*🟢 دو نور دلِ بنده مؤمن*
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اِبْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ كَانَ أَبِي عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ: إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ إِلاَّ وَ فِي قَلْبِهِ نُورَانِ نُورُ خِيفَةٍ وَ نُورُ رَجَاءٍ لَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ يَزِدْ عَلَى هَذَا وَ لَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ يَزِدْ عَلَى هَذَا.
🔺آقا امام صادق عليه السّلام فرمود: پدرم[آقا امام باقر علیه السلام] همیشه ميفرمود: هيچ بنده مؤمنى نيست، جز آنكه در دلش دو نور است: نور ترس و نور اميد، اگر اين وزن شود از آن افزون نباشد و اگر آن وزن شود از اين افزون نباشد.
📚الکافي للکلینی اعلی الله مقامه جلد ۲، صفحه ۷۱
⭕شــرح حـدیث:👇
✍ منظور از ترس یعنی ترس از خدا، که مبادا فلان مشکلم بخاطر گناه یا رفتار خطایم است یا نکند خدا مرا نبخشیده باشد و در دنیا و آخرت به مشکل بخورم،
و منظور از امید هم همان رجاء و امیدواری به فضل و رحمت و مغفرت و کرامت الهی است و امید به وساطتت و شفاعت اهلبیت علیهم السلام،
لذا از این ترس و امید همزمان، بعنوان دو نور یاد شده، چرا که کار نور هدایت کردن انسان است،
نور ترس موجب میشود انسان مغرور نشود و دست از عبادت و تلاش برای تقرب به خدا و اهلبیت علیهم السلام نکشد، و نگوید من چون شیعه و محب و عاشق اهلبیت علیهم السلام هستم پس هیچ مشکلی ندارم و نیازی نیست زیاد تلاشی کنم، و حتی آنقدر خیال خود را آسوده بداند که مشغول اعمال حرام گردد و دائم خود را فریب دهد که ماها بهشتی هستیم و مشکلی نیست خوف باعث پرهیز انسان از میل به گناهان و میل به ترک عبادات میشود و اینگونه است که با نور ترس در جاده عبادت و اطاعت باقی میماند و به دره غرور و غفلت سقوط نمیکند
و نور امید هم، موجب میشود هروقت شیطان خواست اورا نامید کند، یاد رحمت الهی بیافتد و یاد مقام اهلبیت علیهم السلام در دستگیری از محبان و شیعیان بیافتد، و اجازه ندهد شیطان اورا در دره یاس و ناامیدی بیاندازد و بال و پر پروازش را ببندد... پس این رجا و امیدواری هم نوری دیگر است که در کنار نور خوف مانند دو گارد در دو طرف جاده انسان را از سقوط از هر دو جناح محفوظ میدارد....
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
#مدینه_تا_کربلا #حر_ریاحی
◾ حرّ ، به قتال سیدالشهدا علیهالسـلام میرود اما مژده بهشت را میشنود...
وقتی امام حسین علیه السّلام وارد «رهینه» (منزلی در بین مکه تا کوفه) شد و این خبر به گوش ابن زیاد رسید، ابن زیاد ،حر بن یزید را با تعداد هزار نفر سوار به سمت امام حسین علیه السلام فرستاد.
حر میگوید:
فَلَمَّا خَرَجْتُ مِنْ مَنْزِلِی مُتَوَجِّهاً نَحْوَ الْحُسَیْنِ علیه السلام نُودِیتُ ثَلَاثاً یَا حُرُّ أَبْشِرْ بِالْجَنَّةِ فَالْتَفَتُّ فَلَمْ أَرَ أَحَداً
🔹هنگامی که از منزل خود به سمت امام حسین علیه السلام خارج شدم، سه مرتبه شنیدم منادی میگفت: ای حر، مژده باد تو را به بهشت! وقتی متوجه صاحب این ندا شدم کسی را ندیدم.
با خود گفتم: مادرت به عزایت بنشیند، تو برای جنگ با پسر رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میروی و بشارت بهشت به تو داده میشود؟!
📚الامالی، صدوق ص۱۵۴
📚بحارالانوار ج ۴۴ص۳۱۴
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴ندای حضرت ولی عصر (عج) در زمان ظهور مبارکشان، چگونه به همه مردم عالم می رسد، و چه بیاناتی را می فرمایند؟
🔵 ماجرایی از عریضه نویسی محضر امام عصر(عج)
🎙 #آیت_الله_بهجت
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
کتاب صوتی حکایاتی از" داستان راستان " اثر شهید مطهری ، قسمت ششم
📗#معرفی_کتاب📗
يكي از موثرترين و روان ترين و زيباترين اثرهاي استاد مطهری کتابی است تحت عنوان "داستان راستان "این کتاب شامل دو جلد است كه در جلد اول آن ۷۵ و در جلد دوم ۵۰ داستان گنجانده شده است.
استاد مطهری در این کتاب با استفاده از كتب احاديث، تواريخ و سيره با زباني ساده و مفيد داستانهای آموزنده ای را براي طبقه جوان بیان کرده است . استاد شهید در این کتاب بصورت کاملا هوشمندانه و با استفاده از داستان های بسیار ساده یک دور اصول دین را آموزش می دهد بدون اینکه خواننده را با کلمات و عبارات پیچیده سردرگم کند. کتاب داستان راستان مخصوص قشر نوجوان و جوان است ولی درعین حال بزرگسالان نیز می توانند با خواندن این اثر لذت کافی از بهرمند شدن از آگاهی و معارف را ببرند.
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌در محضر آیت الله مجتهدی (ره)
✨عاقبت ترک نماز
نکات معرفتی
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
*🏴پیام نهضت عاشورا (1)*
*🚩شهامت حسینی:*
✍️شهامت از الفبای حماسه ی حسینی است. ترس و بزدلی در پیشگاه این نهضت زبون است.
در دوره ی زندگی حضرت، به ویژه در حرکت شکوهمند عاشورایی سخن و حرکتی که رنگ مایه ی هراس و خوف داشته باشد وجود ندارد، صلابت و استواری امام، به گونه ای است که کارگزاران اموی و حتی عناصر به اصطلاح خیرخواه، در مقابل عظمت آن کوچک و از درک آن ناتوانند. گویی اینکه پاسخهای صریح و قاطع امام بسیاری را به خود استیضاحی در میآورده است.
رفتار و سخنان امام از زمانی که موضوع بیعت یزید طرح شد تا روز عاشورا و شهادت، آهنگی همگون دارد مقایسه ی سخنانی که در گشایش صوری مدینه نقل شده با آنچه در حصار تنگ شهادت رسیده یکسان است، گویی همه چیز تحت الشعاع اراده ی آسمانی قرار گرفته و عنصر ترس از مرگ و اسارت به زانو در آمده است.
پاسخ قاطع امام به دو برادرش محمد حنفیه و محمد اطرف وامّ سلمه که از سر دلسوزی، امام را از حرکت منصرف میکردند و اخبار رسیده از پیامبر صلی الله علیه وآله و امام علی علیه السلام را در مخاطره آمیز بودن حرکت نقل مینمودند، گویای همین موضوع است.
امام در مقابل اصرار بیش از حد برادرش محمد حنفیه تصریح میکند که:
یا اخی لو لم یکن فی الدنیا ملجا و لامأوی لما بایعت یزیدبن معاویه و در آخرین نامه ای که از کربلا برای ایشان و افراد قبیله ی بنی هاشم فرستاد نوشت: گویا دنیایی وجود نداشته، آنچنان که آخرت پایدار است.
این اصل که الفبای ایجاد تحوّل در جامعه است، فراز برجسته ی نهضت حسینی است که آزادگان جهان را با شهامت و دلیر مردی آشنا مینماید و از تردید و تذبذب در انتخاب هدف پرهیز میدهد.
*📚پی نوشت:*
*1. عبد اللّه بن نور الدین بحرانی، مقتل عوالم، ص 54.*
*2. خطیب خوارزمی، مقتل خوارزمی، ج 1، ص 188.*
*3. ر.ک: محمد صادق نجفی، سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، ص 29، به نقل از مدینه المعاجز، ص 244.*
*4. مقتل عوالم، ص 54.*
*5. محمد قولویه، کامل الزیارة، ص 75.*
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
AUD-20220712-WA0002.mp3
7.21M
#راضی_به_رضای_تو ۱۰
به خودت کمک کن!
تو تنها کسی هستی که می تونی افسارِ موجودِ درنده ی درونت رو بدست بگیری و رامِش کنی!
رسیدن به مقام رضایتِ قلبی، فقط اینجوری میسّر میشه.
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
🌹 منتظران ظهور 🌹
داستان«ماه آفتاب سوخته» #قسمت_هشتم🎬: ولید در حالیکه آشکار لحن بیانش می لرزید گفت: ای کاش ولید از ما
داستان«ماه آفتاب سوخته»
#قسمت_نهم🎬:
رباب بوسه ای از گونهٔ علی اصغر گرفت و او را در دامان دخترش سکینه گذاشت وگفت: مراقب برادرت باش، در دلم آتش و ولوله ای برپاست، می خواهم با نگاه به چهرهٔ پدرت، خنکای آبی به شعله های این آتش بریزم و سپس از اتاق خارج شد و به سمت اقامتگاه مولایش به راه افتاد.
رباب آنچنان بی تاب بود و با هروله راه می رفت که توجهی به اطراف نداشت، سریع خودش را به حجره همسرش رساند، در باز بود و رباب که نمی خواست بی اذن مولایش داخل شود، گوشهٔ پرده را بالا زد و میخواست اجازه بگیرد که قامت زیبای دلبرش در لباسی سفید و پاکیزه در حالیکه مشغول کُرنش و عبادت در مقابل خداوند بود را مشاهده کرد.
رباب عاشق این صحنه بود، او عاشق بزرگمرد زمانش بود که خداوند عاشقانه او را می خواست و رباب بارها و بارها علاقهٔ خدا به ذبیح اللهش را از زبان پیامبر که برای او نقل شده بود، شنیده بود.
رباب نگاهی مملو از مهری بی انتها به حسین که بی شک تمام جانش بود، نمود، دستش را روی قلبش گذاشت تا آرام تر بتپد و به خود اجازه نداد وارد اتاق و مزاحم خلوت همسرش با خدا شود، همان کنار در نشست و همچنان گوشهٔ پرده را بالا گرفته بود تا عشقش را سیر تماشا کند، با هر رکوع او ،رباب شعری می گفت و با هر سجده حسین، خدا را شکر می کرد که چنین موهبتی به رباب عنایت شده...
بالاخره نماز عشق تمام شد. رباب فوری از جا برخواست ، رباب نمی خواست حسین او را در حالیکه بر درگاهش نشسته ببیند ،چون میدانست حسین او را بسیار دوست دارد و هر وقت رباب به همسرش وارد میشود ،بهترین جای را به او میدهد.
رباب شعری را که حسین برایش سروده بود زیر لب تکرار کرد:به جان تو سوگند! من خانهای را دوست دارم که سکینه و رباب در آن باشند. آنها را دوست دارم و تمامی داراییام را به پای آنها میریزم و هیچ کس نباید در این باره با من سخنی بگوید.
و ناگهان عشق آتشین رباب،آتشین تر شد، آنچنان که میترسید به درون حجره رود و تاب تحملش تمام شود و...
در این هنگام چندین مرد از بنی هاشم را دید که به سمت حجره امام می آیند، فورا در تاریکی شب در گوشه ای پناه گرفت تا مزاحم آنها نباشد.
مردان بنی هاشم جلوی حجره ایستادند و یکی از آنها پرده را به کناری زد و گفت: السلام علیک یا مولای یا ابا عبدالله...همانطور که امر کرده بودید، سی نفر از مردان شمشیر زن بنی هاشم آماده اند تا به هرجا امر کنید با شما آییم..
صدای این مرد چقدر برای رباب آشنا بود ....آری درست است او کسی جز قمر بنی هاشم نمی توانست باشد، آخر ادب عباس حکم می کرد که حسین را نه برادر بلکه مولای بخواند و این از عشق ام البنین به دختر رسول الله بود که فرزندانش را چنین بار آورده است..
رباب با خود فکر کرد ، یعنی چه شده و این موقع شب، مولایش حسین به کجا می خواهد برود؟ آنهم با سی مرد جنگی و باشهامت چون عباس...
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
داستان«ماه آفتاب سوخته»
#قسمت_دهم🎬:
امام از اتاقش بیرون آمد، با طمأنینه جواب سلام همه را داد و فرمودند: هم اینک به دارالحکومه مدینه به نزد ولید بن عتبه میرویم، ایشان مرا احضار کردند، دلیل احضار را نگفتند اما می توانم بدانم چه شده، زیرا دیروز به خواب دیدم که منبر معاویه واژگون شده و از خانه اش آتش زبانه می کشد و این بدان معناست که مرگ در خانهٔ معاویه را زده است و دلیل احضار من هم حتما همین است و احتمال میدهم نقشهٔ شومی در سر داشته باشند ، پس زمانی که پشت درخانهٔ ولید رفتیم ، من به تنهایی وارد خانه می شوم و شما جلوی در منتظر ندای من بمانید، چنانچه شنیدید صدایم بلند شد و سخنم را شنیدید که شما را صدا زدم:«ای خاندان پیامبر» بدون اجازه درون خانه بریزید، آنگاه شمشیرها را بکشید ولی شتاب نورزید، اگر چیز ناخوشایندی دیدید، شمشیر بکشید و هر کس را که آهنگ کشتن مرا داشت، بکشید.
آنگاه حسین پیشاپیش جمع حرکت کرد در حالیکه عصای پیامبر صل الله علیه واله را به دست داشت و سی تن از خاندان، موالی و شیعیان، او را مانند نگینی در بر گرفته بودند.
رباب این صحنه را می دید ، دل درون سینه اش چونان گنجشکی بی تاب، خود را به قفس تن می کوبید و اشک از چهار گوشهٔ چشمانش جاری بود و می دانست که خبری و تهدیدی در راه است که اگر تهدیدی در کار نبود ، مولایش حسین چنین عمل نمی کرد.
پس دستانش را بالا برد و نگاهش را به آسمان دوخت و گفت: ای خدای حسین، حسینم را به تو سپردم که بی شک بهترین نگاهبانی...
جمعیت به در خانهٔ ولید یا همان دارالحکومه مدینه رسیدند، امام قبل از داخل شدن اندکی توقف نمود و فرمود: ببینید چه سفارشی به شما کردم، از آن تجاور نکنید، من امیدوارم که سالم نزد شما بازگردم.
عباس بن علی چون شیری شرزه، دست روی چشم گذاشت و در مقابل مولایش سر فرود آورد و دیگران هم به تأسی از ایشان، چنین کردند.
پس حسین بر ولیدبن عتبه وارد شد...
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
مجموعه نمایش صوتی " یک آیه یک قصه "
"آموزش مفاهیم قرآن به کودکان با قصه
تهیه شده در رادیو قرآن
#یک_آیه_یک_قصه
#مفاهیم_قرآن
✅ مخصوص #کودک_و_نوجوان
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
یک آیه یک قصه (21).mp3
3.43M
قسمت 1️⃣2️⃣
📜سوره مبارکه کوثر آیه ۱
🔹إنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ🔹
#یک_آیه_یک_قصه
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
May 11