فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 زندگی از برزخ تا قیامت!
🎙#استاد_رائفی_پور
⚜انتشار این پست ثواب جاریه دارد.
http://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ سوال
⁉️ حقیقت برزخ با آن چیزی که تجربه گران مرگ از آن می گویند چقدر با هم مطابقت دارد؟
🎙 استاد محمدی شاهرودی
http://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
💥💥تلنگر 💥💥
👈حتما باتامل بخوانید
🌱چه بسیار کسانی که ”اول هفته، برای آخر هفته“ ”سهروز پیش، برایدو روز پیش“ و دیشب برای انجام کارهایی که امروز قرار بوده انجام دهند برنامه ریزی کرده بودند، اما دیگر میان ما نیستند...
❤️خداوند متعال می فرماید: {ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً...} «کسینمیداند فردا چهبه دست می آورد» (لقمان/34)
❣و همچنیناللهمیفرماید: {وَلَنْ يُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْسًا إِذَا جَاءَ أَجَلُهَا...} «الله هرگز مرگ کسی را به تأخیر نمیاندازد هنگامی که اجلش فرا رسیده باشد»
(منافقون/11)
🌱پس بنابراین:
🌹بشتابید به سوی انجام دادن کارهای خیر، که تنها در آخرت عمل صالح برای ما سودآور است، قبل از آنکه دیر شود، قبل از آنکه در آخرت فریاد بر آوریم: {قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ} «پروردگارا! مرا (به دنیا) باز گردانید» (مومنون/99)
اما افسوس که دیگر آن روز بسیار دیر است.😔
http://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
مراقب زبانت باش
زبان وزنش کم
و گناهش بیشمار است
چه بسا دل ها که شکست!
آبروها که ریخت!
و زندگی ها که تباه شد.
http://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
#وقت_سلام🤚🕗
بیچارگان به دامن تو پر گشاده اند
اعیان به خاکبوسی پایت فتاده اند
جز نوکری به درگه میخانه ی شما
کاری بلد نبودم و یادم نداده اند
#السلام_علیک_یاامام_رئوف
#یاامام_رضاجانم😍✋
اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ
💌💌💌💌💌💌💌💌💌
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
1_4543945152-AudioConverter.mp3
1.18M
⁉️مهمترین عاملی که باعث تعجیل در امر فرج میباشد چیست؟
⭕️ پاسخ: #ابراهیم_افشاری
http://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
چگونه عبادات کنیم 31.mp3
11.81M
#چگونه_عبادت_کنم؟ ۳۱ 🤲
استمرار در جذبِ معنویات،
و تداوم در تمارین سَبُک عبادی ،
آرام آرام، سطحِ
۱ـ اُنس انسان با عبادت،
۲ـ توان او برای انجام عبادت
۳ـ میزانِ لذت او از انجام فعالیتهای عبادی،
را افزایش میدهد، تا جاییکه برای لحظات خلوت، مشتاقانه لحظه شماری میکند.
http://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌷 آیت الله بهجت (ره) :
🌸 وداع از این دنیا برای ما بسیار نزدیک است . ولی ما آن را بسیار دور می بینیم وگرنه این قدر با هم نزاع نداشتیم.
http://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
این که گناه نیست 47.mp3
5.25M
#این_که_گناه_نیست 47
خدا منتظر نَنِشسته،
تا تو پاتُ کج بذاری؛
گوشاتو بگیره و بندازتت توی آتیش❗️
✴️مظاهر جهنم و بهشت؛همین جاست!
تویی که با رفتارت
یکی از این مظاهِـرُ، انتخاب میکنی
http://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌹 منتظران ظهور 🌹
رمان آنلاین زن، زندگی، آزادی قسمت چهل و دوم: الی اوفی کرد و همانطور که دفتر را میگرفت و آن را می بس
رمان آنلاین
زن، زندگی، آزادی
قسمت چهل و سوم:
یک هفته از مستقر شدنمان در استانبول میگذشت، یک هفته ای که در خفا گذشت و ما حق بیرون رفتن از خانه را نداشتیم، انگار ما اسیری در بند بودیم ، اسیری که از ماهیت زندان بانشان چیزی نمی دانستند، فقط نام جولیا برای هر چهار نفرمان آشنا بود.
درست سه روز از آمدن ما گذشته بود که سه دختر وچند پسر به ما اضافه شد.
پسرها را به خوابگاه پسران که ساختمانی کوچک تر بود و روی حیاط روبه روی ساختمان ما میشد بردند ، مثل اینکه اینها از ما مسلمان تر بودند و قانون های اسلامی را سخت تر از ما رعایت می کردند.
در برخوردی که با دخترها داشتیم، متوجه شدیم که آنها اصلا ایرانی نیستند، من از لهجه های عربی چیزی سر درنمی آوردم، اما الی که واقعا باهوش بود، با اطمینان میگفت که اینها از دختران فلسطینی هستند،حالا چرا به اینجا منتقل شدند؟ نمی دانیم..
امروز بعد از یک هفته بی خبری، به ما اطلاع دادند که ساعت ۱۲ شب، با هواپیمایی که واقعا نمی دانیم از کجا پرواز میکرد و چه نوع هواپیمایی بود به سمت مقصد اصلی یعنی انگلیس پرواز می کردیم.
حالا دیگه اون کورسو نور امیدی هم که به بازگشت به وطن داشتم ،خاموش شده بود.
من هنوز به مقصد نرسیده، پشیمان شده بودم و یک حسی درونم به من تلنگر میزد که این راه، تو را به قهقرا می کشد، اما نه راه پس داشتم و نه راه پیش...
سحر غوطه ور در افکارش بود که درب حمام باز شد و الی درحالیکه با حوله ای صورتی رنگ موهایش را بالای سرش نگه داشته بود گفت: آخی...چسپید...و بعد چشمکی به سحر زد و گفت: تو هم برو یه دوش بگیر،معلوم نیست اونجایی که میریم ،همچی ساختمان مجلل و حمام خوشگلی در اختیارمون قرار بدن...برو حالش را ببر..
سحر تکانی به خود داد وگفت: اصلا حالش را ندارم یه حسی دارم که...
الی همانطور که سرش را تکان میداد گفت: قراره نیست از احساساتت بگی، پاشو دو سه ساعت دیگه پرواز داریم...پاشو تمام افکار منفی را از خودت دور کن...ببینم چمدانت را بستی؟
سحر اوفی کرد و همانطور که روی تخت مینشست گفت: مگه اصلا چمدونم را باز کرده بودم که ببندم؟!
دو تا تیکه لباس بود که گذاشتم داخلش..
گوشی و ساعتم هم که ندادن...
یعنی واقعا دیگه هیچ وقت به ما موبایلامون نمیدن؟؟
آخه مگه اسیرشونیم؟!
الی به طرف آینهٔ قدی که کنار در ورودی داخل دیوار تعبیه شده بود رفت و همانطور که خودش را توی آینه برانداز میکرد گفت: برو دوش بگیر، به این چیزا هم فکر نکن...باید به آینده امیدوار بود..
ادامه دارد...
📝به قلم: ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
hafez 12.mp3
1.41M
چو کُحلِ بینشِ ما خاکِ آستانِ شماست
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
hafez 13.mp3
2.73M
مبین به سیبِ زَنَخدان که چاه در راه است
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr