eitaa logo
🌹 منتظران ظهور 🌹
2.8هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
9.5هزار ویدیو
298 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی #اللّهم_عجِّل_لولیِّک_الفرج مدیر: @Montazer_zohorr @Namira_114 تبادل و تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/1139737620C24568efe71
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♨️مبادا فکر کنی امام زمان علیه السلام به دعای تو محتاج است... 🔸سید بن طاووس به فرزندش محمد می‌نویسد؛ مبادا فکر کنی امام زمان علیه السلام به دعای تو محتاج است؛ هرگز چنین نیست و هرکس چنین فکری کند بیمار است، این که می‌گویم برای او دعا کن، فقط برای این است که او حق بزرگی بر تو دارد و بسیار در حق تو احسان نموده است، 🔸و اگر قبل از دعا برای خودت برای او دعا کنی، ابواب اجابت زودتر به رویت گشوده می‌شود. زیرا تو با گناهت باب دعا را بر روی خود بسته‌ای، ولی هنگامی که برای آن مولایی دعا کنی که از خواص درگاه خداست. به احترام او باب اجابت به رویت گشوده می‌شود و آنگاه خود و همه‌ی کسانی که در حقشان دعا می‌کنی بر خوان احسان او می‌نشیند و مشمول رحمت، کرم و عنایت الهی می‌شوید، چون خود را به او مرتبط کرده‌اید! 📚 فلاح السائل، سید بن طاووس ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‎‌‌‎ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌹 منتظران ظهور 🌹
#رمان ازسیم‌خاردارنفست‌عبورکن #قسمت_13 با ویلچرش طرف آشپزخانه رفت از اپن گرفت و به سختی بلند شد. ن
ازسیم‌خاردارنفست‌عبورکن مادرم وقتی خیلی جوان بود و من و خواهرم کوچک بودیم بیوه می شود. پدرم بر اثرتصادف ضربه مغزی می شود ودر جا فوت می کند. مادرم تمام زندگی‌اش را پای ما ریخته است و همیشه می‌گوید دلم می خواهد مثل پدرتان بنده ی خدا باشید. تنها نصیحتی که از بچگی از اوشنیده ام همین است... «بنده باش»... اوایل نمی فهمیدم منظورش چیست؟ ولی هر چقدر بزرگ تر شدم فهمیدم چقدر سخت است بنده بودن و چقدر حرف در این دو کلمه است. چقدر می شود در موردش کتاب نوشت وحرف زد و باز به قول عطار اندر خم یک کوچه ماند. صدای گریه‌ی ریحانه که آویزان پاهایم شده بود، من را از اقیانوس فکرهایم بیرون آورد. نگاهی به ساعت انداختم نزدیک اذان بود. همیشه پیش ریحانه نماز را می خواندم بعد به خانه می رفتم. ریحانه را بغل کردم تا آرامش کنم. نمی دانستم چه کنم. ریحانه بی قراری می کردو از من جدا نمیشد. اذان گفته بود ومن هنوز بچه به بغل فکرمی کردم چطورراضی اش کنم که روی زمین بنشیندوآرام باشد. آقای معصومی ازاتاقش بیرون آمدتا وضو بگیرد. نمی خواستم ببینمش خجالت می کشیدم. یادشعری که برایم نوشته بودافتادم وسرم راپایین انداختم. –خانم رحمانی بچه رو بدید من نگه دارم، اذانه شما نمازتون رو بخونید، من بعدا می خونم. امروز حالش خوب نیست اذیتتون می کنه. اصلا رویم نشد حرفی بزنم. بدون این که نگاهش کنم بچه رادرآغوشش گذاشتم و برای وضوگرفتن به سرویس رفتم. وقتی بیرون آمدم نبود. بچه راداخل اتاقش برده بود. بعد از نماز لباس پوشیدم که بروم. چند تا تقه به در زدم از همان پشت اتاق گفتم: –آقای معصومی با اجارتون من دارم میرم، فقط اگه دوباره تب کرد داروش رو بهش بدید. خواستم بروم که دراتاقش راباز کردو گفت: –دستتون درد نکنه. زحمت کشیدید. دیدم بچه در بغلش بی قراری می کند. گفتم: –من بچه رو نگه می دارم تا شماهم نمازتون رو بخونید بعد میرم. ــ نه شما برید ما با هم کنار میاییم. ــ بی توجه به حرفش دستهایم را دراز کردم برای گرفتنش، که خود ریحانه مشتاقانه خودش را دربغلم انداخت و نگذاشت پدرش تعارف کند. بعد از تمام شدن نمازش، تشکر کردو گفت: –صبر کنید زنگ بزنم آژانس. –نه با مترو راحت ترم. بلند شدم تاخداحافظی کنم دیدم به کتاب روی اپن، خیره شده، با سرش اشاره کرد به کتاب و گفت: –نمی برینش؟ ــ روز آخر که خواستم برم با بقیه ی وسایل هام می برم. یکم سنگینه. (چون چند تا لباس و چادر نمازو کتاب و غیره آورده بودم اینجا.) با بستن در خروجی و وارد شدن به کوچه، دنیایی از افکاربه ذهنم هجوم آوردند. غرق در افکارم بودم که با صدای سلامی به خودم امدم. با دیدن آرش که دست به سینه ایستاده بودوبه ماشینش تکیه داده بود شوکه شدم. به نظر یک خشم پنهانی هم داشت که نمی توانست خوب مهارش کند. 🍁به‌قلم‌لیلافتحی‌پور🍁 https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
ازسیم‌خاردارنفست‌عبورکن –خانم رحمانی لطفا بفرمایید من می رسونمتون. بعد رفت در ماشین را باز کردو اشاره کردکه بشینم. با اخم گفتم: –شما از اون موقع اینجا بودید؟ یه کم هول کردو گفت: –راااستش نگرانتون بودم. وقتی سکوتم را دید ادامه داد: –خوب با یه مرد تنها با یه بچه... حرفش را قطع کردم و پرسیدم: –شما از کجا می دونید؟ ــ دونستنش زیاد سخت نبود،لطفا شما سوار شید براتون توضیح می دم. عصبانی گفتم: –کارتون اصلا درست نبود، شما حق ندارید تو کارای من دخالت کنید وبعد راهم راگرفتم و رفتم. دنبالم امد و گفت: –شما درست میگید، من معذرت می خوام.لطفا بیایین سوارشید براتون توضیح میدم. ولی من گوش نکردم و به راهم ادامه دادم. به دو خودش را به مقابلم رساند وکف دستهایش را به صورت عذر خواهی به هم رساند وسرش راکمی پایین آورد وگفت: –خواهش می کنم. قلبم درجاایستاد، زیادی نزدیکم شده بود،لرزش دستهایم را وقتی خواستم چادرم را جلوتر بکشم دید و یک قدم عقب رفت. به رو به رو خیره شدم وطوری که متوجه حال درونم نشود گفتم: –همین جا توضیح بدید من سوار نمیشم. صدای لرزانم را که شنید، دوباره یک قدم دیگر عقب تر رفت و گفت: –خواهش می کنم، اینجا جای مناسبی نیست برای حرف زدن مردم نگاهمون می کنند. باورم نمی شد این همان آرش است که خودش را دراین حدکوچک می کند. دلم نمی خواست بیشتر از این ناراحتش کنم. دلم می گفت سوار شو، و من به حرفش گوش کردم.تنبیه سختی برای این دلم خواهم داشت که این روزها سوارم بود. ــ فقط تا ایستگاه مترو. چیزی نگفت، ماشین حرکت کرد. می دانست وقتش کم است پس زود شروع به صحبت کرد. –راستش بعد از این که پیادتون کردم و رفتم کنجکاو شدم،بعد مکثی کردوادامه داد: –می خواستم ببینم کجا کار می کنید، برگشتم و دیدم رفتید اون خونه که درش سبزه. جلو امدم و دیدم که روی زنگ اسم صاحب خونه نوشته شده، خب برام عجیب شدکه چرا اسمش روی زنگه، بعد به حالت پرسشی نگاهم کرد. با عصبانیت به روبه روم نگاه کردم و گفتم: –خب! هیچی دیگه چون اسمش رو در بود تحقیق در موردش برام راحت شد، بعد زیر لبی ادامه داد با تحقیق میدانی فهمیدم که بر اثر تصادف سال پیش همسرش رو از دست داده و... سعی می کردم خودم را کنترل کنم و آرامشم راحفظ کنم. آرام حرفش را قطع کردم. –اونوقت الان اینا به شما مربوط میشه؟ نگاهش به دست هایم کوک شد. –شما برام خیلی مهم هستیدراستش من قصد بدی ندارم واقعا نگرانتونم، من... ماشین را کنار خیابان پارک کردوادامه داد: –من می خوام نظر شمارو راجع به خودم بدونم. و این که قضیه ی اینجا امدنتون رو، اگه نگید، خواب و خوراک رو ازم می گیرید. نگاهش کردم تا حقیقت حرفایش را از چشمهایش بفهمم. آنقدرنگران نگاهم می کرد، نتوانستم فکری جزصداقت درموردش داشته باشم. 🍁به‌قلم‌لیلافتحی‌پور🍁 https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
ازسیم‌خاردارنفست‌عبورکن ــ راستش یه جورایی مجبور شدم بیام از ریحانه مراقبت کنم. به خاطر لطف آقای معصومی.اخمایش رادرهم کرد و گفت: –چه لطفی؟ قصه اش یه کم طولانیه. لبخند محوی زد،من سرو پا گوشم. آهی کشیدم و گفتم:پارسال با دختر خاله ام که تازه گواهی نامه گرفته بود رفته بودیم خیابون گردی که هم بهم شیرینی بده هم دست فرمونش رو نشونم بده. بعد از این که تو یه رستوران شام خوردیم گفت، بریم توی خیابونهای خلوت یه دور دوری کنیم. من اول مخالفت کردم ولی با اصرارهای اون کوتاه امدم آخه اون برام مثل خواهرمه، از بچگی با هم بودیم و هستیم. واسه همین نخواستم بزنم تو ذوقش و قبول کردم.با سرعت می رفت و من همش بهش تذکر می دادم که آروم تر، ولی اون اونقد ذوق داشت که اصلا انگار نمی شنید.صدای موسیقی که از ماشین پخش میشد خیلی بلند بود که البته بی تاثیر نبود توی سرعت بالا. از یه خیابون فرعی که خواست وارد اصلی بشه اصلا سرعتش رو کم نکرد چون فکر می کرد اونجا خیلی خلوته، ناگهان ماشین پژویی جلومون سبز شد.دیگه خیلی دیر شده بود واسه ترمز گرفتن.ماشین سعیده با قدرت کوبیده شد به اون پژوکه رانندش آقای معصومی به همراه همسرو فرزندش بودو اون فاجعه اتفاق افتاد. همسر آقای معصومی چون کمربند نبسته بودپرت شد تو شیشه ی جلوی ماشین و ضربه ی مغزی شدبعد از اینکه مدتی توی کما بود فوت شد و خود آقای معصومی هم پاهاش آسیب دید. دلیلش هم این بود که آقای معصومی در لحظه ی تصادف بر می گرده و دستش رو می زاره رو ی بچه که توی صندلی عقب ماشین خواب بوده. خوشبختانه چون بچه داخل صندلی کودک بوده وکمربندش روهم بسته بوده وپدرش هم به موقع به دادش رسیده، ریحانه کوچولو طوریش نشده بود، فقط خیلی ترسیده بودوهمش گریه می کرد. اونم چه گریه های وحشتناکی، تا مدتها صداش توی گوشم بود. دختر خالمم آسیب جدی دیده بود و یک ماه بیمارستان بود ولی بالاخره به مرور بهتر شد، در حقیقت از مرگ به طور معجزه آسایی نجات پیدا کرد. منم آسیب های سطحی دیدم که با چند روز بستری توی بیمارستان حالم خوب شد. به این جاش که رسیدم زیر لبی گفت: –خدارو شکر. مشکلات ما بعد از اون شروع شد. آقای معصومی از دختر خالم شکایت کردوبدتر از همه این که ماشین دختر خالم بیمه نبودواندازه پول دیه هم پول نداشتیم که بپردازیم. شوهرخاله ام، هم توانایی مالی نداشت که بخواد بپردازه.دو راه بیشتر نداشتیم یا بایدپول رو می دادیم یا دختر خالم می رفت زندان. آقای معصومی هم اون روزا حال خوشی نداشت، کسی رو هم نداشت از خودش و بچش نگهداری کنه. البته یه پدرو مادر پیر داره که خودشون به نگهداری احتیاج دارند ولی بازم امدن و یک ماهی موندن تهران و از بچه نگهداری کردند.یه خواهر ناتنی هم داره که با تصمیم پدرو مادر آقای معصومی زمینی توی شهرستان داشتند که فروختند و این خونه دو طبقه رو خریدند که خواهرو برادر یه جا باشند با این شرط که زهرا خانم خواهر آقای معصومی از بچه نگهداری کنه.ولی از اونجایی که سند خونه رو پدر آقای معصومی می زنه به نام پسرش، دامادش بهش برمی خوره و دیگه اجازه نمیده زهرا خانم بیاد پایین و بچه رو نگهداره. چون مثل این که می گفته باید بخشی از خونه روهم میزدن به نام زنش.یه روز که رفته بودم واسه چندمین بار از آقای معصومی خواهش کنم که از شکایتش صرف نظر کنه.یه جورایی مجبور شد مشکلاتش رو بهم بگه، می گفت دیه رو می خوام که واسه بچم پرستار بگیرم.تا کی تو منت این و اون باشم.می خواست یکیم باشه که غذایی براش بپزه و کارای خونشون رو انجام بده.منم یهو بهش گفتم شما از شکایتتون صرف نظرکنید،خودم پرستار بچتون میشم و کارای خونتون رو هر روز میام انجام میدم. از حرفم جا خوردو گفت: –واقعا؟خانوادتون اجازه میدن؟ منم با اطمینان گفتم: –اگر اجازه بدن شما شکایتتون رو پس می گیرید؟ با سرش جواب مثبت داد. خیلی خوشحال شدم و بلند شدم رفتم و به خالم و مامانم گفتم رضایت آقای معصومی رو گرفتم.ولی نگفتم چطوری. بعد از این که آقای معصومی شکایتشون رو پس گرفتن، منم بهشون گفتم یه قرار داد بینمون بنویسیم واسه یک سال. ولی اون گفت:نیازی نیست من بهتون اعتماد دارم.وقتی خانوادم فهمیدن بگذریم که چه الم شنگه ایی به پا شد.دختر خالم می خواست خودش این کارو کنه، ولی هم هنوز کاملا خوب نشده بود، هم آقای معصومی می گفت نمی خواد کسی رو که باعث این حادثه شده ببینه. به هر حال بعد از کشمکش های فراوان من کارم رو شروع کردم.البته زهرا خانم وقتی متوجه موضوع شد گفت من تا ساعت دو میام پیش بچه شما از ساعت دو به بعد بیایید تا شب. چون شوهرش ساعت دو از سرکار میومد و دیگه نمیشد بیاد پایین. خیلی خوشحال شدم و ازش تشکر کردم، اینجوری به دانشگاهم هم می رسیدم، آرش با تعجب به حرفهایم گوش می کرد، به اینجا که رسیدم پرسید: – خوب پس چرا دوشنبه ها نمیایید دانشگاه؟ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
rafiei-3.mp3
3.44M
🎙 پنج دلیل جدایی بهشتیان از جنمیان ✔️ دکتر رفیعی https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میرزا اسماعیل دولابی(ره) : از بلاها فرار نکن، سفارشی مال خودته، گاهی خدا یک کاری را مخصوص شما آفریده است. یک بچّه ی ناجوری به تو داده است، یک زن ناجور داده است، یک پدری داده است که خیلی خوش اخلاق نیست، یک چیز ناجور به تو داده...با تو کار دارد. یا بر عکسش،یک چیز خوب و جور به تو داده است،باز با تو کار دارد. یک معصومی را در خانه ات گذاشته است. اگر حقّ او را ادا کنی کارَت بالا می گیرد. خلاصه اش در امتحان ها چیزهای ارزشمند خوابیده است.حواست را جمع کن تا ان شاءالله از عهده امتحان مافوق خودت برآیی. اینکه زیردست خودت را کمک می کنی خوب است،امّا فرمان بالادست هایتان را بردن سخت است.ان شاءالله آن ها را فرمان ببرید و از زیرکار در نروید، ضرر نمی کنید. برگرفته از کتاب طوبای محبّت https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یاران امام زمان (عج) از نسل دشمنان ائمه(ع)! ✍نعمت هدایت به هر کسی ممکن است ارزانی شود. خداوند خود فرموده است: «هرکه را بخواهم هدایت می‌کنم و هر که را بخواهم گمراه می‌سازم.» امیر مؤمنان(ع) روز پیروزی سپاه اسلام در جنگ جمل فرمودند:«...در این جنگ در میان سپاه ما افرادی حضور داشتند که در صلب‌ های پدران و رحم‌های مادران هستند که گذشت زمان آنها را بیرون می‌آورد و ایمان به دست آنها نیرو می‌گیرد». منظور امیرمؤمنان(ع) یاران حضرت ولی عصر(عج) هستند که خداوند آنها را برای تقویت اسلام و ایمان در آخرالزمان ذخیره نموده است و باز در جنگ نهروان در همین زمینه فرموده‌اند: ❤️«قسم به پروردگاری که دانه را شکافت و انسان را آفرید، امروز در نبرد بی امان ما انسان‌هایی شرکت کردند که هنوز خداوند پدران و نیاکانشان را نیافریده است. آنها قومی هستند که در آخرالزمان می‌آیند و در کار ما سهیم می‌شوند و به ما درود می‌فرستند. آنها به راستی در جهاد ما سهیم هستند». 📚 برگرفته از کتاب « یاران_امام_زمان_ع »؛ به نقل از بحارالانوار، ج ۵٢، ص ١٣١ أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨امام علی علیه‌السلام فرمودند: هیچ ثروتی چون عقل و هیچ فقری چون جهل و هیچ میراثی چون ادب و هیچ پشتیبانی چون مشورت نخواهد بود.✨
1- گاهى از افراد متّقى نيز گناه صادر مى‌شود. 2- خطرناك‌تر از انجام گناه، غفلت از گناه و بى‌توجّهى به زشتى آن است. متّقين اگر هم گناه كنند، بلافاصله استغفار مى‌كنند. 3- نشانه‌ى تقوا، توبه از گناه است. 4- ياد خدا، رمز توبه است. 5- تا ياد خدا در دل گناهكار زنده است، مى‌تواند در مدار متقين وارد شود. 6- گناه، ظلم به خويشتن است. 7- تنها خداوند است كه گناهان را مى‌بخشد. 8- متّقى كسى است كه اصرار بر گناه نداشته باشد. زيرا اصرار بر گناه، نشانه‌ى سبك شمردن آن و غفلت از ياد خداست. 9- اصرار آگاهانه بر گناه، سبب محروميّت از مغفرت الهى است.
🔷سوره مبارکه تحریم ✍️امام صادق علیه السلام روایت شده است: اگر سوره تحریم را برای شخص محتضری بنویسند و از سختی جان دادن او کاسته می شود و اگر آن را بخوانند و ثوابش را برای اموات هدیه بفرستند همچون برق به انها می رسد و در عذاب آنها تخفیف داده می شود. 📚مستدرک الوسائل، ج2، ص241      💐 🌸 جهت افزایش و ازدیاد خیر و برکت در مال و رزق و روزی ،قبل از خفتن بخوانید اللَّهُمَّ أَنْتَ الْأَوَّلُ فَلَا شَيْ‏ءَ قَبْلَكَ وَ أَنْتَ الْآخِرُ فَلَا شَيْ‏ءَ بَعْدَكَ‏ وَ أَنْتَ‏ الظَّاهِرُ فَلَا شَيْ‏ءَفَوْقَكَ وَ أَنْتَ الْبَاطِنُ فَلَا شَيْ‏ءَ دُونَكَ وَ أَنْتَ الْآخِرُ فَلَا شَيْ‏ءَ بَعْدَكَ اللَّهُمَّ رَبَّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ رَبَّ الْأَرَضِينَ السَّبْعِ وَ رَبَّ التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ الزَّبُورِ وَ الْفُرْقَانِ الْحَكِيمِ أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ كُلِّ دَابَّةٍ أَنْتَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّكَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ   📚 مصباح المتهجد ج 1 ص 122 – بحارالانوار ج 84 ص 177 – بلد الامین ص 34 ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷
💎 تقویم نجومی 💎 یکشنبه 👈1 بهمن / دلو 1402 👈9 رجب 1445 👈21 ژانویه 2024 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی. ⭐️ احکام دینی و اسلامی ❇️امروز روز خوبی برای همه امور خصوصا امور زیر است: ✅شروع به کار و کسب. ✅قرض و وام دادن و گرفتن. ✅امور زراعی و کشاورزی. ✅و داد و ستد و تجارت خوب است. 👼 مناسب زایمان و نوزاد مقبول و موفق در امور زندگی خواهد بود. 🚘مسافرت : سفر خوب و مال و خیر فراوان دارد. 🔭 احکام نجوم. 🌓 امروز :قمر در برج جوزا است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است : ✳️خرید کالا و جنس. ✳️معامله ملک و مستغلات. ✳️مبادله اسناد و مدارک. ✳️ارسال کالاهای تجاری به مشتری. ✳️تاسیس شرکت و موسسات. ✳️آغاز تحصیل و تدریس. ✳️شروع به نویسندگی و نگارش. ✳️و دیدار روسا خوب است. 🔵امور کتابت حرز و بستن و نماز آن خوب است. 👩‍❤️‍👨مباشرت امشب: فرزند حافظ قران شود ان شاءالله. ⚫️ اصلاح سر و صورت. طبق روایات ، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث درد و بیماری می گردد. 💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن یا #زالو انداختن در این روز، از ماه قمری،باعث درد اعضا می شود. 😴 تعبیر خواب... خواب و رویایی که امشب. (شبِ دو شنبه) دیده شود تعبیرش در ایه ی 10 سوره مبارکه "یونس"علیه السلام است. دعواهم فیها سبحانک اللهم و تحیتهم... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که از خواب بیننده عمل صالح یا خیری به وجود آید که در دنیا و اخرت به او نفع رساند و چیزی همانند آن قیاس گردد... 💅 ناخن گرفتن یکشنبه برای ، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد. 👕👚 دوخت و دوز یکشنبه برای بریدن و دوختن روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌( این حکم شامل خرید لباس نیست) ✴️️ وقت در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. ❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام  ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد . 💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد 🌸زندگیتون مهدوی 🌸 🌸به امید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸 🌿🌺🌿🌺🌿🌺 با این دعا روز خود را شروع کنید 🌟بسم الله الرحمن الرحیم🌟 ✨ *اللّهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَ الفَرَجَ یا رَبَّ الفَتحِ وَ الفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ عَجِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ یا فَتّاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا* *فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَ الفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً* *وَمَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا