˼مُنیب ⸀
۱. یک معرفی از شهید رسول خلیلی بفرمایید.
۱_پاسخ سوال اول مصاحبه:
شهید رسول خلیلی فرزند دوم خانواده در ۲۰آذر ۱۳۶۵ در تهران به دنیا اومد
آقا رسول اسمی که براشون انتخاب کرده بودیم اول محمد حسن بود ولی زمانی که به دنیا آمد مصادف شد با میلاد امام حسن عسکری به همین مناسبت ما اسم محمد حسن رو براش توی شناسنامه انتخاب کردیم
توی منزل هم با اسم رسول صداش میکردیم
و با اسم رسول شناخته شد
˼مُنیب ⸀
۲.شهید در کودکی رفتاری داشتند که حس کنید با بقیه کودکان متفاوتاند؟
۲_ پاسخ سوال دوم مصاحبه:
رسول بعد کودکی رفتار هاش خیلی خاص بود بچه اروم و صبوری بود نه اینکه بگیم گوشه گیر باشه اهل بازی هم بود بازی های متنوعی هم میکرد ولی هیچ وقت باعث اذیت و ازار دوستانش و خانواده اش نمیشد
بچه شجاعی بود نترس بود
واقعا از خودش و حقش به راحتی دفاع میکرد
از لحاظ مسایل دینی هیچ وقت من مشکلی. باهاش نداشتم همه مسایل دینیش رو رعایت میکرد
اون چیزی که از خانواده دیده و شنیده شده بود به خوبی عمل میکرد اخلاقش همه چیزش خیلی کامل بود
˼مُنیب ⸀
۳.یک خاطره از دوران کودکی و نوجوانی شهید برامون تعریف کنید.
۳_ پاسخ سوال سوم مصاحبه:
خاطرات که از شهید زیاد داریم حالا یه دونه اش رو من یه عنوان نمونه میگم:« رسول توی سن ۸_۷سالگی یا ۱۰سالگی ما باهم سوار ماشین بودیم از ماشینهای خطی دیدم رسول
دستش رو کرده توی گوشش و سرش رو آورده پایین بین پاهاش و داره با خودش یه چیزی ام زمزمه میکنه چشم که افتاد به این کار رسول تعجب کردم گفتم چیکار میکنی رسول این چه حرکتیه؟! واسه چی اینطوری میکنی
با انگشتش اشاره کرد گفت این صدای آهنگ رو نمیخوام بشنوم
توجه کردم دیدم از ضبط ماشین صدای ترانه ای داره پخش میشه که همونجا تذکر دادم و گفتم اگه میشه صداش رو کم کنید یا قطعش کنید
و من هم از این حرکت رسول واقعا تعجب کردم که توی این سن آنقدر فهمیم شده آنقدر مسائل دینی خودش رو میفهمه و عمل میکنه و این خیلی باعث خوشحالی من شد
˼مُنیب ⸀
۳.یک خاطره از دوران کودکی و نوجوانی شهید برامون تعریف کنید.
----
در سن نوجوانی ایش هم به همین نسبت خیلی مقید بود به انجام وظایف دینیش نماز روزه و مسایل دیگه
حتی قبل از رسیدن به سن تکلیف نماز و روزه هاش کامل انجام می گرفت
توی یا الله کردن خیلی مقعید بود به طوری که وقتی. وارد خونه میخواست بشه می دید فردی مهمانی توی خونه هست در میزد یا الله می گفت
یا در باز بود آنقدر در میزد تا ما بیایم جلوی در
سر زده وارد نمیشد
خیلی به این موارد اهمیت میداد
٤.چیشد که بین این همه توهمات و تخیلات و شور جوانی شهید راه قشنگ دفاع از حرم اهل بیا رو انتخاب کرد؟
˼مُنیب ⸀
٤.چیشد که بین این همه توهمات و تخیلات و شور جوانی شهید راه قشنگ دفاع از حرم اهل بیا رو انتخاب کرد؟
۴_پاسخ سوال چهارم مصاحبه:
کلا شهید ای همون بچگی به شهدا خیلی علاقه داشت به بسیج به مسایل انقلابی و اعتقادی اهمیت زیادی میداد علاقه ای که نسبت به این مسایل داشت اینا همه پیش زمینه ی انتخاب این جوان شد و در زمان بزرگی خودش که به سن. تکلیف رسید باعث شد که ایشون بتونه درست تصمیم بگیره و اون راهی که بهش اعتقاد داشت رو ادامه بده که اولین انتخابش استخدام شدن توی سپاه بود که ایشون یکی از اعتقاداتش این بود که ما که میخوایم به عنوان سرباز امام زمان باشیم باید یک سرباز واقعی از تمام مسایل نظامی و فنون رزمی اطلاع داشته باشه بخاطر همین علاقه مند بود که بره تو یک سازمان یا منطقه نظامی خدمت کنه که خب بهترین جا رو ایشون برای خودش تشخیص داد که همون سپاه بود رفت و مسائل نظامی رو به خوبی یاد گرفت و خیلی هم علاقه به این قسمت نظامیش داشت میگفت من اگر بعد از اینکه دوره ام تمام شد بخوان ببرن توی قسمت اداری و دفتری اصلا طاقت ندارم علاقه ای به این بخش ها ندارم
علاقه ام شرکت توی بخش های. آموزش و نظامی باشه که اتفاقا همین هم انتخاب کرد و قسمت مربی تخریب ایشون انتخاب شد و آموزش میداد
و همین باعث شد که ایشون در زمان جنگ سوریه که احتیاج داشتند به افرادی که برند و اونجا. کاری انجام بدن رفتن به عنوان مربی و نیرو های اونجا. رو آموزش میداد و چون خودش علاقه داشت توی خط مقدم اون مناطق باشه به قسمت های خط مقدم اونجا اعزام شد و اونجا کار های تخریب رو انجام میداد
˼مُنیب ⸀
٥.الگوی شهید خلیلی چه کسی بود؟ آیا شهید خاصی رو سرمشق قرار داده بودند؟
۵_پاسخ سوال پنجم مصاحبه :
الگوی آقا رسول شهدا بودند یک آلبومی ما الان تو خونه داریم پر از عکس شهداست عکس های شهدا رو جمع اوری میکرد شهدای دفاع مقدس و حتی شهدای اون موقع که خیلیم مطرح بودند شهدای انتفاضه اخبارشون رو پیگیری میکرد به وصیت نامه شهدا توجه زیادی میکرد و شهدای شاخصی رو که الگوی خودش انتخاب کرده بود یکیش شهید آوینی بود شهید حاج همت بود شهید دین شعاری از شهدای تخریب اون زمان
و شهدای دیگه...
فرقی نمیکرد اکثر شهدا رو دوست داشت و الگو قرارشون میداد