هیچ وقت تکرار نخواهد شد. 👳 @mollanasreddin 👳
آفتاب داشت غروب می كرد و ترافيک سنگين بود. به راننده گفتم: «خيلی دلم گرفته.» راننده تاكسی نگاهم كرد ولی چيزی نگفت. پرسيدم: «شما وقتی دل‌تون می گيره چی كار می كنيد؟» ‌راننده گفت: «دل گرفتن چی هست؟» گفتم «شما هيچ وقت دلتون نمی گيره؟» راننده گفت: «نه... وقتش رو نداريم.»‌ ‌پرسيدم: «يعنی چه؟» راننده گفت: «يعنی اينقدر كار و گرفتاری دارم كه ديگه وقت دل گرفته شدن ندارم.» كمی كه گذشت راننده پرسيد: «دل گرفتن چه جوريه؟» گفتم: «يه جوريه انگار آدم يه ذره ناراحته ولی دقيق نمی دونه از چی ناراحته، يه ذره نگرانه ولی نمی دونه نگران چيه، حال و حوصله نداره. آدم دلش يه چيزی می خواد كه درست نمی دونه چيه. يه ذره گريه‌اش مياد اما اشكش درنمی ياد، خلاصه يه جور عجيب و غريبيه.» ‌راننده گفت :«اگه اينه پس من يه عمره دلم گرفته.» زنی كه عقب تاكسی نشسته بود، گفت: «من هم». 👳 @mollanasreddin 👳
سلام صبح قشنگتون بخیر روزگارتان از رحمت «الرَّحْمَنُ الرَّحِیم» لبریز سفرهٔ تان از نعمت «رَبُّ الْعَالَمِين» سرشار روزتون پراز لطف وعنایت خدا 👳 @mollanasreddin 👳
امشب یه نفر بهم پیام داد حالم خیلی بده می تونم باهاتون صحبت کنم؟ پروفایلش عکس نداشت ، آیدیش هم اسم مشخصی نداشت، نه فالوری ، نه پستی ، هیچی... انگار همون لحظه یه پیج فیک ساخته بود فقط برای حرف زدن... دروغ چرا خیلی خسته بودم و سرم از درد داشت می ترکید. رفتم که بخوابم ولی فکرم موند پیشش... پس واسش فرستادم بله‌ حتما ... همون لحظه سین خورد.شروع کرد داستانش رو تعریف کردن... تو تمام این صدها یا شاید هزاران باری که گوش شده بودم برای آدم هایی که نمی شناختم همه داستان مشخصی رو تعریف می کردن‌. یا بی معرفتی دیده بودن یا خیانت... یا نمی تونستن احساسشون رو به زبون بیارن یا از به زبون آوردن احساسشون پشیمون بودن. یا تنهایی رو انتخاب کرده بودن و یا دنبال راهی برای فرار از تنهایی بودن. ولی این داستان فرق داشت. داستان حسرت بود. بهم گفت بدهکارم ، گفتم به کی؟ گفت به یکی که آرامش رو ازش گرفتم. شروع کرد تعریف کردن. منم گوش کردم و گوش کردم و گوش کردم . گفتم با خودش حرف زدی؟ گفت نه، می ترسم دوباره آرامشش رو بگیرم. گفتم چه کمکی از من برمیاد؟ گفت هیچی، فقط خواستم به یکی بگم. ممنونم که گوش کردید. شب بخیر ... گفتم راستی بدهی ت اندازه ی یک سال و پنج ماه و هفت روز بود. خیلی وقت پیش ازش گذشتم. حسابمون باهم صافه... شبت بخیر ... 👳 @mollanasreddin 👳
حرکتی هست در تکواندو - اگر اشتباه نکنم به نام «داچیم‌سه» - که طرفی از مبارزه که پیاپی در حال ضربه خوردن است و دیگر نمی‌تواند کاری بکند، خودش را به حریف می‌چسباند. این‌جور بگویم: خودش را در آغوش حریف می‌اندازد. آن‌قدر به او نزدیک می‌شود و او را در بغل می‌گیرد که حریف دیگر نمی‌تواند - و طبق قوانین، نباید - به او ضربه‌ای بزند. داور جداشان می‌کند و مبارزه از سر گرفته می‌شود. گاهی، آن که خودش را به تو چسبانده، یاری که خودش را به تو نزدیک کرده و در بغل گرفته، نه از سر محبت، که از بی‌پناهی به آغوش تو افتاده است. شاید آن‌قدر به او ضربه زده‌ای و آن‌قدر آزارش داده‌ای که جز این راهی برایش نمانده است: خیلی دور، خیلی نزدیک. 👳 @mollanasreddin 👳
⭕️وقایع روز یازدهم محرم _ قسمت اول 🔹پس از شهادت امام حسین علیه‌السّلام ، کوفیان خيمه‏‌های امام را سوزانده و از به يغما بُردن جزئي‏‌ترين وسايل دريغ نكردند. عمر بن سعد به همراه یارانش تا ظهر روز 11 محرم در سرزمین کربلا ماندند و به تدفین کشتگان خود پرداختند. 🔺آن‌گاه در حالی‌که اجساد بی سر و مطهر امام (ع) و یارانش را بر روی زمین رها کرده بودند، زنان و دختران سالار شهیدان را در برابر دیدگان هزاران دشمن با رویی گشوده و بدون چادر، بر شترهای بی‌جهاز سوار کردند و همانند اسیران کافر با غل و زنجیر به سوی کوفه حرکت دادند. 🔻سپاه کوفه کاروان اسرا را از میان قتلگاه عبور دادند. تا داغ اهل بیت پیامبر (ص) را تازه کنند. پس آنان شروع به شیون و زاری کردند و به صورت‌های خویش می‌زدند. حضرت زینب (س) چون نظرش به بدن مبارک برادرش امام حسین علیه‌السلام افتاد، فرمود: یا محمداه صلى علیک ملیک السّماء؛ ♦️این حسین توست که با اعضاى پاره‌پاره در خون خویش آغشته است، این‌ها دختران تواند که اسیر شده‌اند. .سکینه (س) دختر امام حسین (ع)، پیش آمد و جنازه پدر را در آغوش گرفت و به عزاداری پرداخت. گروهی از یاران عمر بن سعد پیش آمدند و او را به زور از پیکر پاک پدرش جدا کردند و کشان کشان نزد دیگر اسرا بردند.
⭕️وقایع روز یازدهم محرم _ قسمت دوم 💠بسیاری از مورخان بر این اعتقادند که در روز یازدهم محرم و پس از عزیمت سپاه عمر بن سعد به سوی کوفه، گروهی از بنی اسد ، خود را به اجساد مطهر امام حسین (علیه‌السّلام) و یارانش رسانده بر آنان نماز گزارده و آنان را دفن نمودند. برخی دیگر روز سیزدهم را زمان دفن شهدای کربلا بیان کرده‌اند. ♦️بر اساس برخی منابع شیعی از آنجا که بدنهای بی سر شهدا قابل شناسایی نبودند، امام سجاد علیه السلام که در اسارت به سر می‌بردند با معجزه الهی خود را به کربلا رسانده و در تدفین امام حسین (ع) و یارانشان شرکت کردند. 🔻دشمنان زمانی که اهل بیت رسالت را به شهر کوفه وارد نمودند سرهای شهدا را پیش روی آنان حرکت داده وارد شهر کردند و در کوچه و بازار گرداندند . بسیاری از مردم کوفه به تماشای اسرا آمدند و برخی از آنان چون اسرا را در این وضع ناگوار دیدند، صدا به گریه و زاری بلند کردند. 🔸آن روز عبیدالله بن زیاد در قصر دار الاماره نشست و بار عام داد و دستور داد تا سر امام حسین (علیه‌السّلام) را در پیش روی او قرار دادند، سپس دستور داد تا اهل بیت امام را بر او وارد کردند.