4_5829913041935796495.mp3
3.29M
🔵 #دعای_ندبه
🔺چند صبح جمعه به انتظار او نخوابیده ای؟
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
doa_nodbeh_tarjomeh.pdf
670.2K
📜فایل pdf دعای ندبه با ترجمه فارسی
🌳🕊☀️📜☀️🕊
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 اللهم صل على محمد و آل محمد 🌺
🌷 تلاوت امروزمان را هدیه می نماییم به ساحت مقدس
⭐ حضرت امام حسن عسکری علیه السلام و حضرت نرجس خاتون سلام الله علیها
📗 قرآن ص ۸۸عثمان طه📖
📗 آیات نورانی سوره نسا ء 📖
صوت ترتیل و ترجمه قرآن
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌹 منتظران ظهور 🌹
🌸اللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن 📖 اللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن 🌸اللّهُمَّ ار
🌸اللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن
📖 اللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن
🌸اللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن
📖اللّهُمَّ اغْفِرلَنا ذُنُوبَنا بِالْقُرآن
🌸اللّهُمَّ اَکْرِمْنا بِکَرامَةَ الْقُرآن
📖اللّهُمَّ ارْحَمْنا بِالْقُرآن
🌸اللّهُمَّ اخْذُلِ الْکُفّارَ وَالْمُنافِقینَ بِالْقُرآن
📖اللّهُمَّ اشْفِ مَرضانا بِالْقُرآن
🌸اللّهُمَّ ارْحَم مَوْتانا بِالْقُرآن
📖اللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوفیقَ الطّاعَةَ بِالْقُرآن
🌸اللّهُمَّ ارْزُقنا حَجَّ بَیتِکَ الْحَرامَ بِالْقُرآن
📖اللّهُمَّ تَقَبَّل صَلاتَنا بِالْقُرآن
🌸اللّهُمَّ تَقَبَّل تِلاوَتَنا بِالْقُرآن
📖اللّهُمَّ اسْتَجِب دُعاءَنا بِالْقُرآن
🌸اللّهُمَّ اجْعَلْنا مِنَ الْمُصَلّینِ بِالْقُرآن
📖اللّهُمَّ اجْعَلْنا مِنَ الْمُتَّقینِ بِالْقُرآن
🌹*کانال منتظران ظهور*🌹
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
.❣️☺️❣️☺️❣️☺️❣️
*خــیــر مــقــدم بــہ اعــضــاے جــدیــد 🍃🌸*
*و ســپــاس از همــراهان همــیــشــگــے*
*مــقــدمــتــان گــلــبــارانــ🌹🌹🌹*
*هرگــز ادعــا نــڪــردیــم و نــمــیــڪــنــیــم ڪ بــهتــریــنــیــمــ🌸*
امــا ؛
*مــا مــفــتــخــریــم ڪ بــهتــریــنــها ڪــنــارمــون هســتــنــد*
🌹🤲
*🌹* صبحتون متبرك به صلوات*🌹
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
🪴🪴🪴🪴🪴🪴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نه بهار با هیچ اردیبهشتی،
نه تابستان با هیچ شهریوری
نه زمستان با هیچ اسفندی،
اندازه پاییز به مذاق دلها خوش نمیآید.
پائیز مهری دارد،
که بر دل هر آدمی مینشیند …
جمعتون متبرک به صلوات🍁
@montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸✨روز جمعه بهار صلواته
💗✨نفستون رو خوشبو کنید
🌸✨به ذکر
💗صلوات بر محمد و آل محمد💗
🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺صَلی الله علیکِ یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها هر روز بعد از نماز صبح سوره یس تلاوت میکنیم وثوابش رو هدیه میکنیم به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها( قبل وبعد تلاوت هم ۱۴ صلوات میفرستیم) ان شاالله که ذخیره ی آخرتمان شود 🌺
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
امام فرمود: ای سعد! خصم تو ادعا می کند پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) برگزیده این امت را با خود به غار برد، چون که بر جان او می ترسید همان طوری که بر جان خودش می ترسید؛ زیرا می دانست خلیفه بر امت بعد از خودش اوست. چون لازمه مخفی شدن جز این نبود که او را با خود ببرد، اما علی را در جای خود خوابانید، چون که می دانست خللی که با کشته شدن ابوبکر وارد می شود با کشته شدن علی نیست، چون افرادی هستند که بتوانند جای او را پر کنند! چنین پاسخ بده: مگر نه شما معتقدید که پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: بعد از من خلافت سی سال است وخلافت را بر مدت این چهار تن ابوبکر وعمر وعثمان وعلی (علیه السلام) مخصوص گردانید؟ خصم به ناچار جواب دهد: آری، به او بگو اگر این مطلب درست است، پس چرا با یک خلیفه - فقط ابوبکر - به غار رفت وآن سه نفر دیگر را نبرد؟ با این حساب معلوم می شود که پیغمبر آنان را سبک شمرده؛ چون لازم بود که با ایشان همان طور رفتار می کرد که با ابوبکر. پس چون این کار را نکرد در حقوق آنان سهل انگاری نموده، ومهربانی از آنان دریغ داشته با این که واجب بود به ترتیب خلافتشان با ایشان هم مثل ابوبکر رفتار می کرد.
و اما این که خصم به تو گفت: آن دو نفر آیا از روی خواست ورغبت مسلمان شدند یا از روی اکراه؟ چرا نگفتی: بلکه از روی طمع اسلام آوردند؛ زیرا که آنان با یهود معاشرت داشتند واز بر آمدن وپیروزی محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) بر عرب باخبر بودند، یهود از روی کتاب های گذشته وتورات وملاحم، آنان را از نشانه های جریان حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) آگاه می کردند وبه ایشان می گفتند که تسلط او بر عرب نظیر تسلط بخت النصر است بر بنی اسرائیل، با این فرق که او ادعای پیغمبری نیز می کند ولی پیغمبر نیست. پس هنگامی که امر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) ظاهر گشت با او کمک کردند بر شهادت لااله الاالله ومحمد رسول الله، به طمع این که وقتی اوضاع خوب شد وامور منظم گردید، فرمانداری وولایت جایی هم به آن ها برسد وچون از رسیدن به ریاست به دست آن حضرت مایوس شدند با بعضی از همفکران خود همراه شدند تا در شب عقبه شتر پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را رم بدهند وشتر در آن گردنه هولناک، حضرت (صلی الله علیه وآله وسلم) را بیفکند وکشته شود وصورتشان را پوشاندند مثل دیگران. ولی خداوند پیغمبرش را از نیرنگ آنان ایمن قرار داد وحفظ کرد ونتوانستند آسیبی برسانند. آن دو نفر حالشان نظیر طلحه وزبیر است که آمدند وبا علی (علیه السلام) بیعت را شکستند وعلیه آن حضرت قیام کردند، تا این که عاقبت کارشان بدانجا کشید که عاقبت کار افرادی است که بیعت را بشکنند.
سخن که به این جا رسید،
مولایمان امام حسن بن علی (علیه السلام) برای نماز برخاست، قائم (علیه السلام) نیز با او برخاست ومن از خدمتشان بازگشتم وبه جستجوی احمد بن اسحاق بر آمدم که دیدم گریان به نزدم آمده، گفتم: چرا معطل شدی؟ وچرا گریه می کنی؟ گفت: پیراهنی که مولایم مطالبه فرمود نیافتم. گفتم: ناراحت مباش، برو به حضرت خبر بده. پس بر حضرت داخل شد وبرگشت در حالی که با تبسم بر محمد وآل محمد درود می فرستاد. گفتم: چه خبر است؟ گفت: دیدم پیراهن زیر پای مولایم گسترده است، پس حمد الهی را بجای آوردیم وپس از آن روز، چند روزی هم به خانه مولایمان می رفتیم ولی آن کودک را نزد حضرت نمی دیدم. چون روز وداع وخداحافظی رسید، من واحمد بن اسحاق وکهلان، همشهری من بر آن حضرت وارد شدیم.
احمد بن اسحاق بپا خاست وعرضه داشت: ای فرزند پیغمبر خدا! رفتن نزدیک وغصه مان زیاد است، از درگاه خداوند می خواهیم که درود خود را بر جدت محمد مصطفی وپدرت حضرت مرتضی ومادرت حضرت سیده النساء ودو سرور جوانان بهشت عمو وپدرت وامامان پاکیزه بعد از ایشان از پدرانت (علیه السلام) ونیز درود وصلوات خود را بر تو وفرزندت قرار دهد، واز خدا می خواهیم که آستانه ات بلند ودشمنانت پست وزبون گردند، وخدا نکند که این آخرین دیدارمان با شما باشد. چون سخن احمد بن اسحاق به این جا رسید، حضرت متأثر شد به طوری که اشک از دیدگانش جاری گشت، سپس فرمود: ای ابن اسحاق! دعای خود را از حد مگذران که تو در این سفر خدای را ملاقات خواهی کرد
احمد بن اسحاق تا این سخن را شنید بیهوش افتاد، وچون به هوش آمد عرضه داشت: تو را به خدا وحرمت جدت قسم می دهم که به پارچه ای مفتخرم نمایی تا آن را کفن خود قرار دهم؟
مولای ما دست زیر مسند خود برد وسیزده درهم بیرون آورد وفرمود: این را بگیر وغیر از این را برای خودت مصرف مکن وآنچه خواستی محروم نخواهی شد، البته خداوند اجر نیکوکاران را ضایع نخواهد کرد.
سعد ادامه می دهد: چون برگشتیم در بین راه سه فرسنگ به حلوان مانده، احمد بن اسحاق تب کرد وبیماری سختی گرفت که از زندگی دست شست وهنگامی که وارد حلوان شدیم، در یکی از کاروانسراهای آن فرود آمدیم. احمد بن اسحاق یکی از همشهریانش را که مقیم حلوان بود نزد خود خواند وسپس به ما گفت: امشب از نزد من بیرون روید ومرا تنها بگذارید. هر کدام از ما به خوابگاه خود رفت، نزدیک صبح فکری به سرم زد، چون چشم گشودم، کافور خادم مولایم ابومحمد (علیه السلام) را دیدم که می گفت: خداوند اجر شما را در این مصیبت زیاد کند، وبرایتان این فاجعه را جبران نماید، ما از غسل وکفن رفیق شما فراغت یافتیم، شما برای دفن او برخیزید، زیرا که او مقامش نزد سرور شما از همه تان گرامی تر است. سپس از چشم ما غایب شد وما با گریه بر جنازه احمد بن اسحاق حاضر شدیم وحق او را ادا کردیم ومراسم او را به پایان رساندیم، خدا رحمتش کند۳۰............
💫📗💫📗💫 قسمت 0⃣1⃣