eitaa logo
🌹 منتظران ظهور 🌹
2.9هزار دنبال‌کننده
16.7هزار عکس
10.2هزار ویدیو
311 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی کپی متن با ذکر صلوات و دعای فرج ، حلال است🙏🏻 ادمین: @Montazer_zohorr تبادل و تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/1139737620C24568efe71
مشاهده در ایتا
دانلود
"ایوب (علیه السلام)؛ یک یا دو چشمه از زمین برایش جوشید، خداوند متعال می فرماید: (ارکض برجلک هذا مغتسل بارد وشراب﴾ (سوره ص: ۴۴)؛ پای خود را بر زمین بزن که این چشمه آبی برای شستشو ونوشیدن است. قائم (علیه السلام) نیز، برایش چشمه از زمین جوشیده است، که بعضی از روایات وحکایات در این باره گذشت. اضافه بر آن ها خلاصه ای از آنچه قطب راوندی در کتاب الخرایج وفاضل مجلسی در بحار از کتاب غیبت شیخ طوسی نقل کرده اند می آوریم: شیخ طوسی به سند خود از ابوسوره روایت کرده این که: وی حضرت حجت (علیه السلام) را هنگام مراجعت به کربلا در زیارت عرفه ملاقات کرد. ابوسوره می گوید: آن شب راه می رفتیم ناگاه بر قبرهای مسجد سهله رسیدیم، فرمود: این منزل من است. سپس فرمود: تو نزد ابن الزراری علی بن یحیی برو وبگو آن مالی که چنین وچنان علامت دارد ودر... قرار دارد وبا... پوشانده شده به تو بدهد. عرض کردم: تو کیستی؟"
"فرمود: من محمد بن الحسن هستم، سپس راه رفتیم تا هنگام سحر به نواویس رسیدیم، نشست وبا دست زمین را کند، ناگاه آب بیرون آمد، وضو گرفت وسیزده رکعت نماز خواند. پس از آن نزد ابن الزراری رفتم، در را کوبیدم. گفت: تو کیستی؟ گفتم: ابوسوره هستم. شنیدم با خود می گفت: مرا با ابوسوره چه کار؟ وقتی بیرون آمد جریان را برایش گفتم، با من مصافحه کرد وصورتم را بوسید ودستم را بر صورتش کشید، سپس مرا داخل خانه برد واز پایین پای تخت، کیسه را بیرون آورد. وابوسوره حق را شناخت وبعد از این جریان شیعه شد، زیرا او زیدی بود(۵۳۲). ایوب (علیه السلام)؛ خداوند! (عزّ وجلّ)! مردگانی را برایش زنده کرد، خداوند چنین فرمود: ﴿وآتیناه أهله ومثلهم معهم رحمة من عندنا وذکری للعابدین﴾ (سوره انبیاء: ۸۴) وخاندانش را باز آوردیم وهمانندشان را با آن ها به او دادیم، رحمتی از سوی ما ویادآوری برای عبادت کنندگان. قائم (علیه السلام) نیز، خداوند مردگانی را برایش زنده می کند. در این باره مطالبی گذشت. در باب شناخت آن حضرت به عیسی نیز مطالبی خواهد آمد، ان شاء الله تعالی."
"گفتم: ابوسوره هستم. شنیدم با خود می گفت: مرا با ابوسوره چه کار؟ وقتی بیرون آمد جریان را برایش گفتم، با من مصافحه کرد وصورتم را بوسید ودستم را بر صورتش کشید، سپس مرا داخل خانه برد واز پایین پای تخت، کیسه را بیرون آورد. وابوسوره حق را شناخت وبعد از این جریان شیعه شد، زیرا او زیدی بود(۵۳۲). ایوب (علیه السلام)؛ خداوند! (عزّ وجلّ)! مردگانی را برایش زنده کرد، خداوند چنین فرمود: ﴿وآتیناه أهله ومثلهم معهم رحمة من عندنا وذکری للعابدین﴾ (سوره انبیاء: ۸۴) وخاندانش را باز آوردیم وهمانندشان را با آن ها به او دادیم، رحمتی از سوی ما ویادآوری برای عبادت کنندگان. قائم (علیه السلام) نیز، خداوند مردگانی را برایش زنده می کند. در این باره مطالبی گذشت. در باب شناخت آن حضرت به عیسی نیز مطالبی خواهد آمد، ان شاء الله تعالی."
"شباهت به یونس (علیه السلام): شیخ صدوق (رحمة الله) به سند خود از محمد بن مسلم روایت کرده که گفت: بر حضرت ابو جعفر محمد بن علی باقر (علیه السلام) وارد شدم می خواستم از قائم آل محمد (علیهم السلام) از آن حضرت سؤال کنم که خود، آغاز سخن کرد وفرمود: ای محمد بن مسلم! به درستی که در قائم آل محمد (علیهم السلام) از پنج پیغمبر شباهت هست: یونس بن متی، ویوسف بن یعقوب، وموسی وعیسی ومحمد! (صلوات الله علیهم) -. اما شباهت از یونس بن متی این که پس از غیبت، در قیافه جوانی در سن پیری به سوی قومش بازگشت(۵۳۳). شباهت به زکریا (علیه السلام): زکریا (علیه السلام)؛ فرشتگان او را ندا کردند در حالی که به نماز ایستاده بود. قائم (علیه السلام) نیز، - چنان که گذشت - خداوند او را مورد خطاب قرار داد، همچنین فرشتگان در هر شب قدر او را ندا می کنند، وجبرئیل هم هنگامی که با آن حضرت بیعت می کند، دست بر دست آن حضرت می نهد ومی گوید: بیعت برای خدا. این خبر را راوندی در خرایج از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) آورده است. ودر حدیث مفصل که در بحار از امام صادق (علیه السلام) روایت شده آمده است: جبرئیل به آن حضرت عرض می کند: ای سرور من! فرمانت پذیرفته ودستورت اجرا می شود."
"زکریا (علیه السلام)؛ در مصیبت حضرت ابی عبد الله الحسین (علیه السلام) سه روز گریه کرد، چنان که در خبر احمد بن اسحاق در بخش دوم گذشت. قائم (علیه السلام) نیز، تمام عمر ودر همه زمانش بر آن حضرت می گرید، چنان که در زیارت ناحیه آمده: لاندبنک صباحا ومساء ولا بکین علیک بدل الدموع دما(۵۳۴) شب وروز بر تو ندبه می کنم وبه جای اشک بر تو خون می گریم. شباهت به یحیی (علیه السلام)🍃💐🍃💐🍃💐🍃 📗📗📗قسمت 5⃣6⃣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
توحید مفضل 16.mp3
20.22M
📗کتاب صوتی پای درس امام صادق(ع) ترجمه قسمت 6⃣1⃣ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 منتظران ظهور 🌹
رمان واقعی«تجسم شیطان۲» #قسمت_سی 🎬: شراره طبق نقشه قبلی می خواست شماره روح الله را بگیرد و به طریقی
رمان واقعی«تجسم شیطان۲» 🎬: عباس چشمهایش را از هم گشود، پشتش به شدت میسوخت،انگار کل کمرش خراشیده شده باشد. می خواست آخی کند که متوجه شد دهانش بسته است و عجیب اینکه دست و پاهایش هم بسته بودند، اطراف را نگاهی انداخت، چقدر اینجا به نظرش آشنا بود، باغی بزرگ با درختانی خشک که انگار بوی مرگ می داد، کسی در اطرافش نبود، رد کشیده شدن چیزی روی خاک مانند جاده ای روی زمین جلب توجه می کرد و این جاده باریک خاکی به او ختم میشد، عباس کمی به ذهنش فشار آورد، شراره...بسته ای برای بابا...بعد هم باز شدن در ماشین و دیگر هیچ.. درسته شراره اونو بیهوش کرده بود و به اینجا آورده بود. عباس با دقتی بیشتر اطرافش را نگاه کرد، درست حدس زده بود، اینجا آشنا بود، همان باغی که پدرش روح الله سالها در اینجا کار کرده بود و بعد هم فتانه صاحبش شده بود و الان هم با این درختان خشکیده فرقی با بیغوله نداشت، اما چرا اینجا؟! عباس در همین افکار بود که شراره از پشت ساختمان با چهار پایه ای در دستش پیدا شد. عباس که از شراره می ترسید، ترجیح داد خودش را به بیهوشی بزند،شراره جلو آمد و بی توجه به عباس غرق کارش شد، عباس از زیر چشم طوری که شراره متوجه نشود حرکات او را می پایید و کاملا متوجه بود که شراره مشغول آماده کردن یک دار است، همانطور که در بعضی فیلم ها دیده بود. قلب عباس مانند گنجشککی ترسان، سخت خود را به قفس تنش می کوبید، این درد برای عباس زیادی بزرگ بود، او هیچ گناهی نکرده بود که مستحق این مرگ باشد. شراره روی چهارپایه ایستاده بود، حلقهٔ ریسمان را به دیوار محکم کرد و مطمئن شد که توانایی کشیدن هیکل عباس، که نوجوانی چهارشانه و تپل بود را دارد. همه چیز درست و آماده بود، شراره از روی چهارپایه پایین آمد، نگاهی به عباس که هنوز انگار در بیهوشی بود کرد، همانطور که با نوک کفشش ضربه ای به پای عباس میزد گفت: پاشو تن لش...دیگه باید الانا اثر اون ماده بیهوشی از بین می رفت، پاشو وقت زیادی برای خواب داری.. عباس از ترسش هیچ حرکتی نمی کرد و دیگر جرأت نگاه های دزدکی هم نداشت اما حس کرد حلقه بسته شده دور پاهایش شل شد و پاهایش از هم باز شد، انگار وقت عملی کردن نقشه بود،لحظاتی بعد مشتی آب به صورت عباس ریخته شد و عباس ناخوداگاه چشمانش را باز کرد.. شراره قهقه ای زد و همانطور که با اسلحه دستش سر عباس را نشانه گرفته بود، با دست دیگرش طناب دار را نشان داد و گفت: پاشو نکبت...پاشو برو روی چهارپایه وایستا، اون حلقه را بنداز گردنت، می خوام صحنهٔ مرگ عموجانت سعید را دوباره تکرار کنم و اینبار هم اولین کسی که بالای سر تو برسه و این صحنه را ببینه پدرت ررروح الله باشه.. کل تن عباس زیر عرق شد و با لکنت گفت: م...من بلد نیستم.. شراره که انگار مواد صنعتی زیاد زده بود به طرف چهارپایه رفت و همانطور که پشت سر هم می خندید از چهارپایه بالا رفت و در یک لحظه حلقه ریسمان را گردنش انداخت و گفت: اینجوری فهمیدی؟! در همین حین درد شدیدی زیر شکمش پیچید و انگار قسمتی از تنش کنده شد و داخل لباسش افتاد که شراره خوب میفهمید حتما دسته ای از همان کرم های نفرت انگیز هستند که مدتهاست به جانش افتاده اند و در همین لحظات صدایی زیر گوشش وزوز کرد: خودت را بکش تا راحت شی...از این درد راحت شی...از دست کرم های متعفن راحت شی، از دست فاطمه و روح الله راحت شی، دیگه نبینیشون...دیگه خوشبختی اونا و بچه هاشون را نبینی و شراره انگار با این صدا جنون آنی به او دست داد، شروع کرد خود را به تکان تکان دادن و فریاد زد ، آره راست میگی و ناگهان چهارپایه از زیر پایش ول شد و شراره همانطور که دست و پا میزد، آخرین نفسش را کشید و اسلحه که واقعی نبود از دستش ول شد و چشمانش رو به آسمان خیره ماند، آسمانی که جای او و امثال او نبود، او باید به قعر زمین و عمق جهنم رهسپار میشد تا تقاص تمام کارهای شیطانی اش را بدهد، شراره با همان مرگی مرد که شوهرش سعید مرد و باعث مرگ سعید کسی جز شراره و موکلین شیطانی اش نبود و اینک او به دست خود و به وسوسه موکلش ابلیس به درک واصل شد زندگی شراره باید سرمشقی شود برای تمامی کسانی که از درگاه خدا روی گرداندند و راه را اشتباهی رفتند و به جای توکل به خداوند و مدد از انوار الهی، دست به دامان ابلیس میشوند، هم برای خود و هم برای اطرافیان زندگی سختی می سازند و عاقبت به دست همان ابلیسی که به استخدام درآوردند، نابود میشوند و همه بدانند به گفتهٔ قران«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ ۖ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ» همانا شیطان دشمنی آشکارا برای شماست و دشمن دشمن است چه او با او هم عهد شوی و چه بر علیه او بجنگی... خدایا ما و فرزندانمان را از شر تمام شیطان های جنی و انسی نجات بخش.. «پایان» 📝به قلم:ط_حسینی https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼