💫💫💫 به این میگن اخلاص 💫💫💫
در کتاب « داستانهایی از علما و پارسایان » آمده است : « شخصی که به شیخ عبدالرزاق مسئله گو معروف بود همیشه قبل از ظهر در صحن مطهر حضرت معصومه ( سلام الله علیها ) مسئله میگفت و کتاب منازل الآخرۀ حاج شیخ عباس قمی را برای مستعمین میخواند. روزی پدر شیخ عباس که نمیدانست نویسندۀ این کتاب، فرزند خودش است به شیخ عباس گفت: کاش تو هم مثل شیخ عبدالرزاق مسئلهگو میشدی و منبر میرفتی و میتوانستی این کتابی که او میخواند برای ما بخوانی. شیخ عباس که خود نویسندۀ این کتاب بود در جواب پدرش گفت: دعا کنید خداوند توفیقی مرحمت کند. »
❌❌❌ سقوط از مقام رفیع ❌❌❌
در کتاب « داستانهای شگفت » به نقل از شهید دستغیب آمده است : « مخلص متقى و صفىِ زكى، مرحوم حاج غلامحسين تقريباً چهل سال قبل نقل فرمود كه من به مرحوم آيت اللّه سيد ابوطالب ارادتمند بودم و شبها در مسجد معركه خانه ( مسجد نور فعلى ) به جماعت ايشان حاضر مى شدم. مدتى طرف عصر تا موقع نماز مغرب در مسجد مزبور با حضور جمعى از مؤمنين چند مسئله مى گفتم و قدرى از معجزات ائمه اطهار ( عليهم السّلام ) را از روى كتاب مى خواندم. به تدريج جمعيت زيادى حاضر شدند تا اينكه حالت وسوسه در نيت من پديد آمد و از رياكارى و نمايش به خلق و طلب منزلت نزد مردم سخت ترسناك بودم و چون در اخلاص عمل خود در شك بودم آن مجلس را ترك كردم. شبى در عالم واقعه ديدم مركبى از نور برايم حاضر شد و من بر آن سوار شدم. پس به سمت آسمانها با سرعت نور حركت مى كرد و بهجت و سرور و لذتى كه در آن طيران و مشاهده عجايب خلقت پيدا كردم قابل وصف نبود تا به آسمان هفتم رسيدم. ناگاه مركب از من جدا شد و از همان جا سقوط كردم تا وسط مسجد معركه خانه افتادم. در نهايت سختى و زحمت و غصه و در همان حال صدايى شنيدم كه می گفت: صعود تو از اينجا بود و سقوط تو هم از اينجاست و اگر باز صعود مى خواهى بايد از همين جا باشد.
چون از خواب بيدار شدم پى به اشتباه خود بردم و خودم را بر ترك آن مجلس ملامت كردم. پس تصميم گرفتم دوباره آن مجلس را برپا نمايم و همه روزه در همان موقع عصر مى رفتم ليكن جمعيت زیادی نمی آمد و مردم حاضر نمى شدند، خلاصه ديگر موفق به تجديد آن خير بزرگ نشدم و از آن فيض عظيم بى بهره گشتم. »
🔷🔷 آثار و برکات انفاق با اخلاص 🔷🔷
در کتاب « بهجت عارفان در حدیث دیگران » به نقل از آیت الله العظمی بهجت آمده است : «یکی از علمای نجف در مسیر راهش به فقیری یک درهم صدقه داد. شب در خواب دید او را به باغی مجلل و دارای قصری بسیار عالی و زیبا دعوت کردهاند. سؤال کرد این باغ و قصر از آن کیست؟ گفتند: از آن شماست. تعجب کرد که من در برابر این همه تشریفات، عملی انجام ندادهام. به او گفتند: تعجب کردی؟ گفت: آری، گفتند: تعجب نکن، این پاداش آن یک درهم شماست که خالصانه و با حُسن عمل انجام گرفته است. »
رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) : بنده ای یک قرص نان صدقه می دهد و پیش خدا بزرگ می شود تا مثل کوه احد شود. [ نهج الفصاحه ]
🌟🌟🌟 ارزش کار خالصانه 🌟🌟🌟
« حاج محمود نکوگویان می گفت: پدرم ( شیخ رجبعلی خیاط ) برایم تعریف می کرد که روزی از كوچهای رد میشدم، دیدم زنی مَشك آب سنگینی را با زحمت حمل میكند. یكی از همین داش مشدیها كه آنجا بود، به آن زن گفت: آبجی بده من برایت بیاورم تو از عقب سر من بیا و هر وقت به خانهات رسیدی صدا بزن! جناب شیخ میگفت: من كه از پشت سر به آنها نگاه می کردم، دیدم كه آن مرد در هالهای از نورحركت میكند! » [ کیهان فرهنگی، شماره۲۰۶ ]
رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) : وقتی روز رستاخیز فرا رسد، بانگ زنی بانگ می زند؛ هر که کاری برای غیر خدا انجام داده، پاداش خود را از آن کسی که کار را برای رضایتش انجام داده بگیرد. [ نهج الفصاحه ]
شیخ عبدالکریم حامد می گفتند : « بعد از مدتها یک شب پیش خودم فکر کردم و گفتم: ما تا به حال هرچه دعا خواندیم، گفتیم این دعا این قدر ثواب دارد، این ذکر این قدر درجه و مقام دارد و اثرش این است و برای این چیزها خواندیم، امشب بیایم و این دعا را برای خدا بخوانم. دعا را خواندم و همان شب، پیغمبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) را زیارت کردم. حضرت فرمودند: تا حالا کجا بودی!؟ حضرت می خواستند بفرمایند: باید از اول بلوغت این گونه می بودی. »
« شيخ رجبعلی خیاط یک بار به یک مرتاض گفت: حاصل ریاضتهای تو بالاخره چیست؟ آن شخص خم شد، قطعۀ سنگی برداشت و آن را به گلابی تبدیل و به شیخ تعارف کرد. شيخ رجبعلی خیاط گفت: این کار را برای من کردی، بگو ببینم برای خدا چه داری؟! مرتاض با شنیدن این سخن به گریه افتاد. » [ کیمیای محبت، ص۱۷۱ ]
« شیخ رجبعلی خیاط می فرمود: در مسجد جمعۀ تهران، شبها می نشستم و حمد و سورۀ مردم را درست می کردم. شبی دو بچه با هم دعوا می کردند، یکی از آنها که مغلوب شد برای اینکه کتک نخورد آمد پهلوی من نشست. من از فرصت استفاده کردم، حمد و سوره اش را پرسیدم و این کار، آن شب همۀ وقت مرا گرفت. شب بعد درویشی نزدم آمد وگفت: من علم کیمیا، سیمیا، هیمیا و لیمیا دارم و آماده ام به شما بدهم، مشروط به اینکه ثواب کار دیشب خود را به من بدهی! به او پاسخ دادم: نه! اگر این ها به درد می خورد به من نمی دادی. » [ کیمیای محبت، ص ۳۷]
🔻♦️انفاق یک قرص نان و طبیب شدن♦️🔻
در کتاب « مکافات عمل » به نقل از حاجى ميرزا خليل آمده است : « من در علم طب چندان درس نخوانده بودم. همۀ اين مهارت و بصيرت از بركت دادن يك قرص نان بود و داستان آن بدين صورت بود كه من در ايّام جوانى به قصد زيارت كريمۀ اهل بيت حضرت معصومه ( سلام الله علیها ) به قم مشرف شدم. در آن زمان در شهر قم و در شهرهاى ديگر ايران گرانىِ سختى به وجود آمده بود به طورى كه نان به زحمت به دست مى آمد و اين وضعيت نتيجه جنگ بين دولت ايران و روس بود. علّتش هم اين بود كه اسيران زيادى از زن و مرد، بزرگ و كوچك وارد كشور و در شهرهاى مختلف متفرق شده بودند. من در يكى از حجره هاى دارالشّفاء حوزه علمیه منزل كرده بودم. روزى به بازار رفتم و با رنج فراوان نانى به دست آوردم. در بين راه به زنى از اسيران مسیحی رسيدم كه طفلى در بغل داشت و از گرسنگى صورتش زرد شده بود. همين كه او نان را در دست من ديد، گفت: شما مسلمانان رحم نداريد؟! خلق را اسير مى گيريد و گرسنه نگه مى داريد!؟ من دلم به حالش سوخت و نانى را كه در دست داشتم به او دادم. يك شبانه روز را با گرسنگى سپرى كردم. تنها در منزل نشسته بودم كه ناگهان مردى داخل حجره شد و گفت: بى بىِ من از درد رنج مى برد و بى طاقت افتاده، اگر دكترى سراغ دارى به من بگو تا علاجش را بپرسم؟ يك دفعه به او گفتم: فلان چيز خوب است. او گمان كرد من پزشك هستم. بنابراين فوراً برگشت و دارويى را كه من گفته بودم به مريض خوراند و در كمال تعجّب مريض فوراً خوب شد.
بعد از اين قضيه او با جمعى سراغم آمدند و از من تشكر كردند. خبر معالجه کردن من منتشر شد و از هر جا براى معالجه به من هجوم آوردند. من با مراجعه به كتاب هاى طب قديم به تهران مراجعه كردم و در اندك زمانى معروف و مشهور شدم و اسمم در زمره اساتید طب ثبت شد و همۀ اين قضايا در اثر گذشتن از يك قرص نان و انفاق کردن آن بود. »
رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) : چیزی به دست مستمند و فقیر بگذار، اگر چه سم سوخته ای باشد. [ نهج الفصاحه ]
حاج مرشد چلويي می گفت: « سالها قبل در سنین جوانی که تازه به تهران آمده بودم، فقیری را دیدم که از گرسنگی هیچ جانی نداشت و صدایش در نمی آمد. من هم فقط یک سکه را که تمام دارایی ام بود به فقیر دادم و او برای خود غذا خرید. از آن روز به بعد حالات عجیبی به من دست می داد. آن سکه سرنخی برای پیشرفت های معنوی ام بود. »
💫💫💫 به این میگن اخلاص 💫💫💫
در کتاب « داستانهایی از علما و پارسایان » آمده است : « شخصی که به شیخ عبدالرزاق مسئله گو معروف بود همیشه قبل از ظهر در صحن مطهر حضرت معصومه ( سلام الله علیها ) مسئله میگفت و کتاب منازل الآخرۀ حاج شیخ عباس قمی را برای مستعمین میخواند. روزی پدر شیخ عباس که نمیدانست نویسندۀ این کتاب، فرزند خودش است به شیخ عباس گفت: کاش تو هم مثل شیخ عبدالرزاق مسئلهگو میشدی و منبر میرفتی و میتوانستی این کتابی که او میخواند برای ما بخوانی. شیخ عباس که خود نویسندۀ این کتاب بود در جواب پدرش گفت: دعا کنید خداوند توفیقی مرحمت کند. »
❌❌❌ سقوط از مقام رفیع ❌❌❌
در کتاب « داستانهای شگفت » به نقل از شهید دستغیب آمده است : « مخلص متقى و صفىِ زكى، مرحوم حاج غلامحسين تقريباً چهل سال قبل نقل فرمود كه من به مرحوم آيت اللّه سيد ابوطالب ارادتمند بودم و شبها در مسجد معركه خانه ( مسجد نور فعلى ) به جماعت ايشان حاضر مى شدم. مدتى طرف عصر تا موقع نماز مغرب در مسجد مزبور با حضور جمعى از مؤمنين چند مسئله مى گفتم و قدرى از معجزات ائمه اطهار ( عليهم السّلام ) را از روى كتاب مى خواندم. به تدريج جمعيت زيادى حاضر شدند تا اينكه حالت وسوسه در نيت من پديد آمد و از رياكارى و نمايش به خلق و طلب منزلت نزد مردم سخت ترسناك بودم و چون در اخلاص عمل خود در شك بودم آن مجلس را ترك كردم. شبى در عالم واقعه ديدم مركبى از نور برايم حاضر شد و من بر آن سوار شدم. پس به سمت آسمانها با سرعت نور حركت مى كرد و بهجت و سرور و لذتى كه در آن طيران و مشاهده عجايب خلقت پيدا كردم قابل وصف نبود تا به آسمان هفتم رسيدم. ناگاه مركب از من جدا شد و از همان جا سقوط كردم تا وسط مسجد معركه خانه افتادم. در نهايت سختى و زحمت و غصه و در همان حال صدايى شنيدم كه می گفت: صعود تو از اينجا بود و سقوط تو هم از اينجاست و اگر باز صعود مى خواهى بايد از همين جا باشد.
چون از خواب بيدار شدم پى به اشتباه خود بردم و خودم را بر ترك آن مجلس ملامت كردم. پس تصميم گرفتم دوباره آن مجلس را برپا نمايم و همه روزه در همان موقع عصر مى رفتم ليكن جمعيت زیادی نمی آمد و مردم حاضر نمى شدند، خلاصه ديگر موفق به تجديد آن خير بزرگ نشدم و از آن فيض عظيم بى بهره گشتم. »
🔷🔷 آثار و برکات انفاق با اخلاص 🔷🔷
در کتاب « بهجت عارفان در حدیث دیگران » به نقل از آیت الله العظمی بهجت آمده است : «یکی از علمای نجف در مسیر راهش به فقیری یک درهم صدقه داد. شب در خواب دید او را به باغی مجلل و دارای قصری بسیار عالی و زیبا دعوت کردهاند. سؤال کرد این باغ و قصر از آن کیست؟ گفتند: از آن شماست. تعجب کرد که من در برابر این همه تشریفات، عملی انجام ندادهام. به او گفتند: تعجب کردی؟ گفت: آری، گفتند: تعجب نکن، این پاداش آن یک درهم شماست که خالصانه و با حُسن عمل انجام گرفته است. »
رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) : بنده ای یک قرص نان صدقه می دهد و پیش خدا بزرگ می شود تا مثل کوه احد شود. [ نهج الفصاحه ]
🌟🌟🌟 ارزش کار خالصانه 🌟🌟🌟
« حاج محمود نکوگویان می گفت: پدرم ( شیخ رجبعلی خیاط ) برایم تعریف می کرد که روزی از كوچهای رد میشدم، دیدم زنی مَشك آب سنگینی را با زحمت حمل میكند. یكی از همین داش مشدیها كه آنجا بود، به آن زن گفت: آبجی بده من برایت بیاورم تو از عقب سر من بیا و هر وقت به خانهات رسیدی صدا بزن! جناب شیخ میگفت: من كه از پشت سر به آنها نگاه می کردم، دیدم كه آن مرد در هالهای از نورحركت میكند! » [ کیهان فرهنگی، شماره۲۰۶ ]
رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) : وقتی روز رستاخیز فرا رسد، بانگ زنی بانگ می زند؛ هر که کاری برای غیر خدا انجام داده، پاداش خود را از آن کسی که کار را برای رضایتش انجام داده بگیرد. [ نهج الفصاحه ]
شیخ عبدالکریم حامد می گفتند : « بعد از مدتها یک شب پیش خودم فکر کردم و گفتم: ما تا به حال هرچه دعا خواندیم، گفتیم این دعا این قدر ثواب دارد، این ذکر این قدر درجه و مقام دارد و اثرش این است و برای این چیزها خواندیم، امشب بیایم و این دعا را برای خدا بخوانم. دعا را خواندم و همان شب، پیغمبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) را زیارت کردم. حضرت فرمودند: تا حالا کجا بودی!؟ حضرت می خواستند بفرمایند: باید از اول بلوغت این گونه می بودی. »
« شيخ رجبعلی خیاط یک بار به یک مرتاض گفت: حاصل ریاضتهای تو بالاخره چیست؟ آن شخص خم شد، قطعۀ سنگی برداشت و آن را به گلابی تبدیل و به شیخ تعارف کرد. شيخ رجبعلی خیاط گفت: این کار را برای من کردی، بگو ببینم برای خدا چه داری؟! مرتاض با شنیدن این سخن به گریه افتاد. » [ کیمیای محبت، ص۱۷۱ ]
« شیخ رجبعلی خیاط می فرمود: در مسجد جمعۀ تهران، شبها می نشستم و حمد و سورۀ مردم را درست می کردم. شبی دو بچه با هم دعوا می کردند، یکی از آنها که مغلوب شد برای اینکه کتک نخورد آمد پهلوی من نشست. من از فرصت استفاده کردم، حمد و سوره اش را پرسیدم و این کار، آن شب همۀ وقت مرا گرفت. شب بعد درویشی نزدم آمد وگفت: من علم کیمیا، سیمیا، هیمیا و لیمیا دارم و آماده ام به شما بدهم، مشروط به اینکه ثواب کار دیشب خود را به من بدهی! به او پاسخ دادم: نه! اگر این ها به درد می خورد به من نمی دادی. » [ کیمیای محبت، ص ۳۷]
🔻♦️انفاق یک قرص نان و طبیب شدن♦️🔻
در کتاب « مکافات عمل » به نقل از حاجى ميرزا خليل آمده است : « من در علم طب چندان درس نخوانده بودم. همۀ اين مهارت و بصيرت از بركت دادن يك قرص نان بود و داستان آن بدين صورت بود كه من در ايّام جوانى به قصد زيارت كريمۀ اهل بيت حضرت معصومه ( سلام الله علیها ) به قم مشرف شدم. در آن زمان در شهر قم و در شهرهاى ديگر ايران گرانىِ سختى به وجود آمده بود به طورى كه نان به زحمت به دست مى آمد و اين وضعيت نتيجه جنگ بين دولت ايران و روس بود. علّتش هم اين بود كه اسيران زيادى از زن و مرد، بزرگ و كوچك وارد كشور و در شهرهاى مختلف متفرق شده بودند. من در يكى از حجره هاى دارالشّفاء حوزه علمیه منزل كرده بودم. روزى به بازار رفتم و با رنج فراوان نانى به دست آوردم. در بين راه به زنى از اسيران مسیحی رسيدم كه طفلى در بغل داشت و از گرسنگى صورتش زرد شده بود. همين كه او نان را در دست من ديد، گفت: شما مسلمانان رحم نداريد؟! خلق را اسير مى گيريد و گرسنه نگه مى داريد!؟ من دلم به حالش سوخت و نانى را كه در دست داشتم به او دادم. يك شبانه روز را با گرسنگى سپرى كردم. تنها در منزل نشسته بودم كه ناگهان مردى داخل حجره شد و گفت: بى بىِ من از درد رنج مى برد و بى طاقت افتاده، اگر دكترى سراغ دارى به من بگو تا علاجش را بپرسم؟ يك دفعه به او گفتم: فلان چيز خوب است. او گمان كرد من پزشك هستم. بنابراين فوراً برگشت و دارويى را كه من گفته بودم به مريض خوراند و در كمال تعجّب مريض فوراً خوب شد.
بعد از اين قضيه او با جمعى سراغم آمدند و از من تشكر كردند. خبر معالجه کردن من منتشر شد و از هر جا براى معالجه به من هجوم آوردند. من با مراجعه به كتاب هاى طب قديم به تهران مراجعه كردم و در اندك زمانى معروف و مشهور شدم و اسمم در زمره اساتید طب ثبت شد و همۀ اين قضايا در اثر گذشتن از يك قرص نان و انفاق کردن آن بود. »
رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) : چیزی به دست مستمند و فقیر بگذار، اگر چه سم سوخته ای باشد. [ نهج الفصاحه ]
حاج مرشد چلويي می گفت: « سالها قبل در سنین جوانی که تازه به تهران آمده بودم، فقیری را دیدم که از گرسنگی هیچ جانی نداشت و صدایش در نمی آمد. من هم فقط یک سکه را که تمام دارایی ام بود به فقیر دادم و او برای خود غذا خرید. از آن روز به بعد حالات عجیبی به من دست می داد. آن سکه سرنخی برای پیشرفت های معنوی ام بود. »
شادی ارواح طیبه ی شهدا علی الخصوص :
#شهید_ابوالفضل_ابراهیمیان
🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺
قسمتی از وصیتنامه شهید؛
🍃🌹رب شرح لی صدری و یسر لی امری واحلل عقده من لسانی یفقهوا قولی» و من که موفق گشتم در جبهه شرکت نمایم و انشاءالله به لقاءالله بپیوندم و بهتر راحتی را بر سختی و مرگ ترجیح بدهم باید که پیامی هم داشته باشم، اما پیامم با اعترافاتم به گناهان بزرگ و کوچک، میباشد تا میتوانید سعی نماید که گناه نکنید که پشیمانی سودی ندارد و اگر گناهی دارید توبه نمایید که خدا رحمان و رحیم است خدا را فراموش نکنید از اسلام و مسلمین جهان دفاع نمایید حق را پیدا نموده و از باطل دوری کنید.
🍃🌹جوانان و نوجوانان و همسالان، بیشترین وقت خود را صرف عبادت و نزدیکی به الله بگذرانید. شیطان درون را بکشید و فرشته را به قلبهای پاک خود جای دهید همچون من گنهکار نباشید که در دم آخر اعتراف مینماید و توبه میکند و باید استغفار نماید تا خدا به فضل وکرمش او را به سوی خود بخواند، عزیزان اگر در جوانی و نوجوانی گناه نکردی بدان که شیطان درون را میتوانی در درون خود بکشی در زمان پیری.
🍃🌹عزیزان قدر جوانیتان را بدانید و روی به خدا آورید شما دارای قلبهایی پاک هستید آن را سیاه ننماید بگذارید که پاکی قلب تمام وجودتان را فرا گیرد. خواهران و برادران: حضرتزینب (س) امامحسین (ع) و حضرتابوالفضل (ع) همه یک راه رفتند و سرور زنان جهان زینب و سرور شهیدان حسین (ع) است و علمدار تمامی علمداران و پرچمداران ابوالفضل (ع) است و شما باید راه آنها را سر مشق بگیرید و مبارزه نمایید با بی حجابی وعوامگرایی و نوگرایی.
✍داستان آموزنده 🌸🍃🌸
کشاورزی يک مزرعه بزرگ گندم داشت زمين حاصلخيزی که گندم آن زبانزد خاص و عام بود. هنگام برداشت محصول بود شبی از شبها روباهی وارد گندمزار شد و بخش کوچکی از مزرعه را لگدمال کرد و به پيرمرد کمی ضرر زد.
پيرمردکينه روباه را به دل گرفت بعد از چند روز روباه را به دام انداخت و تصميم گرفت از حيوان انتقام بگيرد. مقداری پوشال را به روغن آغشته کرده به دم روباه بست و آتش زد. روباه شعله ور در مزرعه به اينطرف وآن طرف مي دويد و کشاورز بخت برگشته هم به دنبالش، در اين تعقيب و گريز گندمزار به خاکستر تبديل شد.
وقتی کينه به دل گرفته ودر پی انتقام هستيم بايد بدانيم آتش اين انتقام دامن خودمان را هم خواهد گرفت بهتر است ببخشيم و بگذريم.
🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پست_ویژه ۲امروز کانال منتظران
#وقایع_آخرالزمان
دنیای پس از ظهور :
وقتی امام زمان (عج) ظهور کند جامعه بشری از نظر فرهنگ عمومی به حد اعلای رشد خود میرسد و فساد و مشکلات عمومی که از رهگذر عدم حاکمیت فرهنگ صحیح و عدم رعایت آداب اجتماعی پدید میآید، ریشه کن میشود و همه آن مشکلات از جامعه رخت بر میبندد، به این دلیل که مردم از نظر ادب و فرهنگ و روابط صحیح اجتماعی، به رشد کامل خود میرسند زیرا از نظر فرهنگ و آداب اجتماعی به کمال رسیده، در نتیجه مشکلاتی که به خاطر ضعف فرهنگ و آداب اجتماعی دامنگیر جامعه میشود آن مشکلات از بین خواهد رفت و مردم نسبت به همدیگر انس و الفت پیدا میکنند، در دلهای مردم نسبت به همدیگر کینه و کدورت وجود ندارد.
منابع روایات :
. (منتخب الأثر:473 _جامع أحادیث الشیعه جلد۱-ص۳۴ _مسند احمد :جلد۲-ص۵۳_ بحارالأنوارجلد ۵۲-ص۳۰۴ _ غیبت نعمانی:صفحه342)... .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مجری سعودی اینترنشنال رسما داره به قدرت اطلاعاتی و امنیتی ایران اعتراف میکنه
مجری هم هرچقدر میخواد بحث رو عوض کنه، فایده نداره 😁
🔴 تلاش برای بردبار شدن
💠 #امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
✅ إِنْ لَمْ تَكُنْ حَلِيماً فَتَحَلَّمْ; فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْم إِلاَّ أَوْشَكَ أَنْ يَكُونَ مِنْهُمْ.
🔻اگر حليم و بردبار نيستى خود را به بردبارى وادار كن (و همانند حليمان عمل نما) زيرا كمتر شده است كسى خود را شبيه قومى كند و سرانجام از آنان نشود.
📘 #نهج_البلاغه #حکمت207
#اللهم_عجلـــ_لولیڪ_الفرجـ 🤲🌷
💫💫 آثار و برکات اطعام حیوانات 💫💫
« رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) : روزی مردی تشنه کام در حالی که عطش، او را سخت کلافه کرده بود به چاه آبی رسید. به درون چاه رفت و از آن آب نوشید و بالا آمد و سگی را دید که از شدت تشنگی زبان خود را بیرون آورده است و به خاک می مالد. مرد گفت: این سگ تشنه است. بار دیگر به درون چاه رفت و کلاه خود را پر از آب کرد، آن را به دهان گرفت و بالا آمد و سگ را آب داد. خداوند به پاس این محبت، وی را مورد مغفرت قرار داد. » [ بحار الانوار، ج۶۵ ، ذیل ح۲۴ ]
« شيخ رجبعلی خیاط مي گفت: شخصی از يكی از كوچههای قديمیِ تهران عبور میكرد. ناگاه چشمش در داخل جوی به سگی افتاد كه چند بچه داشت. بچهها به پستان مادر حمله میبردند ولی مادر از فرط گرسنگی قادر به شير دادن نبود و از اين وضع رنج میبرد. او بلافاصله به دكان كبابی در همان كوچه رفت و چند سيخ كباب گرفت و پيش آن سگ ريخت...، در سحر همان شب خداوند متعال به آن شخص عنايتی كرد كه گفتنی نيست. ( ظاهراً آن شخص خود جناب شيخ بوده اند ) » [ کیمیای محبت، ص۲۱۳ ]
❌ وقتی دعای یک سگ این اثرات را به دنبال داره، به نظرتون دعای یک مؤمن چه معجزه ای به همراه داره؟ ❌
در کتاب « داستان دوستان » آمده است : « آیت اللّه سید محمد باقر شفتی در ایام تحصیل خود به قدری فقیر بود که غالباً لباس او از زیادیِ وصله به رنگهای مختلف جلوه می کرد. گاهی از شدت گرسنگی و ضعف غش می کرد، ولی فقر خود را کتمان می نمود و به کسی نمی گفت. روزی در مدرسۀ علمیه، پول نماز وحشتی بین طلاب تقسیم می کردند. وجه مختصری از این ناحیه به او رسید و چون مدتی بود که گوشت نخورده بود، به بازار رفت و با آن پول جگر گوسفندی را خرید. در مسیر بازگشت چشمش به سگی افتاد که بچه های او به روی سینۀ او افتاده و شیر می خوردند، ولی از سگ بیش از مشتی استخوان باقی نمانده بود و از ضعف،قدرت حرکت نداشت. محمد باقر به خود خطاب کرده و گفت: اگر از روی انصاف داوری کنی، این سگ برای خوردن جگر از تو سزاوارتر است، زیرا هم خودش و هم بچه هایش گرسنه اند، از این رو جگر را قطعه قطعه کرد و جلوي آن سگ انداخت. خود سید شفتی مي گفت كه وقتی پاره های جگر را پیش سگ انداختم گویی او را طوری یافتم که سر به آسمان بلند کرد و صدايی نمود، من دریافتم که او در حق من دعا می کند. از این جریان چندان نگذشت که یکی از بزرگان، از زادگاه خودم شفت مبلغ دویست تومان ( دورۀ قاجاريه ) برای من فرستاد و پیام داد که من راضی نیستم از عین این پول مصرف کنی، بلکه آن را نزد تاجری بگذار تا با آن تجارت کند و از سود تجارت، از او بگیر و مصرف کن. من به همین سفارش عمل کردم. بعد از مدتي به قدری وضع مالیِ من خوب شد که از سود تجارتیِ آن پول، مبلغ هنگفتی به دستم آمد و با آن حدود هزار مغازه و کاروانسرا خریدم و یک روستا را در اطراف محلمان به طور دربست خریداری نمودم که اجاره زمين هاي کشاورزیِ آن هر سال نهصد خروار برنج می شد. دارای اهل و فرزندان شدم و قریب صد نفر از درِ خانۀ من نان می خوردند. تمام این ثروت و مکنت بر اثر ترحمی بود که من به آن سگ گرسنه نمودم و او را برخودم ترجیح دادم. » سید شفتی مسجد بزرگی را در اصفهان ساخت که معروف به مسجد سید شد که قبر سید شفتی نیز در همان مسجد قرار دارد.
🔥🔥🔥 نفرینِ گربه 🔥🔥🔥
در کتاب « در محضر صاحبدلان » به نقل از آیت الله العظمی بهاءالدینی آمده است : « اوایل حکومت رضاخان بود. او شبی از شبها وارد قم شد و در کوچه و خیابان رفت و آمد کرد و برای ارعاب مردم شهر، دو جوان را دستگیر کرد و بدون آن که کاری کرده باشند و محاکمه ای و سؤال و جوابی در میان باشد، آن دو را در مقابل چشمان مردم به قتل رسانید! بنده از این کار زشت و کشتار ناجوانمردانۀ رضا خان بسیار ناراحت شدم، ولی از این که چرا این اشخاص انتخاب شدند،در حیرت بودم. نزد خود گفتم باید حسابی در کار باشد. تحقیق کردم و از افرادی دربارة آن دو نفر پرسش کردم. گفتند: آن دو جوان روز قبل از این حادثه گربه ای را گرفته بودند و برای تفریح و خوشگذرانیِ خود و به خنده انداختن دیگران، نفت بر سر حیوان ریخته و زنده زنده آتش زده بودند و این گونه فردای آن روز به دست ظالمی دیگر، به سزای عمل خود رسیدند . »
رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) : زنی به جهنم رفت، برای اینکه گربه ای را بسته بود و چیزی به او نداد که بخورد و آن گربه مُرد. [ نهج الفصاحه ]
🔥🔥🔥 نفرينِ گاو 🔥🔥🔥
« روزی یک قصاب به شیخ رجبعلی خیاط مراجعه کرد و گفت: آقاجان، فرزندم در بستر مرگ افتاده و دارد مي ميرد، کاری بکنید. شیخ توجهی کردند و سپس فرمودند: تو فلان روز یک گوساله را در مقابل چشمان مادرش سر بریدی. آن گاو، تو را نفرین کرده و می گوید فرزندم را کشت، باید فرزندش بمیرد. » [ کیمیای محبت، ص۱۳۰ ]
توجه: ذبح حیوان جلوی روی مادرش مکروه است، نه حرام. مکروه است و چنین آثاری دارد. اگر حرام بود چه می شد!!
رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) : به آنها که در زمینند رحم کن، تا آنکه در آسمان است به تو رحم کند. [ نهج الفصاحه ]
رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) : هر که رحم کند و گرچه نسبت به سر بریدن گنجشکی باشد، خدا در روز قیامت به او رحم خواهد کرد.[ نهج الفصاحه ]
03936bc9e973af0e5edf25285c00cf2f.mp3
11.95M
✨بِسمه تعالیٰ
♨️مجموعه صوتی وصیت نامه حاج قاسم سلیمانی
🔹قسمت دوم
🤲خدایا یا به عفو ات امید دارم
ای خدای عزیز و ای خالق حکیم بیهمتا ! دستم خالی است و کولهپشتی سفرم خالی، من بدون برگ و توشهای به امید ضیافتِ عفو و کرم تو میآیم. من توشهای برنگرفتهام؛ چون فقیر [را] در نزد کریم چه حاجتی است به توشه و برگ؟!
#شهید_حاج_قاسم🥀
#وصیت_نامه✨
#الّلهُـمَّعَجِّـلْلِوَلِیِّـکَـــالْفَــرَج🌱
#باشهــداتـاظهــور🕊
🔴 دعای آهوها
🔹 یکی از همرزمان حاج قاسم سلیمانی میگفت در یکی از سفرهای سردار سلیمانی در بحران داعش در عراق در زمستان، از عراق تماس گرفت. صدای تیراندازی میآمد و شرایط جنگی بود. شهید گفت شنیدهام تهران برف سنگینی آمده است. آهوهای کوه نزدیک مقر سپاه حتما برای غذا پایین میآیند.
❇️ همین امروز علوفه تهیه کن و چند جا بگذار که از گرسنگی تلف نشوند. بعدازظهر مجددا زنگ زد که چه کردی؟! گفتم انجام شد اما وسط نبرد داعش چرا نگران آهوهایید؟ حاج قاسم گفت به شدت به دعای خیر آنها محتاجم.
✅حکیم امروز اسلام خامنهای عزیز...
❣خداوندا ! تو را شکرگزارم که پس از عبد صالحت خمینی عزیز، مرا در مسیر عبد صالح دیگری که مظلومیتش اعظم است بر صالحیتش، مردی که حکیم امروز اسلام و تشیّع و ایران و جهان سیاسی اسلام است، خامنهای عزیز ــ که جانم فدای جان او باد ــ قرار دادی.
#شهید_حاج_قاسم 🥀
#وصیت_نامه_تصویری
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِحَقِزینب
#باشهـــداتـاظهــــور🖤🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این افرادی که رفتند رای دادند به حسن روحانی ( به تفکر حسن روحانی،به امثال حسن روحانی)
یک مقداری به اعتقادات سیاسی ورفتار سیاسی خودشان فکر کنند ...!!!
خیلی از همونها این دوره رای هم ندادند ...!!
علت اصلی مشکلات این کشور تفکر این آدمهاست تفکری که محصول خرجهای میلیارد دلاری استعمار پیر در جنگ روانی وتبلیغاتی علیه مردم ایران است...!