فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپ_مهدوی
🎙آیت الله #ناصری دولت آبادی
🔸اهمیت زیاد«توسلات»؛
ماجرای تشرف «حاج محمد» به محضر
«#امام_زمان» عجل الله بوسیله توسل به «حضرت نرجس خاتون»سلام الله علیها
🍃🌸°•
اول خرداد، سالگرد شهادت مسیح کردستان «سردار شهید محمد بروجردی» گرامی باد
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
شکر در سختی ها 30.mp3
6.75M
#شکر_در_سختی_ها 30
✴️وقتی حادثه اومد
باهاشون هَم مسیر نشو!
وگرنه درهجوم حوادث بعدی،گم میشی!
حل شدن درحادثه ها
شاگردِ آخر شدن،درکلاس دنیاست❗️
زرنگ باش
نور بگیر وحادثه رو خاموش کن
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
چگونه عبادات کنیم 40.mp3
12.11M
#چگونه_عبادت_کنم ۴۰ 🤲
معادلهی عجیبی است :
عُمـر کوتاه دنیا = عُـمر ابدی آخرت
دنیا را اگر دریابی؛ تا ابد سعادتمندی!
دنیا را اگر ببازی؛ تا ابد در شقاوتی!
پس:
عباداتت اگر دنیایت را نسازند، آخرتت را نیز نخواهند ساخت.
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
🌹 منتظران ظهور 🌹
رمان آنلاین زن ،زندگی ، آزادی قسمت پنجاه و دوم: دوباره درب را زدند دو اینبار با شدت بیشتر و همزمان
رمان آنلاین
زن ، زندگی ، آزادی
قسمت پنجاه و سوم:
همانطور که انتظار داشتم کریستا با اشاره به بیرون ،به من گفت: تو برو بیرون ...
از جا بلند شدم ، زهرا را روی صندلی نشاندم و بیرون رفتم، همان لحظه درب بسته شد.
کمی از در فاصله گرفتم و چند لحظه بعد به سرعت برگشتم، گوشم را به در چسپاندم اما صدای پچ پچی نامفهوم به گوشم می خورد، خدا را شکر کردم که زهرا داخل اتاق هست و خوشحال بودم که انگلیسی بلد هست و از اون خوشحال تر بودم که این گروه معلوم الحال نمی دانند که این دخترک ناز ، انگلیسی هم بلده..
به زهرا که فکر می کردم ، احساس لطیفی بهم دست می داد، با اینکه مدت کوتاهی بود که در کنار هم بودیم اما عجیب مهرش به دلم نشسته بود و دوست داشتم اگر قرار بود دختری داشته باشم، یکی مثل زهرا داشتم.
از کنار در اتاق فاصله گرفتم و نگاهم به در اتاق کریستا افتاد، من باید سر در می آوردم که اینجا چه خبر است؟
حالا می فهمیدم که اون شخص داخل اتاق خود کریستا بود اما چرا خودش را به اون شکل و شمایل وحشتناک در آورده بود، یعنی چکار داشت می کرد؟ اصلا برای چی صورتش را اونجور وحشتناک رنگ کرده بود و شاید هم نقابی مخوف زده بود؟!
با استرس به سمت در اتاق کریستا رفتم، دستم را روی دستگیره در گذاشتم و دستگیره را پایین دادم، اما در باز نشد...
مشخص بود در را قفل کرده، پس یه چیزی این وسط بود که...
وای یکدفعه یاد اون قلب کوچولوکه الی بهم داده بود افتادم
من اون قلب را زیر تشک تخت گذاشته بودم ،وای اگر پیداش میکردند؟!!
قلبم به شدت هر چه بیشتر می تپید، برای اینکه ذهنم آرام بشه به طرف هال رفتم، داخل هال جز یک دست مبل و چند تا تابلو که ستاره های بزرگ با شکل های عجیب غریب را به تصویر کشیده بود، چیزی نبود.
داخل آشپز خانه شدم به طرف یخچال رفتم و در یخچال را باز کردم و با دیدن خوراکی ها تازه متوجه گرسنگی خودم شدم و زیر لب گفتم: حتما زهرا و هانا و هانیل...با یاد آوری چهره کبود هانیل ،قلبم فشرده شد و در همین حین صدای باز شدن در اتاق بلند شد و پشت سرش ، کریستا و اون مرد بیرون آمدند، من خیره به آنها بودم تا ببینم به من اجازه ورود به اتاق را میدهند؟
اما انگار اونها هم منتظر چیزی بودند..
روی صندلی چوبی نشستم، دقایق به کندی میگذشت، تمام حواسم پیش زهرا و اون دوتا دختر بود که زنگ در ساختمان را زدند، کریستا که مشغول قدم زدن بود، با سرعت خودش را به در رساند، دونفر با تختی سیار وارد خانه شدند و کریستا بی هیچ حرفی اتاق ما را نشان داد.
اونها اول دختری را در حالیکه ملحفه کل تن و صورتش را پوشانده بود آوردند و حدسش راحت بود که هانیل است و گویا آسمانی شده بود، من از جا برخواستم و تا نزدیک در هانیل بی جان را همراهی کردم و بغض گلوم را میفشرد
اون دو آقا دوباره برگشتند و اینبار هانا را روی تخت با صورتی نیمه کبود که بیهوش بود و هنوز آثار حیات داشت، بیرون آوردند
آن مرد همراه هانا قصد بیرون رفتن از ساختمان را داشت که کریستا سرش را به گوش مرد نزدیک کرد، با سرعت پشت سرش قرار گرفتم و همانطور که بر مرگ هانیل اشک میریختم گوش هایم را تیز کردم تا ببینم کریستا چی میگه به اون آقا...
کریستا شمره شمرده گفت: باید این دختر به هوش بیاد و زنده بمونه، حداقل تا فردا به هوش بیاد ، من برای مراسم تک نفره لازمش دارم فهمیدی؟!
و اون مرد سری تکان داد و بیرون رفت...
یعنی منظورش چی بود؟ مراسم؟ چه مراسمی هست که نیاز به دخترکی کودک و نیمه جان دارد؟!
ادامه دارد..
📝به قلم: ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
این که گناه نیست 53.mp3
4.69M
#این_که_گناه_نیست 53
دنبالِ ریشه ی گره هایِ زندگیت
👈بیرون از وجود خودت، نَگـرد!
اگه می بینی؛
کارهای خیرت، به روحت قدرت نمیدن؛
یعنی یه جای کار لنگه❗️
بی خیالش نشو؛ بگرد و پیداش کن
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
hafez 36.mp3
6.95M
در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
hafez 37.mp3
3.89M
آن تلخوش که صوفی امالخبائثش خواند
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پایان بخش برنامه کانال
#زمزمه دعای#فرج
#تصویری
شب خوش
التماس دعا
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
در این شب دل انگیز از خدای مهربان
براتون یک حس قشنگ
یک شادی بی دلیل
یک نفس عطر خدا
یک بغل یاد دوست
یک دنیا ارزوهای خوب
و ارامش خواستارم
شبتون بخیر و سرشار از آرامش❤️
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
✅ #تقویم_معارفی_شیعه
☀️ سهشنبه - ٠٢ خرداد ١۴٠٢
🌙 الثلاثاء، ٠٣ ذیالقعده ١۴۴۴
🌲م Tuesday 23 May 2023
👈 امروز متعلق است به امام سجاد، امام باقر و امام صادق (ع)
🕋 اذکار روز:
- یا اَرْحَمَ الرّاحِمین (١٠٠ مرتبه)
- یا الله یا رحمان (١٠٠٠ مرتبه)
- یا قابض (٩٠٣ مرتبه) برای حاجت
❇️ وقایع مهم روز:
🌙 #دهه_کرامت
🤲 اعمال روز:
🔹 عمل خاصی برای امروز وارد نشده
💠 حدیث روز:
💎 امام رضا (ع): «مَنْ زارَ الْمَعْصُومَه بِقُمْ کَمَنْ زارَنی»
«هرکس (حضرت) معصومه را در قم زیارت کند، گویا مرا زیارت کرده است»
📚 بحارالأنوار، ج١٠٢، ص٢۵۶
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
May 11
💠بسته ی معنوی کانال منتظران ظهور در روز سه شنبه💠
🔹صلوات بر چهارده معصوم علیهم السلام
🔸دعای عهد با مولایمان حضرت ولی عصر (عج)
🔹صلوات و دعاهای مجرب و روزانه
🔸نکند شب و روزی از شما بگذرد و این چهار آیه را تلاوت نکنید
🔹عهد ثابت روز سه شنبه
🔸نماز و دعا و زیارت مخصوص روز سه شنبه
خشنودی قلب نازنین مولایمان صلوات🙏❤️🙏