eitaa logo
🌹 منتظران ظهور 🌹
2.8هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
9.6هزار ویدیو
300 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی کپی متن با ذکر صلوات و دعای فرج ، حلال است🙏🏻 ادمین: @Montazer_zohorr تبادل و تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/1139737620C24568efe71
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 منتظران ظهور 🌹
روایت دلدادگی قسمت ۱۳۰🎬: کاروان زائران کربلا بیش از یک ماه بود از بیرجند حرکت کرده بودند، بیش از ی
روایت دلدادگی قسمت۱۳۱🎬: سوارانی روی پوشیده دور تا دور کاروانیان حلقه زدند و با زبان عربی چیزی گفتند که اهل کاروان چیزی از ان سر در نمی آوردند. سر کاروان ،که خود مسلط به زبان عربی بود جلو رفت و‌مشغول صحبت با آنها شد . اول با ملایمت و خواهش و تمنا از لحن او‌‌خوانده میشد، شر‌وع کرد، اما هر چه او‌میگفت، سواران روی پوشیده فریاد کشان جواب میدادند و در آخر یکی از سواران با لگدی که به سر کاروان زد او را بر زمین سرنگون کرد... سر کاروان از جا بلند شد و همانطور که خون گوشهٔ لبش را با انگشت می گرفت رو به کاروانیان کرد و گفت : زائران بزرگوار؛ اینان را که می بینید راهزنان این دیارند، می گویند با زبان خوش هر چه دارید و ندارید را به آنها بدهید و هرکس مقاومت کند ، با جانش بازی کرده و من هم زور خودم را زدم و‌گفتم که شما زوار حرم مولاعلی و فرزندش حسین شهید هستید ، خواستم تا رگ غیرتشان را بیدار کنم ، آنها هم تنها تخفیفی که دادند این بود که آذوقه و خورد و‌خوراک از آن خودمان ،اما هر چه پول و سکه و طلا دارید را بدون کوچکترین کلکی به آنها بدهیم. با شنیدن حرفهای سر کاروان ولوله ای در بین جمع افتاد و چون چشمشان به سواران قوی هیکل و برق نگاه تیز آنها افتاد و چون تعداد آنها زیاد بود پس نمی توانستند با آنها درگیر شوند، همه به اتفاق مشغول دادن پول و طلاهایشان به راهزنان شدند. زوار بیچاره از همان اول کاروان به ترتیب ، سکه های بی زبانشان را تقدیم کردند تا نوبت به عبدالله و خانواده اش رسید. سر دسته راهزنان جلو آمد و چون چشمش به چهره زیبای فرنگیس که از زیر روبنده نازک پیدا بود، افتاد زیر لب عبارتی عربی را تکرار کرد و با اشاره به فرنگیس دستور داد تا از الاغ پایین شود... فرنگیس با ترس و لرز از الاغ به زیر آمد و عبدالله با دیدن این صحنه ، همزمان با فرنگیس، از روی قاطر خود را به زمین انداخت و جلوی دخترک ایستاد و درحالیکه دستانش را دو طرفش باز کرده بود وبا هیکل چهارشانه و مردانه اش سپری برای فرنگیس شده بود گفت : تو را به مولا علی ، این دختر امانت است... بیایید هر چه دارم از شما اما با این دخترک کاری نشوید.. راهزن که هیچ از حرفهای عبدالله نمی فهمید با دستهٔ شمشیرش به سر عبدالله زد و او را سرنگون کرد و روبه روی فرنگیس ایستاد و همانطور که خنده بلندی می کرد خواست تا روبنده نازک فرنگیس را که چشمان زیبا و درشتش از زیر آن پیدا بود ، بالا بزند.. که ناگهان... ادامه دارد... 📝به قلم :ط_حسینی 🌨💦🌨💦🌨💦🌨 ‎‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
روایت دلدادگی قسمت۱۳۲🎬: ناگهان ننه صغری که معلوم نبود کی خود را از الاغ به زیر آورده با چوبی که همیشه در دست داشت ، از پشت سر چنان بر فرق سرکردهٔ راهزنان کوبید که آن عرب نگون بخت ، بر زمین سرنگون شد. فرنگیس که چون گنجشککی هراسان بود ، با دیدن این صحنه گویی نهیبی به ضمیر ناخوداگاهش زده شد ، در یک چشم بهم زدن شمشیر مرد عرب را که جلوی پایش افتاده بود بر داشت و به سرعت خود را به اسب بی سوار او رساند و با یک جست بر اسب نشست.. فرنگیس شمشیر زنان چنان با سرعت می تاخت که گویی رستم ایران زمین است. جمع راهزنان که انتظار چنین جسارتی را از یک دختر نداشتند ، دستپاچه شده بودند و کاروانیان هم با دیدن هنرنمایی فرنگیس ، سر ذوق آمده و هر کدام با چوبی ، چماقی و هر وسیلهٔ ممکن در حالیکه فریاد «یا حسین» سر داده بودند به سمت راهزنان یورش آوردند. راهزنان که اوضاع را ناجور دیدند و از طرفی سرکرده شان نقش بر زمین بود ، فوری عقب نشینی کردند و فرار را بر قرار ترجیح دادند. فرنگیس تا فاصله ای نزدیک، درحالیکه چون جنگاوری بی همتا شمشیر را بالای سرش می چرخاند به دنبال آخرین راهزن روان شد و وقتی مطمئن از گریز آنان شد ،به سمت کاروان برگشت. عبدالله از جا برخواسته بود و با تعجب فرنگیس را نگاه می کرد و زیر لب می گفت : براستی تو‌کیستی ای شیرزن...تو‌کیستی ای پاره جگر عبدالله... ننه صغری تا این را شنید ، خنده بلندی از ذوق کرد و با آغوشی باز به طرف فرنگیس که هنوز با آنان فاصله داشت ، روان شد و فریاد میزد : تو‌دختر منی...تو عزیز دردانه منی... فرنگیس که صدای ننه صغری را می شنید ،لبخندی زد و زیر لب گفت :سوارکاری چه حس عجیبی به من داد...من کی هستم؟ اینجا چه می کنم؟ اما هر که هستم...جمیله نیستم... کاش به یاد آورم کیم وچیم.... ادامه دارد.. 📝به قلم :ط_حسینی 🌨💦🌨💦🌨💦🌨 ‎‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
روایت دلدادگی قسمت۱۳۳🎬: بعد از گذشت چند ساعت ، بالاخره کاروان دزد زده ، سرپا شد و به سمت نجف اشرف که با آن فاصله چندانی نداشتند حرکت نمود. آنطور که سر کاروان می گفت ،احتمالا تا فردا صبح همین موقع در شهر نجف بودند. نیمی از کاروان پول و اشیاء قیمتی خود را از دست داده بودند که عبدالله هم جزء همین افراد بود. درست است دلش از حضور در نجف و بارگاه مولاعلی علیه السلام به تپش افتاده بود ، اما فکرش مدام درگیر این موضوع بود که در دیاری غریب و بدون پول و سکه و با یک زن و دختر به دنبالش چه کند؟ از کجا خرج سفرشان به کربلا را در آورد؟ اصلا از کجا معلوم که بتوانند به ایران برگردند...با دست تهی چگونه شکمشان را سیر کنند؟ کجا ساکن شوند و...هزاران سؤال بی جواب بر ذهنش سایه افکنده بود که غم بزرگی بر دلش نهاده بود... اما فرنگیس ،موضوعی ته ته ذهنش را قلقلک می داد ، ذهن او هم درگیر بود و نمی دانست چیست...فقط می دانست که به گذشته اش مربوط است. و اما ننه صغری که هنوز شیرینی ، قهرمانی دخترش و نگاه های تحسین برانگیز کاروانیان به آنها ، برجانش افتاده بود ، بی خبر از آنچه که در سر شوهرش و دل دخترش می گذشت ، در انتظار به سر رسیدن امروز و دیدن آفتاب فردا و قدم گذاشتن در حرم مولایش بود... کاروان بی امان حرکت می کرد ،به سمت جایی که انگار عرش خداوند بود که در زمین فرود آمده بود... کاروان حرکت می کرد به سمت آستانی که صاحبش مشکل گشای دو عالم نام گرفته بود... کاروان حرکت می کرد تا سر بر آستان ارادات مولای عرشیان و فرشیان ، امیر مؤمنان بساید... ادامه دارد 📝به قلم :ط_حسینی 🌨💦🌨💦🌨💦🌨💦 ‎‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
روایت دلدادگی قسمت ۱۳۴🎬: روزها بود که سهراب معتکف مسجد سهله شده بود ، حالا خوب می دانست آن دلدار دلارای فرشته صفت ،کسی جز مهدی زهرا سلام الله علیها ،جز صاحب و پدر شیعیان نبوده است. سهراب مجنون تر از همیشه ، در حالت خود غرق بود و مدام با آقایش گفتگو می کرد : امام زمانم، به امید پیدا کردن ردی از پدر و مادر و اصل و نسبم ، پشت به دیاری که در آن قد کشیده بودم کردم. می خواستم قرانی را که از آنِ من بود بیابم، دست به دامان امام رضا علیه السلام زدم ، قرآن را یافتم اما نشناختم ، ملتفت نشدم ، آخر در دام عشق پری روی دیگری افتادم. به عشق رسیدن به آن پری رو ، از اعمال زشت و دزدیهایی که کرده بودم توبه نمودم و به دنبال کاری آبرومند ، بودم. دست تقدیر مرا به سوی گنجینه ای گرانبها کشاند. از همان نگاه اول ،فکر تصاحب گنجینه در ذهنم افتاد ، هر چه کردم به آن پشت پا بزنم ،نتوانستم . آخر برای رسیدن به آن دخترک پری رو ، این گنج را لازم داشتم. سپس مرا به بیابانی سوزان کشاندین تا واقعیت های پنهان این دنیا را نشانم دهید ، آری من در بیابان تو را دیدم و با دیدنت ،دل و دینم از دست رفت... حال نه آن قرآن و نه اصالتم را می خواهم، نه آن دخترک زیبا و نه آن گنجینه گرانبها را ، من الان فقط و فقط تو را طلب دارم...من از جان و دل تو را می خواهم... کجایی آقای من؟! تو‌خود وعدهٔ دیدار در این مکان را دادی...الان چندین روز و هفته است ، لحظات را میشمارم تا یک لحظه روی مبارکتان را ببینم.... کجایی مولای من ؟! بزرگان که خلف وعده نمی کنند....مرا به خود خواندید...اینک آمده ام...اجابتم کنید ای یاری رسانِ یاریی جویان ، کجایی ای پناه بی پناهان...کجایی ای کمک دهندهٔ در راه ماندگان؟ کجایی ای مولای من ،ای مولای عالم...ای مهدی صاحب الزمان ؟! سهراب می گفت و اشک می ریخت و همراهش جمع داخل مسجد که بیشتر از همیشه بودند هم گریه می کردند... امشب شب چهارشنبه بود ...جمعیتی زیاد به مسجد آمده بود آخر به گوش همه رسیده بود ، بیش از یک ماه است ،انسانی خیّر کل معتکفین این مسجد را غذا می دهد... و سهراب نمی دانست این سفرهٔ گسترده به خاطر وجود اوست و از جانب حاکم کوفه به طور ناشناس است... ادامه دارد... 📝 به قلم :ط_حسینی 🌨💦🌨💦🌨💦🌨 ‎‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
روایت دلدادگی قسمت۱۳۵🎬: نماز مغرب و عشا هم خواندند، دعای توسل هم خواندند...قرآن هم خواندند... نزدیک نیمه های شب بود. سهراب بس که گریه کرده بود ، چشمانش متورم شده بود و کم کم پلک هایش سنگین شد و به رسم هر شب ، قبل از خوابیدن می خواست سلامی به معشوق قلبش بدهد. از جای برخواست همانطور که در نور فانوس کم سو به روبه رو خیره شده بود ، دست راستش را بر سرش نهاد و‌گفت :«السلام علیک یا صاحب الزمان، السلام علیک یا خلیفه الرحمن‌..» ناگهان فضای نیمه تاریک روبه رویش به روشنی روز شد و بوی عطری خوش و آشنا در فضا پیچید... مرد جوان نزدیک سهراب شد و همانطور که دست روی شانه اش می گذاشت فرمود: وعلیکم السلام...الوعده وفا...خوش آمدی...فردا در حرم امیرالمؤمنین علی علیه السلام ، منتظرت هستم... سهراب که گمان می کرد خواب می بیند ، دست به چشمانش کشید، باورش نمی شد ...خودش بود...این همان فرشتهٔ نجاتش بود ، با همان ابروهای بهم پیوسته و آن خال هاشمی‌... سهراب از خوشحالی زبانش بند آمده بود ، می خواست به همگان بگوید که چه کسی اینجاست ، اما انگار قوه ناطقه اش گنگ شده بود.... نمی توانست... خواست با دست و اشاره به اطرافیان بفهماند..رویش را به سمت دیگران کرد و چون رویش را برگرداند ....مولا....نبود...دوباره رفته بود ادامه دارد 📝به قلم :ط_حسینی 🌨💦🌨💦🌨💦 ‎‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"لاٰ حَولَ وَلاٰ قُوَّةَ اِلّاٰ بِاللّٰهِ الْعَلیٌِ الْعَظیم" 🖼 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ  آغاز کنیم: 🪧تقویم امروز: 📌 دوشنبه ☀️ ۲۶ آذر ۱۴۰۳ هجری شمسی 🌙 ۱۴ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ هجری قمری 🎄 16 دسامبر 2024 میلادی 📖حدیث امروز: ✳️ رسولُ اللّه صلى‌الله ‌عليه‌و آله: مدارا كردن با مردم نیمی از ايمان و ملايمت با آن‌ها نیمی از خوش زيستن است. 📚 الکافی، ج۲، ص۱۱۷ 🔖مناسبت امروز: 🚢روز حمل و نقل و بازرگانی اَللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَج اِلٰهیٖ آمّیٖن
سلام امام زمانم✋🌸 دلم براے ورود تو لحظه شمارے می‌کند و حنجره‌ام تو را فریاد می‌زند، تو که تجلی عشقی. قنوتم را طولانی می‌کنم تا تو نیمه شبی براے آن دعا کنی. کوچه‌هاے غریب بی‌کسی را آب و جارو می‌کنم تا تو صبحی زود از آن کوچه عبور کنی. نمی‌دانم آخرین ایستگاه «توسل» چه هیجانی دارد که مرا با خود تا آن سوے فاصله‌ها می‌برد و صبح آدینه چه صفایی دارد، که صبح آسمانش پراز «ندبه» است. مولایم...! بی‌تو دفتر دلمان پر است از مشق‌هاے انتظار و من با دلم می‌خواهم آن روز که می‌آیی زیباترین مدال ایثار را تقدیم نگاه تو کنم. 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌠قال رسول الله صلی الله علیه وآله : 📜اِذَا التَبَسَت عَلَیکُمُ الفِتَنُ، کَقِطَعِ الَّیلِ المُظلِمِ فَعَلَیکُم بِالقُرآنِ . 🌌هنگامی که فتنه ها، هم چون پاره های شب تاریک، شما را در خود پیچید، بر شماست که به قرآن تمسک جویید. ( اصول کافی ج2ص459) 🌷تلاوت امروزمان را هدیه می کنیم به محضر سیدی شباب اهل الجنه؛ حضرت امام حسن و امام حسین علیهم السلام 🌘اللهم صل علی محمد و آل محمد https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌹 منتظران ظهور 🌹
🌸اللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن 📖 اللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن 🌸اللّهُمَّ ار
🌸اللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن 📖 اللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن 🌸اللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن 📖اللّهُمَّ اغْفِرلَنا ذُنُوبَنا بِالْقُرآن 🌸اللّهُمَّ اَکْرِمْنا بِکَرامَةَ الْقُرآن 📖اللّهُمَّ ارْحَمْنا بِالْقُرآن 🌸اللّهُمَّ اخْذُلِ الْکُفّارَ وَالْمُنافِقینَ بِالْقُرآن 📖اللّهُمَّ اشْفِ مَرضانا بِالْقُرآن 🌸اللّهُمَّ ارْحَم مَوْتانا بِالْقُرآن 📖اللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوفیقَ الطّاعَةَ بِالْقُرآن 🌸اللّهُمَّ ارْزُقنا حَجَّ بَیتِکَ الْحَرامَ بِالْقُرآن 📖اللّهُمَّ تَقَبَّل صَلاتَنا بِالْقُرآن 🌸اللّهُمَّ تَقَبَّل تِلاوَتَنا بِالْقُرآن 📖اللّهُمَّ اسْتَجِب دُعاءَنا بِالْقُرآن 🌸اللّهُمَّ اجْعَلْنا مِنَ الْمُصَلّینِ بِالْقُرآن 📖اللّهُمَّ اجْعَلْنا مِنَ الْمُتَّقینِ بِالْقُرآن ‎‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸شاید دلیل خوش شانس بودن خیلی‌ها خوش قلب بودنشان باشد 💕 🍃🌸چشم ها را که باز کنیم چتر حمایت خالق هستی را بالای سر نیکوکاران و مهربانان💕 خواهیم دید هیچ عملی نادیده گرفته نمیشود، و هیچ کار نیکی بی پاداش نمیماند🌸🍃 🍃🌸امید که ما هم زیر چتر حمایت خالق هستی باشیم💕 الهی زندگیتون بخیر و در پناه خدا باشه🙏🏻
🔵 آیت الله بهجت رحمةالله علیه: 🔴 خیلی دیده شده و گفته‌اند که حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه) را در مجالس توسل یا حدیث کساء حاضر دیده‌اند. 🟢 آیت الله بهجت(ره) هر روز بر خواندن حدیث کسا مداومت داشتند و برای برطرف شدن گرفتاری‌ها و شفای بیماران، قرائت مکرر این حدیث را توصیه می‌کردند. 📚 بهجت‌الدعاء، ص٢١٩
4_809408512739246096.mp3
3.07M
حدیث کسا گوش کنید 🔸 با صدای حزین میرداماد حب‌زهرابه‌دلم‌حک‌شده‌وفاطمی‌ام پیروحیدروسادات‌بنی‌هاشمی‌ام 💚 ‎‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ جایی که دیپلماسی قفل می‌شود! 🎙 شهید سلیمانی منطق حضور ما را در سوریه توضیح میدهد. امثال داعش و رژیم صهیونیستی ویژگی‌هایی دارند که چاره‌ای جز مبارزه مسلحانه با آنها نداریم: 1️⃣ وحشی است. ما را واجب القتل می‌داند و نوامیس‌مان را غارت خود می‌داند. 2️⃣ سوریه و عراق بهانه است و می‌خواهند به مرز اصلی که ایران باشند نزدیک شوند تا بتوانند ضربه بزنند. هدف اصلی آنها ایران است. 3️⃣ هدف نهایی‌شان از بین بردن استقلال کشور و تصرف سرزمین‌مان است. 🔻 این ده دقیقه سخنرانی شهید حاج قاسم سلیمانی در تابستان سال ۹۶ و در گرماگرم جنگ با داعش، این روزها ارزش دیدن دارد. پیشنهاد دانلود حتما تا آخر ببینید 👌👌 ‎‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اعترافات آمریکایی‌ها به آنچه که در سوریه انجام دادند توصیه می‌شود ببینید تا به حقیقت خیلی از قضایا پی ببرید... ‎‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠نامه امام زمان (عج) به سید ابوالحسن اصفهانی💠 ❇️ آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی از مراجع بزرگ و وارسته ای است که هم به محضر مبارک امام عصر علیه السلام نائل آمده و هم به افتخار دریافت نامه و توقیع از سوی آن حضرت مفتخر شده است. ❇️ شیخ محمود حلبی می گوید :من در عصر آن بزرگوار از کسانی بودم که گاه اِشکال و ایراد به سبک معظّم له در رهبری معنوی و مذهبی جهان تشیع داشتم و این ایراد تا هنگام تشرف به عتبات عالیات و دیدار خصوصی با آن مرحوم ادامه داشت. ❇️ به همین جهت هم، آنجا وقتی به محضرش رفتم اشکالات خود و دیگران را گفتم و آن بزرگوار با کمال سعه ی صدر و گشادگی چهره، جواب همه اشکال و ایراد های مرا داد و سرانجام فرمود من دستور دارم که این گونه عمل کنم . ❇️ گفتم: از کجا و چه کسی دستور دارید؟ فرمود: از چه کسی می خواهید دستور داشته باشم؟ گفتم :یعنی از امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ؟ فرمود: آری. ایشان برخاست و درب صندوق خود را گشود و پاکتی را از آنجا برگرفت و به دست داد. ❇️ من به مجرد اینکه پاکت را گرفتم مضطرب و منقلب شدم با حالتی وصف ناپذیر کاغذ را از پاکت در آوردم و آن را خواندم که از جمله این عبارات در آن نوشته شده بود ✳️بسم الله الرحمن الرحیم✳️ یا سیّد ابوالحسن، ارخص نفسک و اجلس فی دهلیز بیتک و لا ترخ سترک ( واعن اواغث شیعتنا و موالینا ) نحن ننصرک ان شاءالله " المهدی" به نام خداوند بخشاینده مهربان سید ابوالحسن ،خود را ارزان کن و در اختیار همگان قرار بده و در بیرونی منزلت بنشین و درب را به روی کسی نبند و پرده بین خود و مردم قرار مَده و به داد و کمک پیروان و دوستان ما برس که ما تو را یاری می کنیم، ان شاءالله. ❇️ پرسیدم :این توقیع شریف را به وسیله چه کسی دریافت داشته اید؟ فرمود :به وسیله مرد عابد و پارسا و باتقوا به نام شیخ محمد کوفی که از هر جهت مورد وثوق و اطمینان است. اجازه گرفتم تا از آن نسخه‌ای بردارم مشروط بر اینکه تا سید در قید حیات است ابراز نکنم. ❇️کتاب کرامات صالحین❇️ به امید آنکه منتظر واقعی ظهورش باشیم🙏 ‎‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سبک زندگی شاد 28.mp3
10.02M
۲۸ ♂توکل یعنی؛ تلاشتُ بکن، نتیجه اش با خدا! اونایی که اهلِ توکلند؛ شادترند... چون هرگز نگرانِ آینده نمی شوند! ‎‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c