eitaa logo
🌹 منتظران ظهور 🌹
2.9هزار دنبال‌کننده
16.7هزار عکس
10.2هزار ویدیو
311 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی کپی متن با ذکر صلوات و دعای فرج ، حلال است🙏🏻 ادمین: @Montazer_zohorr تبادل و تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/1139737620C24568efe71
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴🏴🏴🏴🏴 💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠 🍀 فَلِذَلِكَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ وَقُلْ آمَنتُ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِن كِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ لَا حُجَّةَ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنَا وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ (15، شوری) 🍀 پس (اى پيامبر) به خاطر آن (كه اهل كتاب دچار شك و ترديد يا عناد و لجاجت با تو هستند، آنان را به راه حقّ) دعوت كن و بر آن پايدارى نما آن گونه كه فرمان يافته اى و خواسته هاى آنان را پيروى مكن و (به آنان) بگو: به هر كتابى كه خدا نازل كرده است ايمان دارم و فرمان يافته ام تا ميان شما به عدالت حكم كنم. خداوند، پروردگار ما و شماست. اعمال ما براى ما و اعمال شما براى شماست (و هيچ كدام مسئول كارهاى ديگرى نيستيم) هيچ حجّتى ميان ما و شما (ناگفته) نمانده است. خداوند (در قيامت) ميان ما جمع خواهد كرد و بازگشت همه به سوى اوست. 🍃🍃🍃🍃🍃 ✴️ عدالت ورزى، حاصل يك سرى باورها و اعتقادات است: ⬇️ شناخت راه حقّ و وصاياى انبياى الهى، كنار زدن هوس ها، ايمان به حضور در دادگاه الهى و دريافت پاداش متناسب با عمل. 🔸 در اين آيه فرمان عدالت در كنار همه اين باورها آمده است. 🍃🍃🍃🍃🍃 ✅ در برابر تفرقه هاى برخاسته از فزون طلبى، بايد در راه دين، استوار بود. 🔸«فلذلك فادع واستقم» ✅ تبليغ دين همراه با مشكلاتى است كه بايد تحمّل نمود. 🔸«فادع واستقم» ✅ استقامتى ارزشمند است كه بر اساس حقّ و وظيفه باشد وگرنه حاصلى جز لجاجت ندارد. 🔸«و استقم كما اُمرت» ✅ آنچه كه مخالف فرمان خداست، پيروى از هوس هاى مردم است. 🔸«كما اُمرت و لا تتّبع اهوائهم» ✅ پيروى از هوس هاى مردم آفتِ دعوت به راه حقّ است. 🔸«ولا تتبع اهوائهم» ✅ رهبر الهى بايد به اصول دعوت خود پايبند باشد و در برابر خواسته هاى نامشروع مردم تسليم نشود. 🔸«قل آمنت بما...» ✅ اسلام، تمامى كتب آسمانى را مى پذيرد. 🔸«امنت بما انزل اللّه اليك من كتاب» ✅ عدالت خواهى خواست همه اديان الهى است. 🔸«لاعدل بينكم» ✅ انبيا بايد حاكم و با نفوذ باشند تا بتوانند عدالت را در جامعه پياده كنند. 🔸«لاعدل بينكم» ✅ بيان مشتركات بهترين زمينه دعوت است. 🔸«اللّه ربّنا و ربّكم» 🍃🍃🍃🍃🍃 📲 *جهت عضویت* 👇 کانال در انتظار گل نرگس پیام رسان ایتا https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c 💠🔸🔹🔸💠
🌸🍃🌸🍃 : : یکی بود و هیچ کس نبود. عالم خالی از هر مخلوقی، نه موجودی، نه زمان و نه مکانی. آنگاه وجود مقدس حضرت حق تصمیم به خلق گرفت. و آفریده شد اولین مخلوق. ✨خداوند از نور خود اولین مخلوق یعنی نور محمد(ص) را آفرید و از نور محمد(ص) نور علی(ع) خلق شد. و از نور آن دو، نور فاطمه(س) و فرزندانشان آفریده شدند. 📖در کتاب مقتضب از سلمان فارسی (رحمه الله) نقل شده است که رسول الله (ص) فرمودند: ای سلمان خدا مرا از نور خالص و برگزیده خویش آفرید، پس مرا خواند و من او را اطاعت کردم. از نور من علی (ع) را خلق کرد و او را خواند، پس او خداوند را فرمانبرداری نمود. از نور من و نور علی فاطمه را خلق کرد و او را خواند، پس او خدای را اطاعت نمود و از نور من و علی و فاطمه، حسن و حسین را آفرید و آن دو را به خود فرا خواند، پس ایشان از خدا فرمانبرداری و اطاعت نمودند. سپس از نور حسین نُه امام را آفرید و آنان را فرا خواند، پس آنان او را اطاعت و فرمانبرداری نمودند. قبل از اینکه آسمان بنا نهاده شود یا زمین گسترده شود یا هوا یا آب یا فرشتگان یا انسان آفریده شود، ما به علم الهی انواری بودیم که او را تسبیح می گفتیم و از او می شنیدیم.1 🔸پس از آن سایر مخلوقات، قلم، کرسی و لوح آفریده شدند. جالب این است که در روایات آمده است این مخلوقات تاریک بودند، که گویا کنایه به بی جان بودن و فاقد معنا و حقیقت بودن آنها است. آنگاه نور آن پاکان جلوه گری کرد و جهان روشن شد. جان گرفت، به واسطه ی نور وجودشان. 🖋در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد 🔸پس از آن این انوار مطهر در عرش الهی ساکن بودند و خدای سبحان را ستایش میکردند. 🔸سپس ملائکه آفریده شدند و به شاگردی انوار مطهر اهل بیت در آمدند و رموز هستی و حقایق عالم را از آنان فرا گرفتند. 🖋در روایتی از حضرت رسول آمده است: جَعَلَنَا عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ ثُمَّ خَلَقَ الْمَلَائِكَةَ فَسَبَّحْنَا فَسَبَّحَتِ الْمَلَائِكَةُ وَ هَلَّلْنَا فَهَلَّلَتِ الْمَلَائِكَةُ وَ كَبَّرْنَا فَكَبَّرَتِ الْمَلَائِكَةُ فَكَانَ ذَلِكَ مِنْ تَعْلِيمِي وَ تَعْلِيمِ عَلِيٍّ وَ كَانَ ذَلِكَ فِي عِلْمِ اللَّهِ السَّابِقِ أَنْ لَا يَدْخُلَ النَّارَ مُحِبٌّ لِي وَ لِعَلِيٍّ وَ لَا يَدْخُلَ الْجَنَّةَ مُبْغِضٌ لِي. خداوند ما را در سمت راست عرش قرار داد و سپس ملائکه را آفرید و ما خداوند را تسبیح گفتیم و ملائکه تسبیح گفتند و لا اله الا الله گفتیم پس ملائکه تهلیل (لا اله الا الله) گفتند و تکبیر گفتیم (ذکر الله اکبر را گفتیم) پس ملائکه تکبیر گفتند و آن را من و علی به ایشان آموختیم و آن در علم پیشین الهی بود که محب من و محب علی داخل آتش نشود و شخص کینه دار از من و علی در بهشت وارد نشود.2 🔸طبق احادیث و روایات خلقت نوری معصومین (ع) نه تنها قبل از آفرینش جهان، بلکه سبب و علت آفرینش جهانیان بوده است. به این موضوع در حدیث کساء اشاره شده است: پس خداى عزّ و جلّ فرمود: اى فرشتگان من و اى ساكنان آسمانهاي من، به راستى كه من نيافريدم آسمان بنا شده را و نه زمين گسترده را و نه ماه تابان را و نه مهر درخشان را و نه فلك چرخان را و نه درياى روان را و نه كشتى در جريان را، مگر به خاطر دوستى اين پنج تن. اينان كه در زير كسا هستند. پس جبرئيل امين عرض كرد: پروردگارا چه کسانی در زير كساء هستند؟ خداى عزوجل فرمود: آنان خاندان نبوت و رسالت هستند؛ آنان فاطمه و پدرش و شوهر و دو فرزندش هستند.» 📚1:بحار الأنوار، جلد ‏54 ، صفحه 169 – 168 - بحار الأنوار، جلد ‏53 ، صفحه 142 2:بحارالانوار. ج35. ص29_30 📝ادامه دارد... 💫💫💫💫💫💫 داستان راستان ۱ https://chat.whatsapp.com/Fby3NInIL0AIozugsUpnM3 💫💫💫💫💫💫 داستان راستان ۲ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌https://chat.whatsapp.com/CI2GxRkqqXOFKwY9HP34fn 💫💫💫💫💫💫 داستان راستان ۳ https://chat.whatsapp.com/LKya2yyKR2RGt0XhMGc1hy 💫💫💫💫💫💫 *بزرگواران مطالب گروه های داستان راستان مشترک می باشند* 💫💫💫💫💫💫💫
ایمان به اهل بیت، دروازه باقی ایمان‌ها 💠 ایمان به اهل بیت، آن کانالی است که اگر آدمی به آن وارد شود، سایر ایمان‌هایش نیز مطمئن و محکم خواهد شد‌. ☀️ اتفاقا‌ درست‌ترین دروازه هم همان دروازه اهل بیت است. در همان بخش اول با این جمله شروع می کنیم: « السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعَ الرِّسَالَةِ» و کمی که جلوتر می‌آییم می‌فرماید: «وَ أَبْوَابَ الْإِیمَانِ وَ أُمَنَاءَ الرَّحْمَنِ» شما اهل بیت، دروازه‌های ایمانید. ✅ اگر انسان از این کانال وارد شود، ایمانش مطمئن و محکم است. 🔸 در واقع، اصلا مومن حقیقی در این عالم، فقط اهل بیت هستند. اهل بیت، نه تنها دروازه ایمانند، بلکه مومن واقعی نیز فقط ایشان هستند. ❓حال سوال اینجاست که منظور از اینکه گفته می‌شود بقیه انسان‌ها مومن هستند، چیست؟ ✳️ یک جنس اصل داریم و باقی اجناس را هم به خاطر شباهتشان به عنوان جنس اصل می‌شناسند. 🔹مثلا کتاب آن است که ما دستمان می‌گیریم و می‌خوانیم. ولی گاهی ما از نسخه‌های الکترونیکی نیز مطالعه می‌کنیم که به آن‌ها هم کتاب گفته می‌شود. کتابی که در اینترنت است، به‌خاطر شباهتش با آن کتاب واقعی، به نام کتاب می‌شناسیم. اما اولی کتاب حقیقی و به آن دیگری می‌گوییم کتاب مجازی! ❓ چرا مجازی می‌گوییم؟ ✅ بخاطر شباهتی که با واقعی دارد ولی خودش واقعی نیست. اینکه به بقیه انسان‌ها هم مومن می‌گویند، به خاطر شباهتی است که با اهل بیت دارد؛ وگرنه مومن حقیقی آن‌ها هستند و بقیه مومن مجازی اند! پای_مهدی_بمان https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
⭕️💠🌀⭕️🔷🔹 🔹 🌸🍃 🧕(داستان‌واقعی) (این کتاب ارزشمند با استقبال بالا به تیراژ بیست‌ودوم رسیده است) ✫⇠ ✫⇠قسمت‌هفدهم مردم صلوات می فرستادند. یکی از مردهای فامیل، که صدای خوبی داشت، تصنیف های قشنگی درباره حضرت محمد(ص) می خواند و همه صلوات می فرستادند. صمد رفته بود روی پشت بام و به همراه ساقدوش هایش انار و قند و نبات توی کوچه پرت می کرد. هر لحظه منتظر بودم نبات یا اناری روی سرم بیفتد، اما صمد دلش نیامده بود به طرفم چیزی پرتاب کند. مراسم عروسی با ناهار دادن به مهمان ها ادامه پیدا کرد. عصر مهمان ها به خانه هایشان برگشتند. نزدیکان ماندند و مشغول تهیه شام شدند. دو روز اول، من و صمد از خجالت از اتاق بیرون نیامدیم. مادر صمد صبحانه و ناهار و شام را توی سینی می گذاشت. صمد را صدا می زد و می گفت: «غذا پشت در است.» ما کشیک می دادیم، وقتی مطمئن می شدیم کسی آن طرف ها نیست، سینی را برمی داشتیم و غذا را می خوردیم. رسم بود شب دوم، خانواده داماد به دیدن خانواده عروس می رفتند. از عصر آن روز آرام و قرار نداشتم. لباس هایم را پوشیده بودم و گوشه اتاق آماده نشسته بودم. می خواستم همه بدانند چقدر دلم برای پدر و مادرم تنگ شده و این قدر طولش ندهند. بالاخره شام را خوردیم و آماده رفتن شدیم. داشتم بال درمی آوردم. دلم می خواست تندتر از همه بدوم تا زودتر برسه به همین خاطر هی جلو می افتادم. صمد دنبالم می آمد و چادرم را می کشید. وقتی به خانه پدرم رسیدیم، سر پایم بند نبودم. پدرم را که دیدم، خودم را توی بغلش انداختم و مثل همیشه شروع کردم به بوسیدنش. اول چشم راست، بعد چشم چپ، گونه راست و چپش، نوک بینی اش، حتی گوش هایش را هم بوسیدم. شیرین جان گوشه ای ایستاده بود و اشک می ریخت و زیر لب می گفت: «الهی خدا امیدت را ناامید نکند، دختر قشنگم.» خانواده صمد با تعجب نگاهم می کردند. آخر توی قایش هیچ دختری روی این را نداشت این طور جلوی همه پدرش را ببوسد. چند ساعت که در خانه پدرم بودم، احساس دیگری داشتم. حس می کردم تازه به دنیا آمده ام. کمی پیشِ پدرم می نشستم. دست هایش را می گرفتم و آن ها را یا روی چشمم می گذاشتم، یا می بوسیدم. گاهی می رفتم و کنار شیرین جان می نشستم. او را بغل می کردم و قربان صدقه اش می رفتم. عاقبت وقت رفتن فرا رسید. دل کندن از پدر و مادرم خیلی سخت بود. تا جلوی در، ده بار رفتم و برگشتم. مرتب پدرم را می بوسیدم و به مادرم سفارشش را می کردم: «شیرین جان! مواظب حاج آقایم باش. حاج آقایم را به تو سپردم. اول خدا، بعد تو و حاج آقا.» توی راه برعکس موقع آمدن آهسته راه می رفتم. ریزریز قدم برمی داشتم و فاصله ام با بقیه زیاد شده بود. دور از چشم دیگران گریه می کردم. ادامه دارد...✒️ ⭕️💠🌀⭕️🔷 https://chat.whatsapp.com/EiUZxUywFDv0vEBuX4UT0N
⭕️💠🌀⭕️🔷🔹 🔹 🌸🍃 🧕(داستان‌واقعی) (این کتاب ارزشمند با استقبال بالا به تیراژ بیست‌ودوم رسیده است) ✫⇠ ✫⇠قسمت‌هجدهم صمد چیزی نمی گفت. مواظبم بود توی چاله چوله های کوچه های باریک و خاکی نیفتم. فردای آن روز صمد رفت. باید می رفت. سرباز بود. با رفتنش خانه برایم مثل زندان شد. مادر صمد باردار بود. من که در خانه پدرم دست به سیاه و سفید نمی زدم، حالا مجبور بودم ظرف بشویم. جارو کنم و برای ده دوازده نفر خمیر نان آماده کنم. دست هایم کوچک بود و نمی توانستم خمیرها را خوب ورز بدهم تا یک دست شوند. آبان ماه بود. هوا سرد شده بود و برگ های درخت ها که زرد و خشک شده بودند، توی حیاط می ریختند. هر روز مجبور بودم ساعت ها توی آن هوای سرد برگ ها را جارو کنم. دو هفته از ازدواجمان گذشته بود. یک روز مادر صمد به خانه دخترش رفت و به من گفت: «من می روم خانه شهلا، تو شام درست کن.» در این دو هفته همه کاری انجام داده بودم، به جز غذا درست کردن. چاره ای نبود. رفتم توی آشپزخانه که یکی از اتاق های هم کف خانه بود. پریموس را روشن کردم. آب را توی دیگ ریختم و منتظر شدم تا به جوش بیاید. شعله پریموس مرتب کم و زیاد می شد و مجبور بودم تندتند تلمبه بزنم تا خاموش نشود. عاقبت آب جوش آمد. برنج هایی که پاک کرده و شسته بودم، توی آب ریختم. از دلهره دست هایم بی حس شده بود. نمی دانستم کی باید برنج را از روی پریموس بردارم. خواهر صمد، کبری، به دادم رسید. خداخدا می کردم برنج خوب از آب دربیاید و آبرویم نرود. کمی که برنج جوشید، کبری گفت: «حالا وقتش است، بیا برنج را برداریم.» دو نفری کمک کردیم و برنج را داخل آبکش ریختیم و صافش کردیم. برنج را که دم گذاشتیم، مشغول سرخ کردن سیب زمینی و گوشت و پیاز شدم برای لابه لای پلو. شب شد و همه به خانه آمدند. غذا را کشیدم، اما از ترس به اتاق نرفتم. گوشه آشپزخانه نشستم و شروع کردم به دعا خواندن. کبری صدایم کرد. با ترس و لرز به اتاق رفتم. مادر صمد بالای سفره نشسته بود. دیس های خالی پلو وسط سفره بود. همه مشغول غذا خوردن بودند، می خوردند و می گفتند: «به به چقدر خوشمزه است.» فردا صبح یکی از همسایه ها به سراغ مادرشوهرم آمد. داشتم حیاط را جارو می کردم. می شنیدم که مادرشوهرم از دست پختم تعریف می کرد. می گفت: «نمی دانید قدم دیشب چه غذایی برایمان پخت. دست پختش حرف ندارد. هر چه باشد دختر شیرین جان است دیگر.» اولین باری بود در آن خانه احساس آرامش می کردم. 🔸 دو ماه از ازدواج ما گذشته بود. مادر صمد پا به ماه شده بود و هر لحظه منتظر بودیم درد زایمان سراغش بیاید. عصر بود. تازه از کارهای خانه راحت شده بودم. می خواستم کمی استراحت کنم. کبری سراسیمه در اتاقم را باز کرد و گفت: «قدم! بدو... بدو... حال مامان بد است.» ادامه دارد... https://chat.whatsapp.com/EiUZxUywFDv0vEBuX4UT0N
12.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سه دقیقه در قیامت جلسه یازدهم قسمت اول. 🌹🌹
🍀🔶هشتمین روز از ماه مهر ۱۴۰۰ سحرگاهان پنجشنبه 🌸 در روز زیارتی امام حسن عسکری ع با عرض سلام و ادب خدمتشان و خدمت وارثشان مهدی فاطمه عج با ذکر روز«۱۰۰ بار لا اله الا الله الملک الحق المبین» و صلوات بر حضرت محمد ص و آل مطهرش 🧡 🌿 السلام_علیک مولایم 🌿مولای من منجی موعود👌۲۶ روز از ماه صفر هم گذشت مولایم ای زائر ویژه صحن و سرای جدت ما را هم دعایی و یادی که دعای ما تمنای ظهور شماست🤲 🥀مهمان کنیم با صلوات و فاتحه ای شهدا وویژه شهدای کربلاو مسافران دیار باقی را و امید؟ آنکه شفاعت شهدا را داشته باشیم ✅اللهم عجل لولیک الفرج🤲
سلام صبحتون منور به ذکرصلوات برمحمدوآل محمد(صلی الله علیه و آله وسلم)🖤 به رسم ادب هرصبح: السلام علی رسول الله وآل رسول الله🏴 السلام علیک یااباعبدالله الحسین🏴 السلام علیک یابقیة الله فی ارضه(عج)🏴 السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا المرتضی🏴 السلام علیکم جمیعاو رحمت الله و برکاته🏴 و لعن الله علی اعدائهم اجمعین...