منتظر المهدی:
#داستان
#محرم_مهدوی
#شب_اول_محرم
◾️شهادت جناب مسلم (علیهالسلام)
🕰در زمان های خیلی دور، مردم شهر کوفه، از دست حاکمان زورگو و ستمگر رنج می بردند. 😥
اونها می دونستند اگه امام حسین(علیه السلام) به یاری اونها بیان، همه بدبختی ها و رنج هاشون تموم میشه.
برای همین هم برای ایشون نامه نوشتن.📨
دو نفر به نمایندگی از بقیه نامه ها رو خدمت امام مهربون آوردن.✉️
امام که نامه ها رو خوندن، پسر عمو و یار با وفاشون، جناب مسلم رو به کوفه فرستادند تا ببینند که مردم واقعا از این ظلم و ستم خسته شدند یا نه.
جناب مسلم بن عقیل به کوفه رفت 🐎
مردم کوفه خیلی خوشحال شدند و به استقبال جناب مسلم رفتند🤗 چند روزی گذشت.
تعداد زیادی از مردم کوفه با جناب مسلم همراه شدند
گفتند ما می خواهیم امام حسین پیشوا و رهبر ما باشند💚 جناب مسلم هم با خوشحالی به امام حسین (علیهالسلام) نامه نوشت که مانعی ندارد که شما به کوفه بیایید👂جاسوسان یزید این خبر را به او رساندند.
یزید (که لعنت خدا بر او باد)، سریع عبیدالله بن زیاد که یکی از بی رحم ترین دشمنان بود را حاکم کوفه کرد👺 ابن زیادِ ظالم به مردم گفت که اگر جناب مسلم را تنها بگذارند، به آنها خانه و پول و زمین و... می دهد. 🏠💰 آن مردم بی وفا، فریب حرف های ابن زیاد را خوردند و جناب مسلم را تنها گذاشتند.
#ادامه_داستان_در_پست_بعدی
#ادامه_داستان_جناب_مسلم_علیه_السلام
سپس ابن زیاد سربازانش را به سراغ جناب مسلم فرستاد😔 جناب مسلم که بسیار شجاع و قدرتمند بود، به تنهایی با آن سربازان مبارزه کرد🏹 به طوری که همه آن سربازها می ترسیدند نزدیک جناب مسلم شوند😰 تا اینکه همه با هم هجوم بردند و ایشان را دستگیر کردند.
بعد به دستور ابن زياد، جناب مسلم را با دست و پاى بسته⛓ از بالاى ديوار بلندى به پايين انداختند و به شهادت رساندند😢
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_علیه_السلام
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#محرم_مهدوی
🎥نماهنگ زیبای شکرا یا حسین
🦋بچه ها حتماااا این نماهنگ زیبا رو ببنید و لذت ببرید
@montazer_koocholo
ذوالکفل ع.mp3
24.22M
#یا_ابوالفضل_العباس
#محرم_شهادت
#حاج_قاسم
🌹#ذوالکفل_ع🌹
🙍♂بالای ۴ سال
🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا
#عمو_قصه_گو
🗣قرائت : #سوره_تکاثر
🎶تدوین : ____
📚منبع : قصههای پیامبران
@montazer_koocholo
#داستان
#محرم_مهدوی
روز_دوم_محرم
سلام بچه های عزیزمون🖤
به روز دوم محرم، شب ورود امام حسین به کربلا رسیدیم😞بیاین داستان زیبای امشب رو با هم بخونیم🦋
🔹حضرت ابراهیم(علیه السلام)✨ و زمین کربلا🕌
حضرت ابراهیم(علیه السلام)✨ یکی از پیامبران بزرگ خداوند🌟 بودند.
ایشان مقابل ظلم و ستم👹 ایستادگی کردند.
در زمان های خیلی دور از سرزمینی به سرزمین دیگر مسافرت می رفتند تا پیام خداوند را به مردم برسانند.
آن موقع هنوز واقعه عاشورا اتفاق نیافتاده بود. ایشان سوار بر اسبشان 🐴 به سلامت سرزمین ها را یکی پس از ديگري عبور کردند.
ولی در یک سرزمین برای ایشان اتفاقی افتاد. آن اتفاق ایشان را ناراحت 😔 کرد. حتما دوست دارید بدانید چه اتفاقی بود❓
من براتون می گويم... وقتی حضرت ابراهیم(علیه السلام)✨ به آن سرزمین رسیدند، پای اسبشان🐴 لغزید. ایشان به شدت از روی اسب به زمین افتادند😔
سر مبارکشان شکست و خون جاری شد.
با ناراحتی به خدای مهربان🌟 فرمودند: خدای خوبم، آیا از دست من ناراحت هستی❓آيا من کار اشتباهي انجام دادم❓
#ادامه_داستان_در_پست_بعدی
#ادامه_داستان_حضرت_ابراهیم_و_زمین_کربلا
ناگهان فرشته زیبای خداوند حضرت جبرئیل (علیه السلام)⭐️ را دید.
فرشته به او فرمود: ای ابراهیم، تو پیامبر خوب خدا هستی. کار اشتباهي هم انجام نداده اي. بلکه روی این زمینی که قدم گذاشتی، نوه آخرین پیامبر خدا یعنی امام حسین(علیه السلام) ☀️ را به شهادت می رسانند. این سرزمین، کربلا است.
حضرت ابراهیم(علیه السلام)✨ دوست داشت بیشتر بداند.
برای همین فرشته زيبای خداوند، از مصیبت ها و اتفاقات کربلا برایش گفت و روضه امام حسین(علیه السلام)☀️ را برای او خواند و او بسیار گریه کرد.
بعد حضرت ابراهیم(علیه السلام) پرسیدند چه کسی نوه ی رسول خدا را در کربلا به شهادت می رساند❓
فرشته خداوند فرمود: یزید 👹 که خدا او را لعنت کند.
حضرت ابراهیم(علیه السلام) دست هایشان را به آسمان بلند کردند و یزید و لشکریانش 👹 را لعنت کردند
ناگهان اسب 🐴ایشان با صدای بلند آمین گفت. حضرت ابراهیم(علیه السلام)✨ به اسبشان فرمود: چرا آمين گفتی❓ اسب گفت: ای پیامبر خدا، من افتخار می کنم که شما سوار من هستی. وقتی شما از پشت من به زمین افتادی، خیلی خجالت کشیدم 😔 الان که فهمیدم علتش یزید و لشکریانش👹👺 هستند، چون در این سرزمین ظلم می کنند، من هم آنها را لعنت می کنم.
دوستای خوبم، همه ی اهلِ آسمان🌤 و همه ی اهلِ زمین، دشمنِ امام حسین(علیه السلام)☀️ که یزید و لشکریانش هستند رو لعنت می کنند و امام زمان هم ان شاءالله با ظهورشون انتقام خون امام حسین (علیه السلام) رو از همه آدم های بد میگیرن😔
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#محرم_مهدوی
🎥 کلیپ زیبای انت حبیبی و نور عینی حسین (عشق من و نور چشمم حسین)🤩
👌فوق العاده زیبا، بچه ها حتما نگاه کنید
حضرت آدم ع(1).mp3
22.69M
#یا_رقیه
#عمو_عباس
#هر_خانه_یک_حسینیه
🌹#حضرت_آدم_ع🌹
🙍♂بالای ۴ سال
🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا
#عمو_قصه_گو
🗣قرائت : #سوره_طارق
🎶تدوین : _
📚منبع :
@montazer_koocholo
#داستان
#محرم_مهدوی
#شب_سوم_محرم
🌿سه ساله کربلا
سلام کوچولو های کربلایی🕌
من ذوالجناحم، اسب سفید 🦄و بسیار زیبایی که همه آرزوی داشتن من، تو سرشون بود.
اما من فقط و فقط دوست داشتم؛ با ارباب ✨حسينم باشم. آخه ایشون خیلی خیلی مهربون بودن.
یه روز که ✨ارباب حسينم می خواستن به مسافرت برون؛ منم حسابی خودم رو آماده کردم که همراهشون باشم.
آخه ميدونيد این مسافرتی بود که بازگشتی نداشت.
ارباب ✨حسین مهربونم این رو می دونستن.
حتما می پرسید از کجا⁉️
خب من می دیدم که فرشته های خداوند✨ پیش ایشون میان و خبرهای مهمی رو بهشون میدن👌 یکی از خبرها این بود.
ارباب حسین مهربونم☀️ باید برون و مردم شهر کوفه رو از دست ظلم و ستم آدم های بد👹👺 نجات بدن چون مردم خیلی نامه به ایشون نوشته📝 بودن تا به کمکشون برن.
به امر خدای توانا بار سفرمون رو بستیم و حرکت کردیم.
ارباب حسينم☀️ خانواده شون رو هم با خودشون به این سفر آورده بودن
دختر کوچولوی ايشون حضرت رقیه(سلام الله عليها)✨ نام داشتند. ایشون سه سالشون بود. توی مسیر خیلی شیرین زبونی می کردند. گاهی روی من سوار می شدن، گاهی تو بغل آقام امام حسین مهربون☀️ بودن گاهی با پاهای قشنگش پیاده می آمدند
خلاصه بچه ها....
رفتیم و رفتیم تا به جایی رسیدیم که بهش می گفتن کربلا.
آدم های بد و ستمگر👹👺 ارباب حسین(علیه السلام)✨ و همراهانشون رو محاصره کردن. اونها👹 می خواستند هیچ کار خوبی تو دنیا نباشه و همیشه کارهای زشت و بد انجام بدن
#ادامه_داستان_در_پست_بعد
#ادامه_داستان_سه_ساله_کربلا
اما امام عزیزمون می خواستن، مردم کارهای خوب و قشنگ 💚 رو یاد بگیرن. برای همین مقابل آدم های بد👹 ایستادن. دونه دونه یارانشان برای مقابله با اون آدم ها رفتند و شهید شدند😔
دیگه کسی نمونده بود کنار آقام حسین مهربون☀️ باشه. من 🦄 بودم و ارباب حسينم
✨ارباب حسينم یه دستی به سر و روی من کشیدن. تنهای تنها بودن. سوار من شدند. وقتی می خواستیم حرکت کنیم،
دختر شیرین زبون✨ امامم اومد جلوی من 🦄 رو گرفت.
گفت: ذوالجناح 🦄 برای چی می خوای بابام و ببری❓
✨ارباب حسينم دخترشون رو در آغوش گرفتند. فرمودند: رقیه جان✨ تو نور چشم من هستی. برای من خیلی سخته که دارم از تو جدا میشم گریه نکن دخترم من باید برم تا همیشه نام و یاد پیامبر مهربان و پدرم امیرالمونین زنده بمونه👌
اون لحظه خیلی سخت بود. انگار تمام عالم رو غم و غصه گرفت. یه خانم مهربونی بود
همه بهشون عمه زینب می گفتن .
عمه زینب اومدن و رقیه سه ساله رو بغل کردن تا ما تونستیم حرکت کنیم و به جنگ آدم های بد بریم. به سمت دشمن رفتیم. ارباب حسین خیلی از آدم های بد رو کشتن. بقیه هم می ترسیدن به ایشون نزدیک بشن .تا اینکه تعداد زیادی از اونا با هم حمله کردند و ارباب حسینم رو به شهادت رسوندن😢
حالا من مونده بودم وقتی رقیه سه ساله رو دیدم چی بگم. فقط با شرمندگی سرم رو پایین انداختم😓
بعد آدم های بعد به طرف خیمه ها حمله کردند . الهی بمیرم، دختر کوچولوی ارباب حسینم خیلی ترسیده بود. دیگه عصر شده و آسمون سرخ سرخ بود ☀️خورشید خانم با ناراحتی داشت می رفت چون دیده بود رقیه سه ساله در غم از دست دادن باباش چقدر گریه کرده بود
🤲الهی به حق حضرت رقیه سلام الله علیها عجل لولیک الفرج🤲
@montazer_koocholo
#محرم_مهدوی
رقیه سه ساله
مامان که مهربونه😊
قصه برام می خونه📋
قصه ی دشت بلا
سه ساله کربلا
دختری دل شکسته💔
با دست و پای بسته😞
زیبا گل یاسمن🌻
اسیر دست دشمن😱
رقیه سه ساله
یه دنیا غصه داره😭
چند روزیه گذشته
باباشو اون ندیده
تنگه دلش یه دنیا ❣
برای روی بابا
اشکای دونه دونش
نشسته روی گونش😭
عمه اونو می بینه
کنار اون می شینه
می گه عزیز دلم😍
آروم بگیر دخترم🤫
بابا که مهربونه
الان تو آسمونه
شهید راه خداست
اما دلش پیش ماست
ای گل زیبای من🌹
بخواب تو آغوش من
آروم بگیر لالایی
دردونه ی بابایی👌
☑️ @montazer_koocholo
28.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بچه_های_بهشت
#انیمیشین_حضرت_مسلم ابن عقیل ✅قسمت پنجم(قسمت پایانی)
🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#محرم_مهدوی
🏴روز سوم محرم: حضرت رقیه سلام الله علیها
@montazer_koocholo
#محرم_مهدوی
صدای طبل و زنجیر🥁
می آید از خیابان
غمی 😞نشسته امشب
به قلب پیر و جوان
صدای واحسینا
پیچیده در هر کجا
زنده شده دوباره
خاطره ی کربلا
گردیده یک عالمی🌑
در سوگ او سیه پوش
مردم همه عزادار
با اشک 😭و غم هم آغوش
آمد محرمُ باز
صدای اشک و ناله
روئیده در کربلا
گل های سرخ🌷 لاله
✍ اکرم خیبری
@montazer_koocholo
#داستان
#محرم_مهدوی
#شب_چهارم_محرم
✨جناب حُر ، آزادمردِ کربلا ✨
🍃سلام بچه ها
به روز چهارم محرم رسیدیم😔
میخوایم داستان امروز رو از زبان حضرت رقیه سلام الله علیها براتون بگیم پس هم با ما همراه باشید
من رقیه سه ساله کربلا، دختر دردونه بابام سید الشهدا☀️ هستم.
براتون بگم که ما به همراه کاروان بابا حسینم☀️ حرکت کردیم تا به کوفه بریم. آخه مردم به بابا حسینم☀️ نامه📨 نوشتن که به کوفه برود و آنها را از چنگال حاکمان ظالم و ستمگر👹 نجات بده.
اونها می دونستن بابای من چه قدرتی💪 داره توی راه ما بچه ها می خندیدیم. صدای خنده مون همه جا را پر کرده بود🙂 عمه زینب✨ هم لبخند روي لبش بود.
همین طور که می رفتیم، یکی از بچه ها صدا زد، نخلستان🌴 نخلستان های🌴 کوفه... رسیدیم. همه خوشحال شدند. بچه ها که از خوشحالی بالا و پایین می پریدند
من هم همین طور. کمی که نزدیک تر رفتیم، عمه زینب✨ فرمودن: عزیزان من، اینها نخلستان🌴 نیست...جلوتر که رفتيم، دیدیم آدمای بد با شمشیرهاشون🗡⚔🗡 اومده بودن که جلوی بابا حسینم را بگیرن😔
همه ی اون آدم ها تشنه🌊 بودن. حتی اسب هاشون🐎 هم تشنه بودن. بابا حسینم☀️ به عمو عباسم💫 فرمودن که برای آنها آب💧 بیار عمو عباسم💫 رفت و برای اونها آب💧 اورد.
دیدم یه پیرمردی👴 بینشون بود که توان آب خوردن نداشت. بابا حسین☀️ با دستای خودشون به اون پیرمرد آب💧 داد.
حتی بابا حسین☀️ فرمودن: به اسب هاشون🐎 هم آب بدن. آنها خیلی آب💧 خوردند تا اينکه سیراب شدن.
#ادامه_داستان_در_پست_بعد