#وظایف_کودک_منتظر
گل زیبای امام زمانی🌸
در زمان غیبتِ امام مهدی علیه السلام ما میتونیم یک کارهایی انجام بدیم که قلبِ ایشون 💜رو خوشحال کنیم😍
مثل:👈 زیارت کردن
به زیارت امامان و امامزادگان برو و برای فرج امام زمان مهربونمون دعا کن🤲😊
❣اللهم عجل لولیک الفرج❣
@montazer_koocholo
46.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#انیمیشن_مهدوی
یاران افتاب
بچه ها جوون حتما این انیمیشن قشنگ که درباره امام زمان عج هست رو ببینین👌
@montazer_koocholo
16.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارتون #مهارت_های_زندگی
این قسمت: به قول بابام سخت نگیر
پیام اخلاقی: اهمیت قول و قرار در ارتباط با دیگران
🍎🍃🍎🍃🍎
@montazer_koocholo
Audio_827302.mp3
زمان:
حجم:
8.79M
#قصه های حنا جون
📚عنوان: مرغ ماهی خوار توبه کار
🎬قسمت: اول
🎤گوینده: خانم اوسطی
💐گلهای باطراوت😘💖
♦️🔸امشب با حناجون همراه باشیم تا یکی دیگه از قصه های زیبا که برگرفته از سری قصه های خوب برای بچه های خوب 📖 هست رو با هم بشنویم👂
امیدوارم شما نازنینا خوشتون بیاد😉😄😊 قصه های حنا جون رو دنبال کنید♦️🔸
منتظر نظرات خوبتون هستیم ✅
📚ما رو به دوستان و عزیزانتون معرفی کنید👇
🌾🌺🌿🌸🌳🌺🌴
@montazer_koocholo
#داستان_های_شگفت_انگیز_از_کودکی_امام_زمان
#داستان_تولد_تا_امامت_امام_زمان
🍃قاصدک با خودش فکر میکرد چه خبر خوشی را از فردا برای تمام قاصدکهای دنیا دارد.😍
پدر صدا زد: عمه جان، پسرم را نزد من بیاور😘
پدر گفت: پسرم سخن بگو.🗣
قاصدک شنید که پسر، لب به سخن گشود و گفت:….
قاصدکها وقتی به هم میرسند و جمعشان جمع میشود، برای همدیگر حکایتهای شنیدنی تعریف میکنند و اصلاً قاصدک یعنی همین.😄
🍃قاصدک در جمع قاصدکها، تولد نوزاد نورانی👶 را به آنها خبر داد و همه آنها خوشحال شدند و از قاصدک به خاطر اینکه خبر به این مهمی را برای آنها آورده بود، تشکر کرد.
🍁یکی از قاصدکها از حکایتهای قاصدکهای زمانهای خیلی دور تعریف کرد؛ از مرد مغروری که خود را خدای مردم میدانست و مردم فقیر و بیچاره را خیلی اذیت میکرد.😑
⛔️آن مرد مغرور شنید که میگویند در آیندهای نزدیک پسربچهای👦 به دنیا میآید که وقتی بزرگ شد او را نابود میکند، به همین خاطر دستور داد هر پسربچهای را که به دنیا میآید بکشند.😒
قاصدکهای آن زمان خیلی ناراحت شدند،😢 چون همین نوزادهای پسر بودند که وقتی بزرگ میشدند به صحرا میآمدند و قاصدکها را جمع میکردند و برای بازی به شهر میآوردند و قاصدکها در دست بچهها حسابی تفریح میکردند.😌
💯اما قاصدکها موقعی خوشحال شدند که صدای پسربچهای را در شهر شنیدند. وقتی بهطرف صدا رفتند، خیلی تعجب کردند، بله درست بود، پسربچهای زیبا متولدشده بود و مأموران ستمگر متوجه آن نشده بودند.😉
آن پسربچه زيبا بعد که بزرگ شد، پیامبر خوب خدا شد و مردم را از دست ستمگران و آدمهای بدجنس نجات داد👌
14.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارتون #مهارت_های_زندگی
این قسمت: اشتی باجناق ها
#ادامه_داستان_دریا_و_پیامبر_رحمت_2
یک روز که خواب🌊 بودم، خورشید خانم 🌞با شوق و ذوق من رو صدا زد:
دریا 📣📣 دریا📣📣
از خواب پریدم. گفتم: چه شده⁉️ خورشید خانم اتفاقی افتاده⁉️
خورشید خانم🌞 گفت: بله، خبر خبر، آمادهای بشنوی. با تعجب گفتم: چه شده⁉️ گفت: امروز محمد مهربان☀️ و عمویش جناب ابوطالب ☀️دارند به اینجا میآیند.
شوکه شدم. نمیدانستم که چکار کنم. فقط بالا و پایین پریدم و گفتم: هورااااااااااا🌊 یعنی من دارم به آرزویم میرسم. خدایا شکرت🙏
از طرفی من در جایی بودم که مردمش خیلی نادان بودند. آنها بتهای بی جان را میپرستیدند. فرزندان و خانوادهی خود را برای بتها قربانی میکردند. آن روز که حضرت محمد مهربان☀️ به سرزمین ما آمد، مردم چند نفر را برای قربانی لبهی من گذاشته بودند. آنجا بت بزرگ را قرار داده بودند. قربانیان را کنار بت بزرگ نشانده بودند.
من چشمم به راه بود. ناگهان دیدم که مردی از دور میآید. دقت کردم. یکدفعه خورشید خانم🌞 گفت: دریاجان🌊 حضرت محمد آمد. خیلی خوشحال شدم و از خوشحالی بالا و پایین پریدم🌊💦💦 محمد مهربان نزدیکتر شد.
دید که قربانیان کنار بت هستند. به دست و پای آنها طناب بسته شده است. او طنابها را باز کرد. بعد نگاهی به من انداخت. به من فرمود: به امر خدا شدیدتر شوم و بت بزرگ آن مردم را بشکنم. با اشارهی محمد☀️ خروشان شدم. بت شکست
#ادامه_دارد...