#ولادت_امام_باقر_علیه_السلام
🔸ﺩﺭ ﺑﻴﺎﻥ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻭﻟﺎﺩﺕ ﻭ ﺍﺳﻢ ﻭ کنیه ﻭ ﻟﻘﺐ حضـرت امـام محمّـد باقـر صلوات الله و سلامه عليه
ﺷﻴﺦ ﻃﺒﺮﺳﻰ ﻭ ﺍﺑﻦ ﺷﻬﺮ ﺁﺷﻮﺏ ﻭ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﻭﺍﻳﺖ کرده ﺍﻧﺪ که ﻭﻟﺎﺩﺕ ﺷﺮﻳﻒ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺟﻤﻌﻪ ﻳﺎ ﺳﻪ ﺷﻨﺒﻪ ﻏﺮّهٔ ﻣﺎﻩ ﻣﺒﺎﺭک ﺭﺟﺐ ﻭﺍﻗﻊ ﺷﺪ، ﻭ ﺑﻌﻀﻰ ﺳﻮّﻡ ﻣﺎﻩ ﺻﻔﺮ ﻧﻴﺰ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ، ﺩﺭ ﻣﺪﻳﻨﻪٔ ﻣﺸﺮّﻓﻪ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﻭ ﻫﻔﺖ ﺍﺯ ﻫﺠﺮﺕ.
ﻭ ﺍﺳﻢ ﺷﺮﻳﻒ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺤﻤّﺪ ﺑﻮﺩ، ﻭ کنیت ﺍﻭ ﺍﺑﻮ ﺟﻌﻔﺮ، ﻭ ﺍﻟﻘﺎﺏ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺑﺎﻗﺮ ﻭ ﺷﺎﻛﺮ ﻭ ﻫﺎﺩﻯ ﺑﻮﺩ، ﻭ ﻣﺸﻬﻮﺭﺗﺮﻳﻦ ﻟﻘﺒﻬﺎﻯ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ، ﺑﺎﻗﺮ ﺑﻮﺩ. ﺯﻳﺮﺍ ﻛﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺳﺎﻟﺖ ﺻﻠّﻰ الله ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻟﻘﺐ ﻣﻠﻘّﺐ ﮔﺮﺩﺍﻧﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺑﺮﺍﻯ آنکه شکافندهٔ ﻋﻠﻮﻡ ﺍﻭّﻟﻴﻦ ﻭ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﺑﻮﺩ، ﻭ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺳﻮﻝ ﺻﻠّﻰ الله ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﺑﺮ ﺍﻧﺼﺎﺭﻯ ﮔﻔﺖ: ﺩﺭ ﺧﻮﺍﻫﻰ ﻳﺎﻓﺖ یکی ﺍﺯ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﻣﺮﺍ که ﻟﻘﺐ ﺍﻭ ﺑﺎﻗﺮ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﻋﻠﻢ ﺭﺍ ﻣﻰ شکافد ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺮﺩﻡ شکافتنی. ﻭ ﻧﻘﺶ ﻧﮕﻴﻦ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺑﻪ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ: ﺍﻟﻌﺰّﺓ ﻟﻠﱠﱠﻪ ﺑﻮﺩ؛ ﺑﻪ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺩﻳﮕﺮ: ﺍﻟﻌﺰّﺓ ﻟﻠﱠﱠﻪ ﺟﻤﻴﻌﺎ؛ ﺑﻪ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺩﻳﮕﺮ ﻧﻘﺶ ﻧﮕﻴﻦ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻳﻦ کلمات ﺑﻮﺩ «ﻇﻨّﻲ ﺑﺎﻟﻠﱠﱠﻪ ﺣﺴﻦ، ﻭ ﺑﺎﻟﻨّﺒﻲ ﺍﻟﻤﺆﺗﻤﻦ، ﻭ ﺑﺎﻟﻮﺻﻲ ﺫﻱ ﺍﻟﻤﻨﻦ، ﻭ ﺑﺎﻟﺤﺴﻴﻦ ﻭ ﺍﻟﺤﺴﻦ»؛ ﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺩﻳﮕﺮ: ﺍﻧﮕﺸﺘﺮ ﺟﺪّ ﺧﻮﺩ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﻣﻰ کرد.
ﻣﺎﺩﺭ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ، ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺑﻮﺩ که ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﻡّ ﻋﺒﺪ الله ﻣﻰ ﮔﻔﺘﻨﺪ، ﻭ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻧﺠﻴﺐ ﺍﻟﻄّﺮﻓﻴﻦ ﺑﻮﺩ؛ ﻧﺴﺐ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭﺵ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻦ ﻭ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻬﻤﺎ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻣﻰ ﺭﺳﻴﺪ، ﻭ ﺍﻭّﻝ ﻋﻠﻮﻳﻪ ﺍﻯ که ﻋﻠﻮﻯ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺭﺳﻴﺪ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺑﻮﺩ. ﻭ ﺩﺭ ﺍﺣﺎﺩﻳﺚ ﻣﻌﺘﺒﺮﻩ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻌﻔﺮ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻣﻨﻘﻮﻝ ﺍﺳﺖ که یکی ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭﺍﻥ ﺍئمّهٔ ﻣﻌﺼﻮﻣﻴﻦ ﺻﻠﻮﺍﺕ الله ﻋﻠﻴﻬﻢ اجمعين ﺑﻪ یکی ﺍﺯ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺣﺎﻣﻠﻪ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ، ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﺴﺘﻰ ﻭ ﻓﺘﻮﺭﻯ ﺣﺎﺻﻞ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻏﺶ، ﭘﺲ ﻣﺮﺩﻯ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﻰ ﺑﻴﻨﺪ که ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺸﺎﺭﺕ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ ﺑﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺩﺍﻧﺎﻯ ﺑﺮﺩﺑﺎﺭﻯ، ﭼﻮﻥ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﺭﺍﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺍﺯ کنار ﺧﺎﻧﻪ ﺻﺪﺍﺋﻰ ﻣﻰ ﺷﻨﻮﺩ، ﻭ ﮔﻮﻳﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﻧﻤﻰ ﺑﻴﻨﺪ ﻭ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ ﻛﻪ: ﺣﺎﻣﻠﻪ ﺷﺪﻯ ﺑﻪ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺍﻫﻞ ﺯﻣﻴﻦ ﻭ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺗﻮ ﺑﺴﻮﻯ ﺧﻴﺮ ﻭ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺑﺸﺎﺭﺕ ﺑﺎﺩ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺑﺮﺩﺑﺎﺭ ﺩﺍﻧﺎ، ﭘﺲ ﺩﻳﮕﺮ ﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺛﻘﻞ ﻭ ﮔﺮﺍﻧﻰ ﻧﻤﻰ ﻳﺎﺑﺪ ﺗﺎ آنکه ﻧﻪ ﻣﺎﻩ ﺍﺯ ﺣﻤﻞ ﺍﻭ ﻣﻰ ﮔﺬﺭﺩ، ﭘﺲ ﺻﺪﺍﻯ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺍﺯ ملائکه ﺍﺯ خانهٔ ﺧﻮﺩ ﻣﻰ ﺷﻨﻮﺩ، ﭼﻮﻥ ﺷﺐ ﻭﻟﺎﺩﺕ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ، ﻧﻮﺭﻯ ﺩﺭ خانهٔ ﺧﻮﺩ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻣﻰ کند که ﺩﻳﮕﺮﻯ ﺁﻥ ﻧﻮﺭ ﺭﺍ ﻧﻤﻰ ﺑﻴﻨﺪ ﻣﮕﺮ ﭘﺪﺭ ﺁﻥ ﺍﻣﺎﻡ، ﭘﺲ ﺍﻣﺎﻡ عليه السّلام ﻣﺮﺑّﻊ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﺘﻮﻟّﺪ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ، ﺳﺮﺵ ﺑﻪ ﺯﻳﺮ ﻧﻤﻰ ﺁﻳﺪ، ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﻣﻰ ﺭﺳﺪ ﺭﻭﻯ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺐ ﻗﺒﻠﻪ ﻣﻰ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪ ﻭ ﺳﻪ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﻋﻄﺴﻪ ﻣﻰ کند، ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻋﻄﺴﻪ، ﺣﻤﺪ ﺣﻖ ﺗﻌﺎﻟﻰ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ، ﻭ ﺧﺘﻨﻪ کرده ﻭ ﻧﺎﻑ ﺑﺮﻳﺪﻩ ﻣﺘﻮﻟّﺪ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ، ﻭ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﺑﻪ ﺧﻮﻥ کثافت ﻧﻤﻰ ﺑﺎﺷﺪ، ﻭ ﺩﻧﺪﺍﻧﻬﺎﻯ ﭘﻴﺸﺶ ﻫﻤﻪ ﺭﻭﺋﻴﺪﻩ ﻣﻰ ﺑﺎﺷﺪ، ﻭ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷﺐ ﺍﺯ ﺭﻭ ﻭ ﺩﺳﺘﻬﺎﻯ ﺍﻭ ﻧﻮﺭ ﺯﺭﺩﻯ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻃﻠﺎ ﺳﺎﻃﻊ ﻣﻰ ﮔﺮﺩﺩ.
📚 کتاب شریف ﺟﻠﺎﺀ ﺍﻟﻌﻴﻮﻥ علّامهٔ مجلسی رضوان الله عليه، ﺹ 850 - 851
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
اللهـمّ عجّـل لولیّـك الفـرج
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
💠 سلام #رسول_خدا صلی الله علیه و آله به #امام_باقر علیهالسلام
🔰 رسول خدا صلی الله عليه وآله به جابر بن عبد اللّه فرمود:
«اى جابر! تو زنده میمانى تا فرزندم #محمد_بن_على_بن_حسين_بن_على_بن_ابى_طالب علیهم السلام كه در تورات به «#باقر» معروف است را ملاقات كنى. هنگامى كه او را ديدى از طرف من به او سلام برسان.»
🔸 روزى جابر خدمت #امام_سجاد علیه السلام رسيد و دید كودكی نزد امام است. به او گفت: اى كودك! رو به من كن؛ او نيز رو كرد. سپس گفت: برگرد؛ او نيز برگشت.
جابر گفت: به خداى كعبه، همان سيماى رسول اللّه صلى الله عليه وآله است.
⁉️ آنگاه رو کرد به امام علی بن الحسين عليهماالسلام و گفت: مولای من اين كودک كيست؟
حضرت فرمود: «اين فرزندم و صاحب امر بعد از من، #محمد_باقر علیه السلام است.»
🔸 جابر بلند شد و بر پاى کودک افتاد و آنها را بوسيد و گفت: ای فرزند رسول خدا جانم فداى تو باد! پذيرا باش سلام پدرت را؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله به تو سلام رساند.
🔸 در اين حال چشمان امام باقر عليه السلام پر از اشك شد و فرمود: «اى جابر! بر پدرم رسول اللّه صلی الله علیه و آله نيز سلام باد تا هنگامى كه آسمان و زمين برپاست.
اى جابر! بر تو نيز سلام باد كه سلام ايشان را به من ابلاغ نمودى.»
📚 امالى صدوق، مجلس پنجاه و ششم، حدیث۹؛ الصواعق المحرقه، ص۲۰۱؛مطالب السؤول، ص۸۱.
4_5803414309195218983.mp3
3.62M
✨#نماز 43
✍ نه تنها دعای سبک شمارنده نماز...
به اجابت نمی رسه،
بلکه دعای دیگران هم در حقش مستجاب نمیشه.
🔻و از او در روز قیامت؛
حساب سختی خواهند کشید
#استاد شجاعی 🎤
🍃
🦋🍃
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
4_5803414309195218984.mp3
3.42M
✨#نماز 44
✍امام صادق خبر داده؛
به والله قســم، ممکنه کسی پنجاه سال نماز بخونه ویک رکعتش هم قبول نشه.
🔻آیا از این سخت تــر، مصیبتی هست؟
👈چه کنیم از خاسرین درنماز نباشیم؟
#استاد شجاعی
🍃
🦋🍃 https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ممنون از حضور گرم و سراسر مهر شما سروران عزیز🌺🍃
لطفاً دوستانتان رادعوت کنید.🌺🍃
سپاسگزارم
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
سفر پر ماجرا 20.mp3
6.33M
#سفر_پرماجرا ۲۰
فشار قبر
فشار خانه ای تنگ وخاکی نیست!
✅قبر ما، نَفس ماست.
همین نَفسی که پُراز فشارهایی
مثل تکبر، زودرنجی، پرخاشگری، حسادت، کینه و...است.
این فشارُ میشه درمان کنیا
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
khanevade asemani 92 02 05_191(1).mp3
6.77M
#شيطان_شناسی ۲۰
آنچه خواهید شنید؛
✍دلشوره...
نمی ذاره شما در زندگی تون،احساس آرامش کنید.
❣چجوری، بعضی ها،
اصلا دلشوره ندارند؟
و همیشه، آرام و شادند....
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
3831542716.mp3
12.86M
#مهارتهای_کلامی ۲۰
« وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَهِينٍ.
هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ.» سوره قلم / ۱۰ و ۱۱
✘ قرآن بیزار است از:
زیاد قسم خوردن، بیوزنی و بیهودگی کلام، عیبجویی و استخراج ضعف از دیگران، طعنه و تحقیر، خبر بردن از جایی به جای دیگر ....
و توصیه میکند؛
ازاطراف این انسانها حتماً پراکنده شوید...
🔥نکند خودمان اینگونه باشیم!
#استاد_شجاعی 🎤
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
🌹 منتظران ظهور 🌹
🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۱۸) 🔵جاده های انحرافی ☑️سرانجام از آن تاریکی وحشتناک عبور کردیم و
🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ (قسمت 19)
🔵قطعه آتش
☑️چند قدمی که از ماموران دور شدیم،به پشت سرم نگاهی کردم و در کمال حیرت ماموران را دیدم که چهار دست و پای شخصی را گرفته بودند و به زور قطعه ای از آتش🔥 به او میخوراندند.
⚡️ با دیدن این صحنه از ناراحتی بر جای ایستادم،صحنه بسیار زجر دهنده و ناله های او جانسوز بود...سپس رهایش کردن و او در حالیکه از درون میسوخت مسیر جاده را افتان و خیزان ادامه داد.
🌹در یک لحظه دست نیک را روی شانه ام احساس کردم،نگاهی به او انداختم و گفتم :چه شده بود؟
نیک جواب داد:
افرادی که مال مردم را به ناحق تصاحب میکنند گرفتار این ماموران میشوند و اینها موظفند قطعه ی گداخته شده آهن را به آنها بخورانند.
🍃نیک سپس ادامه داد: البته اینها در گذرگاه حق الناس متوقف خواهند شد....
❄️پس از شنیدن حرفهای نیک مقداری دلم آرام گرفت و سپس با نیک از آنجا دور شدیم.
رفتیم تا به شخصی رسیدیم که دستانش را جلو گرفته و با احتیاط قدمهای کوتاه برمیداشت..
🌼نیک به او اشاره کرد و گفت : این شخص از وقتی از غار بیرون آمده کور شده. آنگاه به یک جاده انحرافی اشاره کرد و گفت:این جاده دنیا پرستان است که او به زودی وارد آن میشود.
⁉️پرسیدم چرا؟ گفت چون دنیا را به آخرت و دنیا پرستان را به مومنین ترجیح میداده است.. این افراد بزرگترین ضرر و زیان را برای خود خریده اند ...
✅دوباره به راه افتادیم. راه مستقیم را به خوبی طی کردیم. گاهی از کسی جلو میزدیم و گاهی دیگران از ما سبقت میگرفتند.. در مسیر خود آدمهای گوناگونی میدیدیم.
🔥آدمهایی که دو زبان داشتند که از دهانشان بیرون زده بود و اتش از آنها زبانه میکشید و میسوزاندشان که به گفته ی نیک اینها دورو و منافق صفت بودند.
🔥همچنین افرادی که اعمال منافی عفت و لذتهای نامشروع را مرتکب شده بودند را در حالی مشاهده کردیم که لگامی از آتش بر دهان آنها زده شده بود و میسوختند.
☄اما از همه زجرآورتر جاده انحرافی زنان بود. این مسیر به بیابانی ختم میشد که زنان بسیاری در آن عذاب میشدند.
🍂عده ای به موهایشان آویزان شده بودند که نتیجه نشان دادن موها به نامحرم بود.
🍂گروهی دیگر از زنان زیر فشار ماموران مشغول خوردن گوشت بدن خود بودند چون اینها در دنیا خود را برای نامحرمان زینت کرده بودند و باعث از هم پاشیدن زندگی های بسیاری شده بودند.
🍂برخی نیز سرشان به شکل خوک و بدنشان به شکل الاغ بود چرا که در دنیا به سخن چینی عادت داشتند.
💥آنچه شگفتی مرا در تمام این صحنه ها بر انگیخته بود این بود که نیک های آنان همگی صدها متر دورتر بودند و از هدایت و کمک به صاحب خود عاجز بودند...
🔵گذرگاه مرصاد
♦️براحتی مسافت زیادی را پیمودیم تا به یک گردنه رسیدیم. در پشت تپه سرو صداهای زیادی می آمد . وقتی به بالای تپه رسیدیم از آنچه دیدم بسیار متعجب شدم و ترس و اضطراب وجودم را فرا گرفت.
✅جاده و بیابانهای اطراف آن پر بود از ماموران الهی و اشخاصی که گیر افتاده بودند.
هرکس قصد عبور از جاده را داشت شدیدا کنترل میشد.
♻️آهسته به نیک گفتم : اینجا چه خبر است؟
نیک گفت: اینجا گذرگاه مرصاد است.
گفتم: گذرگاه مرصاد چیست؟
گفت: محل رسیدگی به حق الناس...اینجا اگر کوچکترین حقی از مردم بر گردنت باشد ازکشتن انسان گرفته تا سیلی و بدهکاری،همه ی اینها باعث گرفتاری تو می شود...
❎بار دیگر بیابان را زیر نظر گرفتم.گروهی در حالیکه زانوی غم بغل گرفته بودند روی زمین نشسته بودند و به واسطه ی سنگینی زنجیری که بر گردن آنها بود قدرت حرکت نداشتند.
عده ای هم پایشان زنجیر شده بود و قدرت حرکت نداشتند.
🌀عده ای نیز بلاتکلیف در بیابان میچرخیدند و حق عبور از جاده را نداشتند.
🔆هراز گاهی صدای ماموران بلند میشد: فلان کس آزاد شد، میتواند برود. آن شخص از شنیدن نامش بسیار خوشحال میشد و بعد از مدتها گرفتاری عبور میکرد.
🌷نیک صورتش را سمت من چرخاند و گفت برویم.
با ترس و دلهره گفتم نمیشود از راه دیگری برویم؟
نیک گفت : هیچ راه فراری نیست همه جا توسط ماموران به دقت کنترل میشود زیرا حق مردم قابل بخشش نیست و خداوند از حق مردم نمیگذرد...
✍ادامه دارد..
🌴🌻🌴🌻🌴🌻🌴🌻🌴🌻🌴
🌹 منتظران ظهور 🌹
🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ (قسمت 19) 🔵قطعه آتش ☑️چند قدمی که از ماموران دور شدیم،به پشت سرم نگاهی
🔴 سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۲۰)
✅از نیک پرسیدم: افراد در اینجا چگونه شناسایی میشوند؟
گفت: اسامی افرادیکه حق مردم را بر گردن دارند در دست مامورین است و پس از شناسایی مجرم از عبور او جلوگیری میکنند.
⁉️گفتم: تا کی باید اینجا بمانند؟ گفت : مدت توقف و گرفتاری آنها متفاوت است. برخی ماهها و برخی سالهای سال..
⚠️با تعجب گفتم: مگر رسیدگی به پرونده ی حق الناس چقدر طول میکشد؟ نیک گفت: در اینجا عدل خدا حاکم است و از مظلوم حق ظالم را میگیرد مگر اینکه خود مظلوم از گناه ظالم بگذرد. اگر از گناه ظالم نگذرند از نیکیهای ظالم به مظلوم میدهند تا راضی شود و اگر ظالم کار نیکی نداشت از گناههای مظلوم به ظالم میدهند تا مظلوم راضی شود.
🔰با شنیدن این سخنان ترس و اضطرابم بیش از پیش شد. ولی چون چاره ای نبود به نیک گفتم: بیا برویم.
⛔️سراشیبی را پیمودیم و به گذرگاه مرصاد قدم گذاشتیم.چیزی نگذشت که خود را در مقابل مامورین الهی دیدم.
❌در یک آن با اشاره ی یکی از انها زنجیر ضخیمی به گردنم انداخته شد و بدون اینکه کوچکترین مهلتی بدهند تا از آنها سوال کنم کشان کشان مرا از جاده بیرون بردند...
❎بی جهت دست و پا میزدم تا شاید از دست آنها خلاصی پیدا کنم. اما تلاشهایم بی فایده بود. از نیک خواستم از آنها بپرسد علت کارشان را.
ولی نیک بدون اینکه سوالی از آنها بپرسد نزد من آمد و گفت: خوب فکر کن چه کرده ای. این مامورین بی جهت کسی را گرفتار نمیکنند.
💠کمی فکر کردم و یادم آمد که پولی از همسایه ام قرض گرفته بودم که به علت مسافرتی که پیش آمد و بعد از آن مریضی که منجر به مرگم شد ،نتوانستم آن را برگردانم. این را به نیک گفتم و پرسیدم : حالا چه کار کنیم؟
🌹نیک اندکی فکر کرد و گفت: اگر بتوانی به خواب بستگانت بروی و از آنها بخواهی تا قرضت را ادا کنند امیدی به نجاتت هست وگرنه همینطور اسیر خواهی ماند.
☘با کمک نیک به خواب پسر بزرگم رفتم و از او خواستم تا قرضم را ادا کند.
🍃همانطور که منتظر جواب بستگانم بودم شخصی را دیدم که زنجیر آتشینی🔥 بر کمر داشت و پیوسته به این سو و آن سو میگریخت و فریاد میزد :
وای بر من ! اموالی که با گناه به دست آوردم اینگونه مرا گرفتار کرد در حالیکه وارثانم آن را در راه خدا انفاق کردند و به سعادت رسیدند...
⚔کمی آن طرفتر هم عده ای به شخصی حمله ور شده بودند و از او مطالبه ی حقشان را میکردند.
🔴با دیدن این صحنه های وحشتناک به فکر فرو رفتم و با خود گفتم:
اگر میدانستم حقوق مردم تا این حد مهم و نابخشودنی است تا زنده بودم در برخورد با مردم و معامله و حتی شهادت دادن و صحبت کردن با آنها نهایت دقت را به عمل می آوردم...
🔷آنگاه از شدت ناراحتی فریاد زدم: وای از این راه که براستی گذرگاه بدبختی و فلاکت است...
در این هنگام ماموران به سراغم آمدند و زنجیرها را از گردنم باز کردند.
🔶اول فکر کردم بخاطر فریادم بوده ولی بعد نیک مرا با خوشحالی در آغوش گرفت و گفت: بیا برویم . قرضت ادا شد...
🔵نبرد سرنوشت ساز!
♦️بعد از گذر از گذرگاه سخت و طاقت فرسای مرصاد کمی که جلو رفتیم چشمم به هیکل سیاه و عجیبی در وسط جاده افتاد.
🔘وقتی جلوتر آمدیم او را شناختم.گناه بود با هیکلی کوچکتر و لاغرتر و لباسی عجیب!
✅همدوش نیک تا چند قدمی او رفتیم. او با چهره ای خشن و بوی متعفن و چشمانی خون گرفته در حالیکه شمشیری مانند اره بر دوش گرفته بود با غضب به من مینگریست.
🔆نیک ایستاد و من هم پشت سر او ایستادم.. نیک مهربانانه به من نگاه کرد و گفت خودت را برای نبرد با گناه آماده کن!
❓با وحشت و ترس و تعجب گفتم: جنگ؟ برای چه؟
🌹نیک که متوجه ترس من شده بود گفت: در این سفر و در اینجا،اولیای خدا،مومنین و انساهای خوب و پاک و ..نباید بترسند.
از سخنان نیک قوت قلب گرفتم ،از او پرسیدم: جنگ با دست خالی در برابر کسی که مسلح هست غیر ممکن است!
🔰نیک گفت: نگران نباش فرشته ای الهی تو را تجهیز خواهد کرد. به نیک گفتم: تو چه میکنی؟ گفت: من تو را آماده و تشویق میکنم..
🌟 سپس دستم را فشرد و گفت: گناه پس از آنکه در گذرگاه ارتداد و و جاده های انحرافی و ... از تو ناامید شد این بار با تمام قوا جلوی تو ایستاده،او اینبار لباس دنیا را برتن کرده و شمشیر شهوات را در دست گرفته.
🍂 مواظب دندانه های شمشیرش که هرکدام نشانه ی یکی از شهوات است و بسیار برنده و تیز میباشد ،باش که اگر یکی از انها به تو اصابت کند در مسیر به مشکل میخوریم...
✍ادامه دارد...
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺🎥 ببینید|مؤمن هنگام مرگ چه می بیند؟
سخنان آیت الله العظمی جوادی آملی در جمع شاگردانش؛ با موضوع حالات مؤمن هنگام مرگ را مشاهده می کنید...
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انتشارپستثوابجاریهدرپیدارد🌹
Part01_فقط غلام حسین باش.mp3
8.74M
📚کتاب صوتی:
#فقط_غلام_حسین_باش
قسمت 1⃣
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
✅ معرفی کتاب "سرداران ایرانی؛ از کوروش تا سلیمانی" در خبرگزاری کتاب ایران
https://www.ibna.ir/fa/tolidi/331618
خرید کتاب از پیوند زیر:
https://nashrebeynolmelal.ir/?p=8962