eitaa logo
🌹 منتظران ظهور 🌹
2.9هزار دنبال‌کننده
16.7هزار عکس
10.2هزار ویدیو
311 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی کپی متن با ذکر صلوات و دعای فرج ، حلال است🙏🏻 ادمین: @Montazer_zohorr تبادل و تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/1139737620C24568efe71
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: شراره آهی کشید و نگاهش را به پنجره ای که پرده اش کشیده بود دوخت، تا اینجای خاطرات، روایات مادربزرگش بود و اینک به جایی رسیده بود که تکرار قصه های خودش بود. شراره خیره به نقطه ای نامعلوم بر روی دیوار شد و غرق در خاطرات چند سال پیش شد، درست یادش می آمد آن روز را: با دوست پسر جدیدش قرار گذاشته بود، سیامک پسری پولدار که تک پسر خانواده بود و توی یک روز بارانی جلوی پارک شراره را که چتری قرمز با توپ های سفید برسر گرفته بود سوار کرد و شراره متوجه شد اگر قاپ سیامک را بدزد شاید بتواند عمری راحت بخورد و بخوابد و کیف دنیا را کند و مطمئن بود که میتواند، چرا که او دختر جمشید بود، جمشید قمار باز که سر همه را کلاه میذاشت و هیچ کس هم بو نمیبرد، به گفتهٔ پدرش، از بین بچه هایش شبیه ترین فرد به او شراره بود و همیشه روی شراره حساب ویژه ای داشت. حالا بعد از یک مدت ارتباط با سیامک، قرار بود باهم بروند به نمایشگاه اتومبیل تا سیامک با پسند شراره،یک ماشین شاسی بلند و شیک پسند کند. شراره زیباترین لباسش را تنش کرد، مانتویی جلوباز و کوتاه و مشکی با یقه کتی و قرمز رنگ و آستین های قرمز، شاید نزدیک یک ساعت از وقتش را جلوی آینه گذرانده بود تا با آرایشی ملیح، دل سیامک نگون بخت را بلرزاند. سر موعد ماشین سیامک، جلوی همان پارکی که اول آشنایی همدیگر را دیدند، منتظر شراره بود. شراره با ناز و افاده ای پسرکش سوار ماشین شد و سلام کرد، سیامک خیره در چشمان او لبخندی زد و همانطور که لپ شراره را در دستش میگرفت گفت: سلام خانم خانما، بزنم به تخته چه خوشگل شدی...راستش را بگو پیش کدوم آرایشگر رفتی که همچی حوری ساخته؟! شراره همانطور که لبخند میزد دست سیامک را آرام از گونه اش جدا کرد و گفت: هیچ ارایشگری، فراموش نکن اولا من کلا زیبا هستم درثانی از هر انگشتم یه هنر میباره و باید یادآوری کنم که انگار خودم عمری توی آرایشگاه هنرنمایی کردم.. سیامک دنده را عوض کرد و گفت: آی قربون خانمی هنرمند خودم و پایش را روی گاز گذاشت و ادامه داد: پیش به سوی مقصد، میخوام یه ماشین بگیرم که خانمم عشق کنه.. شراره لبخندی زد و گفت: حالا قبل ماشین گرفتن، بگو‌به پدر و مادرت راجع به من نگفتی؟! سیامک اخمی کرد و گفت: خودت میدونی بابام خارج از کشوره، مامان هم که بدون اجازه بابا آب نمیخوره، بعدم از نظر اونا من نامزد دارم، اونا رزی را برام لقمه گرفتن، باید کم کم پیش برم، آروم آروم و با نقشه بگم که همون اول راه با خانم خانمی مخالفت نکنند. شراره آه کوتاهی کشید و سرش را به نشانه تایید تکان داد و در ذهنش به اینهمه وابستگی سیامک به پدرش فحش میداد، سیامک اونی نبود که نشان میداد، اما میشد تیغش زد، پس حالا حالاها باهاش کار داشت. بعد از یک ربع رانندگی، جلوی نمایشگاه ماشین بزرگی که انگار از دور به آدم چشمک میزد ایستاد. سیامک پیاده شد و در ماشین را برای شراره باز کرد، شراره با ناز و افاده پیاده شد، کیف قرمز رنگش را روی شانه اش مرتب کرد، سیامک همانطور که میخواست دست شراره را بگیرد متوجه شد شراره به نقطه ای خیره شده،انتهای نگاه او به پشت در شیشه ای نمایشگاه اتومبیل، پسری که پشت میز نشسته بود میرسید. شراره خیره به آن مرد پلک نمیزد ، ذهنش او را به سالها قبل میبرد،خاطرات در ذهنش جان گرفته بود و زیر لب تکرار کرد: آره خودشه، اینکه...اینکه..اما خیلی خوشگل شده،یعنی اینجا متعلق به.‌‌... ادامه دارد 📝به قلم:ط_حسینی بر اساس واقعی 🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼 http://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_1727856396.mp3
2.27M
🌹 🌹 🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙 امشب شادم و می خوانم عید آمد و عید آمد http://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد دل رمیده ی ما را انیس و مونس شد 🌺🌿🌺🌿🌺🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎋☘🎋☘🎋☘ عاشقم‌برآن نورپاک ودرخت طیبه اش که بالاترین‌تجلی ذات اقدس الهی است 🎋☘🎋☘🎋☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی_آنلاین_تمام_انبیاء_شاگرد_پیامبر_بودند_استاد_عالی.mp3
2.63M
🌺 (ص) ♨️تمام انبیاء شاگرد پیامبر اکرم(ص) بودند 👌 بسیار شنیدنی 🎙حجت الاسلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب صوتی " خنده های بی صدا" " مجموعه ۹ داستان کوتاه طنز" اثر محبوبه سلطان زاده تهیه شده در ایران صدا https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c