فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
......
معجزه تسبیح تربت..!) 👌
امیرحسیندریایی|سبکزندگیمومنانه
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
༺◍⃟🌼🍂﷽°࿐❁❥༅┅┄
#اندر_حقوق
✍اندر رعایت حق همسر
زن و شوهر نسبت به هم حقوق فراوونی دارن که با رعایت اونا زندگیشون شیرین و با صفا میشه و رعایت نکردنش، باعث تلخکامی میشه.
خدای سبحان در قرآن« زنان را لباس مردان و مردان را لباس زنان معرفی کردهاست.»
«بقره/۱۸۷»
لباس مانع از آسیب و پوشاننده عیوبه و حافظ از گرما و سرما و زینت بخش و مایه آرامش انسانه.
زن و شوهر هم برای هم همین طورند. به شرط اونکه دو اصل مهم موّدت (دوستی) و رحمت (مهربانی) بر زندگیشون حاکم باشه.
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
مهمـون سفـرهی خـودتـی
بـازیبـاتـریـنهـا، پـذیـرایخـودتبـاش
#حال_خوب
#انگیزشی
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
شکرانه 37.mp3
6.73M
#شکرانه ۳۷
از دست و زبان که برآید
کزعهده شـ🙏ـکرش بدرآید.
یه نکته مهم...یادت میمونه؟
💢فقط یه چیز باعث میشه
توی تنگنای نداشتن هات لِه نشی؟
🌸دیدن وشکر نعمتهایی که داری
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گاهی اوقات از دل سختترین وقایع، زیباترین تقدیرات روییده میشه و چه بسا شری، اسباب اتفاقات خیری میشه که تصور هم نمیشه...
در دل تاریکیهاست که نور حقیقت رو میشه دید...🌱
#فلسطین
#قرآن
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
"و در خرایج، از ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه مروی است که گفت: در سال سیصد سی وهفت به قصد تشرف به حج به بغداد رسیدم، آن سال بنا بود قرامطه حجرالاسود را به جایگاهش باز گردانند، وبیشترین کوشش من برای آن بود که به کسی که حجرالاسود را در جای خودش نصب می کند دست یابم، زیرا که در کتاب ها خوانده بودم که آن را جز حجت زمان کسی نمی تواند به جای خود نصب نماید - چنان که در زمان حجاج امام زین العابدین (علیه السلام) آن را در جای خود قرار داد - ولی به بیماری شدیدی دچار شدم که از آن بر خود ترسیدم، وبا آن حال نتوانستم به سفر خود ادامه دهم، ومی دانستم که ابن هشام به مکه سفر می کند، لذا نامه ای نوشتم ومهر کرده، به او سپردم. در آن نامه از مدت عمرم پرسیده بودم که آیا مرگ من در این بیماری است یا نه؟ وبه ابن هشام گفتم: سعی من بر این است که این نامه به دست کسی که حجرالاسود را به جای خودش نصب می کند برسد، من تو را برای این کار فرا خواندم."
"ابن هشام گوید: وقتی به مکه رسیدم وموقع جای گذاری حجرالاسود فرا رسید، به خدام حرم پولی دادم که در آن وقت معین بگذارند جایی باشم که ببینم نصب کننده آن کیست، وآن ها را با خود همراه کردم تا ازدحام جمعیت را از من دور سازند، دیدم هرکس خواست حجر را در جایش نصب کند نمی توانست وحجر الاسود نمی یافت ومی افتاد.
پس جوانی گندمگون وخوش صورت آمد، آن را گرفت ودر جایش قرار داد، آن چنان بند شد که انگار اصلا از آن جا کنده نشده بود. فریادهای مردم به خاطر آن بلند شد وآن جوان رفت که از در خارج شود، من از جای خود برخاستم به دنبالش رفتم، مردم را از راست وچپ کنار می زدم که خیال کردند دیوانه ام. مردم برای او راه می گشودند ومن چشم از او نمی گرفتم تا از مردم جداً شد. من به سرعت می رفتم واو با تأنی وآرامش می رفت، وچون به جایی رسید که غیر از من کسی او را نمی دید، به سمت من برگشت وفرمود: آنچه با خود داری پیش آور. من نامه را تقدیم کردم، بدون این که به آن نگاهی کند فرمود: به او بگو که از این بیماری ترسی برتو نیست ومرگی که ناچار از آن است پس از سی سال می رسد. اشک در چشمم حلقه زد، ونتوانستم از جا حرکت کنم، مرا به حال خود گذاشت ورفت."
"ابوالقاسم می گوید: این جریان را ابن هشام برایم گفت.
راوی می افزاید: پس از سی سال از آن ماجرا ابولقاسم بیمار شد، به امور خود رسیدگی کرد، وصیت نامه اش را نوشت، وجدیت عجیبی در این کار داشت. به او گفتند: این ترس چیست؟ امیدوارم خداوند به سلامت تو منت بگذارد؟ جواب داد: این همان سالی است که هشدار داده شدم ودر همان بیماری در گذشت. خداوند رحمتش کند(۴۴۷).
ابراهیم (علیه السلام) را خداوند از آتش نجات داد، خدای (عزّ وجلّ) در کتاب خود می فرماید: ﴿قلنا یا نار کونی بردا وسلام علی ابراهیم﴾ (سوره انبیاء: ۶۹)؛ ای آتش بر ابراهیم! سرد وسلامت باش. قائم (علیه السلام) نیز به همین ترتیب خواهد شد، چنان که در بعضی از کتاب ها از محمد بن زید کوفی از امام صادق (علیه السلام) منقول است فرمود: هنگامی که قائم (علیه السلام) خروج می کند، شخصی از اصفهان نزد آن حضرت می آید، ومعجره حضرت ابراهیم خلیل الله را تقاضا می کند؛ پس آن جناب دستور می دهد که آتش عظیمی بر افروزند واین آیه را می خواند: ﴿فسبحان الذی بیده ملکوت کل شیء والیه ترجعون﴾ (سوره یس: ۸۳)؛ پس منزه است خداوندی که مالکیت وزمام همه چیز در دست اوست؛ وبه سوی او باز گردانده می شوید. سپس داخل آتش می شود وآن گاه به سلامت از آن بیرون می آید. آن مرد ملعون این معجزه را انکار می کند ومی گوید: این سحر است. پس آن حضرت (علیه السلام) به آتش دستور می دهد، مرد را می گیرد ومی سوزاند، ومی فرماید: این سزای کسی است که صاحب الزمان وحجت الرحمن را انکار نماید."
"ابراهیم (علیه السلام) مردم را به سوی خداوند فرا خواند. خداوند فرماید: ﴿واذن فی الناس بالحج﴾ (سوره یس: ۸۳)؛ ودر مردم به حج اعلام ودعوت عمومی کن. ودر برهان از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) است که فرمود: ابراهیم در میان مردم به حج بانگ زد وگفت: ای مردم! من ابراهیم خلیل الله هستم، خداوند شما را امر کرده که حج این خانه را بجای آورید، پس شما حج را انجام دهید. وهرکس به حج می رود - تا روز قیامت - ابراهیم را اجابت کرده است(۴۴۸). قائم (علیه السلام) نیز مردم را به سوی خدا دعوت می کند، چنان که قبلا مطلبی در حرف (د) گذشت. مطالب دیگری نیز ان شاء الله خواهد آمد."
"شباهت به اسماعیل (علیه السلام):
اسماعیل (علیه السلام)؛ خداوند به ولادت او بشارت داد، چنان که فرمود: ﴿فبشر ناه بغلام حلیم﴾ (سوره صافات: ۱۰۱)؛ پس او را به پسر بردبار مژده دادیم. خداوند به ولادت وقیام قائم (علیه السلام) نیز بشارت داده است، چنان که در بخش سوم گذشت. همچنین پیغمبر وائمه معصومین (علیه السلام) بشارت داده اند، ونیز بر این معنی دلالت می کند آنچه در کتاب های تبصرة الولی وبحار از اسماعیل بن علی نوبختی رحمة الله آمده که گفت: روزی در مرض فوت امام حسن عسکری (علیه السلام) در خدمتش بودم. آن حضرت به خادم خود عقید - غلام سیاه چهره ای که اهل نوبه وپیش از آن هم خدمتگزار امام علی النقی (علیه السلام) بود وامام حسن عسکری (علیه السلام) را بزرگ کرده بود - فرمود: ای عقید! قدری آب مصطکی برای من بجوشان. عقید اطاعت کرد وپس از فراهم شدن آب مصطکی، صیقل، مادر امام زمان (عجّل الله فرجه) آن را به خدمت آن حضرت آورد.
حضرت ظرف را گرفت وخواست بیاشامد، ولی دست مبارکش لرزید وبه دندان نازنینش خورد، آن گاه آن را زمین نهاد وبه عقید فرمود: داخل اتاق شو، خواهی دید کودکی در سجده است، او را نزد من بیاور."
"ابوسهل (نوبختی) گوید: عقید گفت: هنگامی که برای آوردن آن کودک به اندرون اتاق رفتم، دیدم کودکی در حال سجده است وانگشت سبابه خود را به سوی آسمان گرفته است. من سلام کردم، او نمازش را کوتاه کرد. عرض کردم: آقا شما را می طلبد که به خدمتش درآیی. در این موقع مادرش صیقل آمد، دستش را گرفت واو را نزد پدرش آورد.
ابوسهل گوید: موقعی که خدمت آن حضرت رسید، سلام کرد، دیدم رنگش بسان در سفید، موهای سرش کوتاه ومیان دندانهایش گشاده بود. چون چشم امام حسن عسکری (علیه السلام) بر او افتاد گریه کرد وگفت: ای آقای خاندانم، این آب را به من بده که به سوی پروردگارم می روم. آقازاده اطاعت کرد وظرف آب مصطکی را برداشت وبه دهان پدرش نزدیک برد تا آن را نوشید. سپس امام عسکری (علیه السلام) فرمود: مرا برای نماز آماده سازید. آن کودک حوله ای در دامان امام گسترد، پس آن کودک پدر را وضو داد وآن حضرت سر ودو پایش را مسح کشید، آن گاه فرمود: ای فرزند! به تو مژده می دهم که صاحب الزمان وحجت خدا در روی زمین تویی، تو فرزند وجانشین منی، از من متولد شده ای وتو (م ح م د) فرزند حسن فرزند علی فرزند محمد فرزند علی فرزند موسی فرزند جعفر فرزند محمد فرزند علی فرزند حسین فرزند علی بن ابی طالب (علیه السلام) می باشی از نسل پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) وخاتم ائمه طاهرین هستی، وپیغمبر خدا (صلی الله علیه وآله) به تو بشارت داده ونام کنیه تو را گفته.
"این مطلب را پدرم از پدران طاهرین تو به من خبر داده است، درود خداوند بر اهل البیت باد، پروردگارمان ستوده با عظمت است. این سخن را فرمود: وهمان موقع امام حسن بن علی عسکری (علیه السلام) بدرود حیات گفت. صلوات الله علیهم اجمعین(۴۴۹).
مؤلف گوید: وفات آن حضرت که بر اثر مسموم شدن صورت گرفت، هشتم ربیع الاول سال دویست وشصت واقع شد وعمر شریفش بیست وهشت سال بود، صلوات الله علیه.
اسماعیل (علیه السلام) چشمه زمزم از زمین برایش جوشید. قائم (علیه السلام) نیز آب از سنگ سخت برایش خواهد جوشید - چنان که در بحث شباهت آن حضرت به موسی (علیه السلام) خواهد آمد - وچندین بار نیز آب از زمین برای آن بزرگوار جوشیده است. چنان که در بحار از کتاب تنبیه الخاطر از شیخ اجل علی بن ابراهیم عریضی علوی حسینی (علیه السلام) از علی بن علی بن نما منقول است که گفت: حسن بن علی بن حمزه اقساسی در خانه شریف علی بن جعفر بن علی مداینی علوی برای ما تعریف کرد که: پیرمردی رخت شوی در کوفه به زهد وپارسایی وعبادت وعزلت موصوف بود، وپیوسته در پی آثار واخبار نیکان می رفت. در یکی از روزها که من در مجلس پدرم بودم، دیدم این پیرمرد برای پدرم سخن می گوید وپدرم خوب گوش می دهد."
"پیرمرد می گفت: شبی در مسجد جعفی - که مسجدی قدیمی ودر بیرون کوفه است - بودم، شب به نیمه رسیده بود، من در آن جا برای عبادت خلوت داشتم که ناگاه سه نفر داخل مسجد شدند وچون به وسط حیاط رسیدند یکی از آن ها به زمین نشست، سپس دست خود را به چپ وراست روی زمین کشید که آبی جوشید واز آن جا بیرون زد. آن گاه وضو گرفت وبه آن دو نفر هم اشاره کرد، آن ها نیز وضو گرفتند، سپس جلو ایستاد وآن دو نفر به او اقتدا کردند، من هم رفتم به او اقتدا کردم ونماز خواندم.
وضع او مرا مبهوت کرد وآب بیرون آوردنش را بزرگ شمردم، پس از آن که نماز را سلام داد، از یکی از آن دو نفر که سمت راست من بود پرسیدم: این کیست؟ به من گفت: این صاحب الامر فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام) است. پیش رفتم ودست های مبارک حضرت را بوسیدم وعرضه داشتم: یابن رسول الله! درباره شریف عمر فرزند حمزه چه می فرمایی آیا او بر حق است؟ فرمود: خیر، ولی بسا که هدایت شود وپیش از مرگ مرا می بیند."
"راوی می گوید: این حدیث جالب را نگاشتیم، ومدتی از این قضیه گذشت تا این که شریف عمر فرزند حمزه وفات یافت وشنیده نشد که او امام زمان (علیه السلام) را دیده باشد. روزی با آن پیرمرد زاهد در جایی ملاقات نمودم وجریانی که گفته بود به یادش انداختم واز او - به طور ایراد - پرسیدم: مگر شما نگفتید شریف قبل از مرگش حضرت صاحب الامر را - که به او اشاره نمودی - خواهد دید؟ پیرمرد گفت: از کجا دانستی که او آن حضرت را ندیده است؟ بعد از آن روزی شریف ابوالمناقب پسر شریف عمر فرزند حمزه را دیدم، ودرباره پدرش با او گفتگو کردم.
شریف ابوالمناقب گفت: در یکی از شب هایی که پدرم در بستر مرگ قرار داشت، نزد او بودم، آخر شب نیروی بدنی پدرم تحلیل رفته، صدایش ضعیف شده ودرها به روی ما بسته بود. ناگهان مردی بر ما وارد شد که هیبت او ما را گرفت، وآمدنش را با وجود بسته بودن درها مهم تلقی کردیم، ولی توجهی نداشتیم که از وی سؤال کنیم. آن مرد کنار پدرم نشست، ومدتی آهسته با وی گفتگو کرد وپدرم می گریست. سپس برخاست ورفت وچون از دیدگان ما غایب شد، پدرم به سختی تکان خورد وگفت: مرا بنشانید، ماهم او را نشاندیم چشمهای خود را باز کرد وگفت: این شخص که نزد من بود کجاست؟ گفتم از همانجا که آمده بود بازگشت. گفت: به دنبالش بروید. رفتیم ولی او را دیگر نیافتیم، درها بسته بود. نزد پدرم بازگشتیم وجریان را به او گفتیم، سپس از او پرسیدیم: این شخص که بود؟ گفت: این صاحب الامر (علیه السلام) بود، پس از آن سختی بیماری اش عود کرد وبیهوش شد(۴۵۰)."
"اسماعیل (علیه السلام) گوسفند چرانی می کرد. قائم (علیه السلام) نیز این برنامه را خواهد داشت، در حدیث مفضل از امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: وقسم به خدا ای مفضل! گویا می نگرم او را که داخل مکه شده وجامه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) را پوشیده وعمامه زردی به سر نهاده، ونعلین وصله شده پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) به پا کرده، وعصای آن حضرت را به دست گرفته، چند بز لاغر را می راند وبا این وضع می رود تا به خانه کعبه می رسد. در آن هنگام کسی نیست که او را بشناسد، او در سن جوانی آشکار می گردد(۴۵۱).
اسماعیل (علیه السلام) تسلیم امر خدای (عزّ وجلّ) بود، او گفت: ﴿یا ابت افعل ما تومر ستجدنی ان شاء الله من الصابرین﴾ (سوره صافات: ۱۰۲).
ای پدر! آنچه امر می شوی انجام ده ان شاء الله مرا از صابرین خواهی یافت. قائم (علیه السلام) نیز تسلیم امر الهی است.
شباهت به اسحاق (علیه السلام):🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
💠🔰💠قسمت6⃣5⃣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌📡💥نشانه های ظهورآخرالزمان در فیلم های هالیوود
📣برنامه بازگشت
👤🎥استادرائفی پور