eitaa logo
🌹 منتظران ظهور 🌹
2.8هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
9.5هزار ویدیو
298 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی #اللّهم_عجِّل_لولیِّک_الفرج مدیر: @Montazer_zohorr @Namira_114 تبادل و تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/1139737620C24568efe71
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Javad Moghadam - Savar Shavid Be Keshti Nejate Hossein (320).mp3
4.82M
سوار شوید به کشتی نجات حسین (ع) 😭 🏴🏴🏴 https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c شب جمعه زیارت کربلا روزیتون🙏😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘 سفارشاتی از امام حسن عسکری علیه السلام ❇️ بسيار ياد خدا کنید ❇️ و ياد مرگ نماييد ❇️ و به تلاوت قرآن پردازيد ❇️ و بر پيامبر (ص) صلوات بفرستيد. 🎞 آیت الله ناصری (ره) 🏷 علیه السلام عجل الله تعالی فرجه (ره)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شاهزاده ای در خدمت قسمت صد و نهم🎬: روز و روزگار در پی هم می آمد و می گذشت در حالی که افسار شتر خلافت ،در دست کسانی بود که در آن حقی نداشتند و اسلام را به مسیری می کشاندند که هوی و هوسشان امر می کرد ،مسیری که نه راه خدا بود و نه خدا در آن راهی داشت ، فقط از اسلام نامی را یدک می کشیدند و بس... فضه باردار بود و آخرین روزهای بارداری اش را می گذراند ، اما طبق عادت همیشگی اش ،می بایست به در خانهٔ مولای عرشیان و فرشیان برود و با دیدن مولایش و یادگاری های زهرایش ، دلش را آرام سازد و با شنیدن کلام نورانی علی علیه السلام ،قلبش را صفا دهد. از خانهٔ او تا خانه مولایش راهی نبود و فقط می بایست از جلوی مسجد بگذرد تا به مأمن همیشگی اش برسد. فضه گره روبنده اش را محکم کرد و همانطور که دستش را به دیوار تکیه می داد از جا برخواست ، پاپوش هایی را که همسرش برایش دوخته بود به پا کرد و در حالی که زیر لب ذکر می گفت از خانه بیرون آمد. آرام آرام حرکت می کرد ، جلوی مسجد که رسید ، اندکی تعلل کرد تا نفسی تازه کند. نگاهی به درب مسجد انداخت و با یاد آوری آن روزها که رسول بود و این روزها که رسول نیست ، آهی کشید ،می خواست راهش را ادامه دهد که متوجه همهمه ای از داخل مسجد شد. وقت ، وقت نماز نبود ، پس این سرو صدا برای چیست؟ کنجکاویش تحریک شد ، پس راه کج کرد و خود را به داخل مسجد کشانید. جلوتر را نگاه کرد ،اغلب جمع پیش رو را می شناخت. خلیفهٔ خود خوانده و جمعی از یاران باوفایش که در آن بین عمر بن خطاب هم به چشم می خورد در آنجا بودند. گویا بحثی بین آنها در گرفته بود که فضه از کم و کیف قضیه آگاه نبود فقط می دید که ابوبکر به طرف عمر اشاره می کند و با فریاد می گوید : مگر من امیر هستم؟! همگان می دانید که این مرد امیر است و سخنان مرا اگر بر خلاف میلش باشد هرگز عمل نمی کند و رأی مرا به نظر خودش ترجیح نمی دهد ... در این هنگام عمر به حرف درامد و گفت : چنین نگو خلیفه... و ابوبکر برافروخته تر از قبل ادامه داد: سه کار را طبق نظر تو انجام دادم و ای کاش انجام نمی دادم: دوست داشتم که کشف خانه‌ فاطمه- سلام الله عليها- نکرده بودم، و کسی را بر در خانه وی نمی‌فرستادم، اگر چه با من محاربه می‌کردند و کار به جدال و جنگ می‌کشيد، ، اي کاش وقتی اياس بن عبدالله را نزد من آوردند او را نمي‌سوزاندم، با شمشير او را می‌کشتم و يا اينکه او را آزاد می‌کردم. اي کاش در روز سقيفه کار خلافت را به يکی از دو نفر (عمر و ابی عبيده) وا می‌گذاشتم و خودم به عنوان وزير کار می‌کردم. فضه دانست آنچه را که می بایست بداند ، آرام از مسجد بیرون آمد و اشک گوشهٔ چشمانش را گرفت و ‌با خود گفت : براستی تا کی حق و حقیقت باید خانه نشین باشد و جسم اسلام به دست نااهلان به این سو و آن سو کشیده شود؟! ادامه دارد... 📝به قلم :ط_حسینی ‎‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
شاهزاده ای در خدمت قسمت صد و دهم🎬: آفتاب سوزان ظهر می تابید و طفل کوچک بی قرار دست و پایش را تکان میداد. ابو ثعلبه که بالای درخت نخل مشغول چیدن خرماهای نورس بود ، متوجه بیدار شدن و بی قراری طفل شد ، نگاهی به پایین درخت انداخت ، فضه سرش را بالا گرفته بود تا ببیند کی شوهرش، خوشهٔ خرما را پایین میدهد که آن را بگیرد . مرد لبخندی برلب نشاند و بلند فریاد زد : برو زیر سایهٔ اتاقک ،گویا طفلمان بیدار شده و سپس به کمی آنطرف تر اشاره کرد و ادامه داد ، چند نفر هم به اینجا نزدیک می شوند. فضه با شنیدن این حرف ، نگاهی به رد نگاه شوهرش انداخت و متوجه شد سه مرد به آنجا نزدیک می شوند، فوری خود را به فرزندش ثعلبه رساند ، عبا و رو بنده اش را از کنار طفل برداشت و پوشید . سپس نگاهی به کودکش که با دیدن مادر گویا گرسنگی اش تشدید شده بود انداخت و همان طور که او را از جا بلند می کرد ،بوسه ای از صورت نرمش چید . فضه روی زمین نشست و بچه را در آغوش کشید و می خواست به او قطره شیری بخوراند که متوجه شد آن سه مرد نزدیک آمدند و اتفاقا از سرشناسان مدینه هستند. آنها اینقدر گرم گفتگو بودند که متوجه نشدند چشمان خیره مردی ازبالای نخل و زنی از زیر روبنده آنان را می نگرد و گوش هایشان ،حرف های آنان را می شنود. فضه سرش را پایین انداخت و به کودکش خیره شد اما به خوبی سخنان ان مردان آشنا را می شنید، در این هنگام متوجه شد که ابوبكر پرنده ای را ديده كه بر شاخه درختي نشسته است و با دیدن آن پرنده گفت: خوشا به حالت، بر شاخه درخت می نشينی، از ميوه درخت مي خوری، پرواز مي كنی و هيچ حساب و كتابی نداری، اي كاش من هم مثل تو بودم، به خدا سوگند، دوست داشتم خدا مرا بسان درختی بر كناره راه می آفريد تا شتری از كنار من می گذشت و مرا در دهانش می گرفت و می جويد و می بلعيد سپس به صورت پشگل از شكمش خارج می كرد؛ ولی انسان نبودم!!! . در این هنگام عمر که می خواست خود را مانند خلیفه اش نماید به حرف در آمد و گفت : اي كاش من نیز، قوچ خاندانم بودم تا در حد توانشان چاقم می كردند و بعضی از بدنم را كباب و بعضی را خشك می كردند و می خوردند، سپس به صورت عذره دفع می كردند و انسان آفريده نمی شدم. آنگاه نفر سوم که کسی جز ابو الدرداء نبود ، گفت : ای كاش همانند درختی بودم كه قطع می شود و بشر آفريده نمی شدم و سپس عمر خم شد و پر كاهی از زمين بر داشت و گفت: ای كاش من اين پر كاه بودم، ای كاش به دنيا نمی آمدم، ای كاش هيچ نبودم، ای كاش مادرم مرا نمی زائيد، ای كاش فراموش شده بودم. فضه با شنیدن این حرف ها سری از روی تأسف تکان داد و رو به کودک شیرخوارش که مشغول نوش کردن شیر بود گفت : خدایا توبه !! ببین کار امت مسلمان به کجا کشیده و دینی که بهترین پیامبر را داشت و بهترین ولیّ بلافصل برایش تعیین شد که ملت پشت به ایشان کردند ، وضعش چنان اسفناک شده که خلیفه و دوستانش چنین آرزوهایی دارند. اگر امت مسلمان بفهمد که خلیفه و مشاور اعظمش آرزو دارند که در نهایت فضلهٔ حیوان و انسان بودند چه حالی خواهند شد. و وای ما، با این سردمداران خود خوانده به کجا خواهیم رسید؟ من بارها و بارها از زبان پیامبر صلی الله علیه واله شنیدم که انسان اشرف مخلوقات است و آفریده نشده مگر برای خلیفه اللهی بر روی زمین و رسیدن به کمال که همان مقام قرب خداوند است. حال ما را چه می شود که خلفای این دین آرزو دارند از آن مقام عظمی به این فضلهٔ سفلی نزول کنند؟!. و آرام تر ادامه داد...خداوندا تو خود به فریاد دینت برس که اینان کار را به جایی می رسانند که از اسلام جز نام چیزی به جا نماند... ادامه دارد.. 📝به قلم ط_حسینی ‎‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
شاهزاده ای در خدمت قسمت صد و یازدهم🎬: فضه خادمه ، با کودکی در آغوش وارد منزل مولایش شد ، زینبین که اینک به او چون خواهر بزرگتر خود، وابسته شده بودند ، با سرو صدا و شادی کنان به سمت فضه آمدند و از دیدن طفل شیره خواره و دست و پا زدن آن غرق لذت شدند. فضه که شوق و ذوق بچه ها را دید ، کودک را بر زمین نهاد و همان طور که بوسه ای از گونه حسین و زینب می چید گفت : ثعلبه در خدمت شماست ،اگر خوش دارید در کنارش باشید ، بفرمایید و سپس نگاهی به طفلش کرد و ادامه داد: او را به دنیا نیاورده ام و تربیت نمی کنم الا برای خدمتگزاری خاندان علی بن ابیطالب و سپس نگاهش را از کودک گرفت و به سمت بانوی خانه رفت ، بانوی پاکی که بعد از فاطمه سلام الله علیها، همسفر و همراه علی علیه السلام شده بود و همان طور که می رفت ، گفت : من هم میروم که کمکی به بانو نمایم. بچه ها گرم بازی با طفل شیرخوار شدند و فضه به سمت مطبخ می رفت که ناگهان درب را زدند. فضه راه خود را کج نمود و به طرف درب رفت ، کاملا مشخص بود که کوبنده درب شتاب دارد. فضه عبا و روبنده را بر روی سرش مرتب کرد و درب خانه را گشود. پشت درب کسی جز انس بن مالک نبود. فضه سلام کرد و گفت : سلام علیکم ، چه امری پیش آمده که این چنین درب را با شتاب می کوفتی؟ انس همان طور که از بالای شانهٔ فضه نگاهش به داخل خانه و سمت درب اتاق علی علیه السلام بود گفت : ابوتراب، ابو تراب خانه است؟ فضه نگاهی به رد نگاه انس کرد وگفت : مولایم در خانه است ، چه حاجتی داری؟ انس نفسش را محکم بیرون داد و گفت : حاجت حاجتمندان که زیاد است اما اینک دنیای اسلام محتاج او شدند ، امری پیش آمده که خلیفهٔ رسول الله ، ابوبکر از آن عاجز است و می خواستند بدانند اگر علی علیه السلام خانه است خدمتشان برسند و رفع حاجت کنند و آبروی اسلام را بخرند. با این حرف انس ، فضه متوجه شد که چه رخداده ، آخر تازگی نداشت ، گویا تمام مردم ، حتی ابوبکر هم متوجه بودند ،علم نیست مگر در دستان خلیفه بلافصل پیامبر صلی الله علیه واله، و خلیفه ای نیست مگر جز علی بن ابیطالب.... فضه آه کوتاهی کشید و خود را به کنار درب کشانید و راه را باز نمود و گفت :دنیای اسلام همیشه محتاج وجود ولیّ پیامبر خواهد بود ، داخل شو و سخنت را خود با مولایم درمیان بگذار.... ادامه دارد... 📝 به قلم :ط_حسینی @montazeraan_zohorr
شاهزاده ای در خدمت قسمت صد و دوازدهم🎬: انس یا الله گویان وارد خانه شد ، تقه ای به درب اتاق زد، مولا علی علیه السلام اجازه ورود داد. انس داخل شد ، ابوتراب مشغول تلاوت قرآن بود ، با نشستن انس، درب قران را بست و فرمود : چه پیش آمده؟ انس احساس می کرد علی علیه السلام با اینکه در مسجد نبوده اما از اتفاقات خبر دارد ، اخر او وصی پیامبر است و علم غیب می داند ، هر چند که مردم او را خانه نشین نمودند اما مقام وصایت از او با رأی مردم که ساقط نمی شود ، چون این مقام الهیست و منتسب به خواست و درگاه خداوند است. انس سینه اش را صاف نمود و گفت : یک یهودی وارد مسجد شده، به دنبال خلیفه رسول خدا بود و می گفت سوالاتی دارد که اگر جواب درست را بگیرد ، به خلیفه رسول، ایمان می آورد و با او بیعت می کند و به دین خدا در می آید . او سوالاتش را پرسید ، اما ابوبکر در جواب دادن عاجز ماند و اینک مرا فرستاده اند تا اگر شما در منزل بودید و اجازه فرمودید با آن یهودی به خدمت برسند تا سوالاتش را بپرسد. مولا ، سری تکان داد و فرمود : بگویید بیایند . با این حرف علی علیه السلام ، انس از جا جست و با عجله به سمت درب خانه رفت تا خبر را به ابوبکر و همراهانش در مسجد بدهد.. فضه که شاهد گفتگوی آنان بود ، بار دیگر آهی کشید و گفت : اگر ادعای خلافت می کنید ،چرا در این کار درماندید و مدام دست به دامان مولای ما هستید؟! و آرام تر ادامه داد به خداوندی خدا قسم ، همهٔ انصار و مهاجر می دانند که در این زمان جز علی علیه اسلام ولی و سرپرست و امامی وجود ندارد...آنها خوب می دانند که حق مولایم را ضایع کردند و به حب دنیا دست از حب علی علیه السلام کشیدند و او را خانه نشین کردند و اسلام را پاره پاره نمودند و خدا می داند که با این عملشان چه تعداد از مسلمانان و آیندگان اسلام را به گمراهی و ضلالت بکشانند.... @montazeraan_zohorr ادامه دارد.. 📝به قلم :ط_حسینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼✨ آقا مبارک است رَدای امامتت ای غایب از نظر به فدای امامتت    🪴آغاز امامت حضرت مهدی موعود( عج) مبارک @montazeraan_zohorr
قیامتـی است گمانم قیامت مهدی است جهـان تلألو نور از کرامت مهدی است زمان زمان شروع زعامت مهدی است غدیـر دوم شیعـه، امامت مهدی است همه کنیـد قیـام و همـه دهید سلام که آخرین ولی حق، کنون شدست امام بشـارت آمـده بهـر بشـر مبارک باد شب فراق سحر شد، سحر مبارک باد بهشت وصل خـدا را ثمر مبارک باد بـرای منتظـران این خبر مبارک باد بشارت ای همه یاران که یار می‌آید نویــد رحمـت پــروردگار می‌آید محمـد از طــرف کوهسـار می‌آید علی گرفته بـه کف ذوالفقار می‌آید ز تیرگـی چـه زیان کوه نور نزدیک است رهی که بود به چشم تو دور، نزدیک است فـراق رفتـه و فیض حضور نزدیک است الا تمامــی یــاران! ظهـور نزدیک است 🎊🌸✨ سالروز آغاز امامت آقا حجت ابن الحسن عسکری ارواحنا فداه را بر ساحت مقدس ایشان و تمام شیعیان آن حضرت تبریک عرض می‌نماییم. 🌷اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌷 🏷 (عج) عجل الله تعالی فرجه @montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖼 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنیم: 📖حدیث امروز: ✳️   امام حسن عسکری (علیه السلام) می‌فرمایند : 🌴 هرکس در دنیا برای دوستان و هم نوعان خود فروتنی نماید، در پیشگاه خداوند در زُمره صِدّیقین و از شیعیان امام علی (علیه السلام) خواهد بود. 📗«بحارالأنوار، ج. ۴۱، ص. ۵۵، ح. ۵» 🔖تقویم امروز: 📌 جمعه ☀️ ۲۳ شهریور ۱۴۰۳ هجری شمسی 🌙 ۹ ربیع‌الاول ۱۴۴۶ هجری قمری 🎄 13 سپتامبر 2024 میلادی اللهم عجل لولیک الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بر جلوه روی مهدی صلوات برجذبه نگاه مهدی صلوات           ما را نبود چو هدیه ای درخور او بفرست به پیشگاه مهدی صلوات اَللّهُمَ        صَلَّ             عَلی                 مُحَمَّدٍ                    وَآلِ                        مُحَمَّد                       وَعَجِّل                      فَرَجَهُم                   وَ اَهلِک               عَدُوَّهُم...          اَللّهُــــمَّ      عَجـِّل لِوَلیِّکَ الفَـرَج @montazeraan_zohorr
💚 چه دمی میشود آن دم که شود رؤیت تو که به پایان برسد ظلم شب غیبت تو ای خوش آن دم که رسد رایحه ناب وصال به مشامم برسد عطر خوش قامت تو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هرڪس بدلیل بیماری یا ترس یا افکار بیخوابست سوره انبیاء نوشته و كنار رختخواب خود قرار دهد و آرام بخوابد 📚 تفسیرالبرهان ۷۹۹/۳ پیامبر صلی الله علیه وآله: خوش به حال کسی که در روز قیامت در نامه عمل خود زیر هر گناه طلب آمرزش از خدا را بیابد 《 أستَغفِرُ اللّهَ رَبّی و أتوبُ إلَیه 》 📚 گنجینه عرفان ۶۹ به جهت تقویت تمرکز و حافظه بر این دعا مداومت نما 《 رَبِّ هَبْ لِی حُکْمَاً وَ الْحِقْنِے بِالصّالِحین 》 📚 کشکول سیاح ۲۱/۴ @montazeraan_zohorr
‍ ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ یکی از آشنایان به نام سرهنگ عباسعلی میرزایی می‌گفت: سفری به مشهد مقدس رفته بودم و برای خرید کلاهی به دکان کلاه فروشی رفتم صحبت از مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی به میان آمد، کلاه فروش گفت: روز فوت مرحوم شیخ در دکان سلمانی بودم و یک نفر در صندلی اصلاح نشسته بود چون سر و صدای تشییع کنندگان برخاست مشتری پرسید چه خبر است؟ سلمانی گفت: جنازه حاج شیخ حسنعلی اصفهانی را تشییع می‌کنند به محض شنیدن این خبر مشتری آنچنان به فغان و ناله افتاد که تصور کردیم از منسوبان شیخ است چون از او توضیح خواستیم، گفت: من با این مرد بزرگ نسبتی ندارم لیکن حکایتی میان من و او هست که اینچنین موجب شوریدگی احوال من شده آنگاه داستان خود را اینگونه تعریف کرد: پدرم در قریه «نخودک» کدخدا بود و من هم در اداره ژاندارمری کار می‌کردم روزی حاج شیخ به پدرم فرموده بودند: اگر احتیاج نداری از شغل کدخدایی استعفاء کن پدرم نیز به موجب توصیه حضرت شیخ از کار خود استعفاء کرد و چون من از ماوقع مطلع گشتم بغضی از مرحوم شیخ در دلم پدید آمد و دیگران هم مرا به این دشمنی، تحریک و تشویق می‌کردند تا آنکه مصمم شدم ایشان را به قتل برسانم و چون گاهی از اوقات نیمه شب‌ها که از مأموریت خود باز می‌گشتم مرحوم شیخ را دیده بودم که تنها از ده خارج می‌شوند بر آن شدم که در یکی از این شب‌ها ایشان را هدف گلوله سازم اتفاقاً در یکی از شب‌های تاریک زمستانی که به طرف آبادی می‌آمدم، حضرت شیخ را دیدم که عبا بر سر کشیده و می‌خواهند از ده خارج شوند با خود اندیشیدم که وقت مناسب فرا رسیده اما بهتر است اندکی صبر کنم تا از ده دور شوند و صدای شلیک من کسی را آگاه نکند باری، مسافتی در عقب ایشان آهسته رفتم تا آنکه کاملاً از ده بیرون رفتند در آن حال که خواستم تفنگ خود را به قصد شلیک از دوش بردارم، ناگهان حضرت شیخ روی به طرف من گردانیدند و فرمودند: حبیب کجا می‌آیی؟! بی‌اختیار گفتم: خدمت شما می‌آمدم و سخت از کار خود به وحشت افتادم فرمودند: بیا تا با هم به زیارت اهل قبور برویم بی‌درنگ پذیرفتم و به قبرستان ده که مسافتی فاصله داشت، رفتیم و فاتحه خواندیم آنگاه حضرت شیخ فرمود: دوست داری که به شهر رویم و حضرت رضا علیه‌السلام را زیارت کنیم؟ عرض کردم: آری، فرمودند:‌ دنبال من بیا چند قدمی نرفته بودیم که دیدم پشت در صحن مطهر رسیدیم و چون درها بسته بود اشارتی کردند و در باز شد ولی کسی را ندیدم که در را گشوده باشد دستور دادند تا وضو بگیریم با آب جوی وضو ساختم و به سوی حرم مطهر روانه شدیم در اینجا نیز درهای بسته با اشاره حضرت شیخ باز شدند و داخل حرم شدیم و زیارت کردیم و در هنگام بازگشت، درها یک به یک پشت سر ما بسته شد چون از صحن خارج شدیم فرمودند: دوست می‌داری که امیرالمؤمنین علیه‌السلام را هم زیارت کنی؟ عرض کردم: آری و هنوز چند قدمی به دنبال ایشان نرفته بودم که در برابر صحن و حرم رسیدیم ولی من چون تا آن وقت به زیارت امیرالمؤمنین علیه‌السلام نرفته بودم ابتدا آنجا را نشناختم درهای بسته صحن و حرم حضرت امیر هم به اشاره حضرت شیخ باز شد زیارت کردیم و خارج شدیم در این هنگام حضرت شیخ فرمودند: حبیب، شب گذشته است و تو هم خسته‌ای بهتر است که به «نخودک»‌ باز گردیم عرضه داشتم: آقا، هر چه صلاح می‌دانید انجام دهید باز پس از چند قدمی، ناگهان خود را در همان جای ملاقات نخستین یافتم پس از آن به من فرمودند: حبیب مبادا که تا من زنده‌ام از سرّ این شب با کسی چیزی در میان گذاری که موجب کوری چشمان تو خواهد شد و دیگر اینکه هیچ وقت نزد من نیا و هرگاه که مرا دیدی از دور سلامی بکن و والسلام آیا این کراماتی که من از ایشان دیده‌ام جای آن نیست که چنین در ماتم این بزرگوار شیون و فغان کنم؟!
ــــــــــــــــــ☫﷽☫ــــــــــــــــــ            🦋 🦋 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 💐گل ها همه با اذن تو برخاسته اند 💐از بهر ظهور تو خود آراسته اند 💐مردم همه درلحظه ي تحويل،بي شک 💐اوّل فرج تو از خدا خواسته اند 💐سالروز آغاز امامت و ولایت گل 💐سرسبد عالم هستی، تبریک و تهنیت 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 📗تفسیر 📖 هـرروز انس با قرآن مجید 🌸 ‎‌‌‎‌‌‎‌‌✾࿐༅✧🍃🌺🍃✧ ༅࿐✾🌸 📖❀‏سوره سبأ/آیہ(١٤) اَعُوذُ بِٱݪلّٰهِ مِنَ ٱݪشَیْطٰان ٱݪرَّجیٖمْ بِسْمِ ٱݪلّٰهِ ٱݪرَّحْمٰنِ ٱݪرَّحیٖم 🔺«١٤» ﻓَﻠَﻤَّﺎ ﻗَﻀَﻴْﻨَﺎ ﻋَﻠَﻴْﻪِ ﺍﻟْﻤَﻮْﺕَ ﻣَﺎ ﺩَﻟَّﻬُﻢْ ﻋَﻠَﻲ ﻣَﻮْﺗِﻪِ ﺇِﻟَّﺎ ﺩَﺁﺑَّﺔُ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﺗَﺄْﻛُﻞُ ﻣِﻨﺴَﺄَﺗَﻪُ ﻓَﻠَﻤَّﺎ ﺧَﺮَّ ﺗَﺒَﻴَّﻨَﺖِ ﺍﻟْﺠِﻦُّ ﺃَﻥ ﻟَّﻮْ ﻛَﺎﻧُﻮﺍْ ﻳَﻌْﻠَﻤُﻮﻥَ ﺍﻟْﻐَﻴْﺐَ ﻣَﺎ ﻟَﺒِﺜُﻮﺍْ ﻓِﻲ ﺍﻟْﻌَﺬَﺍﺏِ ﺍﻟْﻤُﻬِﻴﻦُ 🔻ﭘﺲ ﭼﻮﻥ ﻣﺮﮒ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻣﻘّﺮﺭ ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ، ﻛﺴﻲ ﺟﻨّﻴﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺍﻭ ﺁﮔﺎﻩ ﻧﺴﺎﺧﺖ ﻣﮕﺮ ﺟﻨﺒﻨﺪﻩ ﻱ ﺯﻣﻴﻦ (= ﻣﻮﺭﻳﺎﻧﻪ) ﻛﻪ ﻋﺼﺎﻳﺶ ﺭﺍ (ﺑﻪ ﺗﺪﺭﻳﺞ) ﻣﻲ ﺧﻮﺭﺩ، ﭘﺲ ﭼﻮﻥ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺟﻨّﻴﺎﻥ ﺩﺭﻳﺎﻓﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﻏﻴﺐ ﻣﻲ ﺩﺍﻧﺴﺘﻨﺪ، ﺩﺭ ﺁﻥ ﻋﺬﺍﺏ ﺧﻮﺍﺭ ﻛﻨﻨﺪﻩ (ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺳﺨﺖ) ﻧﻤﻲ ﻣﺎﻧﺪﻧﺪ 🌸 ‎‌‌‎‌‌‎‌‌✾࿐༅✧🍃🌺🍃 ༅࿐🌸 🔍❀‏ تفسیرنور❀‏📚 ✍🏻ﭘﻴﺎم ﻫﺎ:🔹 ١- ﺯﻣﺎﻥ ﻣﺮﮒ، ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ. «ﻗﻀﻴﻨﺎ» ٢- ﻣﺮﮒ، ﺣﺘّﻲ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻧﺒﻮﺕ ﻭ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺭﺍ ﻳﻜﺠﺎ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻣﻲ ﺭﻭﺩ. «ﻗﻀﻴﻨﺎ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﻤﻮﺕ» ٣- ﺣﻴﻮﺍﻧﺎﺕ، ﻣﺄﻣﻮﺭﺍﻥ ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺘﻨﺪ. «ﺩﻟّﻬﻢ... ﺩﺍﺑّﺔ ﺍﻟﺎﺭﺽ» ٤- ﺟﻦّ، ﻏﻴﺐ ﻧﻤﻲ ﺩﺍﻧﺪ. (ﺑﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺯﻣﻴﻦ، ﻫﻢ ﺧﻮﺩ ﺟﻦّ ﻓﻬﻤﻴﺪ ﻛﻪ ﻏﻴﺐ ﻧﻤﻲ ﺩﺍﻧﺪ ﻭ ﻫﻢ ﻣﺮﺩم ﻓﻬﻤﻴﺪﻧﺪ ﻛﻪ ﺍﺩّﻋﺎﻱ ﺟﻦّ ﻣﺒﻨﻲ ﺑﺮ ﺁﮔﺎﻫﻲ ﺍﺯ ﻏﻴﺐ ﺑﻴﻬﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.) «ﺗﺒﻴّﻨﺖ... ﻟﻮ ﻛﺎﻧﻮﺍ ﻳﻌﻠﻤﻮﻥ ﺍﻟﻐﻴﺐ...» ٥ - ﺟﻨﻴﺎﻥ ﺩﺍﺭﺍﻱ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻋﺰّﺕ ﻭ ﺫﻟّﺖ ﻭ ﮔﺮﻳﺰ ﺍﺯ ﻛﺎﺭ ﺳﺨﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ. «ﻣﺎ ﻟﺒﺜﻮﺍ ﻓﻲ ﺍﻟﻌﺬﺍﺏ ﺍﻟﻤﻬﻴﻦ» ﺣﻴﻮﺍﻧﺎﺕ ﻣﺄﻣﻮﺭ ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺘﻨﺪ ١. ﺗﻜّﻪ ﺍﻱ ﺍﺯ ﺑﺪﻥ ﮔﺎﻭ، ﻣﻘﺘﻮﻝ ﺭﺍ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺍﻭ ﻗﺎﺗﻞ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﻌﺮّﻓﻲ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ. (ﺩﺭ ﻣﺎﺟﺮﺍﻱ ﮔﺎﻭ ﺑﻨﻲ ﺍﺳﺮﺍﺋﻴﻞ) «ﺍِﻥّ ﺍﻟﻠّﻪ ﻳﺄﻣﺮﻛﻢ ﺃﻥ ﺗﺬﺑﺤﻮﺍ ﺑﻘﺮﺓ» ٢. ﻋﻨﻜﺒﻮﺕ، ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻏﺎﺭ ﺣﻔﻆ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ. «ﺍﻟﺎّ ﺗﻨﺼﺮﻭﻩ ﻓﻘﺪ ﻧﺼﺮﻩ ﺍﻟﻠّﻪ» ٣. ﻛﻠﺎﻍ، ﻣﻌﻠّﻢ ﺑﺸﺮ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ. «ﻓﺒﻌﺚ ﺍﻟﻠّﻪ ﻏﺮﺍﺑﺎً» ٤. ﻫﺪﻫﺪ، ﻣﺄﻣﻮﺭ ﺭﺳﺎﻧﺪﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺑﻠﻘﻴﺲ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ. «ﺍﺫﻫﺐ ﺑﻜﺘﺎﺑﻲ ﻫﺬﺍ» ٥. ﺍﺑﺎﺑﻴﻞ، ﻣﺄﻣﻮﺭ ﺳﺮﻛﻮﺑﻲ ﻓﻴﻞ ﺳﻮﺍﺭﺍﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ. «ﻭ ﺍﺭﺳﻞ ﻋﻠﻴﻬﻢ ﻃﻴﺮﺍ ﺍﺑﺎﺑﻴﻞ» ٦. ﺍژﺩﻫﺎ، ﻭﺳﻴﻠﻪ ﻱ ﺣﻘّﺎﻧﻴّﺖ ﻣﻮﺳﻲ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ. «ﻫﻲ ﺛﻌﺒﺎﻥ ﻣﺒﻴﻦ» ٧. ﻧﻬﻨﮓ، ﻣﺄﻣﻮﺭ ﺗﻨﺒﻴﻪ ﻳﻮﻧﺲ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ. «ﻓﺎﻟﺘﻘﻤﻪ ﺍﻟﺤﻮﺕ» ٨. ﻣﻮﺭﻳﺎﻧﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﻱ ﻛﺸﻒ ﻣﺮﮒ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ. «ﺗﺄﻛﻞ ﻣﻨﺴﺎﺗﻪ» ٩. ﺳﮓ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﻛﻬﻒ ﻣﺄﻣﻮﺭ ﻧﮕﻬﺒﺎﻧﻲ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ. «ﻭ ﻛﻠﺒﻬﻢ ﺑﺎﺳﻂ ﺫﺭﺍﻋﻴﻪ ﺑﺎﻟﻮﺻﻴﺪ» ١٠. ﭼﻬﺎﺭ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺳﺒﺐ ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ. «ﻓﺨﺬ ﺍﺭﺑﻌﺔ ﻣﻦ ﺍﻟﻄﻴﺮ» ١١. ﺍﻟﺎﻍ، ﺳﺒﺐ ﻳﻘﻴﻦ ﻋُﺰﻳﺮ ﺑﻪ ﻣﻌﺎﺩ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ. «ﻭ ﺍﻧﻈﺮ ﺍﻟﻲ ﺣﻤﺎﺭﻙ» ١٢. ﺷﺘﺮ، ﮔﺎﻭ ﻭ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺩﺭ ﺣﺞ، ﺷﻌﺎﺋﺮ ﺍﻟﻬﻲ ﻣﻲ ﺷﻮﻧﺪ. «ﻭ ﺍﻟﺒُﺪﻥ ﺟﻌﻠﻨﺎﻫﺎ ﻟﻜﻢ ﻣﻦ ﺷﻌﺎﺋﺮ ﺍﻟﻠّﻪ» ١٣. ﺣﻴﻮﺍﻥ، ﻭﺳﻴﻠﻪ ﻱ ﺧﺪﺍﺷﻨﺎﺳﻲ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ. «ﺍﻓﻠﺎ ﻳﻨﻈﺮﻭﻥ ﺍﻟﻲ ﺍﻟﺎﺑﻞ ﻛﻴﻒ ﺧﻠﻘﺖ» ١٤. ﺣﻴﻮﺍﻥ، ﻭﺳﻴﻠﻪ ﻱ ﺁﺯﻣﺎﻳﺶ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ. «ﺗﻨﺎﻟﻪ ﺍﻳﺪﻳﻜﻢ ﻭ ﺭﻣﺎﺣﻜﻢ» ١٥. ﺣﻴﻮﺍﻥ، ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺍﻟﻬﻲ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ. «ﻫﺬﻩ ﻧﺎﻗﺔ ﺍﻟﻠّﻪ» ١٦. ﺣﻴﻮﺍﻥ، ﻭﺳﻴﻠﻪ ﻱ ﻗﻬﺮ ﺍﻟﻬﻲ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ. «ﺍﻟﺠﺮﺍﺩ ﻭﺍﻟﻘّﻤﻞ ﻭ ﺍﻟﻀﻔﺎﺩﻉ» ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﭼﻨﺪﻳﻦ ﺳﻮﺭﻩ ﺑﻪ ﻧﺎم ﺣﻴﻮﺍﻧﺎﺕ ﺍﺳﺖ: ﺑﻘﺮﻩ، ﺍﻧﻌﺎم، ﻧﺤﻞ، ﻧﻤﻞ، ﻋﻨﻜﺒﻮﺕ ﻭ ﻓﻴﻞ. 🌸 ‎‌‌‎‌‌‎‌‌✾࿐༅✧🍃🌺🍃 ༅࿐🌸 🔹❀‏ حدیث روز 🔹❀‏ 🕋 امام مهدى عليه السلام : 🔺أكثِروا الدُّعاءَ بِتَعجيلِ الفَرَجِ فَإنَّ ذلِكَ فَرَجُكُم ؛ 🔻براى تعجيل در فرج بسيار دعا كنيد ، كه فرج من فرج شما نيز هست . 📚✍🏻كمال الدّين ، ص 485 🌸 ‎‌‌‎‌‌‎‌‌✾࿐༅✧🍃🌺🍃 ༅࿐🌸 🗓️ امروز:جمعہ     ☀️۲۳/شهریورماه/١٤٠۳/۰٦          🌙 ۰۹/‌ربيع الأول/١٤٤٦/٣           2024/09/Sep/13🌲 🌸 ‎‌‌‎‌‌‎‌‌✾࿐༅✧🍃🌺🍃✧ ༅࿐✾🌸 🟢 ذکر روز 📿 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست و در فرج ایشان (حضرت مهدے) تعجیل فرما 💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨ 🤲اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَامهاو بَعْلِها وَ بَنیها وَ السِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ  💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨ ✋🏻 سـلام میدهیم به ارباب بی کفن:🚩 🚩اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائڪَ عَلَیْڪَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِڪُمْ 🚩 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعلے اولاد الحسين وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ          🌸 ‎‌‌‎‌‌‎‌‌✾࿐༅✧🍃🌺🍃✧ ༅࿐✾🌸