8.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 روایت تشرف آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی (ره) خدمت امام زمان ارواحنا فداه
🎙 #استاد_عالی
#کلیپ_مهدوی
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
7.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری | #استاد_شجاعی #استاد_محمودی
√ استغاثه کار آدمای عاشقه !
حالا چجوری عاشق بشیم؟
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
مداحی_آنلاین_نذر_رسیدن_شما_جوونی_سینه_زنا_جواد_مقدم.mp3
11.92M
⏯ #واحد ویژه #امام_زمان(عج)
🍃نذر رسیدن شما جوونی سینه زنا
🍃بارون چشمامون واسه یه لحظه دیدن شما
🎙 #جواد_مقدم
👌بسیار دلنشین
🌷 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌼منتظران ظهور
#مسائل_سیاسی_روز
#وقایع_آخرالزمان
🔴حالا بریم #سناریوی #پاسخ_اسرائیل رو بررسی کنیم.
🔴#اسرائیل اعلام کرده که به ما #حمله خواهد کرد
حالا ببینیم چگونه؟
1⃣اولا حداقل #هفته ها طول میکشه تا #سیستم_پدافندی_دشمن #ترمیم بشه و به قولی #ریلود بشه
اگر #اسرائیل بخواد #الان به ما #حمله ای بکنه قطعا #حماقت کرده
🔴اما اومدیم و این حماقت رو کرد
به #جرأت و با #اطلاع بهتون میگم که ما حداقل #پنج_سامانه_پدافندی_مدرن در چند #نقطه_ورودی_کشور و کشورهای #همسایه_مستقر کردیم که در صورت شروع #شلیک_موشک قبل از #رد شدن از #مرزهای ما چیزی بالغ بر #پنجاه_درصد-موشکها_رهگیری خواهند شد و #سامانه های_داخلی هم #بقیه رو نابود میکنند
🔴در همین زمان #ایران دو هزار #موشک رو به صورت #همزمان و در کمتر از #ده_دقیقه به سمت #اسرائیل_شلیک خواهد کرد که اینبار #هایپرسونیکهای_فتاح٢ هم وارد بازی میشن به همراه #بمبهای_ده_تنی FOAB BOMB
و چون #پدافندی نداره قطعا چیزی از #اسرائیل باقی #نمیمونه
🔴پس گزینه #شلیک_موشک منتفیه
2⃣گزینه بعدی #اسرائیلی ها حمله با #هواپیماهای_جنگی_اف٣۵ هست که میتونن #چهار_بمب رو با خودشون حمل کنند
#برد این #هواپیما ٢٢٠٠ کیلومتره
بر فرض اینکه #سی_هواپیما به سمت #ایران حمله کنند و همه #موشکهاشون رو هم شلیک کنند ، دیگه #توان #برگشت_ندارند
چرا ؟
🔴چون #سوخت_کافی برای #برگشت ندارند
چون #فاصله ما با #اسرائیل ٢٠٠٠ کیلومتره
به همین دلیل #قطعا_اسرائیل_ریسک_نمیکنه که این تعداد #هواپیماش_ساقط بشن
پس میره سمت یه گزینه دیگه
🔴3⃣و اما #گزینه بعدی چیه؟
گزینه بعدی #بلندکردن #هواپیما از یکی از #پایگاههای_خودش در #منطقه بالاخص #آذربایجان و #امارات و #عربستان
🔴در این حالت ما به همه همسایه ها #هشدار دادیم که اگر از #طریق هر کدوم از این #کشورها به ما #حمله بشه ، جواب ما #سهمگین خواهد بود و اون کشور جزو #اهداف_جنگی ما به شمار خواهد رفت.
🔴در ضمن #اسرائیل در #پایگاههای_منطقه ای خودش کمتر از #پنج_هواپیمای #اف٣۵ داره
در ضمن یکی از #نقاط_قوت-نظامی ما #نیروی_هوایی ماست
ما بهترین #خلبانهای_دنیا رو داریم
با #ورود_سوخو_٣۵ های #روسی این #اسکادران به شدت #قوی شده و از طرفی #جنگنده_اف١۴ که بهترین #هواپیمای-رهگیریه هم در اختیار داریم
و #قطعا ما در #جنگ_هوایی از #اسرائیل_کمتر_نیستیم
🔴با این #اوصاف احمقانه است که #اسرائیل بخواد به #خاک ما #حمله کنه
🔴به #احتمال بسیار #زیاد طرح #ترور_مستشاران_نظامی ما در #منطقه رو در دستور کار خواهد گذاشت
و یکی دیگر از #احتمالات، #خرابکاری در مراکز #حساس_نظامی و #اتمی ماست که توسط #نفوذی هاش انجام بده
و امیدوارم به سمت #خرابکاری_اجتماعی یعنی #بمب_گذاری و یا #عملیاتهای_انتحاری در بین #مردم نره
🔴چون این #بیشرفها به شدت #نامردن
و وقتی #زورشون نرسه با #حمله به مردم #غیرنظامی سعی میکنند به #مردم_کشور نشون بدن که مثلا قوی هستند و #انتقام میگیرند و چون #مردم ما به کشته شدن #هموطنانمون_حساس هستند هم متاسفانه باور میکنند
باید مراقب #حرکتهای_داعش در #کشور بود.
🔴این بدونید که #حمله ما به #اسرائیل_کل_معادلات_نظامی_دنیا رو #عوض کرد
اونهایی که باید پیام #قدرت ما رو میگرفتن ، گرفتن
به #زر_زر_کردنهای #رسانه ایشون هم #توجه_نکنید
🔴طوری زدیم که خیلی #بدجور دردشون گرفته
ما این #جنگ رو با #قدرت بردیم
مواظب باشید تو #فضای_مجازی بازی #برده رو #نبازیم
✅والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃
🔻یکی از کسانی که مناسب است برای تقرب به امام زمان عج الله تعالی فرجه با او علقه و ارتباط حاصل شود، حضرت خضر است.
انسان، با فرستادن هدیه مانند قرائت قرآن، نماز و... مورد عنایت آن بزرگوار قرار گرفته، به تدریج به سوی جامع ترین الگو پیش خواهد رفت. آن بزرگوار، موجودی لطیف است، به قدری که طبق روایات، هرگاه یاد او شد، باید سلام کرد؛ زیرا در مجلس حاضر میشود؛ یعنی لطافت و سعۀ او تا این حد است که در عین تعلق به جسم و بدن مادی، احاطه او بیش از نوع مجردات است.
🔸البته باید دانست که ارتباط با این وجود عزیز نیز رزقی الهی است؛ چرا که ایشان مظهر اسم «یا خفی» از اسمای الهی در میان اولیا است و میان ائمه: نیز وجود حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه مظهر این اسم هستند. اما در هر حال، این ارتباط، غیرممکن نیست. چه بسا دیدن ایشان سختتر از دیدن خود حضرت بقیة الله عج نباشد؛ بلکه غالباً برای ملاقاتها و تشرفات واقعی به محضر حضرت ولی عصر عج ، ایشان باب هستند.
در موارد متعددی دیدار حضرت خضر عج مقدمه و به منزله آمادگی برای دیدار حضرت بقیةالله عج بوده است.
این بزرگوار، کمتر مورد توجه و توسل قرار میگیرند؛ لذا مناسب است با تقدیم هدایای معنوی، با ایشان انسی حاصل کرد و از آن، بهره ها برد. هر وقت فراغتی حاصل میشود و نیز باطناً تمایلی در انسان دیده میشود - به ویژه شبهای ماه رمضان – مناسب است با این تعبیر به آن بزرگوار درود فرستاد و عرض احترام کرد:
«اللّهم صلّ علی عبدک و ولیّک خضر النبی»
❁๑🍃๑🌹๑🍃๑
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌹 منتظران ظهور 🌹
#رمان ازسیمخاردارنفستعبورکن #قسمت_245 آن روز آرش مرا به خانهمان برد. چون می خواستم دوش بگیرم ولب
#رمان
ازسیمخاردارنفستعبورکن
#قسمت_246
تعدادی ازمهمانها هم با ما به خانه امدند. من وفاطمه هم بساط چایی رامهیا کردیم.
چندساعتی طول کشیدتا تک تکشان خداحافظی کردند ورفتند، حتی خواهر مادرشوهرم.
فاطمه هم به خواست نامزدش بعداز رفتن خالهی آرش خداحافظی کرد و رفت.
آرش برای بدرقه ی مهمانها رفته بود. همین که واردسالن شد مادرش نگران پرسید:
– مادر، مژگان چرا رفت خونهی پدرش؟
آرش اخم هایش غلیظ تر شد و جواب داد:
–چه می دونم مامان جان، شما یه کم استراحت کن، یه امروز رو مژگان رو ول کن.
استکانها را جمع کردم و داخل سینک گذاشتم تا بشویم.
–راحیل جان، اونارو ول کن توام برویه کم استراحت کن، بعدا خودم پامیشم می شورم.
–چیزی نیست مامان جان، الان تموم میشه، میرم.
مادر آرش روی کاناپه دراز کشیدوچشم دوخت به سقف. آرش هم برای دوش گرفتن به طرف حمام رفت.
هنوز چنددقیقه ایی نگذشته بودکه مادرآرش ناگهان مثل برق گرفته ها از جایش بلندشد و گوشی تلفن را برداشت وشمارهایی را گرفت.
–الومژگان. سلام عزیزم، چرا نیومدی اینجا عزیزم، نگرانت شدم.
نگاهی به مادرشوهرم انداختم. گوش سپرده بود به حرفهای مژگان و هر لحظه چشم هایش گردتر میشد و فقط گاهی سوالی می پرسید:
–چی؟ کجا بری؟وَ گاهی هم زیرچشمی مرا نگاه می کرد و در آخر هم زد زیر گریه وگفت:
–اون بچه یادگارکیارشمه مژگان.
همانطور که گریه می کرد گوشی به گوشش بود و به حرفهای مژگان گوش می کرد و گاهی می گفت، باشه، باشه...
باصدای آرش که صدایم کرد از آشپزخانه بیرون امدم.
–راحیل جان، حوله ام رو از کمد میدی؟
فوری حوله را به دستش دادم و به آشپزخانه برگشتم.
مادر آرش گوشی را قطع کرده بود و اشک می ریخت و زیر لب سر خدا غر می زد.
برایش لیوان آبی بردم.
–مامان جان قرصی چیزی دارید که براتون بیارم؟
بادیدنم گریهاش شدت بیشتری گرفت.
دستش را گرفتم وچندجرعه آب در حلقش ریختم وکنارش نشستم. دستهایش میلرزیدند. ترسیدم.
–مامان جان. چتون شد؟
آرش لباس پوشیده بود و در حال خشک کردن موهایش وارد سالن شد.
–مادرشوهرم با دیدنش بلندشد و به طرفش پاتندکرد و دستش را گرفت وکشیدش به طرف اتاق ودر را بست.
خیلی دلم می خواست ببینم چه می خواهد به آرش بگوید، ولی پاهایم برای استراق سمع کردن نمیرفت.
دوباره به آشپزخانه رفتم و بقیهی کارم را انجام دادم.
بالاخره کارم تمام شد و آشپزخانه حسابی مرتب شد. کمرم دردگرفته بود. روی کاناپه درازکشیدم وبه این فکرکردم که چقدرحرفهایشان طولانی شد. گاهی صدای گریهی مادرشوهرم از توی اتاق میآمد. از بین ناله ها وگریه هایش فقط یک جمله را که خیلی بلند وتقریبا بافریادگفت شنیدم.
"بهش بگوبه خاطر خدا"که یهو دیدم آرش هراسون و با رنگ پریده بیرون امد و گفت؛
– راحیل زنگ بزن اورژانس. بعدخودش به سمت کابینت قرصها دوید.
–چی شده آرش.
–توروخدافقط سریع زنگ بزن.
فوری گوشی را برداشتم وهمانطور که زنگ میزدم به طرف اتاق دویدم.
مادر آرش قلبش را گرفته بود و روی زمین افتاده بود.
دکتر اورژانس بعدازمعاینه، سفارش کرد که نباید هیچ فشارعصبی داشته باشد. گفت شانس آوردیم که خطررفع شده، ولی برای بررسی دقیق تر دراولین فرصت باید به بیمارستان برود. دکتر موقع رفتن آرش را صداکرد تابا او حرف بزند. بعدازرفتن آنها مادرشوهرم به من چشم دوخت.
روی زمین کنار تخت نشستم.
–خوبین مامان؟ چیزی می خواهید براتون بیارم؟
شروع کردبه گریه کردن.
–مامان جان باید مواظب خودتون باشید، دیدید که دکتر چی گفتن.
–راحیل، می خوان یادگارکیارشم روباخودشون ببرن اون سردنیا...دیگه اگه بچهی کیارش هم نباشه من به چه امیدی زنده بمونم، بمیرم بهتره.
–مژگان می خواد بره خارج؟
–خودش نمی خواد، به زور میبرنش.
–نه، مامان مگه میشه؟ حالا اون یه چیزی گفته...
حرفم را برید و با صدای بلندی، آنقدر بلند که ترسیدم دوباره حالش بد بشود گفت:
–آره میشه، این برادرش آدم خطرناکیه، چیزهایی ازش شنیدم که آدم بایدازش بترسه، شرط وشروط گذاشته برای آرش...
–شرط؟
هرچه التماس بود در چشمهایش ریخت.
–همه چی به توبستگی داره راحیل، توروخدا کمکمون کن. راحیل یه خانواده رواز بدبختی نجات بده.
اون بچه رونجات بده.
هاج و واج به او نگاه می کردم.
از تخت پایین آمد و به حالت سجده سرش را روی پاهایم گذاشت.
–التماست می کنم راحیل، تا ابد دعات می کنم، التماس یه مادر دل شکسته رو ندید نگیر، هرکاری بگی می کنم فقط...
از کارهایش گریهام گرفت. بلندش کردم.
–این کارها چیه مامان، تو رو خدا اینجوری نکنید، من هرکاری بتونم انجام میدم اصلا نیاز به این کارها نیست. آخه چی شده؟
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c