🍂گذشت قیس بن عاصم
🍂به احنف بن حیس گفتند : تو با این که عرب هستی چرا این اندازه بردبار و آسان گیر و باگذشتی ؟ در حالی که باید تندخو و خشن و تلخ باشی !
🍂گفت : من درس گذشت و عفو را از قیس بن عاصم آموختم ، یک بار میهمانش بودم به خدمتکارش گفت : غذا بیاور . او غذا را در ظرفی سنگین وزن حمل کرد ، در راه ظرف غذا که در حال جوشیدن بود از دستش رها شد و بر سر فرزند قیس افتاد و او را کشت .
🍂خدمتکار لرزه بر اندامش افتاد ولی قیس زیر لب گفت : هیچ راهی برای حلّ مشکل این خدمتکار نمی یابم جز این که او را آزاد نمایم ؛ به او گفت : تو در راه خدا آزادی ، می توانی هرجا که خواستی بروی .
🍂سپس گفت : اگر او را نزد خود نگاه می داشتم تا چشمش در چشم من بود خجالت می کشید ، بنابراین او را آزاد کردم تا هم در اضطراب نباشد و هم در حال شرمندگی به سر نبرد !
📚مجموعه ای از نکته ها و داستان های کتب استاد حسین انصاریان ص:275
👳 @mollanasreddin 👳
🌹تقدیم به #مادر
🍃دکتري براي خواستگاري دختري رفت ولي دختر او را رد کرد و گفت به شرطي قبول ميکنم که مادرت به عروسي نيايد.
🍃 آن جوان در کار خود ماند و نزد يکي از اساتيد خود رفت و با خجالت چنين گفت: در سن يک سالگي پدرم مرد و مادرم برای اينکه خرج زندگيمان را تامين کند در خانه هاي مردم رخت و لباس مي شست. حالا دختري که خيلي دوستش دارم شرط کرده که فقط بدون حضور مادرم حاضر به ازدواج با من است. اين گذشته مادرم باعث خجالت او شده که چنین گفته به نظرتان چکار کنم؟
🍃 استاد به او گفت: از تو خواسته اي دارم به منزل برو و دست مادرت را بشوی، فردا به نزد من بيا تا بگویم چکار کنی.
🍃جوان به منزل رفت و اينکار را کرد، ولي با حوصله دستهاي مادرش را در حالي که اشک بر روي گونه هايش سرازير شده بود را شست. زيرا اولين بار بود که دستان مادرش را درحالي که از شدت شستن لباسهاي مردم چروک شده و تماما تاول زده و ترک برداشته اند را ديد. طوري که وقتي آب را روي دستانش مي ريخت از درد به لرز مي افتاد.
🍃پس از شستن دستانِ مادرش، نتوانست تا فردا صبر کند همان موقع به استاد خود زنگ زد و گفت: ممنونم که راه درست را به من نشان دادی. یک تار موی مادرم به دنیا می ارزد.
👳 @mollanasreddin 👳
🍃دفاع از حریم #تشیع
🍃مرحوم #سید_شرف_الدین از علمای بزرگ شیعه، هنگامی که در زمان عبدالعزیز آل سعود به زیارت خانه خدا مشرف شد، از جمله علمایی بود که به کاخ پادشاه دعوت شده بود که طبق معمول در عید قربان به او تبریک بگویند.
🍃زمانی که نوبت به وی رسید و دست شاه را گرفت، هدیه ای به او داد و هدیه اش عبارت بود از یک #قرآن که در جلدی پوستین نگه داشته شده بود.
🍃ملک هدیه را گرفت و بوسید و به عنوان احترام و تعظیم، بر پیشانی خود گذاشت. سید شرف الدین ناگهان گفت: ای پادشاه! چگونه این جلد را می بوسی و تعظیم می کنی در حالی که چیزی جز پوست یک بز نیست؟
🍃ملک گفت: غرض من قرآنی است که در داخل این جلد قرار دارد نه خود جلد.
🍃آقای شرف الدین فوراً گفت: احسنت، ای پادشاه! ما هم وقتی پنجره یا در اتاق #پیامبر را می بوسیم، می دانیم که آهن هیچ کاری نمی تواند بکند، ولی غرض ما آن کسی است که ماورای این آهن ها و چوب ها قرار دارد. ما می خواهیم رسول اللَّه را تعظیم و احترام کنیم، همان گونه که شما با بوسه زدن بر پوست بز، می خواستی قرآنی را تعظیم نمایی که در جوف آن پوست قرار دارد.
🍃حاضران تکبیر گفتند و او را تصدیق نمودند. آن جا بود که ملک ناچار شد اجازه دهد حجاج با آثار #رسول_خدا صلی الله علیه و آله تبرک جویند، ولی آن که پس از او آمد، به قانون گذشته شان بازگشت.
📚 آنگاه هدايت شدم، ص 93
📚داستان ها و حکایت های حج، ص: 85
👳 @mollanasreddin 👳
😅انتظار بی جا
🍆روزی #ملانصرالدین می خواست به مستراح برود .
🍆پشت در مستراح که رسید چند بار اهن و اوهن کرداما جوابی نشنید.
🍆یواش در را باز کرد و رفت تو ، اما دید که هیچکس توی مستراح نیست.
🍆با عصبانیت گفت: ای بابا، تو که اینجا نیستی چرا زودتر اطلاع ندادیتا من هم انقدر سر و صدا نکنم و منتظر نمانم.😂😂
👳 @mollanasreddin 👳
🍃احترام به #پدر🍃
🌺یکی از ارادتمندان #امام_خمینی قدس سره می گوید: یک بار که به محضر ایشان در جماران رسیدم. یکی از مسئولین مملکتی برای انجام کارهای جاری به خدمت امام رسید و پدر سالخورده اش نیز همراه او بود.
🌺وقتی خواست به حضور امام برسد خود جلوتر از پدر حرکت می کرد. پس از تشرّف خدمت امام، پدرش را معرفی کرد. امام نگاهی به آن مسؤول کرد و فرمود: این آقا پدر شما هستند؟
🌺عرض کرد: آری.
🌺امام فرمود: پس چرا جلوی او راه افتادی و وارد شدی؟
☀️امام کاظم علیه السلام فرمود: سَأَلَ رَجُلٌ رَسولَ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: ما حَقُّ الْوالِدِ عَلی وَلَدِهِ؟ قالَ: لا یسَمّیهِ بِاِسْمِهِ، وَ لایمْشی بَینَ یدَیهِ، وَ لایجْلِسَ قَبْلَهُ وَ لایسْتَسِبُّ لَهُ.
🍃مردی از رسول خداصلی الله علیه وآله سؤال کرد: حق پدر بر فرزند چیست؟ پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: او را به اسم صدا نزند، از جلوی او راه نرود، قبل از او ننشیند و کاری که سبب بدگوئی مردم به او شود انجام ندهد
📚مجله پیام انقلاب، ص 69
👳 @mollanasreddin 👳
🍃دو تا کارگر گرفته بودم واسه اثاث کشی.
🍃گفتن 40 تومن من هم چونه زدم شد 30 تومن...
🍃بعد پایان کار، توی اون هوای گرم سه تا 10 تومنی دادم بهشون.
🍃یکی از کارگرا 10تومن برداشت و 20 تومن داد به اون یکی.
گفتم مگر شریک نیستید؟
🍃گفت چرا ولی اون عیالواره، احتیاجش از من بیشتره.
🍃من هم برای این طبع بلندش دوباره 10 تومن بهش دادم
🍃تشکر کرد و دوباره 5 تومن داد به اون یکی و رفتن
🍃داشتم فکر میکردم هیچ وقت نتونستم اینقدر بزرگوار و بخشنده باشم
🍃اونجا بود یاد جمله زیبایی که روی پل عابر خونده بودم افتادم
🍃بخشیدن دل بزرگ میخواد نه توان مالی...
🍃«همه میتونن پولدار بشن اما همه نمیتونن بخشنده باشن»
🍃«پولدار شدن مهارته اما بخشندگی فضیلت»
🍃«باسواد شدن مهارته اما فهمیدگی فضلیت..»
🍃«همه بلدن زندگی کنن اما همه نمیتونن زیبا زندگی کنن»
🍃زندگی عادته اما زیبا زیستن فضیلت...
👳 @mollanasreddin 👳
🌺#طلا کردن #سنگریزه🌺
☘#ازْدی به طواف #کعبه اشتغال داشت و شش دور را انجام داده بود و می خواست دور هفتم را انجام دهد، که چشمش در سمت راست کعبه، به گروهی از حاجیان افتاد که گرد جوانی خوشرو و خوشبو حلقه زده اند.
☘او دارای هیبتی مخصوص بود و برای حاضران سخن می گفت.
☘ازدی به حضورش مشرّف می شود و سخنانش را می شنود.
☘ازدی می گوید: خوش سخن تر از او کسی ندیدم و زیباتر از کلامش، کلامی نشنیدم، پرسیدم: این کیست؟
☘گفتند: فرزند رسول خداست که سالی یک روز، برای دوستان خاص خود، ظاهر می شود و سخن می گوید.
☘ازدی به حضرتش عرض می کند: مرا هدایت کنید.
☘حضرت سنگریزه ای کف دستش می نهد. ازدی دستش را می بندد.
☘کسی از او می پرسد: چه به تو داد؟ ازدی می گوید: سنگریزه. ولی وقتی که دستش را باز می کند، می بیند طلاست.
☘سپس حضرت به وی می فرماید: حجت بر تو تمام شد و حق بر تو آشکار گردید. آیا مرا می شناسی؟
☘ازدی می گوید: نه.
☘فرمود: انَا الْمَهْدی وَ انَا قائِم الزَّمان؛ من مهدی قائم زمانه هستم که زمین را از عدل و داد پر خواهم کرد، وقتی که از ظلم و جور پر شده باشد. زمین هرگز از حجت خالی نمی ماند و مردم هرگز بدون رهبر نیستند. این امانتی است نزد تو که بجز برای برادران حق جوی خود، به کسی نگو.
📚كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 177.
📚امام زمان (ع) سرچشمه نشاط جهان، ص: 146؛ پاک نیا، عبدالکریم
👳 @mollanasreddin 👳
آدم عاقل🍂
🍂روزی #ملانصرالدین الاغش را برد تا در بازار بفروشد.
🍂به دلالی گفت : اگر بتوانی این الاغ چموشم را برایم بفروشی انعام خوبی به تو میدهم.
🍂دلال افسار #الاغ را گرفت و رفت وسط بازار و شروع کرد به تعریف کردن از الاغ و اینقدر ازچالاکی و نجابت و سلامت الاغ تعریف کرد.
🍂ملا پشیمان شد و با خودش گفت : مگر هیچ آدم عاقلی چنین مالی را از دست میدهد.
🍂سریع افسار الاغ را از دست دلال بیرون کشید و خوشحال به سمت خانه به راه افتاد.😂😂
👳 @mollanasreddin 👳
🔹یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود
🔹توی این شهرقشنگ یه روزی هیچی نبود
🔹دیوارامون گلی بود تلفن هندلی بود
🔹کارامون هردلی بود گازمون کپسولی بود
🔹برقمون چراغ سیمی لامپ هامونم قدیمی
🔹قفل درها خفتی بود یخچالامون نفتی بود
🔹هرچی بود خوش بود دلا بیخیال مشکلا
🔹زیلوهامون شد قالی همه چی دیجیتالی
🔹کابل، فیبر نوری شد همه چی بلوری شد
🔹حالا چشما وا شده اشکنه پیتزا شده
🔹حالا با اون ور آب جوونا با آب و تاب
🔹شب و روز چت میکنند یعنی صحبت میکنند
🔹آب نباتا قند شده پیکانا سمند شده
🔹کوره ده ها راه دارن چوپونا همراه دارن
🔹توی این بگو بخند عصر همراه و سمند
🔹دل خوش سیری چند!!؟
🔹توکجایی سهراب؟آ
🔹آب را گل کردند،
🔹وچه با دل کردند،
🔹زخمها بردل عاشق کردند،
🔹خون به چشمان شقایق کردند،
🔹درهمین نزدیکی،عشق را دار زدند،
🔹همه جاسایه دیوار زدند،
🔹گفته بودی قایقی خواهم ساخت،
🔹خواهم انداخت به آب،
🔹دورخواهم شدازین شهرغریب!
❓قایقت جا دارد؟
👳 @mollanasreddin 👳
🍃هر که گریزد ز خراجات شاه . بارکش قول بیابان شود🍃
🍁ﭼﻮﻥ #ﺣﺠﺎﺝ_ﺑﻦ_ﻳﻮﺳﻒ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﻜﻪ ﺷﺪ ﻭ #ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ_ﺑﻦ_ﺯﺑﻴﺮ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﺭ ﻛﺸﻴﺪ، ﺷﺒﺎﻧﻪ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﻋﻤﺮ ﭘﻴﺶ ﺣﺠﺎﺝ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺍ ﺑﺪﻩ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻋﺒﺪﺍﻟﻤﻠﻚ ﺑﻴﻌﺖ ﻛﻨﻢ ﻛﻪ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ: ( (ﻣﻦ ﻣﺎﺕ ﻭ ﻟﻢ ﻳﻌﺮﻑ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻧﻪ ﻣﺎﺕ ﻣﻴﺘﻪ ﺟﺎﻫﻠﻴﻪ) ): (ﻫﺮ ﻛﺲ ﺑﻤﻴﺮﺩ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﺎﺧﺘﻪ ﻣﺮﺩﻥ ﺍﻭ ﻣﺮﺩﻥ ﺟﺎﻫﻠﻴﺖ ﺍﺳﺖ) ﺣﺠﺎﺝ ﭘﺎﻯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺴﻮﻯ ﺍﻭ ﺩﺭﺍﺯ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺩﺳﺘﻢ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺍﺳﺖ، ﭘﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻛﻦ،
🍁ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﮔﻔﺖ: ﻣﺮﺍ ﺍﺳﺘﻬﺰﺍﺀ ﻣﻴﻜﻨﻰ؟ ﺣﺠﺎﺝ ﮔﻔﺖ: ﺍﻯ ﺍﺣﻤﻖ ﺑﻨﻰ ﻋﺪﻯ ﻣﮕﺮ ﻋﻠﻰ ﺑﻦ ﺍﺑﻴﻄﺎﻟﺐ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻧﺖ ﻧﺒﻮﺩ؟ ﭼﺮﺍ ﺑﺎﻭ ﺑﻴﻌﺖ ﻧﻜﺮﺩﻯ ﻭ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺁﻣﺪﻩ ﺣﺪﻳﺚ: ( (ﻣﻦ ﻣﺎﺕ ﻭ ﻟﻢ ﻳﻌﺮﻑ... ) ) ﻣﻴﺨﻮﺍﻧﻰ، ﺑﺨﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﻳﻦ ﺣﺪﻳﺚ ﻧﻴﺎﻣﺪﻩ ﺍﻯ ﺑﻠﻜﻪ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﭼﻮﺑﻪ ﺩﺍﺭﻯ ﻛﻪ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺯﺑﻴﺮ ﺑﺎﻟﺎﻯ ﺁﻧﺴﺖ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻯ.
📚 ﺍﻟﻜﻨﻰ ﻭ ﺍﻟﺎﻟﻘﺎﺏ ﺗﺎﻟﻴﻒ ﺣﺎﺝ ﺷﻴﺦ ﻋﺒﺎﺱ ﻗﻤﻰ
🍁ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﻋﻤﺮ ﺑﻦ ﺧﻄﺎﺏ ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﻌﺜﺖ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺩﺭ ﻣﻜﻪ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺷﺪ، ﮔﻮﻳﻨﺪ ﻛﻪ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﭘﺪﺭﺵ ﺑﻪ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﻣﻬﺎﺟﺮﺕ ﻧﻤﻮﺩ، ﻭﻯ ﺷﺨﺼﻰ ﺿﻌﻴﻒ ﺍﻟﻨﻔﺲ ﻭ ﻋﻮﺍﻣ ﻔﺮﻳﺐ ﺑﻮﺩ، با ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﻴﻌﺖ ﻧﻜﺮﺩ ﻭﻟﻰ ﺑا ﻳﺰﻳﺪ ﺑﻴﻌﺖ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻣﻮﻗﻌﻰ ﻛﻪ ﺍﻫﻞ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﺑﻴﻌﺖ ﻳﺰﻳﺪ ﺭﺍ ﺷﻜﺴﺘﻨﺪ ﺍﻭ ﻧﺸﻜﺴﺖ، ﺑﺎﻟﺎﺧﺮﻩ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 73 ﻳﺎ 74 ﻫﺠﺮﻯ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻓﺖ.
📚قصه های اسلامی و تکه های تاریخی
👳 @mollanasreddin 👳
🍃نگاه همه به پرده سینما بود.
(جشنواره فیلم های 10دقیقه ای ...)
🍃اکران فیلم شروع شد.
🔹شروع فیلم: تصویر سقف یک اتاق بود...
🔹دو دقیقه از فیلم گذشت
🔹چهار ديقه ديگر هم گذشت
🔹هشت دقیقه ی اول فیلم تنها تصویر سقف اتاق بود!
😠صدای همه درآمد.
😠اغلب حاضران سالن سینما را ترک کردند.
ناگهان دوربین حرکت کرد و آمد پایین
و به یک جانباز قطع نخاع خوابیده روی تخت رسید..
🍃جمله زیرنویس فیلم: این تنها 8 دقیقه از زندگی این انسان بود و شما طاقتش را نداشتید.
💕پس قدر زندگیتان را بدانید!
👳 @mollanasreddin 👳
🍃مرد راه یافته🌺
🍀فاضل عراقی در دارالسّلام خود نوشته است:
🍀شیخ مرتضی انصاری سال 1260 در حرم امام حسین علیه السلام بود مردی آمد روبروی شیخ نگاهی کرد، بعد گفت: ترا به خدا قسم می دهم آیا تو شیخ مرتضی انصاری هستی؟ شیخ فرمود: بلی من همان انصاری هستم، چه مطلبی داری؟
🍀گفت: من از اهل سنت منطقه سماواتم، خواهری دارم که سه فرسخ از من دور است روزی به دیدار او رفتم در بین راه با یک شیری مواجه شدم، به طوری آن شیر خشمگین بود که اسبم از راه رفتن بازماند، من که در آن بیابان تنها بودم و هیچ چاره ای نداشتم برای نجات خود، جز اینکه متوسل به ارواح پاک اولیاء اللَّه بشوم، اول پیشوایان دیگر را صدا زدم اما خبری نشد آنگاه گفتم: یا زوج البتول و یا ابالسبطین یا علی بن ابی طالب خلصنی.. . ناگهان دیدم اسب سواری آمد تا نزدیک شد آن حیوان از طرف من به سوی آن آقا روان شد و خود را به پاهای آن آقا می مالید آن وقت با اشاره آقا آن حیوان راه خود را گرفت و رفت. آقا به من فرمود: به دنبال من بیا، من به دنبال آقا رفتم تا رسیدیم به جای امنی، آنگاه به من فرمود: دیگر باکی نیست از اینجا به بعد خودت می توانی بروی، برو به امان خدا. عرض کردم: آقا شما کی بودید که مرا از این مهلکه نجات دادید؟ فرمود: من همان کسی هستم که تو از او استمداد می کردی، عرض کردم: آقا تقاضامندم دست مبارکت را بده ببوسم.
🍀فرمود: اول باید عقیده ات صحیح باشد تا دست مرا ببوسی! عرض کردم: عقیده و ایمان صحیح را به من یاد بده. فرمود: برو نزد شیخ مرتضی انصاری یاد بگیر. عرض کردم: الان اگر به نجف اشرف مشرف شوم می توانم به خدمت آن آقا برسم. فرمود: او الان در کربلا است برو او را در حرم سیدالشهدا علیه السلام پیدا می کنی و نشانی هایی که از شما بیان فرموده بودند دیدم در شما است آن وقت شیخ خلاصه ای، از عقائد شیعه را به آن مرد یاد داد.
📚مردان علم و عمل، ص5
📚خاطرات ماندگار از خوبان روزگار، ص: 137
👳 @mollanasreddin 👳
🍃🌸
از شیخ رجبعلی خیاط ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ :
ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺁﺭﺍمی؟
ﮔﻔت : ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻭ ﺗﺠﺮﺑﻪ، ﺯﻧﺪگي ﺧﻮﺩ
ﺭﺍ ﺑﺮ ﭘﻨﺞ ﺍﺻﻞ ﺑﻨﺎ ﮐﺮﺩﻡ:
*دانستم ﺭﺯﻕ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ نميخورد ،
ﭘﺲ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪﻡ!
*دانستم ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺍ ميبيند ،
ﭘﺲ ﺣﯿﺎ ﮐﺮﺩﻡ!
*دانستم ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ نميدهد ، ﭘﺲ ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩﻡ!
*دانستم ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﮐﺎﺭﻡ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ،
ﭘﺲ ﻣﻬﯿﺎ ﺷﺪﻡ!
*دانستم ﮐﻪ نیکي ﻭ ﺑﺪﯼ ﮔﻢ نميشود
ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺯ ميگردد ،
ﭘﺲ ﺑﺮ ﺧﻮبي ﺍﻓﺰﻭﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺑﺪﯼ ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ!
🔸ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﯾﻦ 5 اصل ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ
ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ ميكنم
👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اراده الهی بر این قرار گرفته است که زمین به ارث صالحان برسد ...
معجزه روایات اهل بیت (ع)، #شبکه_های_اجتماعی زمینه ساز ظهور امام مهدی (عج)
۴٢ سال پیش (قم سال ۱۳۵۵) کسانی که در جلسه تفسیر آیت الله خزعلی (ره) این سخنان رو می شنیدند چه حسی داشتند؟
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
👳 @mollanasreddin 👳
🔶تقدیم به مادر عزیزم و همه مادران صالح🔷
بهترین نعمـت خــــدا ، مادر
مظهــر رحمـت خــدا ، مادر
در زلال نگـــاه پر مهــــرش
چشمه پاکی و صفــا ، مادر
در جهان کس به پای او نرسد
یـاور و یـار بـا وفـــا ، مادر
شیره جان دهد به فرزندان
یک دو سال از سر رضـا، مادر
کوه صبر است و با شکیبایی
می کشد جور و هم جفا، مادر
دُرّ نایاب و گوهـــر هستـی
معـدن گنـج بی بهـــا ، مادر
حاجــت مــا شـــود برآورده
گر برد دستـی از دعــا، مادر
برطرف می شــود ز فرزندان
با دعــایـش قضـا بــلا ، مادر
وقـت بیمــاری و گرفتـــاری
دست او رحمت و شفا، مادر
خطری چون رسد به فرزندان
جـان خـود را کنـد فــدا، مادر
شربـت او به وقـت بیمـاری
بهـتــرین دارو و دوا، مادر
اوج دریـای مهــربانـی هـا
مـوج آرامـش و صفــا، مادر
در بهــار جوانـی و شـادی
لالهِ ی سرخ سبــزه ها، مادر
هرچه نعمت خدا به ما بخشید
همه از رحمـت خفــا ، مادر
مثل خورشید و مــاه نورانـی
در زمین ، آسمان ، هـوا، مادر
آن بهشتـی که آرزو داریـم
باشـد آن را به زیـر پـا ، مادر
ای دریغـا که رفت از دستـم
دست پر مهر و با صفا ، مادر
پیش از این قدر او ندانستـم
تـا برفتی ز پیـش مـا ، مادر
ذکر هرروز و هرشبم این شد
بهتـرین نعمـت خــدا ، مادر
حمیدرضا فاطمی
👳 @mollanasreddin 👳
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
امام مهدی (علیه السلام):
فی ابنة رسول الله لی اسوة حسنة.
دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) برای من الگویی نیکو است.
📚منبع:الغيبه طوسی ص۲۸۶
بحارالانوار،ج53، ص178، باب31
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
ولادت باسعادت حضرت صدّیقه طاهره، فاطمة الزهراء (س)، , و خمینی کبیر (ره) را خدمت امام زمان (عجلاللهفرجه) و همهی شیعیان و محبّین اهل بیت (ع) تبریک و تهنیت باد
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
👳 @mollanasreddin 👳
#علامه_طباطبایی
در #دنیا غریب تر از #عارف کسی نیست؛ زیرا غریب به کسی می گویند که در شهری واقع شود که کسی او را نشناسد و او نیز کسی را نشناسد.
عارف نیز در دنیا چنین است؛
ظاهرا با اهل دنیاست، ولی دلش با آنان مباينت دارد.
عارفان در غریبی، یکتا و در غیب به دل از اهل دنیا، فانی به ذات احدیت و جمال مطلق می باشند.
👳 @mollanasreddin 👳
🌼تاملّی در اسرار ولادت بانوی بهشتی
💖بشارتی مهم در معراج
🍃پیش از تولّد #حضرت_فاطمه_علیها_السلام ، خداوند در معراج، بشارت تولّد ایشان را به نبیّ خاتم داده و فرموده بود:
🍃«ای پیامبر! خداوند [ولادت] فاطمه را از خدیجه، دختر خویلد به تو بشارت میدهد...»(1)
🍃بشارت پیامبر اكرم به وجود مقدّس حضرت فاطمه علیهالسلام ، آن هم در معراج، خود به تنهایی گویای اهمّیت موضوع تولّد ایشان است و میتوان به جرات گفت كه این مساله، یكی از مسایل حیاتی دنیای اسلام و مسلمانان بوده كه از طرف خداوند در آن موقعیّت به پیامبر نوید داده شد.
(1) یَا مُحَمَّد! إِنَّ اللهَ تَعَالَی یُبَشِّرُكَ بِفَاطِمَةَ مِنْ خَدِیجَةَ بِنْتِ خُوَیْلِدٍ...؛ بحارالأنوار، ج8، ص 151.
السلام علیک یا حضرت فاطمة الزهرا سلام الله علیها،
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
👳 @mollanasreddin 👳
🎥 نشاط به معنای رقاصی یا فلان برنامه در تئاتر و تلوزیون نیست
رهبر معظم انقلاب در جلسه درس خارج از فقه:
🔹اینکه ما مرتّب میگوییم #نشاط و در صحبتها و گفتهها مکرّر بنده تکرار میکنم نشاط، بعضیها خیال میکنند که نشاط یعنی رقّاصی، که فلان برنامهی موسیقی را یا فلان برنامه را فلان جا بگذاریم، در تئاتر بگذاریم، در تلویزیون بگذاریم تا مردم نشاط پیدا کنند! معنای نشاط این نیست.
🔹 نشاط یعنی حوصلهی کار، نشاط کار، تحرّک، که دل انسان آماده باشد برای حرکت کردن، کار کردن، فعّالیّت کردن؛ خسته و ملول و افسرده و مانند اینها نباشد؛ این معنای نشاط است. اگر این [جور] شد، آن وقت انسان، همکار هم پیدا میکند، دیگران هم میآیند دُور شما جمع میشوند، کار را پیش میبرید. بخصوص شما جوانها خیلی به این احتیاج دارید. ۹۷/۱۲/۰۵
👳 @mollanasreddin 👳