🌹 منتظران ظهور 🌹
مگه نباید خودش هم زندگی کنه، صبح نسرین کجاست؟ مسجد، ظهر نسرین کجاست؟ مسجد، شب نصف شب نسرین کجاست؟ مس
بانوان آسمان
#داستان_شانزدهم 🎬:
بانو فرنگیس حیدر پور:
صدای انفجار و شلیک گلوله از اطراف بلند بود و وقتی انعکاس صدا در کوه می پیچید ،کودکانی که همراه خانواده پناهنده کوه های اطراف آوازین گورسفید شده بودند، از ترس می لرزیدند و بزرگترها دستی به روی سر آنها می کشیدند و می گفتند: نترسید عزیزان، خدا با ماست ، انشاالله حکومت بعثی عراق و صدام جنایتکار نابود می شود و ما هم به خانه هایمان برمی گردیم.
مدتی از حمله عراق به روستای آوازین میگذشت و در این مدت مردم روستا، آواره کوه و دشت اطراف شده بودند و برای نجات خود به طبیعت خدا ،پناهنده شده بودند.
دیگر خوراکی برای خوردن وجود نداشت ، باید کسی به داخل روستا می رفت و مقداری آذوقه میاورد تا مردم از گرسنگی تلف نشوند.
در این بین زن جوانی که تازه ازدواج کرده ، به سمت دو مرد دیگر که گویا نگهبان بودند و قرار است با دست خالی از زنان و کودکانی بی دفاع مراقبت کنند می رود و میگوید : بابا ، داداش ،این بچه ها را ببینید، از گرسنگی رنگ به رخسار ندارند ، حالا که خیلی از مردهای روستا رفتند به مقابله با عراقیها، بیایید خودمان مخفیانه یک سر به روستا بزنیم و یک مقدار خوردنی برای این طفل معصوما بیاریم.
پدر و برادر فرنگیس که انگار منتظر همین پیشنهاد بودند ، هر کدام با برداشتن داس و تبر،حرکت میکنند و فرنگیس که در نوع خود شیرزنی ست جوان ،به دنبال آنها راهی روستا میشود ، پدر و برادرش می دانند که فرنگیس همراه آنها شده و مخالفت آنها هم هیچ فایده ندارد ،پس توکل به خدا می کنند و از پیچ و خم کوه پایین می روند.
از دره می گذرند و نمی دانند که کمی آن سوتر دونفر انتظار رسیدن آنها را می کشند.
فرنگیسِ هجده ساله و نو عروس خانهٔ علی مردان ، همانطور که با چوب دستش سنگ ها را کنار میزند ، متوجه حرکت سایه ای بر روی سنگها میشود و با یک اشاره به پدر و برادرش به آنها می فهماند که عراقی ها جلویشان هستند و سریع خود را به سمت تخته سنگ می کشد.
اما آنها دیر متوجه شدند،در یک لحظه رگبار تیر به سمت آنان می بارد
پدر و برادر فرنگیس ، جلوی چشمان به خون نشسته او پرپر می شوند و فرنگیس در حالیکه سعی می کند بغض گلویش را فرو دهد ، خمیده خمیده به سمت پدر میرود و تبری را که در دست اوست و با خونش رنگین شده به طرف خود میکشد.
تبر را برمیدارد و به پشت تخته سنگ باز میگردد و آمادهٔ جنگ است ، جنگ با نامردان مرد نما، جنگ با آدمیان آدمخوار...
افسر عراقی با سربازی که همراهش است با خیال راحت به سمتی می آیند که فرنگیس در آنجاست.
فرنگیس که هنوز خون پدر و برادرش پیش چشمانش می جوشد بسم الله زیر لب می گوید به سمت عراقی ها حمله میکند.
صحنه ای خارق العاده در جریان است ، زنی جوان ،بدون داشتن اسلحه ای گرم با دو مرد که تا دندان مسلح هستند رو در رو میشود.
فرنگیس بدون اینکه فرصت هیچ کاری به مهاجمین بدهد با تبر دستش به سمت افسر عراقی حمله می کند و در چشم بهم زدنی او را از نفس می اندازد، فرنگیس حیدر پور ،قدرت ایمان و اعتقاد یک شیعهٔ حیدر را به تصویر می کشد ، سرباز دیگر با دیدن شهامت این زن بی نظیر سراسیمه میشود و وقتی چشم باز میکند که با تمام تجهیزات نظامی اش در دست این شیرزن بیشهٔ ایران اسیر است.
فرنگیس ، سرباز را به مقر ارتش جمهوری اسلامی میرساند و تسلیم سربازان میهنش می نماید و با درد هجران و فراق عزیزانش به سمت مردم بی پناه و پناه آورده در کوه برمی گردد.
📝ط_حسینی
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
بانوان آسمان
#داستان_هفدهم 🎬
شهیده فاطمه اسدی:
زن جوان همانطور که نگران فرزند کوچکش بود که در گهواره در خانه او را تنها گذاشته است ، رو به آسمان کرد و گفت : خدایا فرزندم را به تو سپردم و داد دلم را پیش تو می آورم ، خودت شاهدی که بارها و بارها راه این روستا تا رسیدن به زندان روستای «نرگسله»را پیمودم تا هر بار شوهرم شاه محمد را ببینم ، آخر به چه گناهی او باید در چنگ مشتی شیطان صفت گرفتار شود؟ خدایا تو شاهدی که هیچ وقت جلوی دشمنان دین و وطنم التماس نکردم ،چون آنها کمتر از آنند که من ازشان خواهش کنم و پیششان گردن کج کنم و هر بار به دیدن همسرم میروم، او می گوید «مبادا در مقابل دشمن کم بیاوری و شکسته شوی، محکم و استوار در مقابلشان مقاومت کن و از عقاید و باورهایت دفاع کن، تسلیم شدن در برابر این عناصر فاسد، گناهی بزرگ و نابخشودنی است».
خدایا شکرت ، درست است در فقر و بدبختی ومحرومیت بزرگ شدم و حتی از آموختن علم و تحصیل هم محروم ماندم، اما به لطف تو و نان و نمک حلالی که خوردم ضمیرم روشن ماند و در دفاع از حق و حقیقت زبانم باز است و از مرحمت شما، شوهری نصیبم شد که سالک راه حق بود و همین بود که ضد انقلاب حرفها و حرکات شاه محمد را طاقت نیاورد و شوهرم را دستگیر و در اینجا زندانی کرد.
خدایا به تمام داده و نداده ات شکر، دستم را بگیر که نشکنم که عاقبت به خیر شوم
فاطمه با زمزمه این حرفها راه را طی کرد و تا چشم باز کرد خود را جلوی زندان در روستای نرگسله دید.
او طبق درخواست ضد انقلاب با سختی مبلغ دویست هزارتومان جمع کرد تا همسرش را آزاد کند اما منافقان و روباه صفتان هیچ وقت روی حرفشان نمی ایستد ، آنها پول را می گیرند و شاه محمد محمودی را آزاد نمی کنند.
«فاطمه اسدی» که متولد یازدهم مرداد سال ۱۳۳۹ بود در روز هفتم شهریور سال ۱۳۶۱، وقتی برای ملاقات همسرش به روستای «نرگسله» رفت با جسم نحیف وی روبهرو شد؛ آثار شکنجه را بهوضوح در جایجای بدن او دید و چشمان کبودشده و صورت زخمی او را مشاهده کرد؛ بنابراین با فریادی رسا، آنچنان که همه ساکنان روستا آن را بشنوند و انعکاس پژواک این فریاد را کوههای اطراف به همه برسانند، لب به اعتراض گشود و با مزدور، اجنبی و فاسد خواندن عناصر ضدانقلاب، هیبت و هیمنه آنها را شکست.
دشمن وقتی دید که حیثیت نداشتهاش بیشتر از همیشه بر باد رفته است، «فاطمه اسدی» را به داخل مقر خود و همسرش را هم به زندان برگرداند و در همان لحظه نیز دستور اعدام این زن پارسای آزاده را صادر کرد؛ بنابراین مزدوران او را در همانجا تیرباران کرده و به شهادت رساندند. بعد از شهادت «فاطمه اسدی»، پسر کوچکش بهدلیل نبود سرپرست، در گهواره از دنیا رفت .
پیکر مطهر وی که اولین زن مفقودالاثر تفحص شده است در ۱۷ آبان ۱۴۰۰ در ارتفاعات چهل چشمه کردستان پیدا می شود و پس از وداع در شهرهای مشهد و قم و تهران و کرمانشاه در سنندج تشییع و در جوار مرقد بی بی هاجر به خاک سپرده می شود
📝ط_حسینی
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌺🍂🌺🌿🌺🌿
بانوان اسمان
#داستان_هجدهم 🎬:
شهیده پروین ناصحی:
محمد رضا سراسیمه به سمت خانم روبه رویش آمد و گفت : مجروح آوردند، باید یک رزیدنت جراحی پیدا کنم.
خانم که التهاب حرکات مرد جوان را درک می کرد، گفت : من را ببرید اتاق مجروحین ، رزیدنت هستم.
محمد رضا متعجب شد، آخه همیشه سروکارش با دکترها بود، برای اولین بار یک رزیدنت جراحی خانم می دید.
خانم را تا اتاق مجروحین همراهی کرد و وقتی دید با چه مهارتی به مجروحین می رسد ،یک دل نه ، صددل عاشق این خانم دکتر شد، خانم دکتری که اولین جراح زن در ایران بود ، بی شک او در هر کشور آمریکایی و اروپایی می رفت با آغوش باز پذیرفته می شد،اما او مانده بود ،با این حجاب زیبا مانده بود که به همگان بگوید من ایرانی اصیل هستم ، یک زن دیندار و متعهد ....
محمدرضا پریشانی اش با دیدن پروین خوب شده بود. بعد از شهادت آقای چمران که پیر و مرادش بود، روزگار سختی داشت و مدام به دنبال شهادت در جبهه ها می گشت. تا اینکه او را دید و به قول دوستش بال پروازش به قفس دنیا را بند شد و روی زمین نگهش داشت.
پس دل به دریا زد و یک رزمنده ساده از اولین زن متخصص جراحی خواستگاری کرد.
هردوی آن ها می دانستند راه سختی در پیش دارند. مشکلشان فقط خانواده ها نبودند، محمدرضا از نظر علمی در سطح پروین نبود و ممکن بود در محل کارشان هم مشکل پیدا کنند، اما برای هیچ کدام مهم نبود تا اینکه به یک نتیجه رسیدند: نیازی نیست کسی از این ماجرا با خبر شود. کسی هم با خبر نشد.
روز خواستگاری محمدرضا با تعدادی از خانواده اش به تجریش رفتند. مادر مخالف بود و خواهرها کنجکاو دیدن خانم دکتری جراح ، از نزدیک باورشان نمی شد برادرشان عاشق دکتری شود که در شهرشان دزفول فقط مردش را داشتند و آن هم هندی و انگلیسی ، اما واقعا وجود داشت.
این پیوند شکل گرفت و پروین ناصحی همچنان به فعالیت های شبانه روزی اش ادامه می داد.
حالا روزگار می خواست شیرین ترین حس عالم را در کام او بریزد...او میدانست موجودی ظریف در بطن خود دارد و سرشار از احساسات مادرانه بود ، در جاده قم پیش میرفت تا به بیمارستان برسد و خدمت به خلق خدا بنماید و اما آسمانی شد.
یروین ناصحی متولد ۱۳۳۴ که در روستایی به عنوان کیلان در دامنه کوه سر به فلک کشیده دماوند دیده به جهان گشود بعد از سی و سه سال زندگی و خدمت خالصانه و کسب عناوین مختلف ، در تاریخ بیست و یکم تیرماه ۱۳۶۷ در جاده قم ،جام شهادت نوش کرد و به دیدار حق شتافت.
📝ط_حسینی
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
11_2 Az Heyvaniyat Ta Hayat (1402-06-30) Mashhade Moghaddas.mp3
24.65M
🔉#از_حیوانیت_تا_حیات
🔰فصل هشتم؛ از فرعون تا مأمون | جلسه یازدهم / بخش دوم
* اهمیت اسلام به تحقیق و مطالعه؛ حتی وسط میدان جنگ
* خداوند سخن ظالم را به ثمر نمیرساند
* اثرات و ماندگاری عجیب شهدا در عالم
* امامخمینی رحمهالله؛ هلیکوپترهای آقای کارتر را شنها ساقط کردند!
* خداوند حق را پیش میبرد هرچند خوشایند مجرمان نباشد
* شاخصهای قرآنی برای تشخیص موسی علیهالسلام و فرعون
* بررسی آیاتی از سوره مبارکه یونس
* مدل حکومتی فرعون؛ ایجاد ترس و ناامنسازی فضا برای مخالفین
* مواجهه جمهوریاسلامی با مخالفین؛ اگر این دیکتارتوری است، صد رحمت به چنین دیکتاتوری!
* شواهد مختلف برای شناسایی طاغوت و فرعون
* تأثیرگذاری عجیب بعضی فیلمها در شهادت آرمانها
* لزوم اعلام جرم نسبت به برخی فیلمهای توهینآمیز
⏰ مدت زمان : ۴۵:۴۵
📆 ١۴٠٢/٠۶ /۳۰
#فرعون
#طاغوت
#دیکتاتور
#مشهد
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
7.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پایان بخش برنامه کانال
#زمزمه دعای#فرج
#تصویری
شب خوش
التماس دعا
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🔹💠🔹بسم ربِّ مولانا مهدی (عج)🔹💠🔹
آنچه که به خاطرش به #کانال_منتظران_ظهور، دعوت شدید💌
📣 توجه📣
🔻ارزاق معنوی روزانه
#اعمال_و_ادعیه_روزانه:
🌕روز شنبه
🌖روز یک شنبه
🌗روز دوشنبه
🌘روز سه شنبه
🌑روز چهارشنبه
🌒روز پنج شنبه
🌓روز جمعه
🌔عصر جمعه
#حجةالاسلام_قرائتی
#تفسیر_صفحه_ای_قرآن
#قرار_شبانه
☆تلاوت سوره های مبارکه واقعه و ملک
#نماز_شب
☆نماز شب را به نیت ظهور بخوانیم
🔹🔸💠🔸🔹
🔻خداشناسی
#استاد_شجاعی
#مجموعه_لا_اله_الا_الله
☆۲۸ جلسه صوت شناور
🔸️🔹️💠🔹️🔸️
🔻مرگ پژوهی
#استاد_امینی_خواه
#سه_دقیقه_در_قیامت
☆۹۵ جلسه صوت شناور
#مستند_صوتی_شنود
☆۱۶ جلسه صوت شناور
☆به همراه ۴ جلسه ی پرسش و پاسخ
🔹🔸💠🔸🔹
🔻معادشناسی
#استاد_شجاعی
#سفر_پر_ماجرا
☆۶۱ جلسه صوت شناور
🔹🔸💠🔸🔹
🔻شیطان شناسی
#استاد_شجاعی
#شیطان_شناسی
☆۵۴ جلسه صوت شناور
🔹🔸💠🔸🔹
🔻مباحث معرفتی
#استاد_شجاعی
#راضی_به_رضای_تو
☆۴۵ جلسه صوت شناور
🔹️🔸️💠🔸️🔹️
🔻مباحث اخلاقی
#استاد_شجاعی
#مهارتهای_کلامی
☆۲۷ جلسه صوت شناور
#کارگاه_انصاف
☆۴۸ جلسه صوت شناور
#تنبلی_و_بی_حوصلگی
☆۵۸ جلسه صوت شناور
#این_که_گناه_نیست
☆۷۶ جلسه صوت شناور
🔹🔸💠🔸🔹
🔻 کتاب صوتی
#حاج_قاسم
☆جان فدا، ۱۰ قسمت
🔹🔸💠🔸🔹
🔻کلیپ های عبرت آموز
☆چهار عمل عالی برای حذف عذاب
☆کاملا واقعی،جسد ۳ هزار ساله فرعون مصر!
☆داستان جوانی که از غیب خبر میداد!
☆یک مانع در انسان که اجازه نمیدهد تقدیرات مثبت و بلند شب قدر را جذب کند
☆توبه مصطفی دیوانه، به نقل از شهید کافی
🔰 ادامه دارد
با منتظران ظهور همراه بمانید🙏🌱
◇💠◇💠◇💠◇💠◇
@montazeraan_zohorr
◇💠◇💠◇💠◇💠◇
May 11