eitaa logo
🌹 منتظران ظهور 🌹
2.9هزار دنبال‌کننده
16.7هزار عکس
10.2هزار ویدیو
311 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی کپی متن با ذکر صلوات و دعای فرج ، حلال است🙏🏻 ادمین: @Montazer_zohorr تبادل و تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/1139737620C24568efe71
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🌸🌿 ▪️▫️▪️▫️▪️▫️ 🟣 قسمت اول 🟣 قسمت دوم 🟣 قسمت سوم 🟣 قسمت چهارم 🟣 قسمت پنجم 🟣 قسمت ششم 🟣 قسمت هفتم 🟣 قسمت هشتم 🟣 قسمت نهم 🟣 قسمت دهم 🟣 قسمت یازدهم 🟣 قسمت دوازدهم 🟣 قسمت سیزدهم 🟣 قسمت چهاردهم 🟣 قسمت پانزدهم 🟣 قسمت شانزدهم 🟣 قسمت هفدهم 🟣 قسمت هجدهم 🟣 قسمت نوزدهم 🟣 قسمت بیستم 🟣 قسمت بیست و یکم 🟣 قسمت بیست و دوم 🟣 قسمت بیست و سوم ▪️▫️▪️▫️▪️▫️ 🔰ما را به محبّان امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف معرفی فرمایید👇 🌺کانال منتظران ظهور🌺 https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
کلینیک درمان حسادت 04.mp3
8.6M
4 💢حسادت یکی ازعلتهای تنهاییِ ماست! بیماری حسادت احساس امنیت رو،از اطرافیان ما میگیره، لذا کم کم از ما فاصله میگیرند! باحسادت هرگز محبوب قلب دیگران نخواهیم بود👇 https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اَلسلام علیک یا اَبامحمّد، یا حسن اِبن علیّ، ایّها المجتبی، یابن رسول الله، یا حجّة الله علي خلقه، يا سيّدنا و مولانا، اِنّا توجّهنا ، و استشفعنا و توسّلنا بك الي الله و قدّمناك بين يدي حاجاتنا، يا وجيها عندالله، اِشفع لنا عندالله 💠https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c💠
اَلسلام علیک یا اَبا عبدالله، یا حسین اِبن علیّ، ایّها الشّهید، یابن رسول الله، یا حجّة الله علي خلقه، يا سيّدنا و مولانا، اِنّا توجّهنا ، و استشفعنا و توسّلنا بك الي الله و قدّمناك بين يدي حاجاتنا، يا وجيها عندالله، اِشفع لنا عندالله 💠https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
17.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷چقدر لذت بخشه وقتی آدم می‌فهمه اولین یاران امام زمان ایرانی‌ها هستن. 📈 آیا تهران در آخرالزمان ویران خواهد شد؟ 🔹نقش ایران و سید خراسانی در قیام حضرت تا جزئیات اختلافات داخلی قبل از ظهور حضرت در ایران رو تو این مصاحبه کوتاه ببینید. --------------- اللﮩـم عجل لولیڪ الفـــرج ‎‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
حاج‌آقا‌قرائتـی : هر معتاد... @montazeraan_zohorr🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 منتظران ظهور 🌹
روایت دلدادگی قسمت۱۳۵🎬: نماز مغرب و عشا هم خواندند، دعای توسل هم خواندند...قرآن هم خواندند... نزدیک
روایت دلدادگی قسمت۱۳۶🎬: سحرگاه سیزدهم رجب بود... سهراب مجنون تر از همیشه ،به وعده ای که آن روح عالم هستی...آن یوسف کنعانی...آن یار پنهانی....آن عطر نفس رحمانی به او داده بود ، با هیجانی که سراسر وجودش را گرفته بود ، از مسجد بیرون آمد... دیشب همگان ، تمام جمعی که در مسجد حضور داشتند ،متوجه شدند که این جوان بار دیگر به دیدار یار رسیده و روی دلدار را دیده و عطر وجودش را به جان کشیده... سهراب نگاهی به ستارگان آسمان کرد و ریه هایش را از هوای مسجدی که به خانهٔ مولایش معروف شده بود ، پر کرد و کمی آن سوتر به طرف رخش به راه افتاد. رخش....این رفیق راه و تنها دارایی سهراب ،با دیدن صاحبش ،شیهه ای بلند سر داد...گویا او هم منتظر آمدن سهراب بود. سهراب افسار اسب را از چوبی که به آخور وصل بود ، باز کرد. دستی به یال رخش کشید و درحالیکه بوسه ای از آن می گرفت گفت : رخش عزیزم ، نیت کرده ام تو را هم در راه محبوب دلم بدهم...مرا ببخش و بر من خرده نگیر... رخش شیههٔ آرامی کشید، گویی می خواست بگوید...من هم هنوز خواهانم تا رفیق راهت باشم...اما همان کنم که تو خواهی... تمام حرکات سهراب ، رنگ و بویی دیگر به خود گرفته بود ، گویی او به راستی عاشق شده بود و چه زیبا بود این حس شیرینی که بر جانش سایه افکنده بود. می خواست بر رخش بنشیند که ناگاه صدایی از دل تاریکی کنارش او را به خود آورد : سلام برادر، این موقع سحر به کجا می روی؟ سهراب سرش را به طرف او برگردانید و گفت : می خواهم به نجف بروم ، به سمت حرم مولایم علی علیه السلام... مرد جلوتر آمد ، حالا چهره اش کمی واضح شده بود و سهراب آنقدر مجنون بود که متوجه نشد ، او را قبلا دیده است. مرد لبخندی زد و در حالیکه افسار اسب خودش را نشان می داد گفت : من هم راهی نجف هستم ، روز تولد مولای عرشیان و فرشیان است ، نیت کرده ام امروز را در جوار حرم امیر مؤمنان بگذرانم. سهراب که در این شهر غریب بود و راه را درست نمی دانست ، با خوشحالی گفت: انگار خدا تو را برای من رسانده تا هم همسفرم شوی و هم راه بلدم... مرد که گویی خوب می دانست سهراب غریبه است در عراق عرب، لبخندش پررنگ تر شد و گفت: پس تعلل نکن ، بشتاب تا صبح نزده در حرم مولا باشیم و با یک جست و «یاعلی» گویان سوار مرکبش شد. سهراب هم ذکر زیبای «یاعلی» بر لب نهاد و سوار شد. این دو سوار مانند باد می تاختند و همزمان با طلوع آفتاب به نجف اشرف رسیدند. سهراب که حالا در روشنایی روز همسفرش را بهتر می دید ،رو به او گفت : ببینم برادر،می دانی بازار نجف از کدام طرف است؟ ان مرد با تعجب گفت : مگر به حرم نمی آیی ، تو را چه به بازار؟ سهراب لبخند ملیحی زد و گفت : به یمن دیدار یارم و برای این میلاد فرخنده ، می خواهم تنها دارایی ام را بفروشم و در راه خدا انفاق کنم...باشد با این کارم ، محبوب دلم نظری دیگر بر این بنده سراپا تقصیر نماید... ادامه دارد... 📝 به قلم :ط_حسینی 🌨💦🌨💦🌨💦 ‎‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c