#حدیث
🌸 امام کاظم (ع) می فرمایند:
شگفتـا! شگفتـا! از آنان كه از خوردنى و آشاميدنى #پرهیز مى كنند، از ترس آنـكه درد، بر آنـان فرود آيـد، چـگونه از #گناهان پرهـيز نمى كنند، از ترس #آتش، آنگاه كه در بدنهايشان شعله افكند! 🔥
📚 مسند الامام الكاظم (ع)، ج ۳، ص ۲۵۱
👳 @mollanasreddin 👳
🌳لعنت بر شیطان
به شيطان گفتم: «لعنت بر شيطان»!
لبخند زد.
پرسيدم: «چرا مي خندي؟»
پاسخ داد:«از حماقت تو خنده ام مي گيرد.»
پرسيدم: «مگر چه كرده ام؟»
گفت: «مرا لعنت مي كني در حالي كه هيچ بدي در حق تو نكرده ام.»
با تعجب پرسيدم: «پس چرا زمين مي خورم؟!»
🐎🐎🐎🐎🐎🐎
جواب داد: «نفس تو مانند اسبي است كه آن را رام نكرده اي. نفس تو هنوز وحشي است؛ تو را زمين مي زند.»
پرسيدم: «پس تو چه كاره اي؟»
پاسخ داد: «هر وقت سواري آموختي، براي رم دادن اسب تو خواهم آمد؛
فعلاً برو سواري بياموز
👳 @mollanasreddin 👳
🔸در آققلا وقتی اکثر مغازهها بسته و مردم در کمپ بودند،این کتابفروشی باز بود و صاحبش با سختی کتابها را جابجا میکرد. هی میگفت : "وای کتابها، حیف از کتابها". گفتم خدا بزرگه، درست میشه!
🔸گفت: دلم برای کتابها میسوزه. حیفه. میترسم تا آب رو جمع کنن، نم بکشن!
🔸کمی حرف زدیم و موقع خداحافظی از روی عادت گفتم: به حق حضرت زهرا کتابهایت سالم میمانند؛
🔸بعد یادم آمد اهل سنت است. نگاهش کردم و خواستم چیزی بگویم. تندی گفت: "خوب گفتی، خوب دعایی کردی"
🔸یک عطر هدیه داد و گفت: ممنوم برادر؛
برادر اهل سنت من در آققلا،نامش آخوند علی بود...
📝 روحالله رجایی
👳 @mollanasreddin 👳
روایت شده که پیامبر اکرم در بیان نماز اخر ماه رجب می فرمایند :
هر کس در اخر ماه رجب 10 رکعت نماز بخواند که در هر رکعت سوره حمد را یکمرتبه و سوره توحید را سه مرتبه و سوره کافرون را سه مرتبه باشد ، و پس از سلام نماز دستهایش را به سوی اسمان بلند کند و بگوید :
لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لاشَرِيكَ لَهُ لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُالْحَمْدُ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ هُوَحَيٌّ لا يَمُوتُ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَهُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ، وَصَلَّى اللَّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِالطَّاهِرِينَ، وَ لا حَوْلَ وَ لاقُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّالْعَظِيمِ.
سپس دستهایش را به روی صورت بکشد و حاجتش را از خداوند بخواهد ، دعای او مستجاب شود و خداوند بین او و جهنم هفت گودال فاصله بیاندازد که اندازه هر گودال به اندازه فاصله اسمان تا زمین است و در به ازای هر رکعت هزاررکعت نوشته شود و برای او گذر از صراط و دوری از جهنم تضمین شود.
سلمان رضوان الله علیه می گوید :
هنگامی که کلام پیامبر صلی الله علیه و اله به اخر رسید ، به حالت گریه به سجده افتادم و خداوند را شکر نمودم که این حدیث را از پیامبر شنیدم .
اقبال الاعمال : ج 3 ص 285
👳 @mollanasreddin 👳
#تلنگر
يڪی ميگفت :
دلت پاڪ باشه؛حجاب رو بیخيال!!!
دوستش پاسخ داد : پس برو مردم آزاری کن و بعد بگو دلم پاڪ بود.
دروغ بگو و توجيہ ڪن ڪه دلم پاڪ بود.
آياڪسی اين توجيه را ازشمامی پذيرد؟
عمل انسان ناشی از عقيده ای است که در دل دارد.
نميشود کسی دلش پاڪ باشد و عملش ناپاڪ!
👳 @mollanasreddin 👳
▫️هر چه تعداد بیشتری از مردم برای ظهور امام زمان💖عجل الله دعا کنند ظهور نزدیکتر خواهد شد!!
▫️بنابر این هر کس را میتوانیم ( از تمام اطرافیانمان ) متوجه امام زمان💖عج و دعا برای ظهور حضرتش کنیم...
▫️ظهور بسیار نزدیک است با دعای بیشتر به فرمان حضرت زینب کبری سلام الله علیها نزدیک ترش کنیم
💕 امام زمان💖عجل الله به یکی از نایبانش فرمودند:
💌 ای محمد بن عثمان به مردم اعلام کن اکثروا الدعاء بتعجیل الفرج...
🙏 به مردم بگویید خدا را به حق عمه ام زینب کبری💖 سلام الله علیها قسم دهند تا خداوند ظهورم را محقق گرداند...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_الساعه
👳 @mollanasreddin 👳
🔆آن چه میخوانید خاطره ای است جالب ، جذاب و پرهیجان از وقوع سیل در ایرانشهر هنگامی که رهبرانقلاب تابستان سال 57 توسط رژیم منحوس پهلوی در آن منطقه تبعید بودند. 🚩
📕این خاطره را مقام معظم رهبری خود تعریف کرده اند و در کتاب خاطرات ایشان ( خون دلی که لعل شد ) آمده است . 📕
🔰قسمت اول:
🌸توسل آیت الله خامنه ای به تربت سیدالشهدا هنگام وقوع سیل🌸
🌴پس از پایان نماز دیدیم سیل، شهر را فراگرفته و آب بالا آمده، تا جایی که به ایوان مسجد هم - که نیم متر از سطح زمین بلندتر بود - رسیده بود. با صدای بلند از مردم خواستم با این حادثه مقابله کنند. ابتدا گفتم فرشهای مسجد را جمع کنند و در جای بلندی بگذارند تا آب آن را از بین نبرد. بعد، از مردم خواستم احتیاطات لازم را برای حفاظت از کودکان و زنان به عمل آورند.🌴
💦جریان سیل دو سه ساعت ادامه یافت و در این مدت ما صدای آوار خانه ها را یکی پس از دیگری می شنیدیم. حتی ترسیدم مسجد نیز خراب شود. همه چیز وحشتناک بود: تاریکی ناشی از قطع برق، سیل خروشان و بی امان، خراب شدن خانه ها و فریاد کمک خواهی مردم.💦
⚡️در چنین حالت بحرانی و وحشتناک، ذهن انسان فعال میشود و به دنبال هر وسیله ای برای مقابله با وضع موجود میگردد. قبلاً این مطلب را شنیده بودم که برای رفع چنین خطر فراگیر گریزناپذیری میتوان به تربت سیدالشهداء (علیه السلام) - به اذن خدای متعال - توسل جست.⚡️
🌷 قطعه ای از تربت که خدا به برکت وجود ریحانه ی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بدان شرافت بخشیده، در جیب داشتم ،آن را از جیب بیرون آوردم، به خدا توکل کردم و آن را در میان امواج پرتلاطم سیل پرتاب کردم. لحظاتی نگذشت که به لطف و فضل خدا سیل بندآمد.🌷
🌞پس از آنکه سیل بند آمد کمیته ای برای کمک به سیل زدگان تشکیل دادیم. آن شب فعالیت مهمی امکانپذیر نبود؛ لذا کار را به صبح فردا موکول کردیم.🌞
🔹به خانه رفتم؛ خانه دو باب منزل بود که در بین آن دو، یک در مشترک وجود داشت. من و آقای راشد در یکی از این دو منزل و آقای رحیمی و آقای موسوی شالی در منزل دیگر ساکن بودند. این دو نفر هم پس از آقای راشد به ایرانشهر تبعید شده بودند. آقای رحیمی پس از انقلاب، زمانی که نماینده ی مجلس بود، به شهادت رسید. وقتی به خانه رسیدم، دیدم خانه سالم است و آب فقط تا نزدیکی آن رسیده.🔹
🗯در شهر پیچید که خانه ی تبعیدی ها را آب نگرفته، و این را کرامتی برای ماتلقی کردند. اما من به مردم توضیح دادم و گفتم: اینکه آب وارد خانه ی مانشده، به این دلیل است که خانه در جای بلند واقع شده و بنابراین معجزه و کرامتی در کار نیست.
👳 @mollanasreddin 👳
🔰قسمت دوم :
💦گریه آیت الله خامنه ای برای کودکی که در سیل جان باخت💦
🌦صبح روز بعد به اتفاق آقای رحیمی و آقای راشد به بیرون شهر رفتیم تا خانه هایی را که سیل در دره ی شهر تخریب کرده ببینیم.🌦
🕸اتفاقاً همین خانه ها علت اصلی سیل در شهر بود؛ زیرا این شهر در طول تاریخ همواره در معرض باران بوده و آب باران از مسیر دره راه خود را میگشوده و از شهر میگذشته و بنابراین شهر در گذر قرنها سالم مانده است؛ به همین جهت هرساخت وسازی در مسیر آن ممنوع بوده زیرا موجب بسته شدن مسیر و سرازیر شدن آب به طرف شهر میگردیده است.🕸
❌اما عده ای که به دنبال زمین مجانی بودند، در این دره خانه ساخته بودند و در واقع دست به مخاطره زده بودند. هنوز هم برخی از این قبیل افراد در برخی شهرها چنین اقداماتی میکنند؛ اما توجه ندارند که از این راه نه تنها خود، بلکه همه ی شهر را به خطر می اندازند.❌
⚠️به دره رفتیم و دیدیم خانه هایی که در آنجا ساخته بودند، همه خراب شده است.⚠️
💠آن جا بودیم که دیدیم یک خانواده ی بلوچ - چند زن و یک مرد و چند کودک - از دور به طرف ما می آیند. بر دستان مرد، کودکی خوابیده بود و زنان گریه و زاری میکردند. وقتی نزدیک شدند، فهمیدیم کودک مرده است. این صحنه مرا عمیقاً تکان داد و با صدای بلند گریستم.💦
⭐️من نسبت به کودکان و زنان حساسیت خاصی دارم. هیچگاه نمیتوانم کمترین آسیب و اهانتی را به یک کودک یا یک زن تحمل کنم. بارها به دوستانم گفته ام من برای قضاوت میان یک زن و مرد، مناسب نیستم؛ زیرا حتماً از زن جانب داری میکنم! و همین طور در مورد کودکان⭐️
👦من حتی طاقت این را هم ندارم که در فیلم ببینم کودکی دچار مصیبت میشود. لذا وقتی آن کودک را که در حادثه ی سیل جان داده بود، دیدم، تحت تأثیر قرار گرفتم و عمیقاً گریستم. آن خانواده متوجه گریه و تأثر من شدند.👦
👤آقای راشد به من گفت: اینها وقتی دیدند شما بیش از خودشان متأثر شده اید، شگفت زده شدند. خبر گریه ی من میان بلوچها منتشر شد.📢
👳 @mollanasreddin 👳
🔰قسمت سوم:
⚙مدیریت بحران سیل توسط آیت الله خامنه ای« بخش اول» ⚙
🏘 به شهر برگشتیم ودر کمیته ی نجات امدادی که تشکیل داده بودیم ،مستقر شدیم. خبر دادند که هشتاد درصد خانه های شهر ویران شده و تمام خانه هایی را هم که ویران نشده ،آب فراگرفته است . بیشتر خانه های ایرانشهر یک طبقه است.🏘
💡ناگهان به ذهنم رسید که مردم شهر از دیروز ظهر تاکنون غذایی نخورده اند وگرسنه اند. نانواها به علت سیل ،نانوایی هارا بسته بودند. آب،هم وارد مغازه ها شده بود وهم وارد انبارها؛ورفع این مشکل چند روزی طول می کشید. بنابراین گرسنگی ،شهر را تهدید می کرد.💡
📣به دوستان گفتم :بیایید شعار «شهر گرسنه را نجات دهید !» را اجرا کنیم و تلاش کنیم از هر راهی که شده ،برای مردم غذا تهیه کنیم🔘
➰ دیدم مردم،سرگردان ومبهوت در راه ها پراکنده اند وحادثه آن ها را از گرسنگی غافل کرده . در کنار راه یک دکان بقالی دیدم که چون از سطح زمین بلند تر بود ،ازآب گرفتگی نجات یافته بود .➰
🔺صاحب مغازه جلوی در مغازه ایستاده بود ،بهچپ وراست نگاه می کرد ونمیدانست چه باید بکند . نزد او رفتم و گفتم:در دکان شما چیزی که مردم بتوانند بخورند یافت می شود؟ گفت: فقط بیسکویت . گفتم: هرچه داری، بده . همه کارتن های بیسکویتش را خریدم _که البته زیاد هم نبود _وهمانجا میان مردم آواره توزیع کردم. این فقط یک اقدام مسکن وموضعی بود وعلاج یک شهر گرسنه را نمی کرد . 🔻
📦به اداره ی پست رفتم وبه آقای کفعمی در زاهدان _که عالم بزرگ معروف استان سیستان و بلوچستان است_تلفن زدم و درباره ی ابعاد فاجعه با او صحبت کردم و گفتم :مابه نان و خرما _واگر بشود ،پنیر نیز_هرچه زودتر وبه هر اندازه که بتوانید ،نیاز داریم . از او خواستم با آقای صدوقی در یزد ، وبا مشهد و تهران نیز تماس بگیرد و به همه اطلاع دهد که ما به غذا نیاز داریم 🖇
📍چند بار با صدای بلند تکرار کردم : به همه بگویید من با بی صبری منتظر نان وخرمایم.📍
📞وقتی گوشی تلفن را گذاشتم ، دیدم مردم پشت سر من با شگفتی به التماس و اهتمام شدید من گوش می دادند وبا حالت ستایش وتعجب ، به یکدیگر نگاه می کردند . طبیعی بود که خبر این اقدام من ظرف کمتر از یک ساعت در شهر پخش شود . اهالی شهر به تلاش های من دل سپردند ؛زیرا از ناتوانی علمایشان ونیز ناتوانی مقامات رسمی درامدادرسانی فوری مطلع بودند. علما قدرت نداشتند و مقامات رسمی هم اهمیتی نمی دادند وبلکه عاجز از آن بودند. 🚩
👳 @mollanasreddin 👳
🔰قسمت چهارم :
⚙ مدیریت بحران سیل توسط آیت الله خامنه ای «بخش دوم» ⚙
🕌به مسجد آل الرسول رفتم تا آنجا را آماده کنم که مرکز امداد رسانی باشد🕌
👀همه نگاه ها به مسجد دوخته شد👀 .
🚛 دو سه ساعت بیشتر طول نکشید که یک کامیون بزرگ پر از نان و خرما و هندوانه وپنیر رسید 🚛
🎤 بلند گوی مسجد را با تلاوت قرآن بازکردیم وبعد اعلام کردیم که مسجد آل الرسول مرکز کمک به مردم و رساندن غذا برای نجات مردم است .🕯
🍉به برادرانم گفتم : به هرکس که می آید غذا بدهید؛اگر گفت کم است ، بیشتر بدهید ؛اگر دوباره هم آمد،به اوبدهید ونگویید قبلاً گرفته ای . باید بدین وسیله نگذاریم مردم حریص شوند.🍉
🎗 البته مطمان بودم که برادران سایر شهر ها نیز به ما کمک خواهند رساند . واین چنین ما کار امدادرسانی را آغاز کردیم . 🎗
🛠من خودم میان برادران به دقت تقسیم کار کردم . یک تشکیلات جدی شکل گرفت . ومن از تجربه سابق خود در زلزله فردوس درسال ۱۳۴۷ استفاده کردم. در شهریور آن سال ، در فردوس واطراف آن زلزله ی نسبتا شدیدی اتفاق افتاد . من وگروهی از برادران برای کمک رسانی به آن جا رفتیم وبیش از دوماه ماندیم وطی آن ، تجربیات ارزشمندی درزمینه کمک به مردم ونیز بسیج نیروهای مردمی به دست آوردیم ⚒
💎 در هر حال، کار ما در ایرانشهر پنجاه روز ادامه یافت . 💎
🏠به دیدار مردم در خانه ها و آلونک ها وچادر ها می رفتیم . تعداد افراد خانواده ها را آمار می گرفتیم . گاهی ارقامی که به ما داده میشد ، دقیق نبود ؛ولی حمل بر صحت می کردیم و بررسی مجدد نمی کردیم . ما به عمق احساسات و عواطف مردم نفوذ کرده بودیم .⚜
♻️توزیع را بر اساس آمار هایی که نوشته بودیم ،قرار دادیم . برگه هایی برای کوپن خوار بار تهیه کردیم وهرخانواده طبق برگه کوپن ، سهمیه دریافت میکرد . در این مدت ،علاوه بر مواد غذایی که گاه به گاه توزیع میشد ، تعداد بسیاری چراغ ،پتو، ظرف،فرش وزیر انداز وسایر لوازم ساده ی زندگی توزیع کردیم. ♻️
🚫کسانی بودند که کوپن تقلبی درست میکردند وامضای مرا روی آن جعل می کردند . ولی امضای من با آنکه ظاهرا ساده بود ،امارمزی داشت که خود من از آن آگاه بودم . من متوجه جعل امضا میشدم ،اما به روی آنها نمی آوردم🚫
🌀در آن روز های امداد رسانی ، آقای حجتی از سنندج به ایرانشهر آمد . او در سنندج بیمار شده بود ومرخصی گرفته بود تا به کرمان برود ، آن ها هم به او اجازه داده بودند . او از کرمان برای دیدن ما به ایرانشهر آمد . آمدنش فرصتی برای تجدید دیدار بود . باهم شب را تا صبح بیدار ماندیم .🌀
🔶 صبح از او دعوت کردم تا به شهر برویم وبا ماشین من در شهر بگردیم . خودم پشت فرمان نشستم واو کنار من نشست . وقتی دید مردم ، از زن و مرد وکودک، موقعی که اتومبیل ما را می بینند ، برای ما دست تکان می دهند و به ما سلام می کنند ، شگفت زده شد . با تعجب گفت : به یاد داری در آغاز تبعید ، مردم حتی از سلام دادن به ما دریغ می کردند ؟ گفتم : بله، به یاد دارم ؛اما وقتی فردی شریک غم و شادی مردم می شود ، این چنین جایگاهی در دل آن ها می یابد 🔶
🎁در پایان پنجاه روز امداد رسانی ، وپس از بر طرف کردن آثار سیل تاجایی که میتوانستیم ، جشن بزرگی برپا کردیم . ومن در آن جشن سخنرانی کردم .🎁
📚منبع : کتاب خون دلی که لعل شد . فصل چهاردهم صفحات ۲۸۸تا ۲۹۶ 📎
📪انتشارات : انقلاب اسلامی وابسته به دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله خامنه ای 🔖
سال نشر : زمستان ۹۷
👳 @mollanasreddin 👳
ماجراي خواندني #تولد_شهيد_همت
از زبان پدرش🍃👌
ميخواستم برم كربلا زيارت امام حسين (ع). همسرم سه ماهه حامله بود. التماس و اصرار كه منوهم ببر، مشكلي پيش نميآيد. هر جوري بود راضيم كرد🙂. با خودم بردمش. اما سختي سفر به شدت مريضش كرد. وقتي رسيديم كربلا، اول بردمش دكتر.😒
دكتر گفت: احتمالا جنين مرده. اگر هم هنوز زنده باشه، اميدي نيست. چون علايم حيات نداره.😞
وقتي برگشتيم مسافرخونه، خانم گفت: من اين داروها رو نميخورم! بريم حرم. هرجوري كه ميتوان منو برسون به ضريح آقا😢. زير بلغهاش رو گرفتم و بردمش كنار ضريح. تنهاش گذاشتم و رفتم يه گوشهاي واسه زيارت.🍃
با حال عجيبي شروع كرد به زيارت. بعد هم خودش بلند شد و رفت تا دم در حرم. صبح كه براي نماز بيدارش كردم. با خوشحالي بلند شد☺️ و گفت: چه خواب شيريني بود. الان ديگه مريضي ندارم. بعد هم گفت: توي خواب خانمي رو ديدم كه نقاب به صورتش بود، يه بچه زيبا رو گذاشت توي آغوشم.☺️
بردمش پيش همون پزشك. 20 دقيقهاي معاينه كرد. آخرش هم با تعجب گفت: يعني چه؟😕 موضوع چيه؟ ديروز اين بچه مرده بود. ولي امروز كاملا زنده و سالمه! اونو كجا برديد🙁؟ كي اين خانم رو معالجه كرده؟ باور كردني نيست، امكان نداره!؟☹️
خانم كه جريان رو براش تعريف كرد، ساكت شد و رفت توي فكر.🍃
وقتي بچه به دنيا اومد، اسمش رو گذاشتيم. #محمد_ابراهيم.☺️❤️
راوی:پدرشهید
#شهیدمحمدابراهیمهمت فرزند علی اکبر متولد 13فروردین 1334 در شهرضا است🌹
#حاج_ابراهیم_تولدت_مبارڪ😍
👳 @mollanasreddin 👳