✅امر به توبه از جانب حضرت ولی عصر(عج)
حضرت حجت (روحی فداه) در نامه
ای به شیخ مفید می فرماید:
سعی کنید اعمال شما (شیعیان) طوری
باشد که شما را به ما نزدیک سازد و از
گناهانی که موجب نارضایتی ما را فراهم
نماید بترسید و دوری کنید.
امرقیام ما با اجازه خداوند بطور ناگهانی
انجام خواهد شد و دیگر در آن هنگام
توبه فایدهای ندارد و سودی نبخشد.
✨عدم التزام به دستورات ما،موجب
میشود که بدون توبه از دنیا بروند و
دیگر ندامت و پشیمانی نفعی نخواهد
داشت.
📚 منابع:
1. احتجاج، ج2، ص597
2. بحارالانوار، ج3، ص175
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
. *🌹 بسم الله الرّحمان الرّحيم 🌹*
*☘️ اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد ☘️*
. *🌷 و عجّل فرجهم و العن اعدائهم 🌷*
. *🌴 سلام علیکم 🌴*
. *☘️ گلبرگ 799☘️*
*💐 زکات فطره به چه کسانی میرسد؟!*
*🌹 ائمّه أطهار علیهم السّلام فرموده اند:*
*💐 زکات فطره به چند گروه داده میشود : اهل ولایت حضرات ائمّه معصومین علیهم السّلام باشند.💐*
*☘️ همسایگان فقیر و نیازمند ☘️*
*💐 فرزندان صغیر مؤمنین که پدرانشان از دار دنیا رفته اند. 💐*
*☘️ خویشان و اقربای فقیر ☘️*
*🌿 بدهکارانی که توان پرداخت بدهی خود را ندارند. 🌿*
*🌷حتّی در مواردی به سادات فقیر و نیازمند هم تعلّق میگیرد. 🌷*
*📚 وسائل الشیعه مرحوم شیخ حُرّ 📚*
💠💠💠💠💠💠
*باسلام وآرزوی قبولی طاعات و عبادات شما خیرین گرامی*🌹💥
*وتبریک فرارسیدن عید سعید فطر*🌹💥
*خیرین گرامی نیازمندان*
*منتظر دستهای پر مهر شما هستند* 🌹💥
*خیرین بزرگوار لطفا* *فطریه ...صدقات، خیرات و کمک های* *خداپسندانه خودتان را به شماره کارتِ خیریه واریز بفرمائید*
🌹💥
*تا ان شاءالله گره ای از کار گرفتاران باز شود*
*اجرتان با مولای مهربان حضرت مهدی(عج)*🌹💥
*شماره کارت خیریه مجموعه منتظران ظهور .*
6037997474678860
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
3.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
5 خاصیت فوق العاده در صدقه دادن!!!
نام استاد: فرحزاد
http://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
@ostad_shojaeچگونه عبادات کنیم 19.mp3
زمان:
حجم:
10.64M
#چگونه_عبادت_کنم؟ ۱۹ 🤲
حس آخر یک عبادت باکیفیت؛
شبیه حس شنا توی یه رودخانهست!
وقتی تمام شد؛
سبکیِ طهارت، و رهایی از چرکهای گناهانِ ساعات قبلت رو، باید حس کنی .
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
استاد محمد شجاعیاین که گناه نیست 37.mp3
زمان:
حجم:
4.56M
#این_که_گناه_نیست 37
✴️وقت؛ یهو تموم میشه.
تنبلی کردن، زیرآبی رفتن،
امروز و فردا کردن،
و عدم مدیریت زمان، بدبختِت میکنه!
💢وقتی به خودت میای، که خیلی دیره!
نگو؛ تنبلی گناه نیست
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
🏴 منتظران ظهور 🏴
رمان آنلاین زن ،زندگی ، آزادی قسمت سی و دوم: سحر دوباره نگاه خیره اش را به الی دوخت و گفت: تو رو خد
رمان آنلاین
زن زندگی آزادی
قسمت سی و سوم:
دقایقی بعد درب کابین را زدند، سارینا و نازگل انگار با وجود اینهمه تلاطم دریا در خوابی عمیق بودند و الی که مانند سحر ،خواب به چشمانش نمی آمد ،با یک حرکت از جا برخواست ،شالی را که به نردبان تخت تکیه داده بود برداشت و روی سرش انداخت و همانطور که چشمکی به سحر میزد گفت: درست است قصد داریم به مهد آزادی سفر کنیم ،اما حفظ اصالت ایرانی بودن خودمان واجب تر است.
سحر لبخندی زد و برای دومین بار تقه ای به درب خورد و پشت سرش صدای مردی بلند شد: خانم ها کسی بیدار نیست؟
الی پله های نردبان فلزی را دوتا یکی پیمود و گفت: صب کن اومدم.
درب کابین باز شد و سینی بزرگی داخل آمد.
الی سینی را گرفت و تشکری کرد و با انگشتان پا درب کشویی کابین را بست و همانطور که سینی را روی میز کوچک وسط کابین میگذاشت گفت: اوه اوه ، چه خبره اینجا!! دخمل پاشین که انگاری خاله جولیا خیییلی سفارشتون کرده و سفرهٔ صبحانهٔ رنگ و وارنگی براتون تدارک دیدن و اشاره به سحر کرد که پایین بیاید.
سحر همانطور که مشغول پایین آمدن بود ، نگاهی به میز کوچک وسط کرد، سینی پلاستیکی سفید رنگ رویش اینقدر بزرگ بود که چیزی از میز کوچک پیدا نبود.
دخترا یکی یکی بیدار شدند، الی کنار سارینا و سحر کنار نازگل نشست
همه به سینی صبحانه ای خیره شدند که خیلی چیزها داخلش بود،از شیر و آب پرتقال و قهوه گرفته تا پنیر و کره و مربا و تخم مرغ و عسل...
انگار ابن چهار دختر پیش رو شاهزادگانی گمشده در دیار دیگر بودند..
سحر همانطور که لقمه ای از نان شیر مال پیش رویش جدا میکرد با خود گفت: یعنی واقعا جولیا کیه؟
چرا اینقدر به ما اهمیت می دهد؟! و این الطاف در پی اش چه خواسته ای نهفته است؟
بعد از صرف صبحانه، الی که دختری پر از انرژی بود رو به دخترا گفت: بچه ها من میرم رو عرشه قدم بزنم کسی هست با من بیا؟!
نازگل و سارینا که انگار تو عمرشون فقط کمبود خواب داشتند نه کم جانی گفتند و روی تخت دراز کشیدن..
اما سحر که ذهنش مملو از سوالات ریز و درشت بود و حس می کرد جواب تمام این سوالات را الی میداند،از جا بلند شد.
مانتویش را که تازه بود از لبه تخت برداشت وهماتطور می پوشید گفت: من میام، منم دلم گرفته...
الی بشکنی زد و گفت: ای جاااانم...سحر را عشقه...بریم گلم و با هم از کابین خارج شدند..
ادامه دارد..
📝به قلم: ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺