eitaa logo
🌹 منتظران ظهور 🌹
2.8هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
9.5هزار ویدیو
298 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی #اللّهم_عجِّل_لولیِّک_الفرج مدیر: @Montazer_zohorr @Namira_114 تبادل و تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/1139737620C24568efe71
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️💠🌀⭕️🔷🔹 🔹 🌸🍃 🧕(داستان‌واقعی) (این کتاب ارزشمند با استقبال بالا به تیراژ بیست‌ودوم رسیده است) ✫⇠ ✫⇠قسمت‌ شصت‌ویکم پرسیدم: «حالا کجا می خواهیم برویم؟!» گفت: «خط.» گفتم: «خطرناک نیست؟!» گفت: «خطر که دارد. اما می خواهم بچه ها ببینند بابایشان کجا می جنگد. مهدی باید بداند پدرش چطوری و کجا شهید شده.» همیشه وقتی صمد از شهادت حرف می زد، ناراحت می شدم و به او پیله می کردم؛ اما این بار چون پیشش بودم و قرار نبود از هم جدا شویم، چیزی نگفتم. سمیه را آماده کردم و وسایل را برداشتیم و راه افتادیم. همان ماشینی که با آن از همدان به سر پل ذهاب آمده بودیم، جلوی ساختمان بود. سوار شدیم. بعد از اینکه از پادگان خارج شدیم، صمد نگه داشت. اورکتی به من داد و گفت: «این را بپوش. چادرت را هم درآور. اگر دشمن ببیند یک زن توی منطقه است، اینجا را به آتش می بندد.» بچه ها مرا که با آن شکل و شمایل دیدند، زدند زیر خنده و گفتند: «مامان بابا شده!» صمد بچه ها را کف ماشین خواباند. پتویی رویشان کشید و گفت: «بچه ها ساکت باشید. اگر شلوغ کنید و شما را ببینند، نمی گذارند جلو برویم.» همان طور که جلو می رفتیم، تانک ها بیشتر می شد. ماشین های نظامی و سنگرهای کنار هم برایمان جالب بود. صمد پیاده می شد. می رفت توی سنگرها با رزمنده ها حرف می زد و برمی گشت. صدای انفجار از دور و نزدیک به گوش می رسید. یک بار ایستادیم. صمد ما را پشت دوربینی برد و تپه ها و خاکریزهایی را نشانمان داد و گفت: «آنجا خط دشمن است. آن تانک ها را می بینید، تانک ها و سنگرهای عراقی هاست.» نزدیک ظهر بود که به جاده فرعی دیگری پیچیدیم و صمد پشت خاکریزی ماشین را پارک کرد و همه پیاده شدیم. خودش اجاقی درست کرد. کتری را از توی ماشین آورد. از دبه کوچکی که پشت ماشین بود، آب توی کتری ریخت. اجاق را روشن کرد و چند تا قوطی کنسرو ماهی انداخت توی کتری. من و بچه ها هم دور اجاق نشستیم. صمد مهدی را برداشت و با هم رفتند توی سنگرهایی که آن اطراف بود. رزمنده های کم سن و سال تر با دیدن من و بچه ها انگار که به یاد خانواده و مادر و خواهر و برادرشان افتاده باشند، با صمیمیت و مهربانی بیشتری با ما حرف می زدند و سمیه را بغل می گرفتند و مهدی را می بوسیدند. از اوضاع و احوال پشت جبهه می پرسیدند. موقع ناهار پتویی انداختیم و سفره کوچکمان را باز کردیم و دور هم نشستیم. صمد کنسروها را باز کرد و توی بشقاب ها ریخت و سهم هر کس را جلویش گذاشت. بچه ها که گرسنه بودند ، با ولع نان و تن ماهی می خوردند. بعد از ناهار صمد ما را برد سنگرهای عراقی را که به دست ایرانی ها افتاده بود، نشانمان بدهد. طوری مواضع و خطوط و سنگرها را به بچه ها معرفی می کرد و درباره عملیات ها حرف می زد که انگار آن ها آدم بزرگ اند یا مسئولی، چیزی هستند که برای بازدید به جبهه آمده اند. موقع غروب، که منطقه در تاریکی مطلقی فرو می رفت، حس بدی داشتم. گفتم: «صمد! بیا برگردیم.» گفت: «می ترسی؟!» گفتم: «نه. اما خیلی ناراحتم. یک دفعه دلم برای حاج آقایم تنگ شد.» پسربچه ای چهارده پانزده ساله توی تاریکی ایستاده بود و به من نگاه می کرد. دلم برایش سوخت. گفتم: «مادر بیچاره اش حتماً الان ناراحت و نگرانش است. این طفلی ها توی این تاریکی چه کار می کنند؟!» محکم جوابم را داد: «می جنگند.» بعد دوربینش را از توی ماشین آورد و گفت: «بگذار یک عکس در این حالت از تو بگیرم.» حوصله نداشتم. گفتم: «ول کن حالا.» توجهی نکرد و چند تا عکس از من و بچه ها گرفت و گفت: «چرا این قدر ناراحتی؟!» گفتم: «دلم برای این بچه ها، این جوان ها، این رزمنده ها می سوزد.» گفت: «جنگ سخت است دیگر. ما وظیفه مان این است، دفاع. شما زن ها هم وظیفه دیگری دارید. تربیت درست و حسابی این جوان ها. اگر شما زن های خوب نبودید که این بچه های شجاع به این خوبی تربیت نمی شدند.» گفتم: «از جنگ بدم می آید. دلم می خواهد همه در صلح و صفا زندگی کنند.» گفت: «خدا کند امام زمان(عج) زودتر ظهور کند تا همه به این آرزو برسیم.» با تاریک شدن هوا، صدای انفجار خمپاره ها و توپ ها بیشتر شد. سوار شدیم تا حرکت کنیم. صمد برگشت و به سنگرها نگاه کرد و گفت: «این ها بچه های من هستند. همه فکرم پیش این هاست. غصه من این هاست. دلم می خواهد هر کاری از دستم برمی آید، برایشان انجام بدهم.» تمام طول راه که در تاریکی محض و با چراغ خاموش حرکت می کردیم، به فکر آن رزمنده بودم و با خودم می گفتم: «حالا آن طفلی توی این تاریکی و سرما چطور نگهبانی می دهد و چطور شب را به صبح می رساند.» فردای آن روز همین که صمد برای نماز بیدار شد، من هم بیدار شدم. همیشه عادت داشتم کمی توی رختخواب غلت بزنم تا خواب کاملاً از سرم بپرد. بیشتر اوقات آن قدر توی رختخواب می ماندم تا صمد نمازش را می خواند و می رفت؛ اما آن روز زود بلند شدم، ادامه دارد... ⭕️💠🌀⭕️🔷🔹
💠🌀⭕️🔷🔹 🔹 🌸🍃 🧕(داستان‌واقعی) (این کتاب ارزشمند با استقبال بالا به تیراژ بیست‌ودوم رسیده است) ✫⇠ ✫⇠قسمت‌ شصت‌ودوم پرسیدم: «کجا؟!» گفت: «همدان.» کمک کرد بچه ها سوار ماشین شدند. گفتم: «وسایلمان! کمی صبر کن بروم لباس بچه ها را بیاورم.» نشست پشت فرمان و گفت: «اصلاً وقت نداریم. اوضاع اضطراریه. زود باش. باید شما را برسانم و زود برگردم.» همان طور که سوار ماشین می شدم، گفتم: «اقلاً بگذار لباس های سمیه را بیاورم. چادرم...» معلوم بود کلافه و عصبانی است گفت: «سوار شو. گفتم اوضاع خطرناک است. شاید دوباره پادگان بمباران شود.» در ماشین را بستم و پرسیدم: «چرا نیامدید سراغمان. از صبح تا به حال کجا بودید؟!» همان طور که تندتند دنده ها را عوض می کرد، گاز داد و جلو رفت. گفت: «اگر بدانی چه وضعیتی داشتیم. تقریباً با دومین بمباران فهمیدم عراقی ها قصد دارند پادگان را زیرورو کنند، به همین خاطر تصمیم گرفتم گردانم را از پادگان خارج کنم. یکی یکی بچه ها را از زیر سیم خاردارها عبور دادم و فرستادمشان توی یکی از دره های اطراف. خدا را شکر یک مو از سر هیچ کدامشان کم نشد. هر سیصد نفرشان سالم اند؛ اما گردان های دیگر شهید و زخمی دادند. کاش می توانستم گردان های دیگر را هم نجات بدهم. شب شده بود و ما توی جاده ای خلوت و تاریک جلو می رفتیم. یک دفعه یاد آن پسر نوجوان افتادم که آن شب توی خط دیده بودم. دلم گرفت و پرسیدم: «صمد الان بچه هایت کجا هستند؟ چیزی دارند بخورند. شب کجا می خوابند؟» او داشت به روبه رو، به جاده تاریک نگاه می کرد. سرش را تکان داد و گفت: «توی همان دره هستند. جایشان که امن است، اما خورد و خوراک ندارند. باید تا صبح تحمل کنند.» دلم برایشان سوخت، گفتم: «کاش تو بمانی.» برگشت و با تعجب نگاهم کرد و گفت: «پس شما را کی ببرد؟!» گفتم: «کسی از همکارهایت نیست؟! می شود با خانواده های دیگر برویم؟» توی تاریکی چشم هایش را می دیدم که آب انداخته بود، گفت: «نمی شود، نه. ماشین ها کوچک اند. جا ندارند. همه تا آنجا که می توانستند خانواده های دیگر را هم با خودشان بردند؛ وگرنه من که از خدایم است بمانم. چاره ای نیست، باید خودم ببرمتان.» بغض گلویم را گرفته بود، گفتم: «مجروح ها و شهدا چی؟!» جوابی نداد. گفتم: «کاش رانندگی بلد بودم.» دوباره دنده عوض کرد و بیشتر از قبل گاز داد. گفت: «به امید خدا می رویم. ان شاءالله فردا صبح برمی گردم.» چشم هایم در آن تاریکی دودو می زد. یک لحظه چهره آن نوجوان از ذهنم پاک نمی شد. فکر می کردم الان کجاست؟! چه کار می کند. اصلاً آن سیصد نفر دیگر توی آن دره سرد بدون غذا چطور شب را می گذرانند. گردان های دیگر چه؟! مجروحین، شهدا! فردای آن روز تا به همدان رسیدیم، صمد برگشت پادگان ابوذر و تا عید نیامد. اواخر خردادماه 1364 بود. چند هفته ای می شد حالم خوب نبود. سرم گیج می رفت و احساس خواب آلودگی می کردم. یک روز به سرم زد بروم دکتر. بچه ها را گذاشتم پیش همسایه مان، خانم دارابی، و رفتم درمانگاه. خانم دکتری که آنجا بود بعد از معاینه، آزمایشی داد و گفت: «اول بهتر است این آزمایش ها را انجام بدهی.» آزمایش ها را همان روز دادم و چند روز بعد جوابش را بردم درمانگاه. خانم دکتر تا آزمایش را دید، گفت: «شما که حامله اید!» یک دفعه زمین و زمان دور سرم چرخید. دستم را از گوشه میز دکتر گرفتم که زمین نخورم. دست و پایم بی حس شد و زیر لب گفتم: «یا امام زمان!» خانم دکتر دستم را گرفت و کمک کرد تا بنشینم و با مهربانی گفت: «عزیزم. چی شده؟! مگر چند تا بچه داری.» با ناراحتی گفتم: «بچه چهارمم هنوز شش ماهه است.» دکتر دستم را گرفت و گفت: «نباید به این زودی حامله می شدی؛ اما حالا هستی. به جای ناراحتی، بهتر است به فکر خودت و بچه ات باشی. از این به بعد هم هر ماه بیا پیش خودم تا تحت نظر باشی.» گفتم: «خانم دکتر! یعنی واقعاً این آزمایش درست است؟! شاید حامله نباشم.» دکتر خندید و گفت: «خوشبختانه یا متأسفانه باید بگویم آزمایش های این آزمایشگاه کاملاً صحیح و دقیق است.» نمی دانستم چه کار کنم. کجا باید می رفتم. دردم را به کی می گفتم. چطور می توانستم با این همه بچه قد و نیم قد دوباره دوره حاملگی را طی کنم. خدایا چطور دوباره زایمان کنم. وای دوباره چه سختی هایی باید بکشم. نه من دیگر تحمل کهنه شستن و کار کردن و بچه بزرگ کردن را ندارم. خانم دکتر چند تا دارو برایم نوشت و کلی دلداری ام داد. او برایم حرف می زد و من فکرم جای دیگری بود. بلند شدم. از درمانگاه بیرون آمدم. توی محوطه درمانگاه جای دنجی زیر یک درخت دور از چشم مردم پیدا کردم و نشستم. چادرم را روی صورتم کشیدم و های های گریه کردم. کاش خواهرم الان کنارم بود. کاش شینا پیشم بود. کاش صمد اینجا بود. ای خدا! آخر چرا؟! تو که زندگی مرا می بینی. می دانی در این شهر تنها و غریبم. ادامه دارد... 💠🌀⭕️🔷
💠🌀⭕️🔷🔹 🔹 🌸🍃 🧕(داستان‌واقعی) (این کتاب ارزشمند با استقبال بالا به تیراژ بیست‌ودوم رسیده است) ✫⇠ ✫⇠قسمت‌ شصت‌وسوم با این بی کسی چطور می توانم از پس این همه کار و بچه بربیایم. خدایا لااقل چاره ای برسان. برای خودم همین طور حرف می زدم و گریه می کردم. وقتی خوب سبک شدم، رفتم خانه. بچه ها خانه خانم دارابی بودند وقتی می خواستم بچه ها را بیاورم، خانم دارابی متوجه ناراحتی ام شد. ماجرا را پرسید. اول پنهان کردم، اما آخرش قضیه را به او گفتم. دلداری ام داد و گفت: « قدم خانم! ناشکری نکن. دعا کن خدا بچه سالم بهت بده.» با ناراحتی بچه ها را برداشتم و آمدم خانه. یک راست رفتم در کمد لباس ها را باز کردم. پیراهن حاملگی ام را برداشتم که سر هر چهار تا بچه آن را می پوشیدم. با عصبانیت پیراهن را از وسط جر دادم و تکه تکه اش کردم. گریه می کردم و با خودم می گفتم: «تا این پیراهن هست، من حامله می شوم. پاره اش می کنم تا خلاص شوم.» بچه ها که نمی دانستند چه کار می کنم، هاج و واج نگاهم می کردند. پیراهن پاره پاره شده را ریختم توی سطل آشغال و با حرص در سطل را محکم بستم. خانم دارابی، که دلش پیش من مانده بود، با یک قابلمه غذا آمد توی آشپزخانه. آن قدر ناراحت بودم که صدای در را نشنیده بودم. بچه ها در را برایش باز کرده بودند. وقتی مرا با آن حال و روز دید، نشست و کلی برایم حرف زد. از فامیل و دوست و آشنا که هفت هشت تا بچه داشتند، از خانواده هایی که حسرت یک بچه مانده بود روی دلشان، از کسانی که به خاطر ناشکری زیاد بچه سالمی نداشتند. حرف های خانم دارابی آرامم می کرد. بلند شد سفره را انداخت و غذا را کشید و با اصرار خواست غذا بخورم. می گفت: «گناه دارد این بچه ها را غصه نده. پدرشان که نیست. اقلاً تو دیگر اوقات تلخی نکن.» چند هفته ای طول کشید بالاخره با خودم کنار آمدم و به این وضع عادت کردم. یک ماه بعد صمد آمد. این بار می خواست دو هفته ای همدان بماند. بر خلاف همیشه این بار خودش فهمید باردارم. ناراحتی ام را که دید، گفت: «این چیزها ناراحتی ندارد. خیلی هم خوشحالی دارد. خدا که دور از جان، درد بی درمان نداده، نعمت داده. باید شکرانه اش را به جا بیاوریم. زود باشید حاضر شوید، می خواهیم جشن بگیریم.» خودش لباس بچه ها را پوشاند. حتی سمیه را هم آماده کرد و گفت: «تو هم حاضر شو. می خواهیم برویم بازار.» اصلاً باورکردنی نبود. صمدی که هیچ وقت دست بچه هایش را نمی گرفت تا سر کوچه ببرد، حالا خودش اصرار می کرد با هم برویم بازار. هر چند بی حوصله بودم، اما از اینکه بچه ها خوشحال بودند، راضی بودم. رفتیم بازار مظفریه همدان. برای بچه ها اسباب بازی و لباس خرید؛ آن هم به سلیقه خود بچه ها. هر چه می گفتم این خوب نیست یا دوام ندارد، می گفت: «کارت نباشد، بگذار بچه ها شاد باشند. می خواهیم جشن بگیریم.» آخر سر هم رفتیم مغازه ای و برای من چادر و روسری خرید. یک پیراهن بلند و گشاد هم خرید که گل های ریز و صورتی داشت با پس زمینه نخودی و سفید. گفت: «این آخرین پیراهن حاملگی است که می خریم. دیگر تمام شد.» لب گزیدم که یعنی کمی آرام تر. هر چند صاحب مغازه خانمی بود و ته مغازه در حال آوردن بلوز و دامن بود و صدایمان را نمی شنید، با این حال خجالت می کشیدم. وقتی رسیدیم خانه، دیگر ظهر شده بود. رفت از بیرون ناهار خرید و آورد. بچه ها با خوشحالی می آمدند لباس هایشان را به ما نشان می دادند. با اسباب بازی هایشان بازی می کردند. بعد از ناهار هم آن قدر که خسته شده بودند، همان طور که اسباب بازی ها دستشان بود و لباس ها بالای سرشان، خوابشان برد. فردا صبح وقتی صمد به سپاه رفت، حس قشنگی داشتم. فکر می کردم چقدر خوشبختم. زندگی چقدر خوب است. اصلاً دیگر ناراحت نبودم. به همین خاطر بعد از یکی دو ماه بی حوصلگی و ناراحتی بلند شدم و خانه را از آن بالا جارو کردم و دستمال کشیدم. آبگوشتم را بار گذاشتم. بچه ها را بردم و شستم. حیاط را آب و جارو کردم. آشپزخانه را شستم و کابینت ها را دستمال کشیدم. خانه بوی گل گرفته بود. برای ناهار صمد آمد. از همان جلوی در می خندید و می آمد. بچه ها دوره اش کردند و ریختند روی سر و کولش. توی هال که رسید، نشست، بچه ها را بغل کرد و بوسید و گفت: «به به قدم خانم! چه بوی خوبی راه انداخته ای.» خندیدم و گفتم: «آبگوشت لیمو است، که خیلی دوست داری.»
🏴🏴🏴 *🌷به رسم ادب🌷* *روز خود را با صلوات بر تو آغاز میکنم* *روزم بــه نـام تــ💚ـــو مـــادر* *✨🌹اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدّیقَةِ فاطِمَةَ الزَّکِیَّةِ حَبیبَةِ حَبیبِکَ وَنَبِیِّکَ وَاُمِّ اَحِبّآئِکَ وَاَصْفِیآئِکَ الَّتِى انْتَجَبْتَها وَفَضَّلْتَها وَاخْتَرْتَها عَلى نِسآءِ الْعالَمینَ* *✨🌹اَللّهُمَّ کُنِ الطّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّها وَکُنِ الثّائِرَ اَللّهُمَّ بِدَمِ اَوْلادِها* *✨🌹 اَللّهُمَّ وَکَما جَعَلْتَها اُمَّ اَئِمَّةِ الْهُدى وَحَلیلَةَ صاحِبِ اللِّوآءِ وَالْکَریمَةَ عِنْدَ الْمَلاَءِ الاَْعْلى فَصَلِّ عَلَیْها وَعَلى اُمِّها صَلوةً تُکْرِمُ بِها وَجْهَ اَبیها مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَتُقِرُّ بِها اَعْیُنَ ذُرِّیَّتِها وَاَبْلِغْهُمْ عَنّى فى هذِهِ السّاعَةِ اَفْضَلَ التَّحِیَّةِ وَالسَّلام.* *تا ابد اين نکته را انشا کنيد🌹* *پاي اين طومار را امضا کنيد🌹* *هر کجا مانديد در کل امور🌹* *رو به سوي حضرت زهرا کنيد🌹* 🌷 *اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج* 🌷
❄️❄️❄️❄️❄️ *☆ بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمْ ‌☆* *♡دعای عهد♡* *💠اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ،💠 وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ،💠 وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ،💠 وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ،💠 وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ،💠 وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، 💠وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ،💠 وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ،💠 یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، 💠وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، 💠یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ،💠 وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، 💠یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ،💠 یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.💠* *اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ،💠 صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ،💠 عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ* *الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها،💠 سَهْلِها وَ جَبَلِها، 💠وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، 💠وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ،💠 وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ.💠 أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا،💠 وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، 💠لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً.💠 اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، 💠وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ،💠 وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.💠* *اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، 💠فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى،💠 شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى،💠 مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى.💠 اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ،💠 وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، 💠وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ،💠 وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، 💠وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، 💠وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ،💠* *فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ:💠 ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، 💠فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک💠َ* *حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، 💠وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ،💠 وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ،💠 وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ،💠 وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، 💠وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ،💠 وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ،💠 اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ،💠وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ،💠 وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ،💠 اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، 💠وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، 💠إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، 💠بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.💠* *☆اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان☆ِ* *☆اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان☆ِ* *☆اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان☆* ِ *♡ اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرج♡* *♢سلامتی مولا مون صاحب الزمان‌ عج صلوات♢* ❄️❄️❄️❄️❄️ دعای عهد 🦋🦋🦋
دعای عهد.mp3
2.43M
دعای عهد 🦋🦋🦋
❇️ هرکس صبح کند ، و سه بار بگوید: 🍀الحَمدللهِ ربِّ العَالَمِین الحمدُلِلّهِ حَمدًا کَثِیرَا طَیِّبًا مُبَارَکًا فِیهِ ✨حق تعالی هفتاد بلا را از او دفع می‌کند✨ 📚 بلدالامین 🔹صبحتون_بخیر
روز دوشنبه روز امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) است. در زيـارت امام حـسن(عليه السلام) مـي گـويـي: 🌹 اَلـسَّلامُ عَـلَيْكَ يَـا بْـنَ رَسُـولِ رَبِّ الْعالَمينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ فاطِمَةَ الزَّهْرآءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ ياحَبيبَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صِفْوَةَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَمينَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يانُورَاللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ ياصِراطَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بَيانَ حُكْمِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ناصِرَ دينِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا السَّيِدُ الزَّكِيُّ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْبَرُّ الْوَفِيُّ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْقآئِمُ الاَْمينُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَاالْعالِمُ بِالتَّأْويلِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَاالْهادِي الْمَهْدِيُّ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الطّاهِرُ الزَّكِيُّ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا التَّقِيُّ النَّقِيُّ، السَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْحَقُّ الْحَقيقُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الشَّهيدُ الصِّدّيقُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا مُحَمَّد الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ. 🌸🌸🌸🌸🌸 در زیارت امام حسین (ع) می گویی: 🌹اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ سَيِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمينَ، اَشْهَدُ اَنـَّكَ اَقَمْتَ الصَّلوةَ، وَ آتَيْتَ الزَّكوةَ، وَاَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ،وَنَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ، وَعَبَدْتَ اللهَ مُخْلِصاً، وَجاهَدْتَ فِي اللهِ حَقَّ جِهادِهِ حَتّي اَتيكَ الْيَقينُ، فَعَلَيْكَ السَّلامُ مِنّي ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ، وَعَلي آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ، اَنَا يا مَوْلايَ مَوْليً لَكَ وَلاِلِ بَيْتِكَ، سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ، مُؤْمِنٌ بِسِرِّكُمْ وَجَهْرِكُمْ، وَظاهِرِكُمْ وَباطِنِكُمْ، لَعَنَ اللهُ اَعْدآئَكُمْ مِنَ الاَْوَّلينَ وَالاْخِرينَ، وَاَنـَا اَبْرَءُ اِلَي اللهِ تَعالي مِنْهُمْ، يا مَوْلايَ يا اَبا مُحَمَّد، يا مَوْلايَ يا اَبا عَبْدِ اللهِ، هذا يَوْمُ الاِْثْنَيْنِ وَهُوَ يَوْمُكُما وَبِاسْمِكُما، وَاَنـَا فيهِ ضَيْفُكُما فَاَضيفاني، وَاَحْسِنا ضِيافَتي، فَنِعْمَ مَنِ اسْتُضيفَ بِهِ اَنْتُما، وَاَنـَا فيهِ مِنْ جِوارِ كُما فَاَجيراني، فَاِنَّكُما مَأْمُورانِ بِالضِّيافَةِ وَالاِْجارَةِ، فَصَلَّي اللهُ عَلَيْكُما وَآلِكُمَا الطَّيِّبينَ.
دعای روز دوشنبه 🌿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم ِ اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذي لَمْ يُشْهِدْ اَحَداً حينَ فَطَرَ السَّمواتِ وَ الاَْرْضَ وَ لاَاتَّخَذَ مُعيناً حينَ بَرَءَ النَّسَماتِ، لَمْ يُشارَكْ فِي الاِْلهِيَّةِ، وَ لَمْ يُظاهَرْ فِي الْوَحْدانِيَّةِ، كَلَّتِ الاَْلْسُنُ عَنْ غايَةِ صِفَتِهِ، وَ الْعُقُولُ عَنْ كُنْهِ مَعْرِفَتِهِ، وَ تَواضَعَتِ الْجَبابِرَةُ لِهَيْبَتِهِ، وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِخَشْيَتِهِ، وَ انْقادَ كُلُّ عَظيم لِعَظَمَتِهِ، فَلَكَ الْحَمْدُ مُتَواتِراً مُتَّسِقاً وَ مُتَوالِياً مُسْتَوْسِقاً، ]ثِقاً[ وَصَلَواتُهُ عَلي رَسُولِهِ اَبَداً، وَ سَلامُهُ دآئِماً، سَرْمَداً اَللَّـهُمَّ اجْعَلْ اَوَّلَ يَوْمي هذا صَلاحاً، وَ اَوْسَطَهُ فَلاحاً ، وَ آخِرَهُ نَجاحاً، وَاَعُوذُ بِكَ مِنْ يَوْم اَوَّلُهُ فَزَعٌ، وَ اَوسَطُهُ جَزَعٌ، وَ آخِرُهُ وَجَعٌ اَللَّـهُمَّ اِنّي اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ نَذْر نَذَرْتُهُ، وَ كُلِّ وَعْد وَعَدْتُهُ، وَ كُلِّ عَهْد عاهَدْتُهُ ثُمَّ لَمْ اَفِ بِهِ، وَ اَسْئَلُكَ في مَظالِمِ عِبادِكَ عِنْدي، فَاَيُّما عَبْد مِنْ عَبيدِكَ اَوْ اَمَة مِنْ اِمآئِكَ، كانَتْ لَهُ قِبَلي مَظْلِمَةٌ ظَلَمْتُها اِيّاهُ في نَفْسِهِ، اَوْ في عِرْضِهِ اَوْ في مالِهِ، اَوْ في اَهْلِهِ وَ وَلَدِهِ، اَوْ غيبَةٌ اغْتَبْتُهُ بِها، اَوْ تَحامُلٌ عَلَيْهِ بِمَيْل اَوْ هَويً اَوْ اَنَفَة اَوْ حَمِيَّة، اَوْ رِيآء اَوْ عَصَبِيَّة، غآئِباً كانَ اَوْ شاهِداً، وَحَيّاً كانَ اَوْ مَيِّتاً فَقَصُرَتْ يَدي وَضاقَ وُسْعي عَنْ رَدِّها اِلَيْهِ وَالْتَحَلُّلِ مِنْهُ، فَاَسْئَلُكَ يا مَنْ يَمْلِكُ الْحاجاتِ، وَهِيَ مُسْتَجيبَةٌ لِمَشِيَّتِهِ، وَ مُسْرِعَةٌ اِلي اِرادَتِهِ، اَنْ تُصَلِيَّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَ اَنْ تُرْضِيَهُ عَنّي بِما شِئْتَ، وَ تَهَبَ لي مِنْ عِنْدِكَ رَحْمَةً، اِنَّهُ لا تَنْقُصُكَ الْمَغْفِرَةُ، وَ لا تَضُرُّكَ الْمَوْهِبَةُ، يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ، اَللَّـهُمَّ اَوْلِني في كُلِّ يَوْمِ اثْنَيْنِ نِعْمَتَيْنِ مِنْكَ ثِنْتَيْنِ، سَعادَةً في اَوَّلِهِ بِطاعَتِكَ، وَ نِعْمَةً في اخِرِهِ بِمَغْفِرَتِكَ، يا مَنْ هُوَ الاِْلهُ، وَ لا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ سِواهُ. 🌿 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به امام حسن مجتبی علیه السلام و امام حسین علیه السلام ، اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. مادران گرامی! غذای امروزتان را با وضو به نیت این دو امام معصوم و امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف که سالروز امامت آن حضرت می باشد ، آماده نمایید تا خانواده تان نوش جان نمایند.قطعا به زودی اثرات آنرا در خود و خانواده تان خواهید دید. 💚🌷🥀🍃🌿🍃🥀🌷💚
📣📣 دکتر انصاری👇👇 نکند شب و روزی از شما بگذرد این چهار آیه را نخوانید به ترتیب ... ‬‏هر روز قرائت کنید👇👇 البقره *اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ* آل عمران *قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاءُ وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ* آل عمران *شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ* آل عمران *إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ* النور *اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَّا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَىٰ نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ* 💐💐💐💐💐 *استغفرالله الذی لااله الاهو الحی القیوم بدیع السماوات و الارض ذوالجلال و الاکرام و اسئله ان یصلی علی محمد و آل محمد و ان یتوب علی*(هیچ مؤمنی نیست که در شبانه روزی چهل گناه کبیره کند و پشیمان شود و این استغفار را بگوید مگر آنکه خدا آن گناهان را بیامرزد.)معراج السعادة اللهم عجل لولیک الفرج. آمین.
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: دوشنبه - ۰۳ آبان ۱۴۰۰ میلادی: Monday - 25 October 2021 قمری: الإثنين، 18 ربيع أول 1443 🌹 امروز متعلق است به: 🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام 🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: ا 🔹امروز مناسبتی نداریم روزشمار: ▪️16 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام ▪️20 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️22 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ▪️25 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 45روز) ▪️46 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
🍀تقویم نجومی🍀 ✴️ دوشنبه ☀️ 3 آبان/عقرب 1400 🌙18ربیع الاول 1443 ❄️25 اکتبر2021 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی . 🌙⭐️ امور دینی و اسلامی . ❇️ امروز برای امور زیر مناسب است : ✅ امور زراعی و کشاورزی . ✅ و نو بریدن و نو دوختن خوب است. 👶 زایمان خوب و نوزادش خوب تربیت گردد و زندگی خوبی خواهد داشت .ان شاءالله 🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریض شود) ✈️ مسافرت : مسافرت خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد . 🔭 احکام و اختیارات نجومی . 🌓 امروز قمر در برج جوزا و از نظر نجومی تا ظهر مناسب برای امور زیر است : ✳️ شروع به یادگیری مانند تعلیم رانندگی و... ✳️ مبادله سند و قباله . ✳️ دیدار با بزرگان و روسا. ✳️ تاسیس شرکت و امور مشارکتی. ✳️ معامله ملک و خانه و زمین . ✳️ خرید جنس و کالا . ✳️ و ارسال کالا برای خریدار نیک است. 👩‍❤️‍👨 مباشرت و مجامعت امشب :"شب سه شنبه " ، فرزند چنین شبی مهربان و سخاوتمند و نرم دل است.ان شاءالله 💇‍♂ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث غم و اندوه می شود . 🔴 یا در این روز از ماه قمری ، موجب قوت بدن میشود . 🔵 دوشنبه برای ، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد . 👕 دوشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود . ✴️️ وقت در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد . 💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 😴تعبیر خواب شب سه شنبه اگر کسی خواب ببیند تعبیرش از آیه ی 19 سوره مبارکه " مریم " است . قال انما انا رسول ربک لاهب لک غلاما.... و از مفهوم آن استفاده می شود که فرستاده ای از جانب فرد بزرگی نزد خواب بیننده بیاید و خبرهای دلپسند و خاطر خواه بیاورد .
•┈••✾❀🕊﷽🕊❀✾••┈• 🍁بر چهرہ 🌼پر ز نور مهدے صلوات 🍁بر جان و دل 🌼صبور مهدے صلوات 🍁تا امر فرج 🌼شود مهيا بفرست 🍁بهر فرج 🌼و ظهور مهدے صلوات 🌼اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهم🌼 🌱 🌱 🌺 https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c 🌺🍃🌺🍃🌺🍃
🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇 💠 # نهج البلاغه # خطبه اول (جلسه۸) 🔶 فراز سوم ( شگفتی آفرینش انسان ) : ثُمّ نفخ فيها مِنْ رُوحِهِ فمثُلتْ اِنْساناً ذا اذْهان يجيلُها، و فِكر يتصرّفُ بِها، و جوارِح  يخْتدِمُها، و ادوات يقلِّبُها، و معْرِفة يفْرُقُ بِها بين الْحقِّ والْباطِلِ و الاْذْواقِ والْمشامِّ والاْلْوانِ و الاْجْناسِ، معْجُوناً بِطينةِ الاْلْوانِ الْمُخْتلِفةِ، و الاْشْباهِ الْمُؤْتلِفةِ، و الاْضْدادِ الْمُتعادِيةِ، و الاْخْلاطِ الْمُتباينةِ، مِن الْحرِّ و الْبرْدِ، و الْبِلّةِ و الْجُمُودِ، و الْمساءةِ و السُّرُورِ. 🔸🔸🔸🔸 💠ترجمه خطبه اول 🔶فراز سوم : سپس از دم خود بر آن ماده شكل گرفته دميد تا به صورت انساني زنده درآمد داراي اذهان وافكاري كه درجهت نظام حياتش به كار گيرد، واعضايي كه به خدمت گيرد، و ابزاري كه زندگي را بچرخاند، و معرفتش داد تا بين حق و باطل تميز دهد و مزه ها و بوها و رنگها و جنسهاي گوناگون را از هم بازشناسد، در حالي كه اين موجود معجوني بود از طينت رنگهاي مختلف، و همسانهايي نظير هم، و اضدادي مخالف هم، و اخلاطي متفاوت با هم، از گرمي و سردي و رطوبت و خشكي و ناخوشي و خوشي. 🔸🔸🔸🔸 💠 ادامه خلقت انسان : 🔶و اسْتأْدي اللّهُ سُبْحانهُ الْملائِكة وديعتهُ لديهِمْ، و عهْد وصِيتِهِ اِليهِمْ فِي الاِْذْعانِ بِالسُّجُودِ لهُ، و الْخُشُوعِ لِتكرِمتِهِ، فقال سُبْحانهُ: «اسْجُدُوا لاِدم. فسجدُوا اِلاّ اِبْليس» اعْترتْهُ الْحمِيةُ، و غلبتْ عليهِ الشِّقْوةُ، و تعزّز بِخِلْقةِ النّارِ، و اسْتهْون خلْق الصّلْصالِ. فاعْطاهُ اللّهُ النّظِرة اسْتِحْقاقاً لِلسُّخْطةِ، و اسْتِتْماماً لِلْبلِيةِ، و اِنْجازاً لِلْعِدةِ، فقال: «اِنّك مِن الْمُنْظرين اِلي يوْمِ الْوقْتِ الْمعْلُومِ». 💠ترجمه: 🔶 خداونداز فرشتگان خواست به اداي امانتي كه نزد آنان داشت، و وفا به عهدي كه به آنان سفارش كرده بود در انجام سجده بر آدم و فروتني براي اكرام به او اقدام نمايند، در آنوقت به فرشتگان گفت: «بر آدم سجده كنيد. همگان سجده كردند جز ابليس» كه غرور و تكبر او را گرفت، و بدبختي بر او چيره شد، و به آفريده شدنش از آتشْ احساس عزت و برتري نمود، و بهوجود آمده از خاك خشكيده را پست و بي مقدار شمرد. خداوند هم او را براي مستحق شدنش به خشم حق، و به كمال رساندن آزمايش و به انجام رسيدن وعده اش مهلت داد، به او گفت: «تو از كساني هستني كه تا وقت معين مهلت در اختيار آنان است》 🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇 🔶 نهج البلاغه # شرح خطبه اول(جلسه۸) 🔶 در ادامه شرح خطبه اول فراز سوم ( خلقت انسان) 🔴امام علی علیه السلام در بخش شگفتی های خلقت انسان ، پس از اشاره به اینکه خداوند متعال برای خلقت انسان از خاک های گوناگون در هم آمیخت و آن را رطوبت داد و سپس مالید تا از گِلی مرطوب پدید آمد ، فرموده اند : 🔸"ثُمَّ نَفَخَ فیها مِن روحِهِ فمثُلتْ اِنْساناً ذا اذْهان يجيلُها، و فِكر يتصرّفُ بها" 🔸استادبزرگواردر شرح این فراز می فرمایند: "ثُمَّ" در این جا بیانگر فاصله بین آماده شدن جسم و دمیده شدن روح است . همه عُقلای عالم قبول دارند که انسان موجودی است صاحب روح و هیچ کس روح را انکار نکرده است ؛ اما آن چه محل اختلاف بین افراد و مکاتب گوناگون است ، این است که منشأ روح کجاست ؟! آیا منشأ مادى دارد یا ماورائی ؟! آیا از درون جسم انسان جوشیده یا از بیرون به آدمی ملحق شده است ؟! این جاست که دیدگاه ها متفاوت می شود و نظرات مختلفی ابراز شد. قرآن کریم در آیات متعدد براین نکته تأکید فرموده است که : روح آدمی امری است الهی و رَبّانی و ملکوتی ، و برای این که این مطلب را به ما نشان دهد اضافه تشریفیه به کار برده است . می فرماید: "روحی" یعنی روحِ من. در آیه ۲۹ سوره مبارکه حجر آمده است : 💢فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ 《پس چون او را معتدل و آراسته گردانم و از روح خود در او بدمم، برای او سجده كنان بیفتید. 》 این که خداوند فرموده است " روحی" (روح من) نه اینکه روحِ خدا در او دمیده شده باشد بلکه آن قدر ارزشمند است که خداوند می فرماید : روحِ من ، کمااینکه می فرماید: بیتِ من. پس این روح ، ربّانی است . (منظور اضافه مِلکی نیست وگرنه همه چیز از خداست) ▫️حالا باید بفهمیم چگونه این روح ربّانی به انسان اضافه شده است ؟! نظر فلاسفه این است که روح را حاصل حرکت جوهری در آدم می دانند ، شاید در مورد نفس نباتی یا حیوانی این گونه باشد اما اگر این نفس ناطقه (به تعبیر فلاسفه) ویا روح (به تعبیر قرآن و روایات) را بخواهیم حاصل این حرکت بدانیم ، قابل تأمل است. خداوند می فرماید: "ثُمَّ نَفَخَ فیها مِن روحِه " این روح دیگر از جانب من دمیده شد. این همان روحی است که توسط جناب جبرئیل بر
مریم دمیده شدو عیسی متولد گشت. ▫️نکته :این روح انسانی در آیات و روایات با همین تعبیر روح به کار رفته است و برای حیوان نفس به کار می رود. 🔶فرموده اند : خداوند از روح ملکوتی در انسان دمیده است. آثار و برکاتی با دمیدن این روح بر انسان مترتب شده است. که حضرت برمی شمرند. با توجه به اینکه تا بحال تعاریف زیادی برای انسان شده است ، به عنوان مثال: مارکسیست ها می گویند: انسان حیوانی ابزار ساز است . فلاسفه می گویند : انسان ، حیوانی در حال اندیشه است . در واقع ، انسان با روح الهی این قدرت را پیدا می کند که از ابزار استفاده کند و یا اینکه انسان فقط در حال اندیشه نیست ، بلکه دریافت های دیگری هم دارد . 🔶حضرت می فرمایند : انسان صاحب فکری است که می تواند با آن تصرف کند . انسان صرفاً موجود خیال باف یا صاحب اندیشه یا ابزار ساز نیست بلکه صاحب معرفت است که حاصل اندیشه نیست. خداوند همان وقت که روح را در انسان دمید ، انسان صاحب ویژگی هایی شد : صاحب قوه خیال شد (می تواند تصورات داشته باشد)، دارای ذهن برای تصورات و فکری برای اندیشیدن و اعضاء و جوارح برای به خدمت گرفتن ، این جوارح در خدمت "فکر" است نه غرایز و شهوات . این معرفت ، فطری است و با تعلیم حاصل نمی شود.این قدرتی است که خداوند به انسان داده برای تشخیص بین حق و باطل. و همچنین انسان در جهان محسوسات طعم های مختلف و بوهای گوناگون و رنگها و اجناس را ازهم تشخیص می دهد . همچنین امام اشاره به ترکیبی از نیروهای متضاد و اخلاط مختلف ، از حرارت و برودت ورطوبت و یبوست(کمبودآب بدن) دارند. 👌نکته کلی این قسمت : انسان به واسطه روح ربّانی که دراو دمیده شده ، صاحب معرفتی شده که بتواند حق و باطل را تشخیص دهد. 🔸🔸🔸🔸🔸 🔶توضیح فراز بعد: "اِستَأَدی" طلب وعده کردن. یعنی خداوند قبلاً مسئله تکریم آدم را با فرشتگان در میان گذاشته بود.و خداوند خواست تا فرشتگان به آن عهد عمل کنند و در برابر آدم سجده کنند . همه سجده کردند مگر ابلیس که خودداری کرد. او آتش را بالاتر از خاک دانست اما غافل بود از اینکه این خاک با روح ربانی درآمیخته است و یک خاک معمولی نیست . و در امتحان مردود شد. باز خداوند به او مهلت داد تا آزمایشات الهی را به پایان برساند . وشیطان به واسطه تَمَرُّد از امر خداوند رانده شد وگرنه اوهم همچون فرشتگان دیگر امتیازاتی داشت . ( در تعریف اضافه تشریفیه) اضافه در "روحی" و "بیتی" را اضافه تشریفیه می‌نامند زیرا این اضافه برای بیان ملکیت نیست نخواسته بفرماید خانه ملک من یا روحی که متعلق به من بود بلکه برای شرف بخشیدن به روح یا خانه فرموده است روحی و بیتی. 🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤ امروز را بـایادتوآغازميڪنم ڪہ صاحب زمـاني همـہ لحظہ هایـم متعلـق بـہ توست. هـرروز خـدا را هزارمرتبـہ شڪرميڪنم ڪه یڪ روزبـہ روزرسیدڹ تو نزدیڪ‌تر شده ام 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 🌺 https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c 🌺🍃🌺🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
• 🔴🔰 اهل استقامت در مسیر حق 🎙 : 🔹️ پیغمبر(ص) به مجرّد این که وارد مدینه شد، کار [خود] را شروع کرد. از جمله شگفتیهای زندگی آن حضرت این است که در طول این ده سال، یک لحظه را هدر نداد. ✅ دیده نشد که پیغمبر از فشاندن نور معنویّت و هدایت و تعلیم و تربیت لحظه ای باز بماند. بیداری او، خواب او، مسجد او، خانه ی او، میدان جنگ او، در کوچه و بازار رفتن او، معاشرت خانوادگی او و وجود او هرجا که بود درس بود. عجب برکتی در چنین عمری وجود دارد!
🌸 اللهم صل على محمد و آل محمد 🎇 تلاوت امروز دوشنبه هدیه به محضر امام حسن مجتبی علیه السلام و حضرت سید الشهداء علیه السلام و ۷۲ تن شهید کربلا 💎 قرآن ص ۵٠۹ عثمان طه 💎 آیات نورانی: آیات ۲۹ - ۲۰ سوره محمد صوت ترتیل و ترجمه قرآن 👇👇👇