eitaa logo
🏴 منتظران ظهور 🏴
2.8هزار دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
9.3هزار ویدیو
296 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی وَ یُحیِ الاَرض مِن بَعدِ مَوتِها مدیر: @Montazer_zohorr تا امر فرج شود میسّر بفرست بهر فرج و ظهور مهدی صلوات🌱🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"شباهت به الیاس (علیه السلام): الیاس (علیه السلام)، خداوند عمرش را - همچون خضر (علیه السلام) - طولانی ساخت. قائم (علیه السلام) نیز خداوند تعالی عمرش را طولانی نموده است. الیاس (علیه السلام) نیز - مانند خضر (علیه السلام) - هر سال به حج می رود در آن جا با هم مالاقات می کنند، دلیل بر این معنی این که در تفسیر امام حسن عسکری (علیه السلام) آمده که: پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) به زید بن ارقم فرمود: اگر می خواهی شر آن ها (کفار ومنافقین) به تو نرسد ونیرنگشان در تو کارگر نیفتد، هرگاه صبح کردی بگو: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم؛ به خداوند پناه می بریم از شیطان رانده شده، به درستی که خداوند تو را از شر آن ها حفظ می کند که آن ها شیطان هستند (که بعضی از آن ها به بعضی دیگر سخنانی مخفیانه القا می کنند). و اگر می خواهی خداوند تو را از غرق شدن وسوختن ودزد، در امان بدارد، هرگاه صبح کردی بگو:بسم الله ما شاء الله لا یصرف السوء الا الله، بسم الله ما شاء الله لا یسوق الخیر الا الله، بسم الله ما شاء الله ما یکون من نعمه فمن الله، بسم الله ما شاء الله لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم، بسم الله ما شاء الله وصلی الله علی محمد واله الطیبین."
"که هرکس هنگامی که صبح کند سه مرتبه این را بگوید، از غرق شدن وسوختن ودزد محفوظ می ماند وهر آن که سه مرتبه در شب این کلمات را بخواند، تا صبح از غرق شدن وسوختگی ودزد ایمن خواهد بود. وخضر والیاس هر سال در مراسم حج همدیگر را ملاقات می کنند ووقتی از هم می شوند با این کلمات جداً می شوند، واین شعار شیعیان من است وبا این دشمنان من از دوستانم جداً می شوند، هنگامی خروج قائم (علیه السلام) آن ها(۴۶۹). قائم (علیه السلام)، نیز هر سال به حج می رود - چنان که در باب شباهتش به خضر (علیه السلام) گذشت - ودر بخش پنجم نیز مطالب مناسبی(۴۷۰) خواهد آمد، ان شاء الله تعالی. الیاس، (علیه السلام) از قونش فرار کرد واز نظرشان غایب شد هنگامی که می خواستند او را بکشند. قائم (علیه السلام) نیز از قوم خود فرار کرد واز دیده مردم غایب شد هنگامی که می خواستند آن حضرت را بکشند. الیاس (علیه السلام)، هفت سال غایب شد. قائم (علیه السلام)، نمی دانم تا کی غیبتش ادامه خواهد یافت."
"الیاس (علیه السلام)، در کوه دشواری سکونت کرد. قائم (علیه السلام)، در حدیث علی بن مهزیار اهوازی مروی در کمال الدین وبحار وتبصرة الولی وغیر این ها آمده که فرمود: پدرم ابومحمد (علیه السلام) به من سفارش کرد که مجاورت نکنم قومی را که خداوند بر آن ها غضب کرده ولعنتشان نموده وبرای آنان در دنیا وآخرت ننگ وخواری است وبرای آن ها عذاب دردناکی است. ومرا دستور فرمود: که از کوهساران جز دشوار آن ها واز بلاد، جز جاهای پست را برنگزینم وخداوند - مولای شما - تقیه را آشکار فرمود، وآن را بر من گماشت، پس من در تقیه ام تا روزی که اجازه داده شود خروج نمایم. عرض کردم: ای آقای من! این امر کی خواهد بود؟ فرمود: هرگاه بین شما وراه کعبه فاصله وجدایی افتاد وآفتاب وماه جمع شدند، وکواکب وستارگان آن ها را در میان گرفتند...(۴۷۱)."
"الیاس (علیه السلام)، خداوند متعال به دعایش یونس پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) را در حالی که کودک بود بعد از چهارده روز از فوتش زنده کرد - چنان که در حدیث آمده(۴۷۲) - قائم (علیه السلام) نیز، خداوند متعال به برکتش وبه دعایش مردگان بسیاری را زنده خواهد کرد پس از گذشت سال ها از مرگشان، از جمله اصحاب کهف، وبیست وپنج نفر از قوم موسی - که به حق قضاوت می کنند وبا آن عدالت می نمایند - ویوشع بن نون وصی حضرت موسی، ومؤمن آل فرعون وسلمان فارسی وابودجانه انصاری، ومالک اشتر، که در بحار وغیر آن از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است(۴۷۳). وان شاء الله در حرف ن مطالبی در این باره خواهد آمد، ونیز خواهد آمد که الیاس هم از یاران حضرت قائم (علیه السلام) است. الیاس (علیه السلام) را خداوند به آسمان بالا برد، چنان که از ابن عباس روایت شده است. قائم (علیه السلام) را نیز خداوند متعال به آسمان برد، که در شباهت آن حضرت به ادریس گذشت."
"الیاس (علیه السلام): گفته می شود: به فریاد دردمندان می رسد وگمشدگان مضطر را در بیابان ها ودشت ها راهنمایی می کند، وخضر آن ها را در جزایر دریاها فریادرسی می نماید. این مطلب را مجلسی رحمة الله در کتاب حیات القلوب نقل کرده است. قائم (علیه السلام) نیز به دردمندان رسیدگی می کند وگمشدگان را هدایت می نماید ودر خشکی ودریا - بلکه در زمین وآسمان - به فریاد بیچارگان می رسد. واین است فضل الهی که به هرکه بخواهد عنایت می کند."
"الیاس (علیه السلام)؛ به اذن خدای تعالی برایش از آسمان مائده آمده چنان که در تفسیر برهان وغیر آن از انس روایت شده که گفت: پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) از قله کوهی صدایی شنید که می گفت: خدایا! مرا از امت رحمت شده آمرزیده شده قرار ده. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) به آن جا رفت، ناگاه دید پیرمرد فرتوتی هست که قامتش سیصد ذراع می باشد، هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) را دید با او معانقه کرد سپس گفت: من هر سال یکبار غذا می خورم وحالا وقت آن است که ناگاه مائده ای از آسمان فرود آمد، وهر دو از آن خوردند. او الیاس (علیه السلام) بود(۴۷۴). قائم (علیه السلام) نیز، برایش مائده از آسمان نازل شد، ما در این جا به آوردن یک واقعه شریف اکتفا می کنیم که مجلسی وغیر او از ابومحمد عیسی بن مهدی جوهری نقل کرده اند که گفت: در سال دویست وشصت وهشت به سوی حج بیرون رفتم، مقصدم مدینه بود زیرا که برای ما خبر صحیحی رسیده بود که حضرت صاحب الزمان (صلی الله علیه وآله) (در آن جا) ظاهر شده است."
"در بین راه بیمار شدم، از فید(۴۷۵) که بیرون آمدیم، دل من هوس ماهی وخرما وماست می کرد، هنگامی که به مدینه رسیدم برادران ایمانی مرا بشارت دادند که آن حضرت در صابر آشکار شده، به صابر رفتم وچون به بیابان آن مشرف شدم بزهای لاغری دیدم که به ساختمانی که در آن جا بود رفتند، من منتظر خواسته خود ماندم تا وقت نماز مغرب وعشا فرا رسید، نماز خواندم ودعا وتضرع والتماس کردم که ناگاه دیدم بدر خادم مرا می خواند: ای عیسی بن مهدی جوهری! وارد شو. من تکبیر وتهلیل گفتم وحمد وسپاس الهی بسیار بجای آوردم. وچون به حیاط ساختمان رسیدم، سفره گسترده ای دیدم. خادم مرا به کنار آن سفره برد ومرا بر آن نشانید، او به من گفت: مولایت تو را فرمان می دهد که آنچه در هنگام بیماری، وقتی از فید بیرون آمده بودی اشتها داشتی، بخور. گفتم: همین برهان مرا بس، اما چگونه بخورم در حالی که مولایم را ندیده ام. پس حضرت (علیه السلام) بانگ برداشت که: ای عیسی! غذایت را بخور که مرا خواهی دید. بر سفره نشستم دیدم ماهی داغ داغ در آن سفره هست، کنار آن خرمای شبیه ترین خرماها به خرمای ما ودر کنارش دوغ. با خود گفتم: مریض وماهی وخرما ودوغ؟! که آن حضرت (علیه السلام) فریاد زد: ای عیسی! آیا در امر ما شک می کنی؟ آیا تو بهتر می دانی که چه چیز به تو نفع می رساند وچرا برایت ضرر دارد؟ من گریستم واز خداوند متعال طلب مغفرت کردم واز همه غذاهای موجود خوردم.
"وقتی دست برداشتم، جای دستم معلوم نبود، آن غذا را خوشمزه ترین غذاهای دنیا یافتم واز آن زیاد خوردم تا جایی که دیگر خجالت کشیدم. آن حضرت (علیه السلام) مرا صدا زد که: ای عیسی! خجالت نکش که این از غذاهای بهشتی است وآن را دست مخلوقی درست نکرده، من باز هم خوردم ولی هرچه می خوردم دلم نمی آمد که از آن دست بردارم، عاقبت عرضه داشتم: ای مولای من! کافی است. در این هنگام آن حضرت مرا نزد خود فراخواند وفرمود: بیا نزد من. پیش خود گفتم: مولایم مرا صدا می زند در حالی که هنوز دستم را نشسته ام. آن حضرت بار دیگر صدا زد: ای عیسی! آیا غذایی که خورده ای احتیاج به شستن دست دارد؟ من دستم را بوییدم دیدم که از مشک وکافور خوشبوتر است، به خدمتش رفتم، نوری از او آشکار شد که دیدگانم را خیره کرد، وبه طوری سراسیمه شدم که تصور کردم اختلال حواس برایم عارض شده. فرمود:"
"ای عیسی! اگر تکذیب کنندگانی نبودند که بگویند او کجاست وکی بوده ودر کجا متولد شده وچه کسی او را دیده وچه چیزی از ناحیه او برای شما ظاهر شده وبه چه چیزی شما را خبر داده وچه معجزه ای از او برایتان ثابت شده؟ برای تو روا نبود که مرا ببینی، به خدا سوگند! مردم، امیر المؤمنین (علیه السلام) را برکنار کردند وعلیه او توطئه نموده وبالاخره او را کشتند. وهمچنین پدرانم را، وآن ها را تصدیق نکردند وبه آن ها نسبت سحر وتسخیر جن دادند، با آن همه اموری که می دیدند وروایت می کردند وای عیسی! دوستان ما را به آن چه دیده ای خبر ده، ولی مبادا به دشمنان ما بگویی. عرضه داشتم: ای مولای من! دعا کن که در عقیده ام ثابت وپایدار بمانم. فرمود: اگر خداوند تو را ثابت قدم نمی داشت مرا نمی دیدی، برو با پیروزی ورستگاری. از خدمتش بیرون آمدم در حالی که حمد وشکر بیشتری برای خداوند بجای می آورم(۴۷۶). 🌅شباهت به ذوالقرنین (علیه السلام):⭐️💫⭐️💫⭐️💫⭐️💫 💠قسمت 9⃣5⃣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤با داغ از دست دادن عزیز(خصوصا فرزند) چطور کنار بیاییم؟ 🔘 سخت است و جانکاه، درد بسیار دارد ... اما گریزی نیست چرا که عزیز کرده‌‌ی خلقت، حسین علیه السلام هم داغ دید، و بسیار داغ دید💔 ⭕️نکته‌ای قرآنی + معرفی الگویی به ما برای اینکه بر ابتلائات دنیا را صبر کنیم 📨 با نشر این پست شما هم در ثواب آگاه سازی دیگران شریک باشید. ▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما به آینده کاملا امیدواریم ✅ رهبر معظم انقلاب: 🌅 ما به آینده کاملاً امیدواریم، به وعده‌ی الهی یقین داریم که وعده‌ی الهی ان‌شاءالله تحقّق پیدا خواهد کرد، و به آنچه وظیفه‌ی خودمان بدانیم ان‌شاءالله عمل خواهیم کرد. ⬅️ بیانات پس از بازدید از نمایشگاه دستاوردهای نیروی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی 🗓 ۱۴۰۲/۰۸/۲۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 منتظران ظهور 🏴
رمان واقعی«تجسم شیطان۲» #قسمت_بیستم_دوم 🎬: شراره تماس را وصل کرد و از آن طرف خط صدای بی حال زرقاط ت
رمان واقعی«تجسم شیطان۲» 🎬: زیور برای چندمین بار شماره شراره را گرفت و باز هم مشترک مورد نظر در دسترس نبود. زیور که دستانش از استرس می لرزید زیر لب گفت: کجا رفتی دختر، آخه تو چقدر کله نترسی داری نمی دونی با دل من چکار میکنی؟! و بعد اسم مادر را لمس کرد و با شمسی تماس گرفت. تماس وصل شد، صدای شمسی توی گوشی پیچید: الو ... زیور با بغضی در صدایش گفت: سلام مادر، حالت چطوره؟! شمسی آهی کشید و گفت: هی میگذره، تو چطوری؟! بچه هات خوبن؟! زیور بغضش را فرو داد و‌گفت: شراره یه چند روزه رفته و نیست، اصلا نگفت کجا میره فقط گفت پیش یکی از استاداش میره، من میترسم این دختر دست به کار خطرناکی بزنه که به قیمت جونش تمام بشه، اونطور که از حرفاش فهمیدم می خواست ابلیس را به استخدام خودش در بیاره، من خیلی میترسم، الانم می خواستم ببینم شما میتونین در بیارین کجاست و.. شمسی اوفی کرد و وسط حرف زیور دوید و‌گفت: انگار وشوشه هام از کار افتادن، نمی تونم چیزی ازشون بپرسم، اما شراره باهام تماس گرفت که با موکلاش به روح الله و زنش حمله کنم ومنم هر وقت سرم خلوت باشه انجام میدم، نگرانش نباش مادر، این دختر اینقدر مار خورده که افعی شده، حقا که دختر همون پدری هست که کلاه همه را برمیداشت و آب از آب تکون نمی خورد.. زیور دندان هاش بهم سایید و‌گفت: اسم اون گور به گور شده را جلو من نیار، تا وقتی خودش بود از خودش می کشیدم و الانم که نیست از دخترش.. زیور توی آشپزخانه مشغول صحبت کردن با شمسی بود که صدای باز شدن در هال بلند شد. گوشی را به گوشش چسپاند و از پشت اوپن سرکی کشید و تا چشمش به شراره افتاد گفت: مامان ببخشید،شراره اومد، من برم ببینم کجا بوده و با زدن این حرف خداحافظی کرد و تلفن را قطع کرد. زیور با شتاب خودش را به شراره که به طرف اتاقش می رفت و هیچ توجهی به مادرش نداشت و حتی سلامی کوتاهی هم نکرد، رفت و پشت سرش ایستاد و گفت: کو‌ سلامت؟! چند روزه کجا غیبت زده؟! یه خبر کوچولو هم نمی تونستی به من بدی؟! حالا هم اومدی،انگار نه انگار که مادری وجود داره . شراره دستش روی دستگیره در بود و گفت: مامان تو رو خدا دست از سرم بردار، خسته ام.. زیور شانه های شراره را در دست گرفت و به سمت خودش چرخاند و گفت: چی چی دست از سرت بردارم، چند شبانه روزه که.... و تا چشمش به صورت شراره افتاد، جیغ بلندی کشید و دوتا دستش را روی سرش کوبید و گفت: خدا مرگم بده، چرا این شکلی شدی؟! شراره همانطور که زیور را به کنار میزد به سمت اتاق برگشت و گفت: دوست ندارم کسی مزاحمم بشه، حق نداری به کسی چیزی بگی، با یه دکتر زیبایی صحبت کردم، با چندتا عمل زیبایی درست میشه و با زدن این حرف داخل اتاق شد و در را پشت سرش بست. زیور در حالیکه گریه می کرد به سمت آشپزخانه رفت، ناخوداگاه گوشی را از روی اوپن برداشت و شماره مادرش را گرفت، تا تماس وصل شد صدای گریه اش بلند شد و گفت: مامان به دادم برس، شراره برگشته، صورتش انگار سوخته، نه مثل سوختگی های معمول که پر آبله باشه، مثل یه سوختگی که خیلی از زمان سوختگیش گذشته باشه، گوشت روی گوشت،از پیشانی تا چانه اش را گرفته، دختر به اون خوشگلی الان مثل یه هیولا شده که نا گاه با صدای جیغ شراره به خود آمد.. شراره مثل یک گراز وحشی به سمت زیور یورش برد و گوشی را از دستش گرفت و همانطور که قطعش می کرد گفت: مگه این هیولا نگفت که حق نداری به کسی بگی؟! مگه نگفتم صحبت کردم با یه عمل زیبایی درست میشه...چرا تو آبروی منو می بری؟! زیور که خیلی ترسیده بود با لکنت گفت: ما...ما..مامان بزرگت بود.. ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی براساس واقعیت https://eitaa.com/montazeraan_zohorr 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼