انسان شناسی،قسمت ۸۱
نام استاد: شجاعی
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
انسان شناسی 81.mp3
11.63M
#انسان_شناسی ۸۱
#استاد_شجاعی
#شهید_مطهری
♨️ فکر شما از صبح تا شام، و حتی در خواب، نگران و مشغولِ کدام گزینه است؟
ـ مشکلات خانوادگی، مالی، اجتماعی، شغلی، ارتباطی و ...
ـ تحلیل رفتارهای اشتباه دیگران
ـ مقایسهی موقیعتها و موفقیتهای دیگران با خودتان
ـ نوع ارتباطتان با خدا، اهل بیت علیهمالسلام، ملائکهالله و ....
ـ رفع موانع رشد انسانی و قدرت باطنیتان
ـ معیت و همراهی با امام زمانتان
✅ شما به اندازهی دغدغهتان میارزید.
چگونه میتوانیم سطح دغدغهی واقعی و ارزش وجودیمان را بالا ببریم؟
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مریض داشته که دکترهای زمینی جوابش کرده بودن، اومده از آقا ابالفضل شفا خواسته و حاجت گرفته، حالا اومده تشکر
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️ نسبت به مرگ چه دیدگاهی داشته باشیم؟
🤔 باید از مرگ بترسیم یا امید داشته باشیم به رحمت خدا؟
❌ ترس محض ناامیدی میآورد، و همانا ناامیدی، کفر به خداست،
چرا که یعقوب علیه السلام فرمود:« إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ»
همانا فقط مردم کافر از رحمت خدا ناامید میشوند!
«یوسف آیه ۸۷»
❌ امید محض نیز، بیخیالی و عدم تلاش را در پی دارد،
مانند همانهایی که هر گناهی میکنند به امید اینکه خدا بسیار مهربان است!
⁉️پس باید چگونه نسبت به مرگ و قیامت فکر کنیم؟
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️🍃🌹🍃▪️
🔴 حداقل جریمه بدحجابی و بدپوششی در مرحله اول ۷ تا ۸ میلیون تومان خواهد بود
♦️ نقدعلی، عضو کمیسیون حقوقی مجلس: در قانون عفاف و حجاب بین سلبریتیها، بیحجابی سازمان یافته، صاحبان مشاغل و مالها، وسایل نقلیه و افراد عادی تفاوت قائل شده است.
♦️برای افراد عادی در مرحله اول جریمه ۷ تا ۸ میلیون در نظر گرفته شده اما در مراحل بعدی جرائم خیلی سنگین تری در این قانون دیده شده است.
#حجاب
🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️🍃🌹🍃▪️
💥دیدن این ۲ دقیقه بر همه از جمله چادریها واجب است!
#حجت_الاسلام_راجی
#حجاب
🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤حجتالاسلام والمسلمین عابدینی
🎬چرا حرف دین در رابطه با زنان و جوانان را بیان نکردیم؟!
زنان و جوانان؛ حرف اساسی ما در آخرالزمان است!
اگر در تبیین این مسئله کوتاهی کنیم، هزینه بیشتری خواهیم داد.
#عابدینی
#بانوان_بهشتی
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سه دقیقه باحجت الاسلام #مهدوی_ارفع :
تاثیر طعام بر معضلات اخلاقی
✅ بد اخلاقی ها برطرف می شود
اگر
#نمک، #شکر، #روغن و #نان
خود را اصلاح کنید.
✅ نکاتی از #طب_اسلامی
#جهاد_تبیین
4_5827853029591746493.mp3
6.73M
#راضی_به_رضای_تو ۲۰
خواسته ی خدا برایِ تو به خواسته ی خودت، ارجحیت داره؛ چون...👇
▫️خدا، تو رو بیشتر از خودت دوست داره عمیق تر و به بلندای بیشتر!
▫️ خدا، تو رو بیشتر از خودت میشناسه!
▫️ خدا، مصلحت تو رو بهتر از خودت میدونه!
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌹 منتظران ظهور 🌹
داستان«ماه آفتاب سوخته» #قسمت_بیست_سوم🎬: زنان و کودکان حسین برکجاوه نشستند و حسین مظلوم راه مدینه ر
داستان«ماه آفتاب سوخته»
#قسمت_بیست_چهارم🎬:
کاروان در کربلا رحل اقامت افکندند و حال همگان میدانستند که به کجا رسیدند.
رباب مدام با چشمانش به دنبال حسین بود و گویی می خواست از لحظه لحظه حضور او استفاده کند و به اندازه یک عمر او را بنگرد، گرچه تمام اهل بیت همینگونه بودند و زینب در این وادی علمدار بود،چرا که زینب جان حسین بود و حسین روح زینب، گویی این خواهر و برادر باید قصهٔ غصه ای را علمداری کنند که تا قیام قیامت بیرقش برپاست و نور راهش، روشنی است برای هدایت جویان عالم...
حسین به محض توقف در کربلا، کاغذ و دوات خواست و بار دیگر به بزرگان کوفه چون سلیمان صرد و مسیب بن نجبه و رفاعه بن شداد و عبدالله بن وال و ...نامه نوشت، حسین می خواست حجت را بر همگان تمام نماید تا اگر از قافله عشق جدا افتادند، فردا بهانه نیاورند که نفهمیدیم و ندانستیم و... حسین نامه نوشت و نامه های کوفیان و دعوتشان را گوشزد کرد و هدف از قیامش را که همانا برپایی امر به معروف و نهی از منکر و نماز و دفاع از تمامیت اسلام بود نوشت و توسط قاصدی به سمت کوفه فرستاد.
در این هنگام نافع بن هلال به حضرت عرض کرد: یابن رسول الله، هر دلی را لیاقت حب خدا و اهل بیت رسول نیست و هستند کسانی که نوید یاری می دهند و در دل نیت بی وفایی دارند همانا اینان همان کسانی اند که پدرت علی را دوره کردند و عهد بستند و بعد او را تنها گذاشتند و عهد شکستند و برای امام مجتبی نیز چنین کردند
و چه راست میگفت نافع بن هلال و چه سعادتی داشتند این مردان که حجت خدا را چونان نگین در بر گرفتند.
در این هنگام حسین فرزندان و برادران و اهل بیتش را گرد هم آورد..
همگان چشم و گوش به دهان مولایشان داشتند و ایشان فرمود:«خدایا! ما عترت پیغمبر تو محمد هستیم، ما را بیرون کردند و براندند و از حرم جدمان آواره ساختند و بنی امیه برما جور کردند، خدایا حق ما را بستان و ما را برقوم ستمکار پیروزی ده».
همان روز که خبر اقامت حسین در کربلا به ابن زیاد رسید، قاصد ابن زیاد نامه ای برای حضرت آورد که چنین نوشته بود: به من خبر رسید در کربلا فرود آمدی و امیرالمومنین یزید به من نوشته که سر بر بالش ننهم و نان سیر نخورم تا تو را به خداوند لطیف و خبیر برسانم یا اینکه با یزیدبن معاویه بیعت کنی»
و امام نامه را خواند و فرمود:«رستگار نشوند آن قوم که خوشنودی مخلوق را به خشم خالق خرید»
قاصد ابن زیاد بدون جواب برگشت،چون حسین ابن مرجانه را ستمگر یافت و لایق جواب دادن ندانست.
ابن زیاد برآشفت و عمرسعد را که در سر خیال پادشاهی ملک ری را میپروراند به نزد خود خواند و از او خواست به جنگ حسین برود.
عمرسعد که خوب جایگاه حسین را می شناخت و میدانست حرب با حسین محاربه با پیغمبر است، ابتدا نپذیرفت اما وقتی ابن مرجانه شرط رسیدن به پادشاهی ری را جنگ با حسین قرار داد، قبول کرد، چون این پیر به ظاهر دنیا دیده و فهمیده، دل در گرو دنیا داشت و پادشاهی ملک ری را بر خشنودی خدا ترجیح داد، او با خود فکر میکرد میتواند با حیله و نیرنگ حسین را با خود همراه کند و اگر هم نتوانست با حسین می جنگد و سپس توبه می کند،چون خدا خود گفته که راه توبه همیشه باز است و این مرد مکار هیچ نمی دانست که این وزوز شیطان است در گوش او تا حجت خدا را بکشد و همانا کسی که دستش به خون حجت خدا رنگین شود،دیگر راه توبه و بازگشتی ندارد،چون رودر روی خدا قرار میگیرد..
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🖤🌿🖤🌿🖤🌿🖤🌿
داستان«ماه آفتاب سوخته»
#قسمت_بیست_پنجم🎬:
سوم محرم بود که سپاهیانی نزدیک به پنج هزار نفر به فرماندهی عمرسعد به کربلا رسید.
عمر سعد می خواست باب سخن با حسین باز کند پس رو به لشکریان کرد و گفت: یکی از میان لشکر به نزد حسین رود و از قول به من به او بگوید به چه نیتی به سمت کوفه آمدی؟
تمام سرها پایین بود و هیچ کس حاضر نشد پیغام عمر سعد را ببرد، عمر سعد به ناچار خود،با اشاره به یکی از میان سپاه گفت: تو برو...
سرباز از جا بلند شد و گفت: مرا معاف دارید، چون من یکی از کسانی هستم که به حسین نامه نوشتم به کوفه بیاید،دیگر جای سوال نمی ماند که بپرسم برای چه به کوفه آمدید..
عمرسعد سری تکان داد و دیگری را نشان داد، اما انگار تمام این لشکر همه دعوت کنندگان حسین بودند و این است روزگار کوفیان،خود نامه دعوت مینویسند و خود به روی مهمان شمشیر می کشند.
سکوت بر سپاهیان حکم فرما شده بود انگار وجدان خفته شان بیدار شده بود که ناگهان صدایی از عقب سپاه بلند شد،من نامه ای ننوشتم و اگر امیر حکم کند حاضرم هم اینک به نزد حسین بروم و سر از تنش جدا کنم،او کثیر است و عمر سعد لبخندی میزند او را به نزد حسین میفرستد، این حرامزاده قصد دارد شمشیر به روی حسین بکشد که با هوشیاری یکی از یاران امام به اسم ابوثمامه اصلا نمی تواند به محضر مولا برسد و دست از پا درازتر برمیگردد، چون به او اجازه نداده اند با شمشیر به نزد حسین برود
بار دیگر عمرسعد فریاد میزند، یکی دیگر برود،یکی از سربازان حزیمه را نشان میدهد و میگوید، این بشر هم نامه ننوشته...
حزیمه به امر عمرسعد به طرف سپاه حسین می رود و حسین امر میکند مانع دیدار او نشوند.
حزیمه نزد حسین سر بلند می کند که پیغام برساند ناگاه نگاهش با نگاه معصوم و ملکوتی حسین برخورد می کند و انگار این نگاه، کل وجودش را بیدار می کند، گویی حزیمه لال است که پیغام برساند، بعد از دقایقی در حالی که اشک میریزد به پای حسین می افتد و میگوید مرا به غلامی قبول کن و این است که قلوب پاک به سمت پاکیها سریع جذب میشوند ، حزیمه باحسین می ماند تا همیشه زمان نامش در این دنیا جاودان بماند.
خبر پیوستن حزیمه به حسین به گوش عمر سعد می رسد و او خشمگین از این خبر باز دنبال کسی میگردد که به حسین نامه ننوشته باشد و این بار قرعه فال به نام قُرّه می افتد.
قره به نزد حسین میرود و میگوید: عمر سعد مرا فرستاده تا بپرسم برای چه به اینجا آمده اید؟
امام می فرماید: مردم کوفه به من نامه نوشتند و از من خواستند به کوفه بیایم.
قره هم که دلش از مظلومیت حسین لرزیده، می رود تا پیغام حسین را به عمرسعد برساند و بگردد..
اما رفتن همان و مکر عمر سعد و تبلیغات سوء او که استادی کارآزموده در میدان سیاست هست، او را از بازگشتن باز میدارد.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🖤🌿🖤🌿🖤🌿🖤